محمدرضا یوسفی، نویسنده کودک و نوجوان در گفتگو با خبرنگار مهر، ضمن انتقاد از ساختار مدیریت فرهنگی در کشور، گفت: ادبیات کودک و نوجوان ما پس از انقلاب جوایز بسیاری چون جایزه آسترید لیندگرن و اندرسن و مونیخ را از آن خود کرده است، نویسندگان ایرانی به خارج از ایران دعوت شدهاند، چنین اتفاقی برای ترکیه هم نیفتاده است. نویسندگان ما آن سوی مرز موفقترند، چون ساختار مدیریت فرهنگی ما اشکال دارد. کتاب من میرود ارمنستان و جزو کتابهای درسی بچهها میشود. به سوئد میرود و با مخاطب خود ارتباط میگیرد. پس مشکل از نویسندگان ما نیست. مدیریت فرهنگی ما کمسواد است، مدیران آموزش و پرورش ما نمیدانند ادبیات چه معنا و مفهومی دارد؟ ببینید چه بر سر انتشارات مدرسه آوردند یا بر سر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان چه آمده است؟!
نویسنده کتاب «اسب سفید» با اشاره به اینکه ساختار جامعه ما بیمار است، بیان کرد: از چند سال پیش تاکنون قرار است در مدارس ساعت مطالعه بگذارند، اما چنین اتفاقی نیفتاده و اگر هم ساعت کتابخوانی داشته باشیم باز هم همان حکایت قدیمی تکرار میشود: ناشران رانتی و نویسندگان رانتی. در ایران باید قاعده بازی عوض شود. وقتی ما نمیتوانیم با مخاطبان خود ارتباط مستقیم داشته باشیم، چه باید بکنیم؟ خوانندگان اصلی ما دانشآموزان هستند. آموزش و پرورش، چند بار در سال و از چند نویسنده دعوت میکند؟
وی ادامه داد: چند سال پیش در وزارت ارشاد، طرحی مطرح شد که از نویسندگان برای حضور در مدارس دعوت کنند. آموزش و پرورش گفت این نویسندگان، باید معلم هم باشند! مگر چند درصد نویسندهها، معلم هم هستند؟ نتیجه این کارها، صفر میشود. گذشته از همه اینها، شما یک ناشر خوب نشان دهید تا من دهها کار تالیفی در اختیارش بگذارم.
یوسفی معتقد است ناشران خصوصی از ادبیات تالیفی حمایت نمیکنند و در پی انتشار ترجمه هستند. از سوی دیگر وقتی مدیریت فرهنگی ما کمسواد است، چگونه میتواند از من نویسنده حمایت کند؟
نویسنده کتاب «گرگها گریه نمیکنند» سپس گفت: الان ناشر ترک من خواسته تا برای آنها داستان بنویسم. او به عنوان یک ناشر رفته، جستجو کرده و به این نتیجه رسیده که من میتوانم روی فولکلور آنها کار کنم، اما کدام ناشر ایرانی چنین کاری انجام میدهد؟ نویسندگان ایرانی در تاریکی مینویسند و ناشری نیست تا از نویسندگان جوان حمایت کند.
وی افزود: نویسنده، یک پدیده اجتماعی است. شما به انبوه نگاه نکنید. واقعیت این است که چند نویسنده انگشتشمارند که مینویسند. اگر این هفت، هشت نفر رمان ننویسند، چیزی باقی نمیماند. من به مراکز فرهنگی ارمنستان، ترکیه، سوئد، نروژ و آلمان دعوت شدهام، آنها به ادبیات ما علاقهمندند، اما ما امکان ترجمه نداریم. ببینید کتابخانه بینالمللی سوئد، جایزه نوبل ادبیات کودک یعنی آسترید لیندگرن را میدهد. ایران، در آنجا غرفه دارد، ولی چقدر کتابهای ما عرضه و ترجمه میشود؟ طبیعی است که ناشر خصوصی نمیتواند هزینه ترجمه آثار خود را تامین کند. این وظیفه بر عهده وزارت ارشاد و آموزش و پرورش و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است که آثار خوب تالیفی را ترجمه کنند و در اختیار علاقهمندان بگذارند.
یوسفی با اشاره به اینکه شمارگان کتاب در ایران بسیار اندک است و این شمارگان اندک نمیتواند ادبیات کودک ما را دگرگون کند، گفت: وقتی کتاب در شمارگان 1000 نسخه منتشر میشود، چه انعکاسی میتواند داشته باشد؟ صُبحی ما چه کم از اندرسن دارد؟ صبحی همان کاری را با ادبیات ما کرده که اندرسن با ادبیات دانمارک کرده است. چرا اندرسن، نماد ادبیات کودک جهان میشود؟ چه کسی روی نویسندگان داخلی ما سرمایهگذاری میکند؟ باید آثار ما ترجمه شود. حالا اینکه کارها مخاطب پیدا میکند یا نه، بحث دیگری است.
نظر شما