فریتهوف شوان با اصالتی آلمانی در 1907 ميلادی در شهر بازل سوئیس متولد شد. پس از مرگ پدرش با مادرش به فراسه رفت و تابعیت فرانسه را برگزید. تحصیل و زندگی او در دو فرهنگ آلمان و فرانسه سبب شد بر این دو زبان تسلط پیدا کند. وی از دوره جوانی که در جستجوی حقیقت متافیزیکی بود، به خواندن کتابهای مقدس ادیان الهی ازجمله قرآن، اوپانیشادها و بهاگاوداگیتا گرایش پیدا کرد. در مدت زمانی که در مولهاوزن زندگی میکرد، با آثار فیلسوف و شرقشناس فرانسوی، رنه گنون، آشنا شد و این آشنایی، کشف و شهودهای عقلی وی را قوت بخشید و پشتوانهای برای اصول متافیزیکی ای که در جستجویشان بود، فراهم آورد.
شوان در 1935 میلادی از الجزایر و مراکش بازدید کرد و در 1938 میلادی پس از بیست سال مکاتبه با رنه گنون دیدار کرد. سپس در راه سفر هند از شروع جنگ جهانی دوم مطلع شد. در جنگ جهانی دوم در ارتش فرانسه به عنوان سرباز خدمت کرد و پس از اسیر شدن توسط نیروهای آلمان از قصد آلمانها در رابطه با اسرای آلمانی تبار با خبر شد و از زندان گریخت سپس با کسب ملیت سوییسی، چهل سال در آن کشور زیست. شوان در اين ايام، تأليفات مهمی ارائه داد، از جمله "وحدت متعالی اديان" که در زمره معروف ترين آثار شوان است. در سالهای 1959 و نيز 1963 میلادی همراه همسرش به آمريکا رفت تا از قبايل سرخ پوستان ديدار کند در این حین به عضويت قبيله سو درآمدند و مدتها در ميان آنان زندگی کردند. عضویت در قبیله سو و اجرای آئین های آن توسط شوان باعث انتقاد «مارک سدویک» انگلیسی استاد سابق دانشگاه آمریکایی قاهره شد و تحقیقات وی با زمینه انتقاد از شوان در غالب کتابی با عنوان "بر ضد جهان مدرن: سنتگرایی و تاریخ پنهان فکری سده بیستم" در سال 2004 میلادی منتشر شد. بعد از انتشار کتاب وی برخی مدارک را پس از مرگ شوان علیه او به دادگاه ارائه داد. قائله به پا شده توسط سدویک توسط پیروان و وکلای مریمیه و طرفداران شوان مسکوت ماند. فریتهوف شوان در مه 1998 میلادی درگذشت.
شوان یکی از نامدارترین نمایندگان مکتب حکمت خالده است و فیلسوفی است که در راستای گرایش متافیزیکی شانکارا و افلاطون از صاحب نظران به شمار می آید. بیشتر آثار وی با موضوع متافیزیک و معنویت نژادی نوشته شده است. علاقه به موضوعات اسلامی در آثار برجسته شوان پس از جنگ جهانی دوم تداوم یافت و نخستین کتاب مهم اوکه در باب اصول اعتقادات آغاز میشد: "وحدت متعالی ادیان" نام گرفت که در آن اسلام در مدلی مرکزی به تصویر کشیده می شود.
بر اساس اعتقادات و آثار شوان، این دین جاویدان است که وحدت درونی ادیان را تشکیل میدهد؛ نخست بازشناختن آنچه تجلی مستقیم الهی است و سپس تمرکز اتحاد بخش بر سمبول متجلیکننده حقیقت الهی. خداوند در قرآن کریم میفرمایند: «ولله السماء الحسنی فادعوه بها» و «ایاً ما تدعوا فله الاسما الحسنی». براساس تعالیم شووان، تعبیراین دو آیه این است که هر دینی تجلی یکی از نامهای الهی است و اینکه هر کدام را بخوانید تفاوتی ندارد زیرا که هر کدام از اسما حسنای او هستند.
تی. اس. الیوت درباره "کتاب وحدت متعالی ادیان" شوان می نویسد: «این کتاب در زمینه مطالعه تطبیقی دین های شرقی و غربی، کار تحسین برانگیزی است». رنه گنون، فیلسوف فرانسوی و آناندا کوماراسوامی، شرقشناس، دیدگاه سنتباوری یا جاودانگرایی را در آغاز قرن بیستم مطرح کردند که اساس این دیدگاه برگرفته از آموزههای ساناتانا دارما در حکمت هندوست. این نظریه را اکهارت و افلاطون در دنیای مسیحی و مغرب زمین مدوّن کردند که در اسلام نیز به شکل عرفان و تصوف یافت میشود.
دو کتاب دیگر او "چشم دل" و "چشماندازهای روحانی و واقعیات انسانی" نیز به همان صورت، عمیقاً با مضامین اسلامی مرتبط بوده و در واقع بخشهایی از این دو کتاب به طور ویژه به اسلام و تصوف اختصاص یافته است. صرف نظر از آثاری که مستقیماً به اسلام پرداختهاند، تقریباً در تمام کتابهای بعدی شوان هم این موضوع، دستمایه اصلی او بوده است. آثاری همچون «باطنی گری به مثابه اصل و راه» که خلاصهای از تعالیم شوان است و با فصلی به نام «تصوف» خاتمه مییابد و «رویکردهایی به پدیده دینی» که مفصل ترین بخش آن به اسلام اختصاص یافته.
سيد حسين نصر پس از مرگ شوان دربارهاش نوشت: «اكنون كه فريتيوف شوان اين ساحت خاكی را ترک گفته و بر همه روشن شده است كه نام اسلامی وی شيخ عيسی نورالدين احمد شاذلی علوی مريمی بوده، تبيين ارتباط با او سنّت اسلامی امری مهم می نمايد، سنتی كه وی به عنوان مرشد معنوی شاخهای از مهم ترين طريقتهای تصوف كه پس از قرون اوليه تاريخ اسلام تبلور يافت، به خدمت مشغول بود».
شوان در آثارش معتقد است یکی از کلیدها برای درک طبیعت حقیقی سرنوشت نهایی ما این واقعیت است که اشیا زمینی هرگز متناسب با برد واقعی عقل ما نیستند. این عقل برای مطلق ساخته شده است، یا اصلا وجود ندارد، در میان عقول این عالم تنها روح انسان است که توانایی ابژکتیویه را دارد، این به همراه می آورد یا ثابت می کند که تنها مطلق است که به عقل ما امکان می دهد تا تماماً بتواند آنچه را که نمی تواند، یا به تمامی آنچه را که هست باشد. اگر مطلق را ثابت کردن لازم یا مفید بود، مشخصه ابژکتیو و و رای شخصی عقل انسانی به عنوان گواه کفایت می کرد، چون این عقل اثر انکارناپذیر اصلی نخستین است که کاملا روحانی است که مرکزی است در بر گیرنده همه چیز ذاتی که در عین حال ورای همه تعینات و تشبیه است ولی در ذات همه چیز حضور دارد. چرا که هستی جمله چیزها تجلی ذات این اصل روحانی است. «حقیقت تام با خطی نامیرا در خود جوهر روح ما نوشته شده».
از دیدگاه شوان اراده امتداد عقل یا مکمل آن است و موضوعاتی که اراده معمولاً در پیش می گیرد، یا زندگی بر آن تحمیل میکند، مادون وسع تام آن می ماند؛ تنها «بعد الهی» است که پاسخگوی تشنگی اراده و عشق ما برای پُری میباشد. آنچه ارادهٔ ما را انسانی و آزاد میسازد این واقعیت است که اراده ما متناسب با خداوند است؛ تنها در خداوند است که آن (اراده) از تمام قیود، و از هر چه طبیعتش را محدود میکند، آزاد میگردد».
از دیدگاه شوان «عملکرد اساسی عقل انسانی تمییز بین واقعی و موهومی و یا بین مانا و گذرا است و تصریح کرده است: عملکرد اساسی اراده تمسک به مانا یا واقعی است. این تمییز و این تمسک لب تمام معنویات میباشد؛ وقتی به حد اعلای خود گرفته شوند و یا به محض ترین جوهر خود برگردانده شوند، این دو در هر میراث روحانی بزرگ انسانی، کلیت زیربنایی آن را تشکیل میدهند، این کلیت زیربنایی را میتوان دین جاویدان (Religio Perennis) نامید. به این است و نه چیز دیگر که حکما پایبندند، البته ضرورتاً بر پایهٔ عناصری صوری که از طرف خداوند تشریع شدهاند».
نظر شما