آمريکا، بعد ازحوادث يازده سپتامبراز فرصتهاي استثنايي براي طرح ريزي و تثبيت جهان مطلوب خود و مولفه هاي موثر بر آن برخوردار شده و د راين ميان براي ايفاي نقش جهاني ، در صدد بهره گيري از هر دو طيف منابع سخت و نرم قدرت درقالبي متوازن نسبت به يکديگر است .
واژه " نرم افزار گرايي " تعبيري است از بخش عمده سياست خارجي نوين آمريکا . اين واژه در واقع به آن بخش ازمفاهيم مسلط و تاثير گذار بر سياست خارجي که تشکيل دهنده آرمانهاي ليبراستي اند، اشاره دارد . در اين چهارچوب از مفاهيمي چون حقوق بشر گرايي، پيشبرد دموکراسي ، دفاع از منزلت و سرنوشت بشر ، اشاعه اقتصاد مبتني بر بازار آزاد و ... استفاده ابزاري مي شود .
در اين باره با دکتر علي اصغر کيوان حسيني به گفتگو نشستيم . 1
** آقاي دکتر، در صورت امکان تاريخچه اي تحليلي از بعد نرم افزارگرايي در سياست خارجي آمريکا بيان فرماييد ؟
از ابتداي پيدايش ايالات متحده توجه به مسائلي چون ارتقاي سطح جهاني تقيد به حقوق بشر و دموکراسي در اين کشور قابل شناسايي است که چگونگي اين امر و روند کلي آن نياز به مباحث گسترده اي دارد . اما به طور کلي مي توان از دوران جنگ سرد به عنوان مرحله اوج گيري استفاده ابزاري امريکا از حقوق بشر به ويژه در تاثير گذاري بر بلوک شرق و سياست خارجي شوروي سخن گفت . در همين چهارچوب تعامل با بلوک رقيب و مطالبات حقوق بشر گرايانه آمريکا از جهان سوم نيز قابل طرح است .
در دوران همه رييس جمهوران آمريکا در دوره جنگ سرد مي توان علائم و شاخصهايي را از بعد نرم افزار گرايي مورد توجه قرار داد که در اين ميان دهه هفتاد مقطع تاثير گذاري کنگره بر سياست خارجي آمريکا و بخصوص فراز کارتر ، بسيار قابل توجه است .
بعداز فروپاشي شوروي وبحران هويت درسياست خارجي آمريکا، طرح و تعميق مفاهيمي نو ، غني
و کارامد تر در مقايسه با آموزه سد نفوذ ، مورد توجه دولتمردان اين کشورقرارگرفت.
بعد از جنگ سرد و فروپاشي شوروي ، اگر چه آمريکا از تهديدات کمونيسم رها شد ، اما از سوي ديگر با نوعي بحران هويت يا به عبارتي بحران ناشي از فقدان اصول و مفاهيم انسجام بخش در سطح سياستهاي کلان هادي رفتار خارجي و تبيين کننده منافع ملي خود مواجه شد .
بروز اين قبيل شرايط براي دولتي چون آمريکا که از نظر بافت اجتماعي و فرهنگي بسيار تکثرگرا و متنوع بوده و بر همين مبنا براي ترسيم و هدايت رفتار خارجي خود نيازمند مفاهيم پر محتوا و انسجام بخش است ، مي تواند خطر آفرين باشد .
لذا از همان سالهاي اوليه دهه 90 ، طرح و تعميق مفاهيمي نو ، غني و کارامدتر در مقايسه با آموزه سد نفوذ ، مورد توجه تحليلگران و دولتمردان آمريکا قرار گرفت . در اين فضا استراتژي بزرگ کلينتون بر محور پيشبرد دموکراسي ، اشاعه اقتصاد مبتني بر بازار آزاد و مداخله بشر دوستانه هويت يافت.
بدين ترتيب در دهه پاياني قرن بيستم ، دولت آمريکا در فضايي سرشار از ابهام و عدم شفافيت لازم ، برمحور مولفه هاي مذبور حرکت نمود . اما واقعه يازده سپتامبرناگهان صحنه و عوامل موثر بر آن را به شدت متحول کرد.
** براين ساس مي توان از يازده سپتامبر به عنوان نقطه عطف در روند نرم افزار گرايي آمريکا
ياد کرد . درست است ؟
همين طور است . حادثه يازده سپتامبر صرف نظر از علل و عوامل بوجود آورنده آن ، في نفسه تهديدي خاص و منحصر به فرد را براي آمريکا ارايه داد ، که در قالب مديريتي خاص به فرصتي بزرگ تبديل شد ، صحنه اي نو براي عرض اندام اين کشور، و پي جويي نوعي دستور کار امپرياليستي که با آميزه اي از مولفه هاي ليبرالي يا نرم افزار گرايانه همراه شده است . در پافشاري کابينه بوش بر مضامين نرم افزار گرايانه نکته قابل تامل اين است که از همان ابتداي طرح ، آموزه مبارزه با تروريسم به عنوان اصل مسلط بر اهداف سياست خارجي قابل مشاهده است . به کلام ديگر، در تمامي فرازهاي سياستهاي اعلامي و اعمالي دولت امريکا ، همگام با تاکيدات استراتژيک و قاعده ناپذيري د ر برابر رژيمهاي امنيتي بين المللي چون خروج ا زABM و تاکيد بر طرح دفاع موشکيNMD ، مي توان مواضع مشخصي را از زاويه ضرورت تقيد پذيري نسبت به مضامين نرم افزاري به ويژه پيشبرد دموکراسي ملاحظه کرد .
** لطفا براي آشنايي دقيقتر با عناصر تشکيل دهنده سياستها و گرايشهاي نرم افزاري نوين آمريکا ، مواضع و شاخص هاي عيني تري مطرح فرماييد .
سوال خوبي است ، اما در اين فرصت محدود مي توان به مواضع بوش در سخنرانيهايي که در کنگره آمريکا ( 2002) ، ملاقات با مقامات بلند پايه ارتش در دانشگاه وست پوينت ، و به ويژه استراتژي امنيت ملي آمريکا ( سپتامبر 2002) اشاره کرد . اسناد مذبور حاوي مهمترين مواضع کابينه بوش در خصوص مولفه هاي نرم افزاري در جهت ايجاد نظام جهاني ليبراليستي ، تحت هدايت و نظارت هژموني نظامي امريکا است .
* آيا اين مواضع نمايشگر تضاد مولفه هاي امپرياليستي و ليبراليستي نيست ؟
کاملا درست است . در واقع سرمايه گذاري تاريخي آمريکا در باب مفاهيم نرم افزاري و ليبرالي را بايد د ر چهارچوب اولويت گزيني اين کشور در برابر ملاحظات امنيتي و استراتژيک ( سخت افزاري ) مورد توجه قرار داد . به کلام ديگر دولت آمريکا د ر ايفاي نقش جهاني خود ، د ر دوران جنگ سرد همواره براي منافع استراتژيکي خود ، در برابر تقيد به حقوق بشر ارجحيت قائل بوده است . اين رفتار و برخورد گزينشي با حقوق بشر و دموکراسي ، در مقطع بعد از جنگ سرد نيز قابل توجه مي نمايد و در چهارچوب سياستهاي کنوني بوش در قالب تنش ميان " ليبرال گرايي " و " امپرياليسم گرايي " آشکار شده است . اشغال عراق ، فراز ديگري از سياستهاي کلان آمريکا براي تحقق هژموني جهاني قدرت نظامي است که با لفاظي قاطعي در باب دموکراسي گرايي ، تامين کرامت و سرنوشت منطقي براي بشريت ، پايان دادن به رقابت جهاني تسليحات و آغاز عصري مبتني بر صلح و دوستي ... همراه وتقويت شده است .
به طور خلاصه بايد گفت که نرم افزار گرايي يا تقيد به مضامين ليبرالي و تعبيه آن در سياستهاي کلان آمريکا ، اشاره به تمهيدات جديدي دارد که در جهت تحقق هژموني جهاني قدرت نظامي اين کشور ارائه شده است . نمونه افغانستان و به ويژه عراق بهترين تجلي اين رفتار متعارض آمريکا است .
از اين زاويه چهره نظامي گراي آمريکا در جريان تهاجم به عراق ، نبايد تحليل و منطق مسلط به نرم افزار گرايي اين کشور را تحت الشعاع قرار دهد . درحقيقت اشغال عراق را بايد فراز ديگري از سياستهاي کلان آمريکايي براي تحقق هژموني جهاني قدرت نظامي دانست که با لفاظي قاطعي در باب دموکراسي گرايي ، تامين کرامت و سرنوشت منطقي براي بشريت ، پايان دادن به رقابت جهاني تسليحات و آغاز عصري مبتني بر صلح و دوستي ... همراه وتقويت شده است .
** جمهوري اسلامي ايران در سياست نرم افزاري آمريکا چه جايگاهي دارد ؟
جمهوري اسلامي ايران به طور صريح از دورا ن کلينتون در قالب يکي از دولتهاي ياغي يا سرکش مخاطب سيستمهاي تحريمي آمريکا قرار داشت . در شرايط بعد از يازده سپتامبر و تاکيد افراطي آمريکا بر دولتهاي " محور شرارت " ، به طور عملي ايران نيز در زمره دولتهاي مورد بغض اين کشور قرار گرفت. اعلام مواضع مکرر بوش و برخي از اعضاي تيم وي در خصوص ضرورت مقابله با ايران حاوي همين مساله است .
نکته اين است که امروزجهان سوم با کاربستهاي نويني از نرم افزار گرايي آمريکا روبروست .
تاکيد اين دولت به مقابله با حکومتهاي غير دموکراتيک ، دولتهاي ورشکسته يا ناسالم ، ضرورت ايجاد جهاني دموکراتيک و ليبرال از طريق استقرار هژموني جهاني قدرت نظامي آمريکا و ... به طور عملي جهان سوم را در معرض مواضع جديد و به شدت خطر ناکي از سوي ايالات متحده قرار مي دهد و مسلما در اين موج هنجار سازي و نهاد پروري که با تعهد ناپذيري آمريکا از نهادهاي بين المللي چون سازمان ملل عجين شده است ، شرايط براي تهديد آفريني آمريکا برعليه منافع امنيتي دول جهان سومي آماده است .
د راين ميان بهره گيري اين کشور ازمنابع نرم قدرت چون فرهنگ آمريکايي ، بستر اطلاع رساني جهاني ، مولفه هاي ليبراليستي و کوشش همه جانبه براي تحميل و تعميق اين قبيل مسائل که زمينه ساز تحقق نوعي جهان بيني واحد ليبراليستي تلقي شده ، با يد ضريب حساسيت رهبران ايران را نسبت به ترفندهاي مقابله گرايانه آمريکا به شدت افزايش دهد. يعني بهره گيري از منابع نرم افزاري براي تاثير گذاري بر رفتار دولتها با هدف تحقق نوعي جهان بيني واحد و مشترک که در نهايت به يکسان سازي و همسان نمايي رفتارها (اما بر محور ارزشهاي آمريکايي ) منجر خواهد شد ، زمينه را براي بروز تهديدات نرم افزاري حادي براي جهان سوم و کشور هاي واجد تمدن و فرهنگ چون ايران هموار مي نمايد.
* سپاسگزارم .
بنده هم ازحسن توجه خبرگزاري شما به لزوم اطلاع رساني در خصوص ابعاد نوين سياست خارجي تشکر مي کنم و اميدوارم اين قبيل مباحث بتواند، نقشي آگاه کننده در چهارچوب مقابله با تهديدات امنيتي داشته باشد .
نظر شما