خبرگزاری مهر- گروه هنر: «میهمان داریم» این روزها به عنوان همکاری مشترک محمدمهدی عسگرپور و منوچهر محمدی روی پرده رفته است؛ فیلمی که به سراغ خانواده ای رفته که سه فرزندش شهید شده اند و یک فرزند جانباز دارد اما این همه فیلم نیست. داستان «میهمان داریم» قرار است واقعیت هایی پس از جنگ را روایت کند و به تعبیر خود کارگردان در این فیلم ارتباط آدم ها نمود بیشتری دارد.
ارتباط حاج ابراهیم با فرزند جانبازش که خسته و بی رمق است و ارتباطی که این خانواده بعد از بازگشت نمادین فرزندان شهید با یکدیگر دارند و بعد داستان دیگری که همه آنها را آماده می سازد تا شرایط را برای حضور یک مهمان مهیا سازند از وجوه مهم این فیلم است.
خبرگزاری مهر همزمان با اکران این فیلم گفتگویی با محمدمهدی عسگرپور کارگردان و منوچهر محمدی تهیه کننده «میهمان داریم» داشته است.
عسگرپور در قسمت اول این گفتگو از اینکه موفقیت سینمای ایران در خارج از کشور باعث شده که عده ای بخواهند این سینما را تخریب کنند و کرسی های سینمای ایران را به اختیار خود درآورند و عده ای هم در داخل آگاهانه یا ناخودآگاه با این جریان همراستا می شوند، سخن گفت. در قسمت دوم این گفتگو نیز کارگردان «میهمان داریم» از یک سوءبرداشت سخن گفت مبنی بر اینکه کسانی که تریبون مهمی در اختیار دارند مدلی از ارزش ها را از دفاع مقدس می فهمند که فکر می کنند جامعه باید به همین شیوه اداره شود.
در قسمت سوم و آخر این گفتگو نیز منوچهر محمدی بیان کرد که عده ای در سینمای ایران بدون آنکه امکان آزمون و خطا دهند کاری می کنند که مسیر سینما کور و بسته شود. وی معتقد است این عده از یک طرف مطالبات خود را درباره فیلم هایی که باید پیرامون موضوعاتی خاص ساخته شود، مطرح می کنند و از طرف دیگر هزینه ساخت این فیلم ها را آنقدر بالا می برند که شما احساس می کنید اگر بخواهید در این حوزه فیلم بسازید باید جواب بسیاری را بدهید و بنابراین ترجیح می دهید که بروید و فیلم های کافی شاپی بسازید.
با ما در بخش سوم و پایانی این گفتگو همراه شوید:
*سوالم را با زندگی حاج ابراهیم و همسرش آغاز می کنم. احساس و برداشت شخصی من این بود که این پیرمرد و پیرزن چندان گرم و شیرین زندگی نمیکنند. نه خودشان و نه پسرشان خیلی در قید و بند حیات نیستند و این از باب عرفانی نیست بلکه از باب بیانگیزگی و دلکندگی از دنیا است. درواقع مخاطب احساس می کند این زوج در برابر زندگی کمی سرد هستند.
محمدمهدی عسگرپور: اینها از زندگی دل نکندهاند بلکه اصولا زندگی اینها این مدلی است. درک اینها برای نسل ما سخت است ولی برای نسل قبلی راحتتر است. بعضی وقت ها من فکر میکنم سه نسل قبل از ما چگونه زندگی میکردند. مثلا وقتی در خانههایشان برق نداشتند زندگی چگونه بوده است؟
آنها مقتضیات خاص خودشان را داشتند و از زندگی هم لذت خودشان را می بردند و حالا اگر ما بخواهیم این شیوه زندگی را در یک فیلم نشان بدهیم شاید برای بعضی ها این تعبیر را داشته باشد که آنها از زندگی دلکنده اند. ولی دلیلش این است که ما دنیا را از زاویه دید امروزی تعریف می کنیم. آدم ها در داستان این فیلم زندگی به سبک خودشان را ادامه میدهند ولی در لحظه لحظه زندگیشان با هم خوب هستند و شیرین زندگی می کنند.
*جناب محمدی سینمای شما همیشه به نوعی از همین المان ها و از پایه های اساسی یک خانواده مثل همسر و فرزندان بهره گرفته است. این ارزش ها و نگرانی هایی که در فیلم های شما مطرح می شود به نظر خودتان چرا تحمل نمی شود و کسانیکه این سینمای ارزشی را هدف گرفته اند به دنبال چه هستند؟
منوچهر محمدی: ببینید نوعی تخریب فرهنگی در سینما آغاز شده که دامنه آن هم بسیار وسیع تعریف شده است. زمانی شما با خود می گویید که بخشی از جامعه نگران ارزش هاست و این بسیار مهم هم هست و در همه دنیا هم این توجه وجود دارد و ممکن است به موضوعاتی نگاه ویژهتری وجود داشته باشد و روی آن حساسیت بیشتری باشد اما ما می دانیم که دامنه بعضی از تخریب ها در حال گسترده شدن است و به نظر می آید که این دایره خودی و غیر خودی که این روزها گفته می شود گاه آنقدر تنگ می شود که اساسا دیگر مصداق خودی وجود ندارد. خود این امر بزرگترین جفایی است که می توان حتی به مفهوم خودی و غیر خودی داشت.
غیر از اینها مبحث دیگری هست و باید درباره آن تامل کرد و آن اینکه کشوری با این گستردگی و عظمت و این همه خطری که از جوانب مختلف تهدیدش می کند در حال حاضر بیشترین نیاز را به اجماع و همدلی دارد اما عده ای جامعه را به سمتی می برند که دیگر نخبگان هم احساس می کنند در آن جایی ندارند. این رفتارها باعث شده است که ما سینماگران و نخبگان را به دایره ای برانیم که دیگر کمتر بتوانند کار کنند. امثال بنده و جناب عسگرپور و دوستان دیگری که شاید کمی پوست کلفت تر باشند در این فضا دوام آورده ایم ولی واقعا تا کی می توان به این شکل در برابر جریانی که جمعی از مطالبات تعریف ناشده ای را مطرح می کند و ابزار و لوازم رسانه ای هم در اختیار دارد و این موضوع را گسترش می دهد، مقاومت کرد!
تاریخ نشان داده است در این جور مواقع عده ای ممکن است به کنج عزلت بروند و این دقیقا همان هدفی است که این جریانات دنبال می کنند و اگر موفق بشوند بخش اصلی، جدی و دغدغه مند سینمای ایران را به حاشیه می رانند و وادار به خانه نشینی می کنند در این صورت هدف اصلی آنها اتفاق افتاده است و فکر می کنم این افراد روزی بیانیه ورشکستگی سینمای ایران و فرهنگ ایران را خواهند خواند.
*آقای عسگرپور فیلم شما اگر چه ابتدا از نگاه یک جانباز که سلامتی اش را در جنگ از دست داده است آغاز میشود اما در نهایت این فیلم فضای آرامی را به تصویر می کشد. چقدر جامعه ما نیازمند به فضایی دارد که فیلم شما مطرح می کند؟ به هرحال این فیلم چندان اتفاق محور هم نبود و شاید بیشترین حرف تازه اش همان فضایی است که در کار خود می آورد.
عسگرپور: باید از فیلم های مورد علاقه خود بگویم که بعضی از آنها بدون پیچیدگی ها و ماجراهای عجیب و غریب می توانند مخاطب را از سکانسی به سکانس دیگر ترغیب و حالش را خوب کنند. در واقع هدف مشخص این فیلم ها این است که شما در طول تماشای آن یک احساس خوب و نوعی آرامش داشته باشید و پایان آن احساس می کنید این جهان علی رغم شکل بدفرمی که دارد اما زیبایی هایی هم دارد. یعنی احساس می کنید که شخصیت فیلم بابت اینکه خلق شده است و لحظه مورد نظرش را درک کرده است؛ به نوعی خدا را شکر می کند.
این لحظه شکرگزاری و آرامبخش می تواند وجود یک خانواده در طول یک روز و یا یک ناهار خوردن باشد یا حتی وجود دو نفر در دل طبیعت یا در دل کوه. این اتفاق به نظرم برای بسیاری رخ می دهد که گاهی لحظه بسیار خوبی برای شما اتفاق می افتد و شما فکر می کنید انگار خلق شده اید که همان یک لحظه را درک کنید و بعد از آن حتی اگر از دنیا بروید دیگر اهمیتی ندارد چون لحظه مورد نظر را درک کردهاید. بنابراین هر فیلمی که مرا به چنین حدودی ارجاع دهد و از چنین روابطی سخن گوید، دوست دارم.
*یعنی این فیلم برای شما بیشتر بیان یک احساس بود تا یک ایده آل؟
عسگرپور: بله بیشتر باید گفت یک حس تا یک فرآیند که در آن ماجراهای پیچیده اتفاق می افتد. البته من آن حوزه را هم تجربه کرده ام در آن حوزه هم فیلم ساخته ام اما علاقه من به این حوزه بیشتر است. مخصوصا فکر می کنم زمانی که سن آدمی بالاتر می رود روابط خانوادگی که در آن اعضا مثل پدر، دختر، مادر و پسر و چگونگی طراحی این روابط جذابیت های دیگری پیدا می کند. گاهی اوقات شما می بینید که پدر یا مادر برای یک لحظه برای فرزندانشان اشکی روی چشمانشان می نشیند که شما نمی توانید با پاسخ منطقی دلیل آن را دریابید و اینکه دلیل ناراحتی و آن اشک چیست می تواند یک پاسخ احساسی داشته باشد. بنابراین زمانی که سن بالا می رود این دغدغه پرداختن به روابط خانوادگی بیشتر می شود یعنی اگر ۱۰ سال پیش بود من این فیلم را به شکل دیگری می ساختم و کمتر سراغ این ارتباطات می رفتم.
ولی به هر حال آنچه از ابتدا برای ما مطرح بود، این بود که بتوانیم یک روز خوب از این خانواده را به تصویر بکشیم و آنها را دور هم جمع کنیم. این روز چندان پیچیده نیست و لزوما قرار نیست که این خانواده به طور مثال به طبقه ۴۷ یک ساختمان بروند که به شهر یا دریا مشرف باشد و یا جت اسکی داشته باشد و یا از خوراک های عجیب و غریبی برخوردار باشند. درواقع وقتی حس خوب به شما دست می دهد که این سادگی را ببینید، این را من از طریق تماشاچیان هم متوجه شدم و این مساله به نظر من همان اتفاقی است که باید رخ می داد. در واقع فلسفه اصلی فیلم همین بود و برای اینکه اثر تبدیل به فیلم شود باید مقتضیات خود را می داشت یعنی فیلمنامه ای که شروع و نقطه عطف دارد گره افکنی می شود و نقطه اوج دارد. شخصیت پردازی ها، سیر تحول و .. . همه باید در این محدوده اتفاق می افتاد. برداشت های اجتماعی، سیاسی و یا هر چیزی که می شد به تفکیک در مورد آنها صبحت کرد نیز در محدوده همین روابط این خانواده قرار دارد.
*جناب محمدی نظر شما درباره فضایی که فیلم پیش روی مخاطب می گذارد، چیست؟
محمدی: من می خواهم درباره آن بخش از «میهمان داریم» و جریاناتی که پیرامون آن وجود دارد صحبت کنم. این فرصت مجالی است که پاره ای از ایرادات بنی اسرائیلی را جواب دهیم.
در فیلم فصلی وجود دارد که بین پرویز پرستویی و بهروز شعیبی می گذرد، دعوایی که بین این پدر و پسر اتفاق می افتد، صحنه ای که می بینیم و سخنانی که در آن رد و بدل می شود و نوع کنش پرستویی به عنوان پدر سه شهید و یک جانباز نسبت به پسرش بسیاری از ابهامات و سوالات جامعه ما را پاسخ می دهد. در این صحنه بعد از کج خلقی هایی که جانباز داستان دارد پرستویی یا حاج ابراهیم به پسرش می گوید «مگر تو را به اجبار به جبهه فرستادند تو خودت به جبهه رفتی و برای رفتن به آنجا بال بال می زدی که بروی و بجنگی و به همین دلیل هم نباید الان از کسی طلبکار باشی».
این دیالوگ ها در سطحی عادی و از منظر یک مکالمه معمولی نوشته نشده است. اتفاقا نوعی کنشگری در این نقطه وجود دارد و این پدر می خواهد جواب بخشی از سوالات نهفته درون جامعه را که امکان ظهور و بروز ندارد و به شکلی درگوشی گفته می شود بیان می کند. این خانواده خود را طلبکار جایی نمی داند و حتی به خاطر رفتار فرزند جانباز، او را تنبیه هم می کند. از طرف دیگر ما شاهد رفتار پدر با پسرش از گرفتن ناخن پا تا استحمام و تمام سختی هایی هستیم که ممکن است پدری در این سن و سال برای فرزندش آن هم بدون کمک گرفتن و استعانت از جای دیگری داشته باشد.
*فکر می کنم این روابط واقعیت هایی است که در جامعه دیده می شود اما چه دلیلی دارد که بعضی می خواهند در بیان واقعیت های پس از جنگ تنها بخشی را نشان دهیم؟
محمدی: ببینید افسوس من در این ماجرا این است که عده ای رسما روی بعضی از مسائل و دغدغه ها را می پوشانند و تلاش می کنند آنها را نادیده بگیرند و بعد با بهانه ای بنی اسرائیلی محمل هایی را جور می کنند که در آن محمل ها بسیاری موارد را زیر سوال ببرند و در آنها تشکیک کنند. در حقیقت دلِ پر ما از این قصه به خود ما بر نمی گردد بلکه نسبت به نیروهای جوانی است که وارد این عرصه می شوند و آن عده ایرادگیر راه این نیروهای جوان را هم سد می کنند. مدیریت فرهنگی کشور هم به جای اینکه کمک کند و حداقل به این جوانان خسته نباشید بگوید به نوعی فضایی را به وجود می آورد که احساس می کنید وارد عرصه ناهمواری از مطالبات غیرواقعی شده اید.
در این عرصه بدون اینکه به سینما امکان آزمون و خطا داده شود و یا بدون آنکه به سینماگر ایرانی اجازه دهند که خود را بیازماید و بعد در اثر ممارست و تمرین بتواند به زبان ملی و بومی خود ما برسد کاری می کنند که این مسیر کاملا کور و بسته شود و اینجاست که شما در مواجهه با این مطالبات غیرواقعی احساس می کنید هزینه ساخت فیلم درباره خانواده روحانیت، خانواده شهدا، تاریخ انقلاب و ... بسیار بالاست. یعنی از یک طرف مطالبات را بالا می برند که چرا درباره سال ۴۲، سال ۵۷ و یا فلان اتفاق فرهنگی و یا سیاسی فیلم نمی سازید و از طرفی هزینه ساخت این فیلم ها را به قدری بالا می برند که شما احساس می کنید اگر وارد این عرصه شوید باید جواب بسیاری را بدهید، کتک های زیادی بخورید و چوب های بسیاری بالای سرتان باشد. بنابراین عطای آن را باید به لقای آن ببخشید و در این صورت بهتر می بینید که بروید فیلم های کافی شاپی بسازید که ظاهرا هیچ دردسر و مشکلی هم ندارد و بعد هم همان عده باز می گویند سازندگان این فیلم های کافیشاپی سطح دانش و شعور و فهمشان در همین حد است.
به نظر من این جریان که در سوال شما هم تردیدی نسبت به خواسته آنها وجود داشت هدفشان تنزل سینمای ایران از سطح یک سینمای متفکر، اندیشمند، خلاق و دغدغه مند به یک سینمای بی هویت و فاقد ارزش است و اینکه سینماگر ایرانی لیاقت ورود به این عرصه ها و حتی توان ورود به آنها را ندارد و وقتی سینماگر ایرانی این توان را ندارد دیگر نه از حوزه و دانشگاه و نه از حوزه های دیگر انتظاری نیست. بنابراین باب این جور مسائل از اساس بسته می شود و شما نمی توانید برای ورود به چنین عرصه هایی و ساخت فیلم بر اساس دغدغه های ایرانی و اسلامی تلاش کنید و یا حرف تازه ای بزنید.
حالا حدود ۳۵ سال از انقلاب گذشته است. نسل جوانی که شرایط اجتماعی و سیاسی زمان شاه را ندیده و اتفاقات آن زمان را درک نکرده است هم اکنون با این مشکل مواجه می شود که خودباوری ملی کنونی که داریم و اینکه این کشور و ملت روی پای خود ایستاده است هم به تدریج دچار تزلزل و تردید می شود.
گفتگو از عطیه موذن
نظر شما