مجله مهر - زهرا شاهرضایی: مرگ پرسروصدای خوانندۀ پاپ، واکنشهای زیادی را در داخل و خارج از کشور در پی داشت. واکنشهایی که میتوان گفت بیشتر آنها غیرقابل انتظار بود.
تشییع جنازهای باشکوه
جمعیت زیادی که در مراسم تشییع این خواننده شرکت کرده بودند، همه را شگفت زده کرد. مردم و هواداران پاشایی ساعتها زودتر از موعد مقرر خود را به تالار وحدت رسانده بودند. ازدحام جمعیت به قدری بود که برخی از خبرنگان و حتی شخصیت های مشهور هنری هم موفق نشدند، خود را به مراسم برسانند. همۀ این اتفاقات در حالی است که پاشایی حتی جزو محبوبترین خوانندههای پاپ کشور هم محسوب نمیشد.
بازتاب گسترده در شبکههای اجتماعی
پاشایی جزو خوانندگان طراز اول موسیقی پاپ کشور نبود؛ اما عواملی او را به کانون توجهات تبدیل کرد. خواندن تیتراژ ماه عسل و قربانی سرطان شدن، شاید مهمترین عوامل این جلب توجه باشند. پاشایی از زمان ابتلایش به سرطان و ظاهر شدن با سر و وضع جدیدش بین مردم، کمکم بر سر زبانها افتاد. واکنش شبکههای اجتماعی نسبت به مرگ این خواننده متفاوت بود. واکنشهایی که تمام آنها هم مورد تایید خانواده او نبوده و نیست. تغییر دادن نمایۀ فیسبوک، هماهنگیِ برگزاری تجمعهای سوگواری برای وی و ... . البته پخش فیلم نفسهای آخر پاشایی و انتشارعکسهای شخصی وی از جمله حواشی ناخوشایند شبکه های اجتماعی است که خانوادۀ پاشایی را نیز آزرده کرده است.
موجسواری رسانهها
مرگ این خواننده و واکنش گستردۀ مردم به این موضوع، موقعیتی مناسب برای موج سواری رسانههای خارجی فراهم کرد. این رسانهها بیشتر مستنداتی بر غیرقانونی بودن فعالیت این خواننده و درنتیجه مشکل داشتن او با وزارت ارشاد ارائه میدهند. بیبیسی فارسی از جمله رسانههایی است که از همان روزهای اول به بازتاب این خبر میپردازد. بیبیسی تنها سه روز پس از فوت مرتضی پاشایی، یعنی در 26 آبانماه در واکنش به بیانیۀ خانواده پاشایی مبنی بر مذهبی دانستن خود و حمایت از نظام، در مقالهای به تحلیل انتشار این بیانه میپردازد. در این تحلیل، جامعۀ ایران را به جامعۀ رمان 1984 جورج ارول تشبیه میکند که برادر بزرگتر سعی دارد، همه چیز درون گفتمان غالب، محدود شود؛ حتی عشق و ازدواج. درواقع بیانیۀ خانوادۀ پاشایی را نوعی جهتدهی مذهبی به یک مراسم غیرآیینی میداند. بیبیسی همچنین با اشاره به همخوانی آهنگهای پاشایی توسط مردم می نویسد: «آواز با محتوای موسیقی پاپ، چیزی که در تمامی این سالها استخوان لای زخم مسئولان فرهنگی مملکت بوده است.» این در حالی است که وی در همین نظام مجوز انتشار آلبوم و برگزاری کنسرت داشته و حتی تیتراژ یکی از پرطرفدارترین برنامههای سیما را خوانندگی کرده بود. جالب است که هرچه جلوتر میآییم، واکنشهای بی بی سی هم تغییر میکند! بی بی سی در یکی از آخرین تحلیلهای خود در 29 آبان، به این نکته میرسد که نباید از مرگ پاشایی تحلیل «روشنفکرانه» ارائه داد چون که: «گاهی سوگواری گسترده برای مرگ یک جوان خواننده فقط سوگواری گسترده برای مرگ یک جوان خواننده است و نه هیچچیز دیگر. گاهی یک نفر، یک عوام، باید به ما روشنفکرها هشدار بدهد: لطفاً تحلیل نکنید.»
در انتها هم به این نتیجه میرسد که اصولا بزرگترین اشتباه در اینجا «پدیدهسازی» پاشایی و تحلیلهای تحمیلی بیمورد دربارۀ مرگ وی است.
نامه کانادایی ها به مرحوم پاشایی!
مرگ پاشایی تا حدی بازتاب داشت که حتی وزیر مهاجرت و شهروندی کانادا نیز در پیامی خطاب به مرتضی پاشایی نسبت به این واقعه واکنش نشان میدهد. متن این پیام به این شرح است:
آقای مرتضی پاشایی
باعث خوشحالی من است که مراتب قدردانیام را به پاس تلاشهای شما برای پیشبرد فرهنگ ایرانی در کانادا ابراز کنم. استعداد منحصر به فرد شما موجب شهرت شما به عنوان یک افسانه در جامعه موسیقی ایرانی و سراسر دنیا شد، که سزاوار آن بودید. اگر چه شما دیگر با ما نیستید، صدایتان همچنان باقی است.
«کریس الکساندر»
وزیر مهاجرت و شهروندی
یوسف اباذری: «مردم ابلهاند!»
یکی از واکنشهای تند و متفاوت به مرگ پاشایی، واکنش یوسف اباذری جامعهشناس و استاد دانشگاه تهران است. وی در پایان نشست «پدیدارشناسی فرهنگی یک مرگ؛ بررسی جامعه شناختی مرگ مرتضی پاشایی» که در هجدهم آذر برگزار شده بود، به برپایی این همایش اعتراض کرد. در نتیجه این اعتراضات، توسط قانعی راد مدیر جلسه، به روی سن فراخوانده شود. وی ابتدا اشاره ای کرد به مستند «ماهیها در سکوت میمیرند» و با بیان این که استان سیستان و بلوچستان که روزی تامینکنندۀ گندم کشور بوده، امروز مردمش غذایی برای خوردن ندارند، گفت: «اگر مسئولان به داد مردم نرسند، خطری وحشتناک آنها را تهدید میکند؛ اما این فیلم هیچ واکنشی را در جامعه برنیانگیخت و شما هم که اینجا نشستهاید نمیدانید چنین فیلمی تهیه شده و این فیلم دربارۀ زندگی و مرگ یک استان مملکت است. دلیل این امر چیست؟ این اتفاق به دلیل مبتذلشدن سلیقه مردم رخ میدهد. به این دلیل که حواس ما را از سیاست واقعی و آنچه که واقعا مهم است، پرت کردهاند و بحث این آقا را پیش میکشند.»
اباذری معتقد است که جلب توجه مردم به ستارههای ورزشی و هنری و... ابزاری برای سیاستزدایی است. وی حواشی مرگ خوانندۀ محبوب را نوعی ابتذال میداند که دولت و مردم با همکاری یکدیگر آن را شکل دادهاند. وی در پاسخ به این که به سلیقه مردم توهین کرده است میگوید: «مردم ابلهاند! فکر میکنند دارند انتخاب میکنند. تو فکر میکنی که داری انتخاب می کنی. مردم بهتر است آموزش ببینند تا اسیر چنین ابتذالهایی نشوند.» اباذری همچنین سخنان تند و تیز دیگری بر زبان راند.
اباذری علیه پاشایی؛ همه علیه اباذری!
اظهارات جنجالی اباذری عکسالعملهای زیادی را بین عوام و خواص جامعه ایجاد کرد. شبکه های اجتماعی از یک سو و صاحب نظران از سویی دیگر به سخنان اباذری واکنش نشان دادهاند.
عدۀ زیادی در شبکه های اجتماعی، به او انتقاد کردهاند و سخنان او را بیادبانه خواندهاند. این عده معتقد هستند که وی به جای بررسی ریشه های این واقعه بی دلیل به مردم شوریده است. مخالفان نظر اباذری، میگویند که او حق ندارد سلیقۀ خود را بر مردم تحمیل کند و بسیاری آنچه را که او ابتذال میخواند، «ملودی ساده و روان» و اتفاقا دلیل موفقیت وی میدانند. مهدی خلجی نیز در یادداشتی در گوگلپلاسش نوشت که پرخاشگری امثال اباذری نمود افسردگی و درماندگی است. او در ادامه مینویسد که روشنفکران پرخاشگر ادعا میکنند که انقلابی و رادیکالاند؛ اما در عمل رویکرد و نظرشان به تثبیت وضع موجود میانجامد و هر منتقد اجتماعی که در نقد خود، امید به تغیر را در جامعه بکشد، نقض غرض کرده است. موج اعتراضات تا جایی پیش رفته است که کمی بعد از سخنرانی این استاد انشگاه، صفحه «ما از اباذری متنفریم» در فیسبوک به راه افتاد.
تعدادی از کاربران هم که احساس می کردند به سلیقهشان توهین شده است در یادداشتی، نارضایتی خود را ابراز کرده اند. یکی از کاربران مینویسد: «خب ما هم به ایشان توهین میکنیم تا شاید برود بفهمد نباید توهین کند.» کابر دیگری نیز این گونه اعتراض خود را نشان میدهد: «مرگ یک هنرمند مرگ یک فرد نیست مرگ یک جامعه است. به هنرمند چه در زمان حیات و چه بعد مرگش باید ارزش گذاشت. این اقا هم معلوم نیست از چی دلخور بوده به مرحوم پاشایی گیر داده، شاید اینم یه راه برای معروف شدنه؟»
البته عدهای نیز با این اظهارات موافق هستند و معتقدند که نباید از یک خوانندۀ پاپ «امامزاده» درست کرد. این عده اعتقاد دارند که معمولا توده مردم در این گونه مواقع درک درستی ندارد و همین درک سطحی، سرآغاز سقوط به ابتذال است. سعید شریعتی، یکی از شاگردان اباذری نیز در صفحۀ گوگلپلاس خود نوشت: «پیروان مکتب فرانکفورت علی الاغلب چنین زبان گزنده، سیخکی و بیپروایی دارند.» او نیز مانند استاد خود معتقد است که هنر تودهای و محصولات صنعت فرهنگ، ذهن مخاطب را دستکاری میکند و عنصر آزادیبخش هنر یعنی خیال پردازی را از بین میبرد؛ اما دربارۀ تعابیر اباذری از موسیقی پاشایی و مبتذل بودن آن با وی همعقیده نیست. کاوه خوشخواه هم این گونه در گوگلپلاسش مینویسد: «اباذری ابدا نیامده تا ابلهبودن مردم را فریاد بزند.» او معتقد است که قسمت اصلی سخنان اباذری دربارۀ سیاستزدایی با حرفها و تشنجهای بعدی به دعوای خالهزنکی تبدیل شد و در نتیجه اباذری خود به سیاستزدایی دچار شد. او همچنین دربارۀ توهین اباذری به مردم مینویسد: «اباذری جملۀ خود را با بالابردن دستش و اشاره به عکس بزرگ پشت سرش از مراسم تشییع پاشایی بیان کرد: این مردم ابلهاند» از نظر خوشخواه فرق است میان «مردم ابلهاند» و «این مردم ابلهاند.»
خودنویس نیز در متنی در دفاع از اباذری مینویسد: «اباذری هیچکس را تحقیر نکرده، حقیقت را زیر فرش پوپولیسم پنهان نکرده...» این سایت تحلیلی سیاسی از گفتههای اباذری ارائه میدهد و در ادامه مینویسد: « فریاد او عصیان است و خواست عصیان از جامعهای است که آنجا که باید بایستد، مینشیند و جایی که به صورت نرمال نباید باشد، سیل راه میاندازد.» خودنویس توهین این استاد دانشگاه به مردم را اجتنابناپذیر میداند و دربارۀ آن مینویسد: «چطور به جامعهای که اولویتش را نمیشناسد احترام بگذاریم و بگوییم خودش بلد است که چه کند یا نکند؟».
بسیاری از خبرگزاری ها و رسانه ها نیز نسبت به حواشی این نشست واکنش نشان دادهاند. فروتن در خبرآنلاین در متنی با عنوان «چرا اینقدر عصبانی چرا اینقدر جدی» نوشت: «اعتقادی به موسیقی مبتذل یا اصولا هنر مبتذل با مفهوم مورد نظر آقای دکتر ندارم. آن هم در کهکشان هنریای که حتی خود ابتذال هم تبدیل به یک سبک و رویکرد هنری شده است.»
وی با تشبیه هنر به غذا به این موضوع پرداخت که غذا هم مثل خیلی از پدیدههای دیگرِ قرن بیستم دچار تحول شده است و در نتیجه فست فود محصول این مدرنیته است؛ او با بیان این که این نوع موسیقی شبیه آن فستفود از مقتضیات این عصر است، در ادامه مینویسد: «میتوان به آنها [مردم] آموخت که استفادۀ دائمی و مستمر از چنین غذای سهل الوصول و فست فودی می تواند سلامت آنها را دستخوش آسیب کند. اما آیا واقعا می توان به جامعه القا کرد تا از مصرف پیتزا، ساندویچ و ... صرف نظر کنند؟»
فرهاد عشوندی هم در یادداشتی در خبرآنلاین به نقد گفتههای او دربارۀ سیاستزدایی دولت میپردازد. او برعکس دربارۀ سیاستزده بودن مردم ایران نسبت به مردم جهان اولی اظهارنظر میکند و در ادامه مینویسد: «گرچه آنچه رخ داده نه سیاست گریزی است و نه دولت توانی برای هدایتش داشته اما اگر روزی دولت می توانست مردم را به سویی ببرد که مثلا مردم ژاپن یا کره جنوبی هستند آیا اتفاق بدی افتاده است؟ اگر مردم آمریکا برای مرگ مایکل جکسون یا الویس آنچنان هیجان زده می شوند یا مردم کره در سوگ مرگ خواننده جوان پاپ رفتاری مشابه را بروز می دهند آیا کار سخیفی انجام داده اند؟ آیا آنجا هم دولت ها برای سطحی کردن باورهای عمومی ملت را به آن واکنش ها سوق داده اند که اگر در ایران این اتفاق افتاد، نامش را بگذاریم تلاشی دولتی برای انحراف ملت از دانش سیاسی؟»
امیر قادری هم در هفت صبح نوشت: «پیش از این هم در این باره صحبت کردهایم که نعل واروی این گونه فکر کردن و سخنگفتن مشهور شده به روشنفکری در فرهنگ ما ادعای در برج عاج بودن است.» وی همچنین در انتقاد به مبتذل خواندن موسیقی پاپ توسط اباذری نوشت: «همان طور که یک سمفونی می تواند ارزشمند باشد؛ همان طور یک قطعه پاپ می تواند خوب از آب دربیاید.»
با وجود گذشت زمان نسبتا طولانی از مرگ پاشایی، حواشی آن هنوز ادامه دارد. «پدیدۀ مرتضی پاشایی» این روزها با اظهارنظرهای متفاوت و گاه متضاد زیادی روبهرو بوده است و هنوز هم کسانی هستند که در حیرت باشند و به دنبال پاسخ این سوال باشند که مرتضی پاشایی که بود و چرا این گونه مشهور شد؟
نظر شما