۷ خرداد ۱۳۹۳، ۱۵:۰۴

پنج‌شنبه در بهشت‌زهرای تهران؛

مراسم نهمین سالگرد عروج محمدرضا آقاسی برگزار می‌شود

مراسم نهمین سالگرد عروج محمدرضا آقاسی برگزار می‌شود

مراسم نهمین سالگرد درگذشت مرحوم حاج‌محمدرضا آقاسی شاعر دلسوخته اهل بیت عصمت و طهارت(ع) بر سر مزار وی در بهشت زهرا(س) برگزار خواهد شد.

به گزارش خبرگزاری مهر، مراسم نهیمن سالگرد عروج استاد حاج محمدرضا آقاسی به همت دفتر گردآوری و تدوین آثار این شاعر اهل بیت(ع)، روز پنجشنبه هشتم خرداد ماه در قطعه 25 بهشت زهرا(س) از ساعت 17:30 با حضور علاقمندان وی، بر سر مزار این شاعر برگزار خواهد شد.

محمدرضا آقاسی که در 24 فروردین سال 1338 در تهران متولد شد،‌ ششمین فرزند خانواده‌ای مذهبی و شاعر بود. وی که به علت اختلاف نظر با معلمان و مسؤولان مراکز آموزشی خود نتوانست ادامه تحصیل دهد، به مدرک سیکل اکتفا کرد و چون در خانواده‌ای شاعر و مداح به دنیا آمده بود، به سرودن شعر علاقه‌مند شد و در این عرصه به فعالیت پرداخت.

آغاز کار شعرسرایی او در سال‌های 1351 و 1352 بود. ورود رسمی محمّدرضا آقاسی به حوزه شعر، بعد از پایان جنگ تحمیلی و در سال 1368 بود. محمدرضا آقاسی در سن 46 سالگی، به علت بیماری قلبی در خرداد 1384 در گذشت.

از وی تاکنون کتاب‌های برمدار عشق، حق نمک و شیعه نامه منتشر شده و در دسترس علاقمندان به اشعار این شاعر آیینی قرار گرفته است.

محمدرضا آقاسی عمدتا با این شعر که بارها از سوی رسانه ملی پخش شده شناخته می‌شود:

خبر آمد خبری در راه است

سرخوش آن دل که از آن آگاه است

شاید این جمعه بیاید...شاید

پرده از چهره گشاید...شاید

دست افشان...پای کوبان می روم

بر در سلطان خوبان می روم

می‌روم بار دگر مستم کند

بی‌سر و بی‌پا و بی‌دستم کند

می‌روم کز خویشتن بیرون شوم

در پی لیلا رخی مجنون شوم

هر که نشناسد امام خویش را

بر که بسپارد زمام خویش را

با همه‌ی لحن خوش آواییم

در به در کوچه‌ی تنهاییم

ای دو سه تا کوچه ز ما دورتر

نغمه‌ی تو از همه پر شورتر

کاش که این فاصله را کم کنی

محنت این قافله را کم کنی

کاش که همسایه‌ی ما می‌شدی

مایه‌ی آسایه‌ی ما می‌شدی

هر که به دیدار تو نایل شود

یک شبه حلال مسائل شود

دوش مرا حال خوشی دست داد

سینه‌ی ما را عطشی دست داد

نام تو بردم لبم آتش گرفت

شعله به دامان سیاوش گرفت

نام تو آرامه‌ی جان من است

نامه‌ی تو خط امان من است

ای نگهت خاست گه آفتاب

در من ظلمت زده یک شب بتاب

پرده برانداز ز چشم ترم

تا بتوانم به رخت بنگرم

ای نفست یار و مددکار ما

کی و کجا وعده‌ی دیدار ما

دل مستمندم ای جان، به لبت نیاز دارد

به هوای دیدن تو هوس حجاز دارد

به مکه آمدم ای عشق تا تو را بینم

تویی که نقطه‌ی عطفی به اوج آیینم

ببوسم خاک پاک جمکران را

تجلی خانه‌ی پیغمبران را

خبر آمد خبری در راه است

سر خوش آن دل که ار آن آگاه است

شاید این جمعه بیاید...شاید

پرده از چهره گشاید...شاید

کد خبر 2300614

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha