چاپ داستان دختری که می‌خواست شمر پدرشوهرش باشد

چاپ داستان دختری که می‌خواست شمر پدرشوهرش باشد

مجموعه‌داستان «اگه زنش بشم می‌تونم شمر رو بغل کنم؟» نوشته محمداسماعیل حاجی‌علیان توسط انتشارات هیلا منتشر و راهی بازار نشر شد.

به گزارش خبرنگار مهر، عنوان این کتاب سوال‌برانگیز است و در مقام جواب باید گفت که از عنوان یکی از داستا‌ن‌های این مجموعه‌داستان گرفته شده است. این داستان با همین نام، اولین داستان کتاب است و درباره دختری است که از کودکی تعزیه را دیده و با این هنر آیینی آشناست. برای او خواستگاری می‌آید که فرزند یکی از شمرخوان‌های تعزیه است. عنوان داستان مورد نظر و همچنین کتاب از همین مفهوم گرفته شده است که در تورق کتاب در بخش پایانی این خبر،‌ آن را خواهیم خواند.

این کتاب 14 داستان کوتاه را شامل می‌شود و به دلیل این که در داستان‌ها مسائل و موضوعات آیینی و بومی شهرستان‌های کشور بیان شده، واژه‌نامه‌ای هم بعد از داستان‌ها و در انتهای کتاب چاپ شده است.

اسامی داستان‌های کتاب به ترتیب عبارت است از: «اگه زنش بشم می‌تونم شمر رو بغل کنم؟»، «ستاره‌ها کف سوئیت ملاقات شرعی»، «هفت خال خان‌باجی»، «شکلات سرد»، «گردوی کله‌گاوی»، «کفتر غریب»، «انگار روی شیشه جات مونده باشه»، «می‌شه یه تخم کفتر بهم بدی؟!»، «این‌جا یکی دیگه رو چال کردن»، «تو به سطوه... من بیدستان»، «خاتون»، «نارنج می‌خواستید آقا؟»، «میلَک جان».

محمداسماعیل حاجی‌علیان از نویسندگان سمنانی کشور است که پیش از این، مجموعه داستان‌‌های «آدمک چوبی، سوت بلبلی» و «قربونی» و رمان «سمفونی بابونه های سرخ» چاپ شده است.

در قسمتی از داستان «اگه زنش بشم می‌تونم شمر رو بغل کنم؟» می‌خوانیم:

برای پسر سومی شمر که آمدند خواستگاری‌ام، به مامان گفتم: «اگه زنش بشم، می‌تونم شمر رو بغل کنم؟» توی آشپرخانه ایستاده بودم و داشتم چایی می‌ریختم. مادرم پوست بین انگشت شست و اشاره‌اش را گاز می‌گرفت و بعد تف می‌کرد پشت چادرش. گفت: «خجالت بکش! این چه حرفیه دختر یکی می‌شنوه؟ نمی‌خواد بیای بیرون، خودم ردشون می‌کنم.» از چشم‌های بُراق مادر فهمیدم که می‌‌شود. گفتم: «زنش می‌شم.»

می‌خواست برگردد و برود بیرون که با آرنج همان دستی که گازش گرفته بود، سقلمه زد توی چال سینه‌ام. نفسم که بالا آمد، گفت: «بیجا کردی بی‌حیا!» گفتم:‌ «ما...مان!» چادر سفیدش را کشید روی سرش و برگشت که برود توی هال که گفت: «مرض... کوفت... زهر عقرب، گیس‌بریده!» دستم را بردم بالای سرم. وقتی داشت در را باز می‌کرد، داد زدم: «اگه نذاری می‌رم زن صیغه‌ایش می‌شم.» برگشت، چادرش را دور کمرش بست. پای عقبش سر خورد. سینه‌اش را جلو داده بود و می‌آمد طرفم.

قوری چایی را از بالای سرم ول کردم که افتاد بین پای من و مامان. تفاله‌های چایی پاشیده بود به چادرمان. نشست روی زمین، دستش را بلند می‌کرد و می‌زد توی سرش و گریه می‌کرد. من هم نشستم روی زمین و تفاله‌های چایی را توی کف دستم جمع می‌کردم و می‌زدم توی سرم. گریه می‌کردم، مثل وقتی که خشت به سرش خورده می‌شد. رد چایی پیشانی‌ام را گرم کرد و از روی مژه‌هایم پل زد تا روی لب‌هایم...

این کتاب با 175 صفحه، شمارگان 770 نسخه و قیمت 7 هزار و 500 تومان منتشر شده است.

کد خبر 2426440

برچسب‌ها