مهدی حاجی زکی با ارسال مطلبی برای مجله مهر اینگونه نوشت:
مبلغ ناقابلی است. فقط بیست ملیون تومان ناچیز ...
یادم می آید سالها پیش وقتی احمدرضا عابدزاده در بیمارستان کسری بستری بود و روزهای سختی را میگذراند یک روز تا غروب بیرون بیمارستان گریه کردم تا اجازه دهند از پشت شیشه های فقط نگاهش کنم چند سال بعد که انصاری فرد مدیر عامل باشگاه شد و اوضاع مالی باشگاه خیلی خراب بود به دفتر باشگاه در بلوار کشاورز رفتم و آنقدر پشت در ایستادم تا اجازه دهند با مدیر عامل دیدار کنم تمام پولم آن روز 50 هزار تومان بود که آن را روی میز گذاشتم و گفتم خرج باشگاه کنید یادم نمی رود ان روز انصاری فرد خنده ای کرد و گفت ما کارمان با این پولها درست نمی شود اگر اشتباه نکنم آن روز مبلغی را هم به عنوان هدیه به من داد و از اینکه به فکر باشگاهم و راهی طولانی را برای دیدنش رفتم تشکر کرد ...
حالا که فکر می کنم می بینم من هنوز نه خانه ای دارم و نه حتی یک پراید مدل پایین تا در سرمای زمستان مجبور نباشم زن و بچه ام را با موتور این طرف و آن طرف ببرم حالا که فکر می کنم می بینم انتظار روزی را می کشم تا این پراید کوفتی قیمتش پایین بیاید و من بتوانم تنها آرزوی کودکی فرزندم را جامه عمل بپوشانم؛ آنوقت می شود با پولی که از فروش النگوهای خانومم می گیرم یک چهار چرخ برای رفا خانواده ام بخرم ...
حالا که فکر می کنم می بینم اگر 20ملیون تومان داشتم حتی می توانستم برای مادرم یک آپارتمان اجاره کنم تا مجبور نباشد در سرمای سخت سرچشمه از چشمه اب بیاورد و ظرف و لباس بشوید ... بیست ملیون تومان ارزشی ندارد شاید؛ اما میشود حداقل برای بیست خانواده شب عیدی قشنگ ساخت ...
این آبغوره ها را برای خودم نمی گیرم؛ خدای من بزرگ است و بزرگ بوده ... محمود می گفت از تمام هم سن و سالهای من شاید سه نفر از من جلو ترند و بقیه پشت سر من؛ همینکه تنمان سالم است یک دنیا ارزش دارد ... اما سخت است باورش ... که چقدر راحت برای گفتن چند جمله انتقادی 20ملیون تومان جریمه بدهی ...
البته سختی اش برای ماست نه ســــــردار ...
نظر شما