به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از واشنگتن پست، ادیت گراسمن مترجم برجسته آثار اسپانیایی به زبان انگلیسی، آثار متعددی از گابریل گارسیا مارکز را به زبان انگلیسی برگردانده است.
او به دنبال درگذشت این غول ادبیات آمریکا لاتین، از ادبیات مارکزسخن گفته است.
چه زمانی اسپانیایی یاد گرفتید؟
اولین بار در دبیرستان با اسپانیایی آشنا شدم چون خانوادهام اسپانیایی زبان نبودند.
چه زمانی مترجم شدید؟
کارم را با ترجمه یک قطعه نمایشی برای یک مجله شروع کردم و از آنجا این کار ادامه یافت.
چقدر مارکز در کار ترجمه درگیر می شد؟
او وارد این پروسه نمیشد. از سوی دیگر، من هم معمولا تا زمان تمام شدن کار ترجمه ام با نویسنده صحبتی دربارهاش نمیکنم. معمولا 6 ماه برای ترجمه یک رمان وقت می گذارم و این بستگی به حجم مطلب و سختی آن دارد.
آیا دستورالعملی برای ترجمه از نظر او وجود داشت؟
او قیدهایی را که با قاعده بودند ( در اسپانیایی با mente و در انگلیسی با ly ختم می شوند) دوست نداشت. بعضی وقتها باید مثل یک بندباز تلاش می کردم تا بتوانم جایگزینی برای این واژهها پیدا کنم.
کدامیک از آثارش برای ترجمه از همه سخت تر بود؟
هر چه مینوشت طلا بود. همه شان فوق العاده بودند. نمی توانم بگویم کدامشان از همه سختتر بود.
از این که «صد سال تنهایی » را ترجمه نکردید تاسف می خورید؟
بله، طبیعتا آرزویم این بود که «صد سال تنهایی» را ترجمه کنم. آرزویم این است که هر چه نوشته ترجمه کنم.
جایی گفتهاید که ترجمه به معنی بیان دقیق هر چه از یک متن گفته شده در متن دیگر نیست و در واقع به معنی بازنویسی متن اول است. منظورتان چه بود؟
ترجمه به معنی بیان یک ایده یا متن به شیوهای است که کاملا متفاوت با اصلش باشد، چون هر زبانی سیستم جداگانه خودش را دارد. و به این ترتیب در حقیقت وقتی من یک کتاب را که به زبان اسپانیایی نوشته شده ترجمه می کنم، در واقع دارم کتاب دیگری به زبان انگلیسی می نویسم.
آیا احساس می کردید باید وارد مغز گارسیا مارکز شوید تا بفهمید او چه منظوری از یک جمله داشت؟
همیشه احساس کرده ام که باید با ترجمه کار یک نویسنده وارد مغز او بشوی تا ببینی که جهان از زاویه دید او چگونه است. هر چیزی که نیاز داری درباره یک نویسنده بدانی باید از نوشته هایش باشد.
به عنوان یک خواننده، آیا رمانی از مارکز را بیشتر از بقیه دوست دارید؟
فکر می کنم «عشق سال های وبا» را از بقیه بیشتر دوست دارم.
شما خاطرات او را هم ترجمه کرده اید؛ «زندگی می کنم تا روایت کنم». چقدر ترجمه داستان با خاطرات متفاوت بود؟
به نظر من خیلی فرق نداشتند. او هم نوشتههای روزنامه نگارانه داشت و هم داستانی و به همین دلیل نوشتههایش خیلی با هم فرق نداشتند.
نظرتان درباره عنوان «رالیسم جادویی» چیست؟ آیا بیان درستی برای نامیدن سبک کاری مارکز است؟
فکر نمی کنم استفاده از عبارت «رآلیسم جادویی» خیلی کمکی بکند. هر نوشتهای از تصور کردن و در عین حال خیال نویسنده خلق می شود. جهان داستانی در هر حال عناصری از واقعیت را دارد، اما هر یک از این جهانها تولیدات یک ذهن خاص هستند.
شما «دون کیشوت» سروانتش را هم ترجمه کردهاید.
بله. وقتی مارکز شنید که دارم «دون کیشوت» را ترجمه میکنم گفت «شنیدم با سروانتس به من خیانت کردی». فوق العاده بود!
کدام نویسنده جوان اسپانیایی زبان امروز را تحسین می کنید؟
آثار سانتیاگو رونکاگلیولو نویسنده پرویی را که در بارسلونا زندگی می کند خیلی می پسندم.
انگلیسی زبانها با خواندن آثار مارکز به زبان انگلیسی چه چیزی را از دست میدهند؟ چه چیزی در ترجمه از دست میرود؟
سعی نمیکنم ببینم چه چیزی از دست می رود بلکه به این فکر می کنم که چه به دست می آید. برای خواننده ای که اسپانیایی نمیداند، این شانسی است که بتواند کتابهایی را که در دسترسش نیستند بخواند؛ در عین حال ترجمه کار موجب میشود که ظرفیتهای بیانی یک زبان برای توضیح و استفاده از عناصری که ممکن است در آن وجود نداشته باشد، به متن اصلی اضافه شود.
ادیت گراسمن 78 ساله است و «عشق سالهای وبا» (1988)، «ژنرال در هزار تویش» (1991)، «زائران غریب»(مجموعه داستان کوتاه)(1993)، «از عشق و دیگر شیاطین»(1995)، «گزارش یک آدمربایی» (1997)، «زندگی میکنم تا روایت کنم» (2003) و «خاطرات دلبرکان غمگین من»( 2005) را از مارکز ترجمه کرده است.
نظر شما