خبرگزاری مهر - گروه فرهنگ و ادب: حبیب احمدزاده داستاننویس در پژوهشی واژگون کردن هواپیمای مسافربری ایرباس جمهوری اسلامی ایران توسط ناوگان آمریکا در 12 تیرماه 1367 را بهانه قرار داده تا به حقایقی دیگر از رفتار دولتمردان ایالات متحده آمریکا با مردم ایران بپردازد. متن کامل این پژوهش که احمدزاده یک نسخه از آن را برای انتشار در اختیار مهر قرار داده، به شرح زیر است:
به نام خدا
سلام
چند وقت پیش با قاطعیت تمام، دولت و مجالس قانونگذاری آمریکا ورود نماینده معرفی شده از سوی دولت ایران برای تصدی کرسی نمایندگی کشورمان در سازمان ملل را به بهانه مترجمی در ماجرای موسوم به اشغال سفارت امریکا، به خاک ایالات متحده ممنوع اعلام کردند.
با خودم فکر کردم که اگر تاریخ ترازویی داشت، کدامین طرف حق بیشتری برای اتخاذ چنین قاطعیتی داشت؟ و بدین سان چنین تحقیقی را به بهانه سالگرد انهدام هواپیمای ایرباس ایران پی گرفتم و اولین شرطم در تحقیق این بود که سخنان خودی را سند قرار ندهم. این نتیجه کار است که برای خودم نیز حیرت انگیز بود حال و پس از آنکه ترجمه انگلیسی آن برای سایتهای معروف ضدجنگ جهان ارسال شده، متن فارسی را در اختیار هموطنانم قرار میدهم تا خود در این باره به داوری بپردازند.
در خاتمه این مقدمه، لازم به یادآوری است که اصل انگلیسی اکثر قریب به اتفاق این اسناد، در نزد نگارنده وجود دارد. یا حق
حبیب احمدزاده
آمریکا متشکریم یا تاریخ چگونه روسیاه شد
جناب پرزیدنت اوباما، آقای جان کری وزیر امور خارجه، و آقایان و خانمها در مجالس نمایندگان و سنا و نیز دیگر مسئولان دولت فدرال آمریکا
من به عنوان یک ایرانی صلحدوست وظیفه دارم در آستانه چهارم جولای، روز استقلال آمریکا، و همینطور مذاکرات هستهای ، از اینکه نماینده پیشنهادی دولت ما، «حمید ابوطالبی»، را قاطعانه به علت نقش مترجمی در ماجرای گروگانگیری و اشغال سفارت آمریکا در سالهای اول انقلاب ایران به خاک کشورتان راه ندادید، در نهایت صداقت و صمیمیت، از همگی شما سپاسگزار ی کنم.
شاید این موضوع که دولت ایران با معرفی چنین فردی به عنوان نماینده خود در سازمان ملل، توانسته بعد از دهها سال نمایندگان مجلس و سنا و دولت شما را در یک موضوع خاص تا بدانجا ناراحت کند که در چنین موضوعی به وحدت کلمه برسید از عجایب روزگار به شمار رود ولی باید به عرض برسانم که نتیجه و تأثیر این عمل قاطعانه شما در کشور خود من، ایران، بسیار بیشتر است.
اینکه علی القاعده ما باید به عنوان شرقیهای بیتجربه در سیاست از شما رفتار انسانی یاد بگیریم موضوع بحث من با شماست. درست مانند داستان شاهزاده و گدای مارک تواین که تنها موقعی این دو از طرز زندگی هم باخبر میشوند که چند روزی با لباس مبدل جای زندگی خود را معاوضه کنند.
من نیز میخواهم دست شما را گرفته و لباس یک ایرانی را برتنتان بپوشانم و به یک سفر حقیقی حدوداً هفتاد و پنج ساله در تاریخ کشورم ببرم. ولی قبل از آن لازم است به داستان یک فیلم کوتاه معروف هشت دقیقهای در ایران اشاره کنم که در سالنی انبوه از تماشاچیان مشتاق جوان و روشنفکر نمایش داده شد.
اولین تصویری که مخاطبان ایرانی این فیلم در سکوت دیدند، گردش دوربین از یک دیوار ساده به سقف و نمایش ممتد سقف بود. دوربین بر این تصویر ماند. دقیقه ای گذشت . مخاطبان پس از مدتی انتظار، در تاریکی به هم نگریستند. کمی حوصلهشان سر رفته بود. باز بدون هیچ حرکت و جابجایی نمایش سقف ادامه پیدا کرد. مخاطبان شروع به همهمه و ناسزا کردند. باز همان تصویر، تعدادی سوت زدند و عدهای سالن را ترک کردند و همینطور تا هشت دقیقه ماجرا به همین شکل و بدون تغییری ادامه یافت، تا لحظه قبل از آمدن تیتراژ آخر، که دیگر به جز نفرات انگشتشماری، همه سالن را ترک کرده بودند. تصویر چرخی خورد و برصورت یک مرد بیحرکت در بستر ثابت ماند و جملهای بدین مضمون بر سیاهی پرده نمایش نقش بست:
« حتما اکثر دوستان کناری شما نتوانستند این تصویر را تحمل کنند و بیرون رفتند ولی این فیلم تنها هشت دقیقه و از زاویه دید زندگی یک جانباز قطع نخاع جنگ بود که باید تمام عمر اینگونه به سقف نگاه کند.»
من نیز میخواهم تنها چند دقیقه برتصویر همیشگی و ثابت تاریخ کشورم نگاهی بیاندازیم و امیدوارم برای یک بار هم که شده از دید ما ولی با اسناد بی چون و چرای تاریخی حاضر باشید به ماجراهایی که برایتان تعریف میکنم توجه کنید و نگویید که طولانی است تا بدانید که چرا اینگونه صمیمانه از شما تشکر میکنم، موافقید؟
فقط برای حل معمای این تشکر صمیمانه بعضی نکات سفر را در متن برجسته خواهم کرد تا با کنار قرار دادن آنها بتوانید در آخر دلیل تشکرم را دریابید. و چون مجبورم شما را با قالیچه احتمالاً ایرانی حضرت سلیمان به سفر ببرم، پس محکم لبههای قالی را بچسبید. سفر در ماشین زمان ایرانی شروع شد:
سفر اول: هفتاد و سه سال پیش، جنگ دوم جهانی و اشغال ایران توسط متفقین آن دوره یعنی روسیه، انگلیس و سپس آمریکا
در اوایل سال 1941 نیروهای هیتلر، بخش بزرگی از غرب کشور شوروی سابق را در عملیات برقآسای بارباروسا تصرف کردند. اگر به ارتش استالین ـ مرد نازنین آن دوران و متحد قبلی آلمان در اشغال لهستان (یعنی همان بهانه اصلی شروع جنگ دوم جهانی) و آمر کشتار مخفی بیش از بیست و پنج هزار و هفتصد اسیر افسر و سرباز لهستانی در جنگلهای کاتین ، به وسیله دولتهای غربی، بهخصوص آمریکا، اسلحه و مهمات نمیرسید معلوم نبود که سرنوشتش چگونه رقم خواهد خورد و نیز باید فکری برای پشتیبانی از این آخرین خط دفاعی شرق در مقابل هیتلر میشد. ولی اشکالی در این میانه وجود داشت و آن این بودکه بهترین و کوتاهترین راه برای این منظور مسیر کشوری بود که متأسفانه بیطرفی اختیار کرده بود؛ ایران. ولی به هر حال باید بهانهای دستاویز میشد تا بتوان جهانیان را با رسانهها مجاب کرد که چارهای غیر از این کار یعنی اشغال این کشور بیطرف وجود ندارد.
ولی چه دلیلی؟ شاید همانی که یک شاعر معروف ایرانی در قدیم سروده:
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
دولتهای غربی این دست و دلبازی شاعر ما را در عمل نشان دادند و به جای بهانه خال هندو، حضور چند صد آلمانی شاغل در ایران را بهانه کردند و خواستار اخراج فوری آنان از دولت وقت ایران شدند و این بهانه را برای تسخیر نه تنها دو شهر بلکه کل کشور موجه دانستند. و بدین شکل کشور گربهشکل ما به تصرف درآمد.
تنها پنج روز بعد از اسارت این گربه، «آنتونی ایدن»، وزیر خارجه وقت انگلیس، در سخنرانی خود در ملأ عام در شهر کانتربری انگلیس برای مردم خود و جهان دلایل اشغال ایران را چنین توضیح میدهد:
«مسئلهای که در نتیجه فعالیت آلمانیها در ایران به وجود آمد که تازگی ندارد. در ماه ژانویه گذشته من دولت ایران را از خطر حضور عده بیشمار اتباع آلمانی در ایران آگاه ساختم.
همه میدانند که آلمانها در کشورهای بیگانه سازمانهای خاص خود را دارند و افراد خود را برای اقدام به فعالیتهای مختلف ستون پنجم آماده میکنند.
جنگ کنونی در نروژ، هلند، فرانسه و تعداد زیادی از کشورهای دیگر نشان داد که این عمال تا چه اندازه ممکن است خطرناک باشند. دولت ایران در پاسخ به اقدامات ما اظهار داشت که در ذکر شمارِ آلمانیها و خطر آنها راه افراط را در پیش گرفتهایم.
اما شمارِ آلمانیهای مقیم ایران اعم از اینکه چند صد یا چند هزار تن باشد تفاوتی نمیکند. هر کسی که با اصول نازیها آشنایی داشته باشد راجع به مقصود حقیقی حضور آلمانیها در ایران هیچ شکی به خود راه نخواهد داد. هیچکس نمیتواند ادعا کند که این آلمانیها فقط برای تندرستی خود در ایران ماندهاند.
دولت انگلیس آنچه از حقایق اوضاع میدانست به اطلاع دولت ایران رسانیده و درخواست نمود که به این حقایق چنان که باید توجه شود لکن دولت ایران جز آوردن عذر و دادن امتیازات مختصر پاسخ دیگری به دولت انگلیس نداد و بنابراین ما یک چاره بیشتر نداشتیم و این راه عبارت از آن بود که مار را قبل از اینکه بتواند زیانی برساند به هلاکت برسانیم.» 1
در ادامه، انتونی ایدن جمله دیگری هم اضافه میکند که امروزه نمایندگان وزارت خارجه و تمامی رئیس جمهورهای ادوار مختلف آمریکا بر زبان میرانند:
«ولی ما نیک میدانیم که ایران چه سهم بزرگی در فرهنگ جهان دارد و یک ایران مستقل برای تثبیت اوضاع خاورمیانه ضرورت کامل دارد.»
ولی قبل از حمله و اشغال ایران باید اول موافقت دولت اخلاقگرای آمریکا، که تا آن زمان هنوز در جنگ حضور مستقیم نداشت، جلب میشد.
«دریفوس»، کنسول ایالات متحده در تهران، برای وزارت خارجه آمریکا تلگرافی در این مورد ارسال کرد:
«شاهدان بر این باورند که تبلیغات متفقین درباره تعداد و فعالیت ستون پنجم آلمان در ایران، گزافهگویی شده است. بسیاری از آلمانیها به راستی در دولت و یا کسب و کارهای مشخص مربوط استخدام شدهاند و بعضی دیگر در استخدام شرکتهای مشخص و معلوم آلمانی میباشند. تعدادی اندک جهانگرد هستند و پلیس ایران آلمانیها را تحت نظر دقیق دارد و تحرک آنها در داخل کشور محدود شده است.» 2(سپیدهدم، ص 115)
ولی تصمیم و هماهنگی برای اشغال ایران در سطوح بالاتر، از چند ماه قبل صورت گرفته بود.
در یازدهم اوت 1941، رئیس جمهور، فرانکلین روزولت، برای مشاوره با چرچیل به کشتی جنگی پرنس اویلز وارد شد.
چرچیل موضوع (اشغال) ایران را با روزولت در میان گذاشت. واکنش روزولت، آشکارا نخست وزیر را دلگرم کرد. زیرا چهار روز بعد به وزیر امور خارجه انگلیس، آنتونی ایدن، با بیسیم اطلاع دادکه «نقشه خود را در مورد ایران به رئیس جمهور گفتم و به نظرم کاملاً از آن رضایت داشت». 3 ص 127
ولی این بهانهگیری حتی باعث تعجب بعضی از معاونان در وزارت خارجه انگلیس شد. و پیشنهاد کردند که چرا واقعیت را نگوییم.
پوسونبی مور کراثویت، معاون وزارت امورخارجه، اعتقاد داشت که سیاست دولت او در قبال ایران فاقد صداقت در مقصود است. در ژوئیه کراثویت، گزارشی صریح، کامل، نافذ و صددرصد انتقادی از اوضاع را به وزیر امور خارجه انگلیس تسلیم کرد. این یادداشت مهم، پیشگویانه و با چاشنی طنز همراه بود.
«در مرحله یک ما و روسها نیرو گرد میآوریم و سپس از شاه میخواهیم آلمانیها را اخراج کند. او این را دوست نخواهد داشت ولی مماشات میکند. در آن صورت، وارد مرحله دوم میشویم: تصرف میدانهای نفتی و بمباران تهران. روسها از جانب شمال وارد میشوند و ممکن است در کشور هرج و مرج شروع شود. من فکر میکنم که قبول دارید که ایجاد نابسامانی در ایران به نفع ما نیست... . بنابراین ما میباید دوباره بررسی کنیم که اهداف واقعیمان در ایران چیست و استفاده از زور، تا چه اندازه باعث پیشبرد آنهاست... . مهمترین هدف ما، ایمنی میدانهای نفتی است و بعد از آن گشایش راه سراسری ایران برای روسهاست... . آیا بهتر نیست آشکارا بگوییم که ما خودمان باید از ذخایر نفتی در تمام طول جنگ مراقبت نماییم. اقدامات مخصوصی را در راستای اطمینان یافتن از دایر بودن راهآهن بر طبق نیازمندیهای خود انجام دهیم. حتی اگر چنین هم بکنیم باز هم نمیتوانیم فشار بر ایران را در مورد آلمانیها ادامه دهیم. اما نمیتوانم فکر کنم که قرار دادن موضوع به عنوان مسئله اصلی کاملاً اشتباه است... . عرض میشود حتی اگر شاه همه آنها را از کشور بیرون براند، در واقع پیشرفتی برای ما نیست. مطالبه بیپرده برای استقرار نیرو در ایران، بدیهی است از نظر بینالمللی زیانهایی دارد. به هر حال، دست کم صادق است و ممکن است در نهایت توضیح آن به طرفداران خود در جهان برایمان آسانتر باشد. تا اینکه اگر در جنگی در ایران به خاطر گروهی آلمانی درگیر شویم. گمان عمومی این خواهد بود که ما برای منافع نفتی وارد ایران شدهایم و من پیشنهاد میکنم اقرار کنیم و حداکثر استفاده را نیز از آن ببریم.» 4
ولی این استدلالات گوش شنوایی ندارد. جالب آنکه حتی اگر ایران اخراج سریع آلمانیهای مقیم ایران را، که برخلاف اغراق انگلیسیها تنها به حدود 700 نفر میرسیدند، به سرانجام میرساند باز هم حمله و اشغال ایران انجام میشد.
لوییس دریفوس، وزیر مختار ایالات متحده در ایران، در ساعت چهار بعدازظهر (21 اوت 1941) به واشنگتن تلگرام کرد:
«به باور من، تهاجم روس و بریتانیا، ظرف چند روز آینده آغاز خواهد شد و گرچه ایران هنوز به مطالبه متفقین پاسخ نداده است ولی وزیر مختار بریتانیا به من اطلاع داد که پاسخ... پذیرفتنی نیست» 5
« و به هر روی اعتقاد راسخ دارم که بریتانیا، آن را بهانه اشغال نهایی ایران کرده است و به عمد قدرت آنان (ستون پنجم آلمانی) را با یک رسته نظامی همسنگ کرده است. و به این نتیجه رسیدهام که بریتانیا و روسیه ایران را به علت ضرورت نظامی اشغال خواهند کرد و هر نوع پاسخی به خواسته آنها داده شود بیتأثیر است. من باید برای جلوگیری از سوءتفاهم بگویم که با اقدام بریتانیا کاملاً موافقم و معتقدم که برای پیشبرد آرمان مشترک ما بینهایت لازم است.» 6
جالب آنکه در آن زمان بیش از چند برابر کل آلمانیها ، نفرات انگلیسی در سرتاسر کشور بیطرف ایران و بهخصوص در مناطق نفتخیز وجود داشت.
بغرنجی اخلاقی این وضعیت، ایدن را بیش از پیش سرگردان کرده بود. حالا از این واهمه داشت که نکند دولت ایران بهانهجویی کند که نمیتواند صدها آلمانی را از کشور بیرون کند در حالی که به همان تعداد انگلیسی اجازه اقامت داده است. در دوازدهم اوت ایدن به بولارد (وزیر مختار انگلیس در ایران) دستور داد به ایرانیها خاطرنشان کند که تفاوت قایل شدن بین آلمانیها و دیگر بیگانگان مقیم ایران، کاملاً منطقی است و نقشه نازیها را در حمله به کشورهای بیطرف با معرفی عوامل خود به عنوان تکنسین یا گردشگر توضیح دهد. آنگاه ادعا کرد: «قیاس چنین افرادی با شهروندان بریتانیا که سالها در ایران خدمت کردهاند شایسته نیست.» ولی به طور حتم این همسانی وجود داشت چون بعدها مشخص و مسلم شد که مأموران شرکت نفت ایران و انگلیس، مخفیانه با ارتش بریتانیا در طرح تصرف پالایشگاه آبادان همکاری داشتند.7
در 21 اوت، دولت ایران به یادداشتهای 16 اوت پاسخ رسمی داد. پاسخی که فقط به فارسی نوشته شده بود، تضمین بریتانیا به حفظ بیطرفی ایران و حفظ مناسبات دوستانه را متذکر شده بود. این یادداشت به بریتانیا اطمینان میداد که «تعداد خارجیان مقیم ایران، مخصوصاً این اواخر، کاسته شده است و به زودی تعداد آنها کاهش چشمگیری خواهد داشت». اما خاطرنشان کرد که ایران «راهبرد بیطرفی» را ترک نخواهد کرد و یا هر پیشنهادی را که مغایر با شیوه بیطرفی باشد نخواهد پذیرفت. 8
ولی این یادداشت هیچ تأثیری در نقشه از پیش طراحی شده نداشت. در نیمه شب بامداد 25 اوت ، ارتشهای انگلیس و شوروی به دستور چرچیل و استالین، از شمال و جنوب از مرزهای کشور ایران، بدون هیچگونه هشدار قبلی، گذشتند و آن را به اشغال خود درآوردند. بعد از مدت کوتاهی نیروهای آمریکایی نیز بدانان پیوستند.
سفر دوم: شصت و یک سال پیش، 1953، کودتای 19 اوت علیه مصدق
در حقيقت نام 28 مرداد در کودکی و دوران نادانی من مترادف بود با «سالروز قيام ملي 28 مرداد».
یک استاد دانشگاه ایرانی ، در این باره ، در صفحه فیس بوکش مینویسد:
«در گذشته 28مرداد، يك روز تعطيل رسمي بود. شماري از زندانيان آن روز مورد عفو ملوكانه شاه قرار ميگرفتند، در خيابانهاي مركزي شهرهاي بزرگ و مراكز استانها طاق نصرت بسته ميشد، چراغاني و جشن و سرور برپا بود. از نظر رژيم شاه، صورت مسئله 28 مرداد روشن بود. روز قيام ملي بود؛ روزي كه ملت شريف، قهرمان، شجاع، وطنپرست و شاهدوست ايران به قدرتهاي بيگانه و ايادي داخليشان سيلي زدند و با قيام خروشان خودشان سلطنت و رهبري اعلي حضرت را، كه در نتيجه توطئه ايادي وابسته به شرق و غرب تضعيف شده بود، مجدداً تثبيت كردند. اين البته روايت حكومتي بود.» 9
ولی واقعیت ماجرا چه بود؟
ایرانیان دوازده سال بعد از جنگ دوم جهانی و اشغال کشورشان، تصمیم میگیرند تا مانند همه مردم رشید جهان از قیمومیت اقتصادی دیگران بدرآیند و نفت خود را ملی کنند. نفتی که تنها در شانزده درصد سود به اصطلاح خالص آن شریک بودند و به اعتراف دوست و دشمن شرکت نفت موسوم به ایران و انگلیس در همین مورد نیز با شیوههای مختلفی از پرداختن آن طفره میرفت.
«درآمد ایران از تاریخ امضای امتیازنامه دارسی تا سال 1920م ( 1298خ) از بابت استخراج 000/131/5 تن نفت تنها 000/795/1 لیره بود و تازه در اثر حسابرسیهایی که به دنبال پیش آمدن اختلاف میان ایران و شرکت نفت پیش آمد، مشخص شد که شرکت با حسابسازیهای دفتری از همین درآمد ناچیز نیز 000/535 لیره کمتر به ایران پرداخته است.» 10
و جالبتر قانونی بود که در مجلس مبعوثان انگلیس تصویب شده بود:
«در سال 1914 (1292خ) قانونی در مجلس مبعوثان انگلیس به تصویب رسید که به دستور آن دولت انگلستان میتوانست تعدادی از سهام شرکت نفت ایران و انگلیس را بخرد. این کار انجام گرفت و قراردادی هم بین دو طرف امضا شد. برابر این قرارداد، شرکت مقادیری نفت به بهای ارزانتر از نرخ جهانی به دولت انگلستان میفروخت، همچنین دولت انگلیس میتوانست در هیئت مدیره شرکت دو نفر عضو داشته باشد. » 11
« بنا به اظهارات جناب مستر چرچیل وزیر دریاداری انگلیس ، صرفه جویی بحریه انگلیس تا 1925 بواسطه تخفیفی که کمپانی بان دولت داده 7 میلیون و 500 هزار لیره بوده که بضرر دولت ایران و شرکا تمام شده است. » 12 ص 176 کتاب سیاست موازنه منفی
یعنی تا آن زمان ، دریاداری انگلیس تنها از تخفیف خرید نفت ایران حدود پنج برابر دریافتی ایران سود نصیب خود کرده بود
« از همان نخستین روزهای انتشار خبر فروش نفت ارزانتر از قیمت بازار جهانی به وزارت دریاداری انگلیس، صدای اعتراض میهنپرستان ایرانی از هر گوشه برخاست، زیرا برابر امتیازنامه دارسی شانزده درصد از سود خالص شرکت به ایران میرسید و با امضای قرارداد فروش نفت ارزان، سهم ایران از سود شرکت کاهش مییافت.» 13
در همان دوران پرتنش، یک دولت با رأی کاملاً دموکراتیک نمایندگان مردم در ایران بر سر کار آمد که خواسته اکثریت رأیدهندگان از او این بود تا مشکل سروری انگلیس بر نفت ایران را حل کند.
با ملی شدن نفت توسط دولت مصدق، انگلیس با تهدید و ارعاب ناوهای جنگیش، خرید نفت ایران را در سراسر جهان تحریم و بلوکه میکند.
دولت همیشه اخلاقگرای آمریکا واسط شد تا مشکل حل شود. مصدق هم به نوعی به این میانجی اعتماد میکند تا در مقابل تودهایها و طرفداران شوروی و نیز انگلیس از او حمایت شود.
در این هنگام باز انتونی ایدن عزیز به وزارت خارجه انگلیس بازگشته ولی مصدق در ژانویه 1952 دستور بستن سفارت انگلیس در تهران را صادر کرده بود.
انتونی ایدن در خاطراتش مینویسد:
«کاردار سفارت ما در تهران دو سه روز قبل از ترک ایران، به من چنین گزارش داده بود: اگر این فکر را که آمریکاییها علیه ما کار میکنند و از دکتر مصدق و جبهه ملی حمایت مینمایند بتوان از مغز ایرانیها خارج کرد این بزرگترین ضربه جانانهای خواهد بود که به مصدق میتوان زد.» 14
به علت بسته شدن سفارت انگلیس در ایران، وزارت خارجه آمریکا با تعیین سفیر جدید خود (لویی هندرسون) باعث برطرف شدن نگرانی ایدن و کاردار سابقش در تهران میشود.
جالب آنکه اندکی پیش از قطع روابط سیاسی ایران با انگلیس و اخراج انگلیسیها از کشور، یکی از کارگزاران نفتی آمریکایی به نام آلتون جونز به ایران آمد تا حق توزیع نفت ایران در خارج را برای شرکت خود (بستز سرویس) کسب کند و نفت ملیشده ایران را خریداری کند.
بیست و هفتم مرداد 1331 چرچیل، نخست وزیر انگلیس، پیامی در این مورد برای ترومن فرستاد و اظهار داشت:
«چنین به نظر میرسد که پس از آن همه مخاطراتی که ما بریتانیاییها در جنگ به جان خریدیم حالا شرکتهای آمریکایی میخواهند جای ما را در ایران بگیرند. آمریکا که در نقش پلیس جهانی در برابر کمونیسم برخاسته است اینقدر نمیداند که اگر بریتانیا در کنارش نباشد و پای از معرکه بیرون بکشد داعیهاش میشکند و نقشهاش نقش بر آب میشود. کیست که پابهپای آمریکا در کره میجنگد؟ ... آمریکا نمیداند که سیاست مهار و بازدارندگی اتحاد شوروی در آن سوی دیوار امنیتی که گرداگرد خود کشیده است جز با همکاری بریتانیا مؤثر نیست؟» 15
پاسخ ترومن به پیام چرچیل بسیار نرم و دلجویانه بود. در این پیام آمده بود که به آلتون جونز گفته شده بود که با نیت حل و فصل اختلافات با ایران تسهیلاتی فراهم کند و به مصدق بگوید که شروع مجدد عملیات نفتی در ایران بدون همکاری شرکت نفت ایران و انگلیس امکانپذیر نیست.
دولت انگلیس با این روش آمریکا دریافت که باید حتماً در آینده به بهانه جلوگیری از نفوذ شوروی و سر کار آمدن کمونیستها در ایران قسمتی از لقمه چرب نفت ایران را به این رقیب جدید وا گذارد تا بتواند حداقل سهمی از ماجرا برایش باقی بماند. ولی نکته دیگری هم وجود داشت.
«انگلیس برای تضمین موفقیت کودتا مجبور بود که موافقت آمریکاییها و همراهی آنها را جلب کند. حداقل یکی از دلایل لزوم همکاری آمریکا، قطع روابط سیاسی ایران و انگلیس و تعطیلی سفارتخانه آن کشور در تهران بود، لذا با بزرگنمایی خطر نفوذ کمونیسم در ایران نظر موافق آمریکاییها را جلب کردند.» 16
ریچارد کاتم، یکی از کارشناسان برجسته آمریکایی امور ایران که در سالهای نخستوزیری مصدق در ایران بود، نیز میگوید:
«احساس من در آن موقع این بود و هنوز هم هست که انگلیس از میزان ترس بیمارگونه آمریکاییان از کمونیسم آگاه بود. آن زمان دوران کمیته رسیدگی به فعالیتهای ضدآمریکایی بود که سناتور جوزف مک کارتی آن را کارگردانی میکرد و انگلیسیها زیرکانه از این ترس برای ترغیب ما به درگیر کردن خودمان در کودتا سوءاستفاده کردند.» 17
«و انتخابات رئیسجمهوری در آمریکا و روی کار آمدن آیزنهاور جمهوریخواه که معتقد به روشها و راهحلهای خشنتر بود راه را برای کودتای ساخته دستشان هموارتر کرد. در پی تحویل مقام ریاست جمهوری آمریکا به آیزنهاور، او و جان فاستر دالس (وزیر امور خارجه آمریکا) و نیز برادرش آلن دالس (رئیس سازمان سیا) خود را با عملیات کودتای ضد مصدق، کاملاً موافق نشان دادند.» 18
پس از این انتخابات بود که ایدن در خاطراتش چنین مینویسد:
«روابط انگلیس و آمریکا، در نتیجه انتصاب آقای لویی هندرسون به سفارت آمریکا در تهران، بهبود بیشتری یافت. هندرسون یک دیپلمات مجرب و حرفهای و یک مأمور لایق و توانا بود. وی هرگز به خود اجازه نمیداد که مصدق، او را علیه ما به بازی بگیرد.» 19
پس با دستور چرچیل و همراهی پرزیدنت آیزنهاور دستور عملیات سرنگونی دولت قانونی و وقت ایران صادر میشود.
در این عملیات مشترک انگلیسیها با رمز چکمه BOOT)) با معنی و مضمون اردنگی به مصدق و سازمان سیای آمریکا با رمز تی پی آژاکس ((T.P. AJAX شرکت داشتند. آژاکس نام تجاری یک ماده پاککننده و شوینده شرکت «کلگیت پالمولیو» است که در آمریکا و اروپا استفاده میشود. این ماده هنوز هم به همین نام در بازار موجود است و T.P. مخفف نام حزب توده TUDEH PARTY است. کرمیت روزولت، نوه رئیس جمهور سابق آمریکا و رئیس بخش خاور نزدیک و آفریقا در سازمان سیا، فرماندهی مرحله نهایی عملیات در ایران را بر عهده گرفت.
دونالد ویلبر، مشاور مخفی بخش خاور نزدیک و آفریقا و افسر مورخ سیا، که خود با نورمن متیو داربی شایر افسر اینتلیجنت سرویس متن کامل طرح عملیاتی آژاکس را نوشتهاند، در گزارشی برای ثبت تجربیات این عملیات و برای استفاده از آن در ماجراهای مشابه در آینده به صورت رسمی چنین نوشته است:
«زمانی که مشخص شد بقای دولت مصدق در قدرت، منافع آمریکا را تأمین نمیکند و این موضوع را وزیر امور خارجه آمریکا در مارس 1953 به سازمان سیا اطلاع داد، سیا اقدام به پیشنویس طرحی کرد که اهداف یادشده را با اجرای عملیات مخفی محقق میساخت و سقوط دولت مصدق را امکانپذیر مینمود. در ماه آوریل همان سال مقرر شد که سازمان سیا با همکاری اینتلیجنت سرویس (سازمان اطلاعات مخفی انگلیس) عملیات را اجرا نماید.
در سوم ژوئن 1953 لویی هندرسون، سفیر آمریکا در ایران، وارد ایالات متحده شد و درباره اهداف طرح مذکور و نیز تصمیم آمریکا برای طراحی عملیات مخفی و تحقق این اهداف به مشورت و تبادل نظر پرداخت. 20
طرح نهایی عملیات که از سوی کرمیت روزولت (به نمایندگی از سازمان سیا) و اینتلیجنت سرویس در لندن پذیرفته شده بود، در تاریخ نوزدهم ژوئن برای تصویب نهایی به طور همزمان در اختیار وزارت خارجه آمریکا در واشنگتن، (آلن دبلیو دالس) رئیس سازمان سیا، هندرسون سفیر آمریکا در تهران و وزارت خارجه انگلیس قرار گرفت.
وزارت خارجه آمریکا پیش از اعلام موافقت باید درباره دو نکته مهم اطمینان حاصل میکرد: نخست آنکه آیا دولت ایالات متحده میتواند کمکهای لازم را به دولت جانشین مصدق بکند تا این دولت استقرار یابد و یک توافقنامه نفتی امضا نماید. دوم، گرفتن تعهد کتبی از دولت انگلیس بود مبنی بر دستیابی به یک توافقنامه نفتی مبتنی بر حسن نیت و رعایت انصاف نسبت یه دولت جانشین در ایران.
تحقق این دو نکته موجب رضایت مسئولان وزارت امور خارجه آمریکا از عملکرد خود میگردید.» 21
در واقع جملات آخر نشاندهنده آن است که وزارت خارجه آمریکا خود نیز به ظالمانه بودن قراردادهای نفتی انگلیس تا آن دوره در ایران اعتراف دارد. ولی در واقع ماجرا چیز دیگری بود و آن همانا گرفتن تضمین برای شراکت در کنسرسیوم نفتی با مشارکت آمریکا بود که باید بعد از کودتا گوشت قربانی در آن تقسیم میشد.
همین چند سال قبل و پس از سالها سری بودن، با دستور مادلین البرایت، وزیر امور خارجه آمریکا در زمان ریاست جمهوری بیل کلینتون، طرح عملیاتی آژاکس از بایگانی خارج و در دسترس عموم قرار گرفت. بر طبق این طرح ژنرال فضلاله زاهدی باید با گرفتن حکمی (که متن آن را طراحان خارجی کودتا تهیه کرده و به امضای شاه میرساندند) مصدق را عزل و خود به نخست وزیری میرسید.
« موارد مهم طرح چنین بود:
1ـ اعطای کمکهای مالی موقت به مخالفان
این کمکها عبارتاند از: مبلغ سی و پنج هزار دلار، که سیا به زاهدی پرداخت خواهد کرد. مبلغ بیست و پنج هزار دلار، که اینتلیجنت سرویس به زاهدی پرداخت خواهد کرد.
2ـ جلب همکاری شاه
سفیر هندرسون با شاه تماس گرفته و او را از کمک مشترک آمریکا و انگلیس مطمئن خواهد ساخت و به وی اطمینان خواهد داد که بریتانیا از او در برابر مصدق حمایت کند.
هندرسون به شاه خواهد گفت که در اسرع وقت نماینده ویژه آمریکا برای ارایه طرح مشترک آمریکا و انگلیس به او معرفی خواهد شد.
همچنین موارد زیر به عنوان خواستههای دو کشور از شاه مطرح خواهند شد:
ـ شما باید رهبری عملیات براندازی دولت مصدق را بر عهده بگیرید.
ـ در غیر این صورت مسئولیت سقوط کشور بر عهده شما خواهد بود.
ـ در صورت سرپیچی، خاندان سلطنتی سقوط خواهد کرد و حمایت آمریکا و انگلیس از شما متوقف خواهد شد.
ـ شما چه کسی را برای ریاست دولت جانشین در نظر دارید؟ (سعی شود تا به صورت ماهرانه نظر شاه به سوی زاهدی معطوف گردد) ». 22
«در پی اقداماتی که صورت میپذیرد، محتمل است که شاه برای مدتی دچار نوعی احساس شادی شود، اما دیر یا زود او به فکر فروخواهد رفت و دچار تردید خواهد شد. در این زمان شاه باید از پایتخت خارج شود و به سفر برود. این سفر ترجیحاً باید یک سفر زیارتی به مشهد باشد. تا زمانی که زاهدی کنترل اوضاع را در دست میگیرد شاه آنجا خواهد ماند و سپس برای اعلام موافقت رسمی با نخست وزیر جدید به تهران بازخواهد گشت.» 23
ولی جالبترین قسمت، نقش تبلیغات و پخش شایعه در کودتاست . در این باره در طرح چنین امده است
«سازماندهی ابراز نارضایتی عمومی بر ضد مصدق قبل از کودتا
برنامه کلی: هدف از این برنامه ایجاد یک بدگمانی و ترس فزاینده و گسترده نسبت به مصدق و دولت وی خواهد بود. ضمناً مبلغ یکصد هزار دلار برای این برنامه هزینه خواهد شد. این برنامه عملیاتی زمانبندی شده و مراحل زیر برای آن پیشبینی میشود:
مرحله دوم: این مرحله شامل مبارزه تبلیغاتی گسترده بر ضد مصدق و دولت او خواهد بود.
وظایف عوامل ویژه:
مطبوعات و تبلیغات: در دوره حمایت اولیه، گروه انگلیسی برای تبلیغ خط ضد مصدقی، استفاده از روزنامههای محلی و کوچک را ادامه خواهد داد. در ستاد فرماندهی سیا و پایگاه آمریکا، مأموران مطالبی را به صورت مقاله، رساله یا جزوه تهیه کرده و به فارسی برمیگردانند که بعضی از آنها در حمایت از شاه و بعضی بر ضد مصدق خواهند بود. مطالبی که برای بدنام کردن مصدق تهیه میشوند، حاوی مضامین زیر هستند:
ـ مصدق از حزب توده و اتحاد جماهیر شوروی حمایت میکند. (این ادعا باید با مدارک جعلی تقویت شود.)
ـ مصدق دشمن اسلام است زیرا وابسته به حزب توده است و اهداف تودهایها را تأمین میکند.
ـ قدرت سبب انحراف مصدق شده است تا جایی که اثری از شخصیت مطلوب سالهای نخستین در وی باقی نمانده و در زمان حاضر صفات یک دیکتاتور دارد.
ـ در ادامه شایعات ذکرشده، باید به طور مستمر در اذهان عمومی این نکته مطرح شود که مصدق به صورت ناآگاهانه قربانی جاهطلبیهای شخصی مشاوران بیوجدان خود شده است. به هر حال، اقدامات پیش از کودتا به منظور ایجاد موقعیتA به شرح زیر است:
ـ در روز موعود، حملاتی بر ضد رهبران مذهبی مورد احترام مردم در تهران انجام خواهد گرفت.
ـ در این زمان، سایر رهبران مذهبی اعلام خواهند کرد که این حملات را مصدق در واکنش به اعتراضات رهبران مذهبی سراسر کشور به دولت وی انجام داده است.» 24
برای این کار به جز اشرف، خواهر دوقلوی شاه، و ژنرال نورمن شوارتسکف (سرپرست سابق هیئت نظامی آمریکا در ژاندارمری ایران) مهمترین نقش پیامرسانی را خود کرمیت روزولت بر عهده گرفت.
او به طرز مخفیانه با هماهنگی برادران رشیدیان شبانه با ماشین دربار به دیدار شاه شتافت و در همان ماشین با شاه به گفتوگو نشست.
«تا جایی که متوجه شده بودم شاه زاهدی را برای جانشینی مصدق انتخاب کرده بود ولی مسئله مهمی را که باید روشن میکردم این بود که من در آنجا از طرف رئیس جمهور آمریکا آیزنهاور و نخست وزیر چرچیل حضور یافته یودم.
قرار بود که پرزیدنت آیزنهاور این موضوع را طی نطقی که در بیست و چهار ساعت آینده در سانفرانسیسکو ایراد میکرد با بیان جمله خاصی تأیید نماید و چرچیل هم طوری ترتیب داده بود که در اعلام ساعت برنامه بیبیسی شب بعد، گوینده به جای اینکه بگوید حالا نیمه شب است اعلام شود حالا درست نیمه شب است.»25
«شاه گفت: ما باید نقشه بکشیم... خطر جدی نباید پیش بیاید... موقعی که فرمان خلع مصدق و انتخاب زاهدی را امضا کردم به سواحل خزر پرواز خواهم کرد. اگر از بدشانسی همه چیز مرتب پیش نرفت من و ملکه مستقیماً به بغداد پرواز خواهیم کرد. از آنجا وضعییت را بررسی کرده و سپس تصمیم بگیریم که در چه موقعیتی میتوانیم برگردیم.»26
به هر حال در مرحله اول کودتا نامههای برکناری مصدق و نخستوزیری زاهدی که شاه امضا کرده بود توسط سرهنگ نصیری که بعدها رئیس سازمان مخوف و بیرحم ساواک شد، شبانه به دست مصدق رسید که با مخالفت مصدق روبهرو شد و با دستگیری نصیری ماجرای کودتا به مرحله دوم کشید. مرحله دوم، با آشوب خیابانی سازماندهی شده و با حمله به مقر رادیو و منزل مصدق آغاز شد. منزل مصدق با سفارت آمریکا و نیز محل اصلی فرماندهی کودتا تنها چند ساختمان فاصله داشت.
کرمیت روزولت درباره آخرین دقایق کودتا و حضورش در سفارت آمریکا برای هدایت این عملیات چنین مینویسد:
«سعی کردم تا آنجا که میتوانم صبور باشم. حالا جمعیت تظاهرکنندگان به علاوه عده زیادی پلیس و سرباز، از کنار ساختمان میگذشتند. طلایه جمعیت به منزل مصدق که پنج، شش ساختمان بعد از محل ما بود رسیده بود. صدای تفنگ و اسلحه میآمد. دیگر کمکی از دست من برنمیآمد. به طور عجیبی گرسنه شده بودم. از محوطه سفارت از کنار منزل سفیر گذشتم تا به خانه کنسول بروم. او و خانمش از دوستان قدیمی من بودند. هیچ سؤالی درباره آنچه میگذشت نکردند. به من نوشیدنی و ناهار دادند. رادیوی آنها هنوز همان برنامه نرخ غله را پخش میکرد. حتماً محسن به زودی آن را عوض میکرد... . اولین علایم تغییر وضع از رادیو غیرعادی بود. صدای گوینده کم کم ضعیف شد، مثل اینکه خوابش برده بود، مبهم و ساکت شد. مدتی که به نظر تا ابدیت طول کشید، رادیو به کلی ساکت ماند. مهمانداران من و خودم با بهت به یکدیگر نگاه میکردیم. بعد صدایی دگر به جز محسن شروع به صحبت کرد. بار دیگر ما فریاد زنده باد شاه، زنده باد شاه، زنده باد شاه او را میشنیدیم. از رادیو گوینده ناشناس نیمی به فارسی و نیمی به انگلیسی شروع به گفتن مطالبی کرد که قرار بود محسن آنها را از رادیو پخش نماید. قسمتی از این مطالب تا حدی حقیقت داشت ولی بیشتر آنها دروغ بود.
گوینده چنین شروع کرد: اوامر شاه جهت خلع مصدق از مقام نخستوزیری انجام شد. نخست وزیر جدید، فضلاله زاهدی، اکنون در دفترش مستقر شده است. اعلیحضرت شاهنشاه در راه بازگشت به ایران هستند.
بلند شدم و فکر میکردم. از کنسول و خانمش در کمال ادب برای نهار عالی تشکر کردم. چیزی که یادم هست برای آوردن زاهدی روانه شدم تا او را به محلی که برای فرماندهی مناسبتر تشخیص میدادم ببرم.» 27
باید گفت کرمیت با آنکه به موضوعات اتفاقیافته اشراف کامل دارد ولی در خاطرات خود همه چیز را نمینویسد از جمله تعداد کشتههای در دم این ماجرا را.
در این باره وودهاوس، ریاست ایتنلیجنت سرویس انگلیس و طراح اولیه نقشه کودتا، در گزارش خود چنین مینویسد:
«نتیجه نشان داد که سازمانهای ما کارشان را به بهترین نحو انجام دادهاند. ولی همه چیز به آسانی پیش نمیرفت حامیان مصدق، منجمله بخشی از نیروهای مسلح همچنان در کنار وی باقی مانده بودند. در اطراف خانه مصدق، که عملاً به دژ تبدیل شده بود، جنگ سختی درگرفت. در این جنگ که حدود نه ساعت ادامه داشت از تانک نیز استفاده شد و در پایان بیش از سیصد نفر کشته بر جای ماند، طرفداران مصدق بالاخره شکست خوردند. او فرار کرد، اما دو روز بعد در حالی که طبق معمول پیژامه بر تن داشت بازداشت شد.» 28
کرمیت روزولت پس از پیروزی کودتا در سفارت آمریکا روایت را چنین ادامه میدهد:
«بار دیگر دورهای از انتظار فرا رسید ولی این بار سرشار از شادی، جشن و سرور بود... . من و بیل به کنسولگری رفتیم اعضای سفارت حالا کاملاً مطلع شده بودند که اتفاق خوبی افتاده است. البته اصلاً خبر نداشتند که ما در این کار دخالت داشتهایم و اطاقی که در طبقه بالای قسمت غربی سفارت به ما داده بودند کاملاً عایق شده بود و ما در آن راحت بودیم. سفیر در خانه مانده بود ولی کنسول و بقیه اعضای سفارت به کنسولگری آمده بودند. بانی و باعث این اتفاقات هر کس میخواست باشد، آنها این اتفاق را جشن گرفته بودند و من دلیلی نمیدیدم که در جشن آنها شرکت نکنیم. ولی یکی از ماها کاملاً مواظب در بود تا ببیند دوستان ایرانی ما کِی میرسند. آخر سر اردشیر (پسر ژنرال زاهدی) وارد باغ شد و شروع کرد به بوق زدن. من با عجله پیش او رفتم. ما همدیگر را در آغوش گرفتیم و بعد از تبریک گفتن به یکدیگر او گفت باید بیایی پیش پدرم و تا به نخست وزیر جدید تبریک بگویی. به او گفتم قبل از رفتن بهتر است با سفیر صحبت کوتاهی بکنم. فکر میکنم بهتر است این موضوع به اطلاعش رسانده شود و بهترین شخص برای این کار تو میباشی.
اردشیر با کمال میل قبول کرد و بازو به بازو تقریباً در حال رقص به طرف خانه سفیر راه افتادیم. سفیر لویی هندرسون بین ساختمان و استخر منتظر ما بود. او میدانست که ما حامل خبرهای خوبی هستیم و یک بطر شامپانی در یخ حاضرکرده بود... . ما به سلامتی شاه و نخستوزیر جدید و آیزنهاور و وینستون چرچیل و بقیه نوشیدیم. موقعی که بطری تمام شد اردشیر، لویی را در آغوش کشید و گفت که مرا برای دیدن اعضای کابینه جدید میبرد. لویی لبخندی زد و با خوشحالی ما را بدرقه کرد.» 29
کرمیت روزولت در بازگشت به واشنگتن چنین مینویسد:
«روز جمعه چهارم سپتامبر 1953 در کاخ سفید به پرزیدنت آیزنهاور، برادران دالس، وزیر دفاع ویلسون (یکی از چند نفری که به اضافه برادران دالس، لویی هندرسون و من در ملاقات ماه ژوئن در دفتر جان فوستر دالس در واقع از عملیات حمایت کرده بودیم) آدمیرال رادفورد رئیس کل ستاد و ژنرال اندی گود پاستور گزارش دادم... . فکر میکنم برایشان خیلی جالب بود بهخصوص برای یکی از آنها. جان فوستر دالس که به صندلی تکیه کرده بود با وجود ژستی که گرفته بود اصلاً خوابآلود به نظر نمیرسید. چشمانش میدرخشید. به نظر میآمد مثل یک گربه خرخر میکند. ظاهراً نه تنها از آنچه که میشنید لذت میبرد در عین حال مشغول نقشهکشی هم بود. نمیتوانستم حدس بزنم چه در مغزش میگذرد. آیا ممکن است که همین عملیات در آینده هم به منزله یک انقلاب و یا ضدانقلاب تکرار گردد؟» 30
سفر سوم : سی و هفت سال پیش ، 1978 ، طلیعه سرنگونی شاه در صفحه شطرنج ژئو پلتیک آمریکا
در آخرین شب سال 1977 مسیحی ، کارتر رییس جمهور آمریکا و همسرش روزالین ، در سفری کوتاه به تهران در ضیافت شام شاه به مناسبت سال نو مسیحی شرکت کرده و در هنگام تعارفات سر میز ، و در حضور همه خبرنگاران رسانه ها و مردمی که مراسم را مستقیم از تلویزیون ایران می دیدند، حکومت شاه را تنها جزیره ثبات و آرامش در خاورمیانه نامید .
دقیقا یکسال بعد از ذکر این جملات ، و در پی قیام مردم ایران و تظاهراتهای خیابانی ، همه جهانیان ناظر بودند جزیره ثبات درحال غرق شدن است . بدین سبب شاه با رایزنی با سفیر وقت آمریکا (سولیوان )تصمیم میگیرد تا بر خلاف رویه همیشگی ، که از سرسپردگان مطلق به خود را به مقام نخست وزیری برمیگزید . این بار برای فرو نشاندن خشم مردم انقلابی ، یکی از افراد معتدلتر در جرگه مخالفان در جبهه ملی به نام شاهپور بختیار را به نخست وزیری به گمارد. ولی از دید سفیر آمریکا در واقع این جابجایی ها هیچ چیزی را حل نخواهد کرد . سولیوان از تهران طی گزارشی به دولت متبوعش چنین ابراز عقیده میکند :
« شاه تنها زمانی میتواند تصمیم بگیرد که از سوی ایالات متحده تحت فشار قرار گیرد. .. ..بعد از تشکیل و تثبیت نسبی دولت بختیار، بر شاه فشار آورده شود تا ایران را ترک کند و یک شورای سلطنتی را مأمور انجام وظایف خود نماید. چنانچه شاه از انجام این عمل خودداری کرد، آنگاه کودتایی نظامی توسط اردشیر زاهدی و افسران طرفدار وی انجام گیرد و به عمر سلطنت شاه پایان داده شود. » 31
در تمامی توصیه ها از سوی سولیوان و نیز سر آنتونی پارسونز سفیر انگلیس در ایران به شاه ، سفر او به خارج یکی از گزینه ها می باشد و خود شاه نیز از آن استقبال میکند.
در تمامی اذهان ترتیب دهندگان این سفر ، مشخصا بر تجربه سفرموفق شاه در استانه کودتای 1953 بر علیه مصدق تاکید میشد. کارتر رییس جمهور وقت آمریکا در این مورد مینویسد
« شاه و همراهانش مایل بودند پس از خارج شدن از ایران به مصر بروند و سپس راه مراکش را در پیش بگیرند، اما این تمایل از آنجا سرچشمه میگرفت که نشان داده شود این یک غیبت موقتی است نه یک تحول تاریخی و ابدی. علاوه بر آن هدف این بود که هیجان فوق العاده ای در میان مردم ایجاد شود و حال آنکه این مسافرت در واقع پایان سی وهفت سال سلطنت وی در ایران بود. » 32
برژینسکی مشاور امنیت ملی کارتر در خاطراتش مینویسد :
« شاه در عین حالی که به سالیوان گفته بود طرفدار راه حل نظامی نیست. آشکارا به فکر امکان رفتن به یک تعطیلات خارج از تهران افتاده بود. تعطیلاتی که قرار بود طی آن نیروهای نظامی به شیوه ی منحصر به فرد خودشان مشکلات را از میان برداشته و مسأله را فیصله دهند. » 33
ولی گزینه مهمتری برای نگرانی در اجرای این مشت اهنین پس از خروج شاه و روی کار امدن دولت الترناتیو شاهپور بختیار در دولت آمریکا وجود داشت. برای فرماندهی به ارتشی که تنها یادگرفته بود از یک فرد بنام شاه اطاعت کرده و دستور بگیرد حتما باید از خارج کشور و یک فرد اشنا به امور نظامی استفاده میشد و چنین بود که از طرف دولت ایالات متحده ،ژنرال هایزر (معاونت فرماندهی کل نیروهای پیمان اتلانتیک شمالی) انتخاب وبطور محرمانه وارد ایران میشود
شاه در خاطراتش چنین مینویسد :
« در اوایل بهمن ماه خبری حیرت انگیز به من گزارش شد که ژنرال هایزر چند روزی است در تهران اقامت دارد. من در هفته های اخیر از هیچ چیز تعجب نمیکردم. ولی ژنرال هایزر، شخصیت کوچکی نبود. وی در مقام معاونت فرماندهی کل نیروهای پیمان اتلانتیک شمالی چند بار به تهران آمده بود و هر بار از من تقاضای ملاقات میکرد.
مسافرتهای ژنرال هایزر به ایران جنبه ی تشریفاتی نداشت و او برای دیدار با فرمانده قوای مسلح ایران که یکی از کشورهای عضو پیمان مرکزی بود، به ایران میآمد.
رفت و آمدهای ژنرال هایزر همواره از چند هفته قبل برنامه ریزی میشد. ولی اینبار جنبه ای اسرارآمیز داشت. هنگام فرود و پیاده شدن در فرودگاههای نظامی ایران نظامیان آمریکا، با هواپیماهای خود میآمدند و میرفتند و طبیعتاً تابع تشریفات معمول نبودند. از امرای ارتش درباره مسافرت ژنرال هایزر سؤال کردم. آنها هم چیزی نمیدانستند. حضور او در ایران واقعاً شگفت انگیز بود و نمیتوانست اتفاقی و بدون دلایل بسیار مهم باشد.
حضور وی در ایران، کم کم علنی شد و روزنامه های شوروی نوشتند که ژنرال هایزر برای راه اندازی یک کودتای نظامی به ایران آمده است. » 34
ولی واقعا دلیل سفر این ژنرال در آن موقعیت حساس به کشور ما چه بود؟
الکساتدر هیگ وزیر خارجه اسبق آمریکا و فرمانده سابق هایزر در ناتو، در مقدمه ای که برکتاب خاطرات هایزر نوشته ( که حتما مورد تایید نویسنده نیز می باشد) اینگونه به دلیل سفر معاون خود اشاره دارد..
«در اوایل ژانویه 1878 وقتی که فرماندهی عالی نیروهای متفق در اروپا را داشتم .، یک مقام وزارت دفاع آمریکا درباره ی اوضاع روبه وخامت ایران با من صحبت کرد و گفت : رییس جمهوری مایل است که ژنرال ( رابرت هایزر ) معاون من به تهران برود . مذاکرات بعدی با مقامات کاخ سفید نشان داد که هدف ، به راه انداختن یک کودتا در ایران است » 35
برژینسکی نیزبا اشاره به حوادث انقلاب در ایران و جلسات خود و دیگر دولتمردان کاخ سفید در آن روزها چنین مینویسد
« اما در عین اینکه گروه ما بر اهمیت حفظ آمادگی ارتش ایران توافق کرد و همین مسأله هدف اصلی عزیمت هایزر به ایران بود ـ بر سر هدف نهایی این عمل اختلاف نظر پیدا کرد... من با دولت بختیار موافق بودم و آشکارا حمایت قاطع آمریکا را از این دولت تأکید میکردم اما همچنین اصرار داشتم که هایزر باید ارتش ایران را برای دست زدن به یک کودتا به دنبال سقوط احتمالی بختیار آماده نماید. هارولد براون، چارلز دونکن و شِلزینگر با این امر موافقت کردند و دستورات صادره برای هایزر به ویژه متضمن یک چنین شرطی بود.... مسأله باقیمانده این بود که لحظه ی واقعی چه موقع فرا میرسد. من معتقد بودم که اگر بختیار متزلزل گردد کودتا باید صورت بگیرد. » 36
او سپس برای متقاعد کردن کارتر در مورد سفر هایزر به تهران به نزد او میرود
« هنگامی که در ساعت 6 بعدازظهر، همراه تلگرامها، برای صحبت به نزد رئیس جمهور رفتم، به او گفتم که احساس میکنم اقدام کافی انجام نداده ایم و این عمل میتواند نتیجه بسیار وخیمی ببار آورد. او خشمگین شد و پرسید که به نظر من چه اقدامی میبایست صورت میگرفت. به او گفتم که میبایستی ارتش را به انجام یک کودتا تشویق میکردیم. او گفت که ما قادر به این عمل نبودیم، نه تنها به دلایل تاریخی بلکه بدین خاطر که ما هیچ رهبر نظامی را که بتوانداین کودتا را رهبری کند نمیشناختیم. آنچه که لازم داریم یک علامت روشنتر است آنوقت یک رهبر سر بر خواهد آورد. به هر حال امیدوارم که تلگرامها به ژنرال هایزر که قرار است با یک پیام اطمینان بخش به ارتش ایران و تقاضای حمایت و ضمانت آنها از روابط نزدیک با ایالات متحده به تهران پرواز کند از سوی ارتش ایران به عنوان یک تشویق به دست زدن به عمل قاطع در لحظه حقیقی مورد نظر تعبیر گردد. » 37
هایزر در تهران تمامی زمینه های اجرای کودتا را بررسی میکند و سپس تلفنی نتیجه را به هارولد براون وزیر دفاع گزارش میکند.
« چندی بعد هایزر تلفنی با وزیر دفاع تماس گرفت و به تشریح موضع احتمالی رهبران ارتش در قبال دولت بختیار پرداخت. او گفت به نظر من پس از خروج شاه از ایران رهبران نظامی ارتش به صورت تمام و کمال از دولت بختیار حمایت نخواهند کرد. آنها خواهان موفقیت بختیار هستند، اما در صورتی که وی در کار خود موفق نشود، آنگاه ژنرالهای ارتش، خود وارد عمل خواهند شد تا مانع از فروپاشی کامل نظم موجود شوند. براون گفت اتخاذ چنین رویه ای از سوی ارتش ایران، در راستای دستورالعمل هایی میباشد که در روز 28 دسامبر برای سالیوان و در روزهای 3 و 4 ژانویه برای هایزر ارسال شده است. وی سپس از هایزر خواست تا شخصاً در جهت سه گزینه ی زیر فعالیت کند:
الف: تشویق ارتش ایران به حمایت از دولت غیرنظامی بختیار؛
ب: برنامه ریزی برای اقدام یکجانبه ارتش ایران، در صورتی که نیاز به تقویت رژیم بختیار و حمایت از آن باشد؛
ج: حمایت از کودتای نظامی نیروهای ایران، در صورت فروپاشی نظم عمومی» 38
برژینسکی در مورد این طرح و نقش هایزر در اجرای آن چنین مینویسد.
«اگر بختیار شکست بخورد، ما باید دست به یک تحول قاطع بزنیم و طرح ((C هایزر با حمایت آمریکا باید به مرحله اجرا درآید (منظور از طرح C راه حل نظامی موجود در دستورات صادره برای او بود.) ..اکنون مسأله مهم این بود که آیا ارتش ایران توانایی و ظرفیت لازم، و واشنگتن تصمیم قاطع به اجرای طرح (C) را دارد یا نه.
اما اجرای طرح(c) هم نیاز به طرح ریزی لجستیکی و تصمیم گیری سیاسی از جانب ارتش ایران داشت و هم دادن علامتی از سوی یک شخص مورد قبول، مأموریت هایزر برای اطمینان از آمادگی عمل ارتش صورت گرفت و با رفتن شاه از ایران اکنون تنها واشنگتن بود که میتوانست علامت مورد نظر را بدهد. 39
پس برژینسکی پیشنهاد اصلی را که متضمن تهدید همگان و حتی بختیار است بر میز قرار می دهد.
سپس پیشنهاد کردم تا 10 روز به بختیار فرصت داده شود تا حمایت آشکار دیگر رهبران سیاسی و به ویژه حمایتشان را برای فرو نشاندن اعتصابات به دست آورد والا در غیر این صورت ما به یک کودتای نظامی دست خواهیم زد. » 40
هایزر در اخرین روز حضور در تهران و قبل از بازگشت به واشنگتن ، در ستاد مشترک ارتش ایران جلسه ای با حضور سران اصلی ارتش برای سنجش آنان برای اجرای نقشهC) )برگزار میکند تا بصورت جمعی همگی را به انجام عمل درخواستی امریکا تحریک و ترغیب کند .
« بعد، همه ی ظرافتها و نکته سنجیها را کنار گذاشتم و گفتم که شما باید کارهای ابتکاری خودتان را به موقع اجرا بگذارید. به روشنی گفتم تنها کارهایی که تا به حال انجام شده، با فشار مداوم من حاصل شده است. همه، با چشمانی غمگین و سر به زیر و با نگاهی جدی به من خیره شده بودند، اما هیچکدام از آنها با حرف من مخالفتی نشان ندادند.
نگرانی دوم من که شدیدتر از اولی بود، این بود که مخالفان در روزهای آینده، آنها را به طور جدی محک میزدند. دولت بختیار ممکن بود به آستانه ی سقوط کشانده شود و اگر چنین اتفاقی رخ میداد، ارتش باید فوراً و قاطعانه وارد عمل میشد و کودتا میکرد و کنترل کشور را در دست میگرفت. بعد به آنها گفتم که به نظر من، اگر چنین شود، قره باغی کسی نیست که جرأت و دل انجام آنچه را که قرار است بشود داشته باشد. همه کاملاً سکوت کردند. بعد گفتم که احساس میکنم قبل از رفتنم لازم است دقیقاً بدانم اگر دولت بختیار سقوط کند، چه برنامه ای دارند؟
دوباره، سکوتی طولانی برقرار شد. همه ی چشمها به من خیره شدند. من سکوت را شکستم و گفتم میدانم این کار برای شما دشوار است، اما راحتتر میتوان در مورد آن صحبت کرد. گفتم که بازی سختی در پیش است و کشور شما در خطر است. انتظار داشتم این حرف من با عکس العملی از سوی قره باغی روبرو شود. در عمق وجودم، امیدوار بودم که قره باغی از جا در برود و بگوید که من اشتباه کرده ام. اما قره باغی چنین نکرد. همان طور نشسته بود و سکوتش به علامت این بود که من حق دارم. بلند شدم و گفتم:
ـ خب! به نظر من قضیه را باخته ایم، زیرا هیچکدام از شما حاضر نیست با واقعیات زندگی روبرو شود.
من که بلند شدم آنها هم بلند شدند. واکنشی از طرف آنها به وجود آمده بود.
ربیعی که سالها مرا برادر خطاب کرده بود، به حرف آمد و گفت:
ـ «برادرم، اگر این اتفاق بیفتد و اگر لازم باشد کشور را نجات دهیم. من آنچه را که لازم باشد، انجام میدهم و رهبری را به دست خواهم گرفت.
در آن شرایط صلاح ندیدم که مسأله را بیشتر دنبال کنم، تردید نداشتم ربیعی به حرفی که میزند اعتقاد دارد. لذا دستم را به علامت خداحافظی و برای دست دادن دراز کردم. احساس کردم هم طوفانیان و هم بدره ای در موقع لزوم، کار لازم را انجام خواهند داد. کسان دیگری هم بودند که زیردست آنها بودند اما از آنها حمایت میکردند. قطعاً یکی از آنها خسروداد بود. » 41
تنها چند روز پس از خروج هایزر از تهران ، و در پی درگیری لشکر گارد با کارکنان نیروی هوایی در پادگان دوشان تپه ، ارتش تصمیم میگیرد با افزایش زمان حکومت نظامی در تهران ، ضربه سهمگین خود را به انقلابیون وارد کند ، که با نپذیرفتن این دستور از سوی رهبری انقلاب و در خیابان ماندن مردم ، رژیم شاه فرو میریزد و در این میان تمامی طرح ها برای دخالت ارتش و کودتا بدون اجرا بر زمین میماند . ولی دستگاه دیپلماسی آمریکا که نمیخواهد واقعیت را قبول کند و حتی پس از فروپاشی رژیم شاه دست از ادامه نقشه های خود برنمی دارد. جلسه ای در این لحظات سرنوشت ساز در حضور کارتر تشکیل شده و تصمیم بر اجرای کودتا در تهران گرفته میشود ولی دیگر کار از کار گذشته است. هایزر در خاطرات خود می نویسد که در همان زمان از کاخ سفید با او تماس گرفته شد.
« ژنرال دیوید جونز، رئیس ستاد مشترک هم گفت که در آن سوی خط، دانکن و برژینسکی هم حضور دارند. دانکن رشته ی سخن را به دست گرفت. از من پرسیدآیا از اوضاع تهران خبر دارم؟ گفتم بله. سؤال بعدی دانکن سؤال تندی بود، پرسید آیا مایلم دوباره به تهران بروم و رهبری کودتا را بر عهده بگیرم؟ گفتم قبلاً بارها گفته ام که اگر رهبری ارتش ایران از صحنه کنار برود، تمامی سیستم ارتش سقوط خواهد کرد. در شرایط کنونی که رهبری ارتش در زندان است. اوضاع وخیم تر است، لذا طرحهایی که در مدت اقامت من در تهران تهیه شده بود، دیگر عملی نیست.
این حرفها را که میزدم، هزاران فکر به مخیله ی من خطور میکرد:
ـ چرا آن روز که در تهران بودم این سؤال از من نشده بود؟
ـ در آن روز، ارتش دست نخورده بود و از دستورات تیمسارها اطاعت میکرد. گارد شاهنشاهی آنقدر قوی بود که کار را تمام کند. در آن روز، یک رهبر غیرنظامی وجود داشت که رهبری امور را بدست گیرد. » 42
وبدین سان رژیم شاه با تمام فعالیتهای پشت پرده دولت آمریکا سقوط میکند ولی شاه هنوززنده و با امیدی کمرنگ در سفر است تا شاید دوباره تاریخ تکرار شود.. گری سیک چنین مینویسد
«به نظر میرسد که شاه، در جریان هفته های اول خروج خود از ایران، امیدوار بود که حوادث سال 1953 تکرار شود و او دوباره با پیروزی به ایران بازگردد. از این رو، وی، ترجیح میداد در کشوری اسلامی اقامت داشته باشد تا پس از آرام شدن اوضاع، از یک دیار اسلامی به کشور خود بازگردد. » 43
تمامی طراحی هایزر و برژینسکی در مورد کودتا بر این پایه بود که با خروج شاه، ارتش به هرصورت انسجام خود را حفظ کند تا با گذشت زمان و فروکش کردن خشم مردم و شروع نابسامانی ها ی معمول پس از انقلابات ، ارتش از وضعیت جدید استفاده کرده و باکودتا کار را تمام کند .
ولی با لو رفتن این نقشه ها ، و دستگیری و اعدام فرماندهان ارشد کودتاچی به دلیل نقششان در سرکوب خونین تظاهرکنندگان ، همه نقشه های انان به همراه جزیره ثبات شاه نقش بر آب می شود.
(سالها بعد این تجربه نقشه ناموفق کودتا در ایران در مصر امروزی صورت تحقق بخود گرفت . پس از خیزش مردم مصربرعلیه حسنی مبارک ، انسجام ارتش و فرماندهان قبلی حفظ شد و این اشتباه مسلم انقلابیون باعث شد تا با روی کار امدن مرسی رییس جمهور منتخب ، ژنرال السیسی فرمانده ارتش و وزیر دفاع منسوب شده از طرف همان انقلابیون به بهانه نارضایتی های موجود پس از انقلاب ، کودتا کرده و دوباره حکومت نظامیان را در مصر برقرار کند .)
ولی اجرای این نقشه در ایران ان روز با تدبیر رهبران انقلاب ناموفق ماند و پس از ان ایرانیان ، بشدت مترصد حرکت جدید دولتمردان آمریکا در صفحه شطرنج سیاست کشورشان شدند تا اینکه این حرکت با جابجایی نابهنگام و بشدت هشدار دهنده یک مهره و سفر ناگهانی اش به آمریکا اغاز شد . مهره ای که حداقل هنوز در عناوین ظاهری ، (شاه ) نامیده می شد
سفر چهارم ، سی و پنج سال پیش ، 1978 ماجرای گروگانگیری سفارت امریکا در تهران
شاه پس از سفر به مصر و مراکش و مکزیک ، درخواست ورود به خاک آمریکا را میکند که با مخالفت اولیه کارتر روبرو میشود. کارتر در خاطراتش چنین مینویسد:
«علیرغم ثروت سرشاری که شاه داشت وی تحت تاثیر این اعتقاد افراطی قرار گرفته بود که همه میخواهند سر او کلاه بگذارند . او هنوز مایل بود به امریکا بیاید ، یعنی جایی که از حمایت افراد پرقدرتی برخوردار بود . چنین بنظر میرسید که راکفلر ، کسینجر و مشاور امنیتی من برژینسکی این تقاضا را بصورت طرح مشترکی پی گیری میکردند.
من مصرانه در برابر تمام تقاضاها مقاومت می کردم . شرایط اکنون نسبت به زمانی که من پیشنهاد اقامت در امریکا را به شاه کرده بودم تغییر یافته بود. اکنون تعداد زیادی از مردم امریکا مورد تهدید قرار گرفته بودند و هیچ نیاز مبرمی برای امدن شاه به امریکا وجود نداشت. چنانکه در دفتر خاطراتم در ان زمان نوشتم " من هیچ احساسی نداشتم از اینکه وضعیت شاه یا خود ما تغییر فاحشی میکرد حالا او چند روز ویا چند ساعت تنیسش را در کالیفرنیا و یا در اکاپولکو بازی کند چه فرقی خواهد داشت؟ 27 جولای 1978 مطابق 5 مرداد 1357 » 44
ولی دوستان شاه مریضی اش را دست اویز ی جدید برای گرفتن اجازه سفر او به امریکا قرار دادند.. گری سیک دستیار اصلی برژینسکی در شورای امنیت ملی و مسول وقت میز ایران در کاخ سفید در خاطراتش چنین مینویسد
« مسلماً کارتر به پیامدهای منفی ناشی از ورود شاه به ایالات متحده آگاهی داشت، او پس از اعلان موافقت خود با ورود شاه بیمار به ایالات متحده، با صدایی بلند خطاب به همکارانش گفت: «اگر ایرانیها سفارت ما را اشغال کنند و اتباع آمریکا را به گروگان بگیرند، آنگاه شما چه میتوانید بگویید.» متأسفانه این اظهارنظر متکبرانه به واقعیت پیوست و بدین ترتیب، مشکل بسیار بزرگی گریبانگیر دولت کارتر شد. » 45
ورود شاه به امریکا مصادف شد با دیدار مهندس بازرگان نخست وزیر دولت موقت ایران و همراهانش یزدی( وزیر امور خارجه )و مصطفی چمران (وزیر دفاع) ،با برژینسکی در کنفرانس الجزایر ،
برژینسکی در خاطراتش از این جلسه چنین مینویسد
«در این موقع بود که مسأله شاه مطرح گردید. یزدی، یک دکتر آموزش دیده در آمریکا، که شیوه رادیکالی داشت، از حالت موقرانه تر و هوش زیاد برخوردار بود. او در ابتدا با اشاره به حمایت قبلی ما از شاه، افزود که حضور او در ایالات متحده آمریکا «ما را رنج میدهد». یزدی سپس ادامه داد: حتی اگر شاه خود شخصاً فعال نباشد، افراد او فعال هستند، و حضور او در آمریکا مردم ما را به این نتیجه گیری رهنمون میکند که آمریکا در مسأله دخالت دارد. یزدی همچنین فکر پناهنده شدن شاه را به آمریکا به دلایل پزشکی، به باد تمسخر گرفت. » 46
و پس از این سفر بود که در اعتراض به سفر شاه ، سفارت امریکا در تهران توسط دانشجویان اشغال شد.
در این اسناد بنوعی همه گونه هشدار در مورد حساسیت بیش از حد مردم ایران با توجه به خاطرات تلخ سفرهای برنامه ریزی شده شاه برای نیل به کودتا در ماجراهای قبلی برای دستگاه سیاست خارجی آمریکا وجود داشت . سوال این است که چرا به این همه هشدار توجهی جدی نشد؟
سفر پنجم : سی و چهار سال پیش، 1980، جنگ ایران و عراق
«چرا ما مثلاً نگران وجود سلاحهای کشتارجمعی در دست روسیه نیستیم، روسیهای که صدها و هزاران برابر سلاحها و امکانات صدام حسین سلاح کشتار جمعی دارد. مسئله این بود که صدام حسین به عنوان نمونهای در جهان این سلاحها را در دو جنگ خود، یکی علیه ایران و دیگری در جنگ خلیج فارس در سال 91 به کار برده بود.
حالا من معتقدم حتی اگر ما نتوانستیم سلاحهای کشتارجمعی در عراق را پیدا کنیم، جهان و خاورمیانه جای بهتری بدون وجود صدام حسین شده است.» (کاندالیزا رایس در مصاحبه با برنامه تاریخسازان شبکه (CBS
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، صدام حسین، مردی در همسایگی غرب کشور ایران، بدین فکر میافتد تا از آشفتگیهای پس از انقلاب استفاده کرده و قرارداد الجزایر را که خود به عنوان معاون رییس جمهور قبلی با شاه بر سر خطوط مرزی بسته پاره کرده و سپس به این گربه حمله کند. که تنها در این میان هشت سال جنگ و صدها هزار کشته و مجروح از دو طرف باقی ماند.
از همان آغازین روز شروع جنگ همه جهان میدانست که متجاوز کیست و چرا و به چه دلیل بدین کار مبادرت ورزیده و عجیبترین نکته در این جنگ استفاده عراق از سلاحهای شیمیایی در وهله اول علیه نیروهای ایرانی و سپس شهروندان ایران در شهرهایی همچون سردشت بود و پس از آسوده شدن از عدم محکومیت جهانی حتی علیه شیعیان و کردهای خود ، در مناطقی همچون حلبچه و عملیات موسوم به انفال ، که در نتیجه آن حداقل به طور مستقیم 5000 شهروند بیگناه کرد در حلبچه و بیش از هزاران کشته و صدها هزار مجروح نظامی و غیرنظامی در طرف ایرانی باقی گذاشت. و این دقیقا همان کاری بود که حتی هیتلر در جنگ دوم جهانی انجام نداد.
صدام، جنگ شهرها و کوبیدن مناطق مسکونی غیرنظامی ایران را از روز اول جنگ شروع کرد و از سال دوم جنگ و با شروع شکستها و از دست دادن نقاط تصرفی و ادامه عملیاتهای ایران، با کمک کشورهای غربی و پول کشورهای عربی، تجهیز و استفاده از تسلیحات شیمیایی یا همان بمب هستهای فقرا را در دستور کار قرار داد.
سرلشگر ماهر عبدالرشید در این باره چنین گفته بود:
«مهاجمان بدانند که برای هر حشره آزاردهندهای، حشرهکشی وجود دارد که میتواند آنها را نابود سازد و عراق هم این حشرهکش نابودکننده را در اختیار دارد.» 47
وقتی ایران از این مسئله به سازمان ملل شکایت کرد به عنوان بچه بد مورد توجه قرار نگرفت.
جیان دومینکو پیکو، دستیار دبیرکل سازمان ملل، در این باره میگوید:
«ما در سال 1983 به تدریج شکایتهای شفاهی و مکتوب ایران را دریافت میکردیم. گرچه غربیها با طرح هر ادعایی، بازرسی را امری منطقی میدانند... . از این رو وقتی دبیرکل در سال 1983 مسئله را در شورای امنیت مطرح کرد با یک فضای بسیار سرد مواجه گردید. شورای امنیت هیچ تمایلی به این کار نداشت.»48
ولی دبیرکل با مسئولیت شخصی گروهی از دبیرخانه سازمان ملل به ریاست اقبال رضا را به جبهههای جنگ ایران و عراق فرستاد که گزارش خود را به شورای امنیت بدهند.
ولی اینجا بود که سیاستمداران آمریکایی که نمیخواستند ایران در جنگ پیروز شود به کمک عراق آمدند.
«کرک پاتریک (سفیر آمریکا در عراق) با مخابره پیامی به واشنگتن از درخواست دولت عراق برای خویشتنداری در برخورد با این مسئله و اجرای اقداماتی برای توجه به تمامی جوانب آن و در نظر گرفتن رفتار خشونتآمیز ایرانیان خبر داده بود.
در واشنگتن نیز نزار حمدون از جیم پلاک خواسته بود که رئیس شورای امنیت به جای قطعنامه به صدور بیانیه اکتفا کند و یا قطعنامه ملایمی صادر کند... . این قطعنامه نباید عراق را طرف (استفادهکننده از جنگافزارهای شیمیایی) اعلام نماید. بر اساس اسناد موجود در آمریکا، پلاک (درخواست حمدون) را پذیرفت... .او در نهایت به حمدون گفت: ما نمیخواهیم این مسئله روابط دوجانبه ما (با عراق) را تحت تأثیر قرار دهد یا اینکه ما را از منافع مشترکمان در پایان دادن هر چه سریعتر جنگ، دور سازد.
به این ترتیب، رئیس شورای امنیت در 30 مارس 1984 (10 فروردین 1363 ش) بیانیه ضعیفی صادر کرد که در آن کاربرد جنگافزارهای شیمیایی بهشدت محکوم شده بود و در عین حال از نام بردن از عراق به عنوان طرف مقصر نیز خودداری شده بود و توقف این نگرانیهای بشردوستانه به طور مستقیم به تلاشهایی که برای پایان دادن به جنگ صورت میگرفت پیوند داده شده بود. به بیان دیگر، این دقیقاً همان چیزی بود که عراق درخواست کرده بود.» 49
بعد از این بازرسیها بود که دو پژوهشگر به نامهای جولیان پری رابینسون و جوزف گلدبلت نیز در یک تحقیق مستقل پیشبینی کردند که استفاده بیسابقه عراق از گاز تابون در جبههها نشان دادکه طرفهای متخاصم در جنگ خلیج ممکن است انگیزهای قوی برای کاربرد سلاحهای کشتار جمعی سریع نیز داشته باشند.
آنها پیشبینی بدتری هم داشتند. آنها هشدار دادند:
«حمله یک هواپیمای مسلح به گاز سارین به افراد بیحفاظ میتواند به اندازه بمب اتمی پرتاب شده بر روی هیروشیما ویرانگر باشد.
و از آن مهمتر در سال 1984(1363 ش) جهان در مسیری قرار داشت که به فاجعه حلبچه ختم شد و همه علایم هشدار در این زمینه هم برای کسانی که چشم بینا داشتند وجود داشت. » 50
ولی جالبتر آن بود که وقتی در سال 1988 صدام حسین و برادرش علی حسن المجید تکریتی معروف به علی شیمیایی حلبچه را بمباران شیمیایی کردند و بیش از پنج هزار نفر را به کام مرگ فرستادند اولین واکنش دولت آمریکا متهم کردن ایران به این کار با محکومیت همزمان جهانی صدام بود.
وزارت خارجه آمریکا با ارسال خبرنامههایی برای سفارتخانههایش در سرتاسر جهان تصریح کرد:
«آمریکا معتقد است که ایران و عراق هر دو در نبرد اطراف حلبچه از جنگافزارهای شیمیایی استفاده کردهاند (تنها زمانی که برای دادن اطلاعات بیشتر زیر فشار قرار میگیرید اعلام میکنید ما به نتیجه رسیدهایم که ایران نیز از جنگافزار شیمیایی) استفاده کرده است. ولی ما نمیتوانیم اطلاعاتی را که از آنها به این نتیجهگیری رسیدهایم اعلام کنیم.»51
از سوی دیگر آمریکا با استفاده از دیپلماسی توانست روند اقدامات شورای امنیت در مورد حلبچه را نیز هدایت کند. جورج شولتز، وزیر خارجه وقت آمریکا، اعلام کرد که کشورش برای ابراز مخالفت شورای امنیت با کاربرد جنگافزارهای شیمیایی ترجیح میدهد رئیس این شورا صرفاً یک بیانیه صادر کند.52
ولی خود دولت آمریکا نیز بعد از حلبچه یک بیانیه جداگانه صادر و در آن تأیید کرد:
«ما استفاده غیرقانونی دو طرف از جنگافزارهای شیمیایی در منازعه خلیج را به طور کامل محکوم میکنیم.»
این بند از بیانیه همانند استخوانی بود که آمریکا به سوی عراقیها پرت میکرد.53
اسناد غیرمحرمانه وزارت خارجه آمریکا نشان میدهد که طرح این اتهام علیه ایران چگونه به مانوری سیاسی تبدیل شد که برای نجات عراق از این مخمصه طراحی شده بود.54
صدام پس از این جنایات بدون عقوبت و پس از اتمام جنگ با ایران 182000 نفر از کردهای عراقی را در عملیاتهای مختلف و پس از به کارگیری و ترساندن از بمبارانهای شیمیایی کشته و در گورهای دسته جمعی دفن کرد و سپس به کویت حمله کرد. و از اینجا بود که مردمان شریفی که در بدنشان همیشه به جای خون نفت جاری است قبول کردند که دیگر صدام مهرهای محسوب نمیشود که باید به خاطر او دروغ گفت. پس کشتار و نسلکشی شیمیایی حلبچه در ظرف کمتر از دو سال به برگ برندهای در دستان دولت آمریکا و علیه متحدی قرار گرفت که در رفتار ظاهری شریکی لوس ولی بیتردید استراتژیک شان بر علیه ایران بود.
پس در اینجا بود که در بحبوحه قبل از شروع جنگ بازپسگیری کویت، ناگهان حقایق جدیدی از دهان همان دولتمردان آمریکایی بیرون آمد.
دونالد رامسفلد وزیر دفاع به ناگهان چنین گفت:
«این خطر وجود دارد که صدام دست به کارهایی بزند که پیشتر نیز انجام داده است... . او در گذشته از جنگافزارهای شیمیایی استفاده کرده است.» 55
«... (من از این نگرانم) که صدام در عین حال که خودش علیه مردم کشورش از جنگافزارهای کشتارجمعی استفاده میکند ما را مقصر معرفی کند. زیرا این امر ممکن است به یک الگو تبدیل شود.»56
و این دقیقاً روشی بود که خود آمریکاییها به صدام در جنگ با ایران به او یاد داده بودند (جنایت کن و حریف را مقصر جلوه بده).
طارق عزیز، وزیر خارجه صدام، در اکتبر سال 1988 م (مهر 1367) بار دیگر تأیید کرد که عراق علیه ایران از جنگافزارهای شیمیایی استفاده کرده است ولی از غرور یک نکته جدید را هم بدان افزود.
«آنها این جنگافزارها را خودشان به ما فروختند ولی اکنون اشک تمساح میریزند. غربیها ریاکارند. آنها هر جنگافزاری را که بخواهید به شما میفروشند.» 57
ولی جمله جالبتر را اسامه بن لادن، یار دیرین آمریکا در افغانستان، که به سرنوشت صدام در نتیجه طغیانگری هر دو علیه شریک استراتژیک گذشتهشان دچار شد میگوید:
«رژیم عراق در دوران جنگ با ایران مورد حمایت آمریکاییها و انگلیسیها بود. زمانی که عراق علیه کردهای خود از جنگافزارهای شیمیایی استفاده کرد نیز هیچ کس در این باره حرفی نزد.» 58
ولی اسناد سیا که سال پیش افشا شد نشان میداد که بن لادن اشتباه فاحشی در ایراد جملات خود داشته است و آن عدم واگویی صرف حقیقت یا دخالت خنثی غرب در این موضوعات است.
«آمریکا به واسطه تصاویر ماهوارهای متوجه شد که ایران در آستانه باز کردن معبری بزرگ در دل لایههای دفاعی عراق و رسیدن به دستاوردی راهبردی قرار دارد. مقامات اطلاعاتی آمریکا در حالی محل نفوذ نیروهای ایرانی را به اطلاع عراقیها رساندندکه به خوبی میدانستند صدام حسین با تسلیحات شیمیایی از جمله عامل اعصاب سارین به آنها حمله میکند.
تصاویر و نقشة مسیر پیشروی نیروهای ایرانی، محل استقرار تأسیسات پشتیبانی و لجستیکی و جزییاتی در مورد سامانههای پدافندی ایران از جمله اطلاعاتی بود که آمریکا به عراق منتقل کرد. عراقیها پیش از آن هم در اوایل سال 1988 با کمک تصاویر و نقشههای ماهوارهای و دیگر اطلاعاتی که از آمریکا دریافت کرده بودند، چهار حمله شیمیایی گسترده دیگر نیز با گاز خردل و سارین انجام داده بودند
مقامات آمریکایی همواره اطلاع و رضایت خود از حملات شیمیایی عراق را انکار کرده و تأکید کردهاند که دولت صدام هیچ گاه به آنها اعلام نکرد که قصد دارد از این تسلیحات استفاده کند. اما ریک فرانکونا سرهنگ بازنشسته وابسته نظامی آمریکا (که این نقشهها و اطلاعات را در اختیار عراق قرار میداد) تصویری متفاوت ارایه میدهد. وی میگوید: عراقیها هیچ وقت به ما نگفتند که میخواهند از گاز اعصاب استفاده کنند. لازم نبود بگویند. ما از قبل میدانستیم. 59
ولی کار به همین جا ختم نشد. دخالت مستقیم آمریکا در جنگ و کمک به عراق به بهانه پشتیبانی از کشتیهای تجاری و نفتکشهای کویتی (این قربانی بعدی صدام) انجام شد. این حضور مستقیم، به طور خلاصه تنها در اواسط سال 1988، به نتایج زیر منجر شد:
دو سکوی نفتی ایران در خلیج فارس به آتش کشیده شد؛
دو ناوچه نیروی دریایی ارتش ایران، جوشن و سبلان، در آبهای ساحلی ایران مورد هدف قرار گرفتند که 56 قربانی و22 مجروح بر جای گذاشت؛
و در روز سوم جولای و به خاطر آماده باش صد در صدی که به خاطر احتمال خطر حمله قایقهای توپدار ایران در چنین روزی، یعنی ایام چهارم جولای سالگرد استقلال آمریکا، صورت گرفت هواپیمای ایرباس غیرنظامی ایران در حال حرکت به سوی امارات متحده عربی مورد اصابت دو موشک ناو وینسنس قرار گرفت و بیش از 290مسافر و خدمه آن کشته شدند.
جرج بوش پدر معاون رونالد ريگان رئيسجمهور وقت آمريكا در مرداد 1367 گفت:
"من هرگز از طرف آمريكا عذرخواهي نميكنم. من اهميتي نميدهم كه چه كاري انجام داده است. من اهميت نميدهم حقيقت چيست."60
و سال بعد نیز هفت مدال (ابراز شجاعت در عملیات رزمی) به کاپیتان ویل راجرز و افسران همکارش در ناو وینسنس اهدا شد.
از آن سال تاکنون همواره دولت آمریکا بر اشتباه انسانی در شلیک به این هواپیما تأکید دارد ولی هرگز نگفته که چرا باید به مسببان یک عمل تراژیک و اشتباه، مدال اهدا کرد و یا این سؤال مهمتر که اصلاً ناوگان نیروی دریایی آمریکا به عنوان مدعی دمکراسی و انسانیت آن روزها ، به پشتیانی از صدام متجاوز ، در آبهای خلیج فارس چه میکرده است؟
ولی دوستان کار به همینجا نیز ختم نشد. همان دستانی که قانون عدم ورود حمید ابو طالبی را به بهانه مترجمی در ماجرای سفارت و شرکت در عملیاتهای تروریستی و جاسوسی صادر و امضا کردند با همان دستان و قلم ها
با بیرون کشیدن سازمان مجاهدین خلق از لیست سیاه تروریستها ( با آمار بسیار پربار17000قتل سیاسی و اجرای ترور رییس جمهور، نخست وزیر ، هیت دولت و 60 نماینده مجلس ایران و نیزبا پیشینه پشتیبانی مستقیم از صدام در جنگ )و با گشایش دفترشان در واشنگتن ، به عنوان عمدهترین ستون پنجم آمریکا در منطقه خاورمیانه پیامی واضح به ایران فرستادند . که تعریف تروریسم را منافع دولت آمریکا ، تعیین می کند و نه اجساد مظلومان این جنایتها در سردخانه ها، همانطور که امروزه همه جهانیان با تجربه تاسف بار القاعده در افغانستان میدانند که با پشتیبانی از ترور دانشمندان هستهای ایران و کمک به تکثیر گروههای تروریستی همچون داعش و النصره در منطقه خاورمیانه و بخصوص سوریه ، بهزودی همچون بن لادن و صدام ، این جنایتکاران نادان سلاحهایشان را ،با وحشتی عظیم به سوی متحدان سابقشان و ملت های بی اطلاع در آمریکا و اروپا برخواهند گرداند .( چون در فلسفه وجودی دسته گرگان تنها یک هدف وجود دارد و آن هم جلوتر دویدن است که غیر از این روش ، هرگونه درنگ ، تکه تکه شدن به دست همقطاران را به همراه دارد)و این عملکرد نابخردانه امروزه در سوریه و عراق جهانی پر از آشوب در فرا روی ما قرار داده است ....
ولی دلیل تشکر من در اول بحث همین بود که دولت آمریکا با عدم اجازه ورود به سفیر انتخابی ایران در سازمان ملل به خاک آمریکا دوباره به ایرانیان یادآوری کردند که به دولت آمریکا به همان عنوان بچه بد و بیتربیت همیشگی نگاه کنند؛ بچه بدی که بیش از هفتاد و پنج سال با خطکش منافعش بر سر این بچه گربه ایرانی گیر کرده در کنج دیوار ضربات مرگبار میزند و این بچه گربه شرقی از ناچاری و پس از سالها تحمل درد و رنج تنها فرصتی کوتاه یافت تا برای دفاع از خود در ماجرای سفارت پنجهای کوچک بر دستان آن دولت بکشد تا شاید دست از آزارش بردار د! و لی امروزه بدون گفتن آنکه چه با شرارتهایشان برسر این بچه گربه در طول تاریخ آورده اند ، تا ناچار به چنین عکس العملی شود ، تنها به محکمه قضاوت جهان رفته و پس از آن همه سال امروزه دولت آمریکا جوابی را در اذهان بدون سوال و شک جهان جا انداخته که هرگز نباید سفارت تسخیر می شد . ولی سوالی اساسی تری وجود دارد و ان این است که چرا اصلا و بچه دلیل ناگهان سفارت آمریکا به وسیله دانشجویان تسخیر شد ؟
کوتاه آنکه دلیل اولیه آنان تنها آشنایی با یک نکته ظریف تاریخی و تحلیل آن در ذهنشان بود : سفر شاه مخلوع به آمریکا ، پیش درامدی برکودتایی دوباره
مگر نه آنکه در نقشه 30 سال پیش سفارت ایالات متحده در تهران برای کودتای1953 برعلیه مصدق، سفری برای شاه پیش بینی شد تا از این فرصت برای مظلوم نمایی و کودتا استفاده شود و دقیقا توجه به همین تجربه دردناک ، و نیز افشا هماهنگی سیاستمداران آمریکایی در دعوت به سفر شاه مخلوع ایران به بهانه معالجه به خاک کشور آمریکا درچند روز قبل از آن زمان بود که باعث طرح نقشه اشغال سفارت در ذهن دانشجویان شد . شاید این جمله از ایدن زبان حال همان دانشجویان اشغال کننده سفارت در ایران بود .
«بنابراین ما یک چاره بیشتر نداشتیم و این راه عبارت از آن بود که مار را قبل از اینکه بتواند زیانی برساند به هلاکت برسانیم.»
بعله این رفتار همان سیاستی است که خود غرب تاکنون بارها و بارها به جهانیان و به ما عرضه کرده است.
در واقع سوال اصلی امروزه هر مورخ آشنا با آن زمانه که گوش تا گوش کشور ایران را اشوبهای قومی و نژادی در مناطق خوزستان ، کردستان ، ترکمن صحرا با تحریک مستقیم بیگانگان فرا گرفته بود این است
شاید هم چه ها بر سرایران می آمد ، اگر آن روز سفارت آمریکا تسخیر نمی شد ،!!!
.خوشبختانه امروزه دولت آمریکا با برخوردی چنین قاطعانه به ما آموخت که با این همه رفتارهایی که حتی با نگرش امروز خودشان جایی برای دفاع ندارد ما نیز در آینده با سیاستمداران شان چه باید بکنیم. !!!
همان سیاستمدارانی که از ترس روشن شدن اذهان مردمان آمریکا حتی حق ورود اسناد این سفارتخانه را به کشور خود نمیدهند. دقیقاً کاری که پس از سی و اندی سال از آن ماجرا، امروزه در مقابل افشاگریهای اسنودن و اسانژ انجام میدهند. در هر حالت و هر مقصری، ماجرای گروگانگیری سفارت آمریکا در ایران با تحویل سالم دیپلماتها به خانوادههایشان ( که میدانم فارغ از هر ماجرایی چه درد و رنج و نگرانی انسانی را بخاطر خویشاوندان و عزیزانشان در ان 444 روز ماجرای گروگانگیری تحمل کردند) به پایان رسیده ولی در این سوی ماجرا هرگز پایان نیافته چون بسیار سهمگین تر 295 قربانی ماجرای ایرباس و سیصد نفر کشته کودتای 28 مرداد و 56 نفر نیروی دریایی ایران هرگز سالم به نزد خانوادههایشان بازنگشتند
و این سؤال بزرگ همیشه در اذهان مردم ما و جهان باقی میماند که اگر سیاستمداران شما در برابر مشکل در گذشته حلشده و به تاریخ پیوسته سفارت آمریکا در تهران به دلایل انساندوستانه چنین پافشاری میکنند چرا هرگز بیاد ان 156 نفرگروگانی نمیافتند که در حدود 13 سال است که در گوانتانامو بدون هیچ محاکمهای نگهداری میشوند؟
لحظه ای جای خود را در تاریخ امروز همچون شاهزاده و گدا عوض کنیم .
به عنوان مثال اگر ایران پس از واقعه دلخراش و جنایت بار 11 سپتامبر در نیویورک ، طی جشنی باشکوه در تهران (همچون دولت آمریکا که دفتر گروه رجوی را در واشنگتن ایجاد نمود )دفتر القاعده را گشوده و بدلیل اینکار به هفت نفر از سران طالبان و القاعده ( همچون اهدا مدال به ناخدا و افسران ناو نابود کننده هواپیمای ایرباس ایران) از جمله ایمن ظواهری و بن لادن مدال ابراز شجاعت در عملیات رزمی اهدا میکرد ، ملت آمریکا و خانواده های داغدار این جنایات به ما ایرانیان و دولتمان چگونه مینگریستند ؟
باز هم می توان بسیار از اینگونه برای دولت آمریکا بر شمرد!
ولی همین مشتی از آن خروارها رابطه تاریخی یکسویه و سراسر التهاب برای یادآوری کافیست پس تنها به خاطرات دوستان خود دولت آمریکا برای تجربهاندوزی اشاره میکنم.
انتونی ایدن در خاطراتش درباره مخالفت روسها با اتحاد دوباره آلمانها و مباحثاتش با آنان در آن سالها با تیتر درشت چنین مینویسد:
«یک حرف حسابی
آخر شب، وقتی درباره گفتوگویی که با بولگانین و خروشچف کرده بودم به تفکر پرداختم، احساس کردم که در آنچه آنها به من گفتهاند یک حرف حسابی وجود دارد. غرب و مخصوصاً آمریکا هرگز معنای هراسانگیز حمله آلمان به شوروی را به درستی درک نکردهاند. یک ملت هشتاد میلیونی، به یک ملت صد و شصت میلیونی حمله برد و تجاوز کرد و استانهای غربی او را منهدم ساخت و تقریباً به پایتخت او رسید. مردم روسیه، هرگز نمیتوانند این حمله و تجاوز را از یاد برند... . در سخنان نادرست فراوانی که شورویها میگویند، یک حرف درست به گوش میرسد.
این حرف را ملتی میزند که خون خود را تا سرحد مرگ نثار کرد و در تاریخ روسیه، نخستین بار نبود که چنان خطری متوجه ملت روس شد. جنگ ناپلئون و جنگ جهانی اول، هر دو ملت روس را تا آستانه نابودی کشاند. از این حملات، روسها خاطرات فراموشنشدنی دارند و اگر دست به کارهای احتیاطی نزنند، ملتی سست عنصر محسوب خواهند شد.» 61
حرف آخر دقیقاً همین است که انتونی ایدن میگوید:
ملتی پس از این همه خاطرات فراموشنشدنی اگر دست به کارهای احتیاطی نزند، ملتی سست عنصر محسوب خواهد شد.
حال میتوانید همچون قطعات به هم ریخته یک پازل، همه چیز را در سر جای خود قرار دهید تا دلیل تشکرم از شما بهتر روشن شود. قطعاتی مانند، نقش کارکنان سفارت و سفیر آمریکا درکودتای 28 مرداد علیه مصدق، پشتیبانی مستقیم دولت آمریکا و غرب از صدام در کشتار مردم ایران و عراق به وسیله سلاحهای شیمیایی ، پشتیبانی همه جانبه از تروریسم رجوی....
ولی در انتهای کارمان تنها گذر از یک سفر ناتمام باقی مانده تا شاید و البته شاید پازل ما تکمیل شود.
سفر ششم: امروز، موضوع هستهای ایران
«هماکنون سال ۱۹۳۸ است و ایران همان آلمان است که بهسرعت تلاش دارد خودش را به بمبهای اتمی مسلح کند و تنها یک تفاوت بین آلمان نازی و جمهوری اسلامی ایران وجود دارد و آن این است که اولی ابتدا وارد یک درگیری جهانی شد و سپس به دنبال تسلیحات اتمی رفت، در حالی که دومی در ابتدا به دنبال تسلیحات اتمی است و هنگامی که بدان دست یابد، جنگی جهانی را آغاز خواهد کرد.»
بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل( آوریل 2008)
«ایران مایل به انجام مسئولیتهای بینالمللیاش نبوده است. بنابراین، دولت من با همکاری با کنگره، شورای امنیت سازمان ملل متحد و کشورهایی در سراسر جهان تحریمهای بیسابقهای بر ایران اعمال کرد. ما برای اولین بار در 10 سال گذشته توانستیم گسترش برنامه هستهای ایران را متوقف و بخشهایی از آن را به عقب ببریم. اینها محدویتهایی هستند که جلوی دسترسی ایران به بمب اتم را میگیرند. ایران باید بداند که امنیت از طریق بمب اتم به دست نمیآید. به هر حال همه گزینهها از جمله گزینه نظامی همیشه بر سر میز است.»
باراک اوباما
اینکه در سال 1938 تمام آن جنگ ها را نازی های تحت حکومت آلمان هیتلری به بهانه نداشتن (فضای حیاتی) برای زندگی اریایی نژادهای آلمانی براه می انداختند و امروزه دولتمردان اسراییل دقیقا با همان سیاست خانه و زمین اجدادی فلسطینیان را با ادعای نداشتن فضای زندگی برای یهودیان مهاجر، درمناطقی غصب میکنند که حتی سازمان ملل و شورای امنیت ، آنجا را سرزمینهای اشغالی می نامد و اینکه ایران در این دویست سال هیچ ادعای ارضی نسبت به کشورهای پیرامونی خود نداشته ، مورد بحث مانیست . بلکه تاریخ تنها با دو فرق اساسی برای ما ودولت آمریکا در حال تکرار است ؛ یکی آنکه روزی دولت فخیمه انگلیس برای پیشبرد اهدافش از سیاستمداران آمریکا به عنوان قلدر محله استفاده میکرد و امروزه اسرائیل.
و تغییر دوم آنکه
ما ایرانیان نیز پس از انقلاب یاد گرفته ایم که دقیق تر تاریخ بخوانیم تا از آن بهتر عبرت بگیریم
در اینجا سفر تاریخی و فیلم کوتاه چند دقیقه ای ما تمام شد.
با دقت مینگرم ،آیا شما مردمان آزاده جهان هنوز در این سالن تاریک و تاریخ، بر سر جای خود نشسته و واقعاً توانستهاید این زندگی و این رفتار بی تغییر و هرروزه سیاستمداران کشور آمریکا را در این چند دقیقه به جای ملت ایران تحمل کنید؟
ادب شرقی در انتها حکم میکند تا من نیز ضمن عرض تبریک جشن چهارم جولای ( روزی که استقلال آمریکا از انگلیس جشن گرفته میشود) امیدوارباشم که ما وهمه مردم جهان در آینده در جشنی در آمریکا شرکت کرده و خود نیز شاد مان باشیم که در آن روز ،استقلال سیاستهای آمریکا از خودپرستی ولابی اسراییل بصورت واقعی گرامی داشته شود.
اگر چنین نشد
پس تا سی سال بعد و برآمدن اسناد سفر ششم از آرشیوهای پنهان شده در جان دولتهای غربی خداحافظ
منابع
- روزنامه اطلاعات سال شانزدهم دوشنبه 9 شهریور 1320 شماره 4641 ص 2
- سپیده دم در ابادان انتونی استوارت ریچارد مترجم جزایری سید حسن انتشارات شاپورخواست خرم اباد 1390 چاپ اول
- همان ص 127
- همان ص 112
- همان ص 151
- همان ص 152
- همان ص 129
- همان ص 152
- زیبا کلام صادق صفحه فیس بوک شخصی
- عملیات چکمه سی ام وود هاوس مترجم شکوری فرحناز نشر نور 1367 تهران ص 10
- همان ص 11
- سیاست موازنه منفی در مجلس چهارم کی استوان حسین انتشارات مصدق بهمن 1355 ص 12
- عملیات چکمه سی ام وود هاوس مترجم شکوری فرحناز نشر نور 1367 تهران ص 11
- خاطرات ایدن ایدن انتونی مترجم دهگان کاوه انتشارات فرزانه چاپ سوم اذرماه 1357 تهران ص 296
- عملیات آژاکس مترجم راه چمنی ابوالقاسم انتشارات موسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین المللی ابرار معاصر تهران چاپ سوم 1387 تهران ص234
- همان ص 157
- همان ص 151
- همان ص 152
- خاطرات ایدن ایدن انتونی مترجم دهگان کاوه انتشارات فرزانه چاپ سوم اذرماه 1357 تهران ص291
- عملیات آژاکس مترجم راه چمنی ابوالقاسم انتشارات موسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین المللی ابرار معاصر تهران چاپ سوم 1387 تهران ص 36
- همان ص 37
- همان ص 11
- همان ص 22
- همان ص 31
- کودتا در کودتا روزولت کرمیت مترجم اسلامی علی انتشارات چاپ و پخش ص 168
- همان ص 175
- همان ص 204
- عملیات چکمه سی ام وود هاوس مترجم شکوری فرحناز نشر نور 1367 تهران ص 70
- کودتا در کودتا روزولت کرمیت مترجم اسلامی علی انتشارات چاپ و پخش ص 209
- همان ص 223
- همه چیز فرو میریزد سیک گری مترجم بختیاری زاده علی انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی مرداد 1384 چاپ اول ص 203
- ایران در خاطرات جیمی کارتر کارتر جیمی مترجمان ایران نژاد ابراهیم و غفاری طیبه مرکز اسناد انقلاب اسلامی 1390 چاپ اول ص 38
- اسرار سقوط شاه و گروگانگیری برژینسکی زبیگنیو مترجم احمدی امیر تهران 1362 ص 63
- پاسخ به تاریخ پهلوی محمدرضا به کوشش ماکان شهریار نشر مهر تهران 1375 ص 418
- ماموریت در تهران هایزر رابرت مترجم ع رشیدی انتشارات اطلاعات تهران 1365 چاپ سوم ص 13
- اسرار سقوط شاه و گروگانگیری برژینسکی زبیگنیو مترجم احمدی امیر تهران 1362 ص 77
- همان ص 74
- همه چیز فرو میریزد سیک گری مترجم بختیاری زاده علی انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی مرداد 1384 چاپ اول ص 214
- اسرار سقوط شاه و گروگانگیری برژینسکی زبیگنیو مترجم احمدی امیر تهران 1362 ص 86
- همان ص 82
- ماموریت در تهران هایزر رابرت مترجم ع رشیدی انتشارات اطلاعات تهران 1365 چاپ سوم ص 282
- همان ص 303
- همه چیز فرو میریزد سیک گری مترجم بختیاری زاده علی انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی مرداد 1384 چاپ اول ص 245
- ایران در خاطرات جیمی کارتر کارتر جیمی مترجمان ایران نژاد ابراهیم و غفاری طیبه مرکز اسناد انقلاب اسلامی 1390 چاپ اول ص 46
- همه چیز فرو میریزد سیک گری مترجم بختیاری زاده علی انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی مرداد 1384 چاپ اول ص 257
- اسرار سقوط شاه و گروگانگیری برژینسکی زبیگنیو مترجم احمدی امیر تهران 1362 ص 146
- رابطه زهراگین امریکا ،عراق و بمباران شیمیایی حلبچه هیلتر من یوست ار مترجم نعمتی وروجنی یعقوب نشر مرز و بوم چاپ اول 1392 ص 116
- همان ص 149
- همان ص 134
- همان ص 154
- همان ص 159
- همان ص 280
- همان ص 281
- همان ص 279
- همان ص 278
- همان ص 237
- همان ص 451
- همان ص 237
- مقاله اسناد سیا درحمایت آمریکا از جنگ شیمیایی صدام نشریه فارین پالیسی تاریخ 26 اوت 2013
- روزنامه جمهوری اسلامی تاریخ 12/04/1391 به نقل از سایت " whatreallyhappened.com "
- خاطرات ایدن ایدن انتونی مترجم دهگان کاوه انتشارات فرزانه چاپ سوم اذرماه 1357 تهران ص 116
نظر شما