۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۳، ۱۲:۳۰

کیمیایی در شب بزرگداشتش:

پیر شده‌ایم و هنوز هم را دوست داریم/ 70 سالم شد و کاری نکردم

پیر شده‌ایم و هنوز هم را دوست داریم/ 70 سالم شد و کاری نکردم

مسعود کیمیایی در شب بزرگداشت خود از اینکه در چنین جمعی دوستان خود را می بیند که پیر شده اند اما هنوز در چنین شرایطی یکدیگر را دوست دارند، سخن گفت.

به گزارش خبرنگار مهر، مراسم شب مسعود کیمیایی با حضور هنرمندان و صاحبان فرهنگ و هنر عصر دیروز پنجشنبه 18 اردیبهشت ماه به همت مجله «بخارا» و مدیرمسئول آن علی دهباشی در محل کانون زبان فارسی برگزار شد. در این مراسم افرادی چون شهرام ناظری، اکبر زنجانپور، جعفر والی، منوچهر اسماعیلی، احمد پوری، جواد مجابی، داریوش شایگان، جمشید مشایخی، هوشنگ گلمکانی، پولاد کیمیایی، محمدرضا فروتن، فخرالدین فخرالدینی، بهروز افخمی، مرجان شیرمحمدی، پری زنگنه، لیلی گلستان و جمعی دیگر از هنرمندان حضور داشتند.

بهروز افخمی به عنوان یکی از سخنرانان این مراسم گفت: الان نزدیک به پنجاه سال است که مردم ایران و اهالی تهران در میان خودشان داستان‎پرداز مرموز و غریبی به نام مسعود کیمیایی را پیدا کرده‎اند و به قصه‎هایش دل داده‎اند. او مثل یک غریبه در میان این ملت بزرگ زندگی می‌کند و نگاه می‎کند و از نگاهش کلمه می‎سازد. کلمه‎های کیمیایی تصویر می‎شوند و داستان می‎شوند و داستان‎هایش گاهی فیلم می‎شوند و گاهی رمان می‎شوند.

این کارگردان سینما در ادامه درباره نثر داستانی مسعود کیمیایی سخن گفت و اظهار کرد: نثر داستانی کیمیایی فخیم و زیباست و لحنی غمناک و رازگویانه دارد. در قلم او و در نثر او زهری هست. این زهر کم کم خواننده را به حالتی از نیمه هوشیاری می‎برد. بهترین فیلم‎های او همین طور است، یعنی تماشاگر را نیمه هشیار می‎خواهد. برای درک و دریافت آدم‎ها و رفتار و گفتار داستان‎های او باید خواب و بیدار باشید چون آدم‎های او خواب و بیدارند و در خواب و بیداری راه می‎روند. آدم‎های کیمیایی زیاد راه می‎روند و تنها یا دسته جمعی راه می‎روند و توی شهرها و خیابان‎هایی خواب‎آلود راه می‎روند.

وی ادامه داد: گاهی نام یکی از شهرهای خواب آلود می‎شود برلین، اما نام بیشتر شهرهای داستان‎های او تهران است. تهران او با تهرانی که در فیلم‎ها و داستان‎های دیگران می‎بینیم و می‎خوانیم فرق دارد. تهران او خسته و بیمار است و خواب و خاطره دارد. تهران او شب و روز دارد و ساعت گرگ و میش دارد، ویرانه‎های زیبای غمگین دارد و کاخ‎های زشت و بد سلیقه و بی‎شرم هم دارد. تهران او سالن‎های سینمای متروک و از یاد رفته دارد و گورستان و خرابه و سطل‎های آشغال دارد. تهران او پیاده‎رو و خیابان‎های تاریک روشن و اتوبوس واحد دارد. تهران کیمیایی نگران و خواب و بیدار است و فقط با کسی آشنایی می‎دهد که نگران و خواب و بیدار باشد. اما بیشتر آدم‎های تهرانِ امروز خواب و بیدار نیستند. بیشتر آن‎ها یا خوابِ خوابند یا بیدارِ بیدار و وقتی که بیدار بیدارند دسته جمعی سرکارند. بیشتر آن‎ها اصلاٌ نمی‎دانند خواب و بیدار بعنی چه و این مفهوم را به طور ناخوداگاه به ناخودآگاه می‎برند.

این کارگردان سینما در ادامه بیان کرد: این درست که تهرانِ پنجاه سالِ پیش به تهران امروز خیلی شباهت داشت. این درست که بیشتر مردمِ آن روزگار هم یا خوابِ خواب بودند یا بیدارِ بیدار اما بچه‎ها و نوجوانان تهرانِ آن روزگار با بچه‌‎های امروز خیلی فرق داشتند. آن بچه‎ها در آپارتمان‎ها جلوی صفحه‎های تلویزیون و مونیتورهای کامپیوتر و موبایل غرق خواب نبودند. آن بچه‎ها در کوچه‎ها و پیاده‎روهای خیابان‎ها راه می‎رفتند، تنها یا دسته جمعی راه می‎رفتند. تهرانِ نگران و خواب و بیدار با آن بچه‎ها آشنایی می‎داد و بچه‎ها در خواب و بیداری زمزمه‎هایی از رازگویی شهر کهنه را درمی‎یافتند. این شد که آن بچه‎ها و نوجوانان پیش از دیگران، «قیصر» را کشف کردند و گوزن‎ها را خوب فهمیدند. آن بچه‎ها در تاریکی سالن سینما و بوی سایه روشن پردۀ بزرگ و توی کوچه گردی و خیابان‎گردی‎های بعد از دیدن آن فیلم‎ها بزرگ شدند و مرد شدند و شدند همان پهلوانانی که دنیا را تکان دادند.

افخمی ادامه داد: الان نزدیک پنجاه سال که بهترین فیلمسازان ایرانی به مسعود کیمیایی نگاه می‎کنند. بعضی از گوشه چشم به او نگاه می‎کنند و وانمود می‎کنند که او را نمی‎بینند. بعضی دیگر با حسرت به او نگاه می‎کنند و آرزو دارند یک روز مثل او فیلمی آتشفشانی بسازند و آتشی به پا کنند که هیچ کس نتواند خاموش کند. اما این آرزوی دور و درازی است که از سر ما و آنها زیاد است.

کارگردان «شوکران» سخن خود درباره کیمیایی را اینچنین به پایان رساند: مسعود کیمیایی فیلم می‏‎سازد و رمان می‎نویسد اما بالاتر از همه، کیمیایی است. او گاهی، اگر بخواهد، گردی از کیمیا توی فیلمی که ساخته یا رمانی که نوشته می‎ریزد و آن فیلم یا رمان را کیمیایی می‎کند. این کار قابل تقلید نیست. همان بهتر که از گوشۀ چشم به کیمیایی نگاه کنید و وانمود کنید او را نمی‎بینید و زیر لب دعا کنید که خدا به دلش بیندازد تا یک فیلم یا رمانِ دیگر، یک داستانِ دیگر بسازد و شاید هم سر ذوق بیاید و گردی از کیمیا به آن فوت کند.

همچین در این مراسم جواد طوسی به نقد آثار کیمیایی پرداخت و شخصیت ها و داستان‌های فیلم‌های وی را تحلیل کرد.

در این مراسم بهزاد عبدی آهنگساز آخرین فیلم کیمیایی «متروپل» روی صحنه آمد و درباره نقش موسیقی در آثار او گفت: وقتی مسعود کیمیایی برای ساخت آهنگ آخرین کار خود به اکراین آمد. ما به یک اپرا رفتیم و او خیلی دقیق درباره موسیقی‌ها صحبت می‌کرد. کیمیایی سمفونی 5 مالر را تحلیل می‌کرد و من برای اولین بار کارگردانی را دیدم که چنین نگاهی به موسیقی فیلم خود دارد من از طرفی غرق شرم شدم و خیلی هم خوشحال شدم.

وی ادامه داد: درباره موسیقی فیلم‌های او از سه زاویه می‌توان صحبت کرد؛ اول ذات موسیقی دوستی و موسیقی آشنایی کیمیایی است. او به موسیقی واقف است. او بسیار موسیقی را می‌فهمد و من باید حواسم جمع باشد که کارگردانم به موسیقی مسلط است.

عبدی با اشاره به نقش کنونی موسیقی در سینمای امروز و مقایسه آن با موسیقی فیلم‌های مسعود کیمیایی گفت: هم‌اکنون موجی آمده است که که موسیقی و ملودی را به تدریج حذف می‌کند اما در فیلم‌های کیمیایی اینگونه نیست. وقتی می‌گوییم «قیصر»، «سرب»، «داش آکل» موسیقی این فیلم‌ها به ذهن ما می‌آید مثل بازیگر پنهانی که فقط صدایش شنیده می‌شود موسیقی هم دراین فیلم‌ها خودنمایی نمی‌کند.

آهنگساز فیلم «متروپل» درباره برخورد کیمیایی با آهنگساز کارهایش گفت: با نگاهی به آهنگسازان فیلم‌های کیمیایی می‌توان دید که آنها به کجا رسیده‌اند البته من که هنوز کوچک هستم اما آنچه برایم مهم بود ارتباطی است که او با آهنگسازان خود دارد.

در ادامه این مراسم گزیده‌هایی از آثار مسعود کیمیایی پخش شد و مخاطبان و علاقمندان آثار این کارگردان سینما آثار او را مرور کردند. این گزیده‌ ها انتخاب‌هایی از فیلم‌های «رضا موتوری»، «سرب»، «مرسدس»، «حکم»، «رئیس» و ... بود.

همچنین در ادامه آرش سنجابی منتقد سینما نیز درباره آثار کیمیایی و شخصیت‌های فیلم های او سخنانی عنوان کرد. همچنین در بخشی از این مراسم کارینا کیمیایی برادرزاده کیمیای برای دقایقی گیتار نواخت.

عبدالجواد موسوی شاعر نیز دیگر هنرمندی بود که در این مجلس حضور پیدا کرد و شعر خواند.

همچنین در این مراسم مستند «وقت روبه انتهاست» ساخته بهنام یوسف‌پور نمایش داده شد که تحلیلی بر ادبیات نوشتاری مسعود کیمیایی بود و در آن با سیامک گلشیری‌،‌ اسدالله امرایی، علی دهباشی،‌ عباس معروفی، مهدی یزدانی خرم و خود مسعود کیمیایی سخن گفته شده بود.

کیمیایی در قسمت هایی از این مستند درباره خودش در آستانه 70 سالگی گفت: متاسفانه یک باره 70 سالم شد. خیلی کارها نکردم، نه فیلم ساختم، نه چیزی نوشتم، خیلی کارها باید می‌کردم، جوی هایی در من روان است...

وی در قسمیت دیگر درباره نوشتن گفت: من وقتی می نویسم شعف زیادی دارم از اینکه زندگیم را مرور می ‌کنم و می گردم چیزهایی را که در اطرافم است، کشف هایی چندپاره می‌کنم.

در پایان این مراسم فخرالدین فخرالدینی عکسی را که پرتره ای از مسعود کیمیایی بود توسط شهرام ناظری به او تقدیم کرد.  

 علی دهباشی نیز چند جلد از انتشارات بنیاد موقوفات افشار و نیز دانش‌نامه فرهنگ مردم ایران را به مسعود کیمیایی اهدا کرد و در ادامه از کیمیایی خواست که پشت تریبون قرار بگیرد و سخن بگوید.

کیمیایی در این مراسم گفت: این شب که به لطف دهباشی عزیز صورت گرفت، بسیار خاطره انگیز بود. وقتی به این دوستی نگاه می‌کنم می‌بینم ما سال هاست با هم دوستیم اما یکدیگر را کم می‌بینیم و در چنین جمعی وقتی نگاه می‌کنم می بینم که چقدر پیر شده ایم اما هنوز یکدیگر را دوست داریم. دوستان لطف کردند و به اینجا آمدند کسانی مثل پری زنگنه، شایگان، جواد مجابی، از همه ممنونم.

وی در پایان با اشاره به گوینده یکی از نقش های فیلم‌هایش خاطرنشان کرد: من داشتم این گزیده فیلم‌ها را می دیدم آنچه شما در این فیلم‌ها دیدید صورت بهروز وثوقی بود اما حس دوپاره ای که در فیلم وجود داشت که منوچهر اسماعیلی بود شما صدای اسماعیلی را گوش می کردید. به هرحال همه شما را دوست دارم.

کد خبر 2288087

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha