به گزارش خبرنگار مهر، در دومین نشست «جامعهشناسی داعش» که به همت پایگاه علوم اجتماعی اسلامی ایرانی و بسیج دانشجویی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد، دکتر حمید پارسانیا عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی و عضو هیئت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران درباره جریانشناسی گروه های تکفیری، دکتر احمد نادری عضو هیئت علمی گروه مردمشناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران درباره سلفیگری افراطی؛ از اندیشه تا خشونتورزی و دکتر سیدمهدی اعتمادی فرد عضو گروه جامعهشناسی دانشگاه تهران درباره نقش بسترهای اجتماعی در بازتولید و تداوم داعش به ایراد سخنان خود پرداختند که در این متن سخنان دکتر اعتمادی فرد از نظر می گذرد:
ایده ها، برای آنکه خودشان را محقق کنند، هیچ نیرویی ندارند
ایده ها، برای آنکه خودشان را محقق کنند، هیچ نیرویی ندارند و بنده به دنبال این هستم تا بگویم که چه زمینه های اجتماعی می توانند ایده سلفی گری را به وجود آورند. در واقع بحث من بر سر این موضوع قرار دارد که چه میانجی های تبیین کننده ای وجود دارند که می توانند ما را قانع کنند که در همین دوره خاص چنین صورتهایی از گروه های جهادی از جمله گروه داعش شکل گیرد.
برای اینکه این بحث روشن باشد من بحثم را از یک تاریخچه شروع می کنم و نهایتا به یک الگو می رسم که این الگو را نه فقط در دنیا، بلکه می توانیم این الگو را در مورد ایران تطبیق دهیم و ببینیم که آیا می توانیم بفهمیم که در ایران این قضیه چه وضعیتی دارد یعنی بیشتر به همان بحث زمینه های اجتماعی می پردازم تا اینکه بخواهم بحث ایده ها و اندیشه ها را مطرح کنم.
مسئله اصلی که وجود دارد این است که باید از این فکر که «یک ایده ای بنام ارجاع به سلف صالح وجود دارد و افرادی آگاهانه تلاش می کنند تا به سلف صالح بپیوندند و طبق آن عمل کنند و بعد خشونت حاد و بی حد و حصری رو اعمال کنند و بعد پدیده ای به نام داعش به وجود بیاید»، پرهیز کنیم. بلکه زمینه اجتماعی می خواهد تا داعش، تبدیل به داعش شود. اگر بخواهیم ریشه یابی کنیم، باید به اواخر دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد برگردیم که نه فقط در آسیا، حتی در کشورهای آفریقایی و آمریکای لاتین، انقلاب هایی که در حال شکل گیری است عمدتاً انقلابهای مذهبی (چه در سویه های مسیحی و چه در سویه های اسلامی آن) می باشد.
حمله ارتش سرخ موجب نظمدهی گروههای جهادی می شود
اتفاق بسیار مهمی که می افتد و باعث می شود که گروه های جهادی نظم بگیرند، حمله ارتش سرخ به افغانستان است که همزمان با آن انقلاب اسلامی در ایران و حرکت های اسلام گرایانه و سوسیالیستی در برخی از کشورهای آفریقایی و آمریکای لاتین (مثل کوبا) رخ می دهد. حتی در برخی از کشورها، حرکت های احیاگرانه مسیحی اتفاق می افتد.
بعد از حمله شوروی به افغانستان، بلوک غرب به رهبری آمریکا، تلاش می کنند تا با تجهیز و بسیج نیروها علیه شوروی، امکان دسترسی شوروی به آبهای آزاد را بگیرند. چرا که ممکن است، شوروی به آبهای آزاد دسترسی پیدا کند و به نفت منطقه نیز مسلط شده و عملاً منافع بلوک غرب را مخدوش کند و بلوک غرب درصدد این برمی آید و به این فکر می افتد که چه بهتر است، هزینه های نظامی را از کانالها و کشورهای مختلف عربی خلیج فارس و جاهای دیگر به دست گروه های جهادی برساند که به دنبال احیای ارزشهای اسلامی هستند، ولی هیچی ربطی ندارد که این ارزشها، می خواهد به سلف صالح بپیوندد یا نه، بلکه این اندیشه ها بر اثر شرایط اجتماعی به تدریج در حال شکل گیری است.
حاکم دست نشانده، مرتد است
بنابراین شما می بینید زمانی (۱۹۷۹) که ارتش شوروی به افغانستان حمله می کند، تعداد مهاجرهای عرب به افغانستان بسیار کم است و تا سال ۱۹۸۴ طبق آمارهایی که ارائه کردند، تعدادشان ۱۵ الی ۱۶ نفر است ولی از طریق بسیجی که صورت میگیرد به تعداد ایشان افزوده می شود و تا سال ۱۹۸۸ گروه های بسیار زیادی می شوند و زمانی که توافق ژنو صورت می گیرد و ارتش سرخ عقب نشینی می کند، اتفاقات جالبی می افتد. در واقع بعد از توافق ژنو به تدریج گروه های سازماندهی شدهی اسلامی که همزمان با احیاگری مذهبی (چه اسلامی و چه مسیحی) رشد میکنند، نقش و کارکرد خود را از دست می دهند و به اطراف و اکناف دنیا پراکنده می شوند، اما همچنان سازماندهی خودشان را دارند.
متفرق شدن ایشان به این شکل است که عمدتاً به کشورهای خودشان (اکثراً کشورهای عربی) باز می گردند و علیه حکومت های دست نشانده ی خودشان، شروع به مبارزه می کنند و تفکر تکفیر از اینجا نشأت می گیرد، چرا که به اعتقاد ایشان مرتد کسی است که توسط قدرت بیگانه ای علیه آموزههای احیاگرایانه و اصیل اسلام، منافع کشورش را قربانی میکند. بنابراین حاکم دست نشانده، مرتد اعلام می شود. پس از آن، ایده تکفیر به کل کسانی که منافع گروه های جهادی را تهدید می کنند، تسری پیدا میکند و اینگونه نبوده است که آنها از ابتدا همه چیز را تکفیر کنند و چنین ایده ای را برای همه به کار گرفته باشند، بلکه بعد از آنکه از افغانستان بیرون می آیند، هیچ چیزی جزء کسانی که دست نشانده اند و منافع مسلمانان را دو دستی تقدیم کشورهای صنعتی پیشرفته الخصوص آمریکا می کنند، برای مبارزه پیدا نمی کنند.
گروههای جهادی بر مبنای منطق ملّی قابل فهم نیستند
نهایتا این افراد در کشور سودان گرد هم می آیند و در آنجا سازماندهی رسمی پیدا می کنند و به تدریج می در دهه ی ۱۹۹۰، نظمی فراملی پیدا می کنند و دیگر متبوع کشور خودشان نیستند، ولی از کشور سودان نیز محترمانه اخراج می شوند و مجبور می شوند به کشورهای خودشان و کشور افغانستان بازگردند. بنابراین چنانچه گفته شد، ما شاهد جریانی هستیم که در جنگ با شوروی به افغانستان می روند و پس از توافق ژنو از افغانستان بر می گردند و در این حین بخشی از افغانی ها و پاکستانی ها نیز باز می گردند. همچنین شاهد هستیم که گروه های جهادی در حال شکل گیری هستند و این گروه ها بر مبنای منطق ملّی قابل فهم نیستند.
دشمن دور گروههای جهادی توجیهی برای مبارزه با دشمن نزدیک است
بنابراین با عقب نشینی ارتش سرخ، شاهد هستیم که نظم پیشین از بین رفته و تنوع قومی و مذهبی در افغانستان مانع یکپارچگی و همبستگی بین اقوام مختلف می شود. تعدد قومی باعث تشدید جنگ داخلی در یک دوره ی کوتاه می شود و افغان هایی که از سودان برگشته اند شروع به بسیج گروه های جهادی دیگر برای حمایت از طالبان می کنند و در دهه ۱۹۹۰، دفتر خدمات القاعده تاسیس می شود و سه دسته عملیات علیه منافع دشمن دور به ویژه آمریکا انجام می دهند. با این وجود، به اعتقاد من آمریکا به هیچ وجه دشمن اصلی القاعده نیست بلکه دشمن اصلی ایشان، همین دشمن نزدیک می باشد و برای آنکه بتوانند به مقابله با دشمن نزدیک بپردازند و بتوانند به حکومت و منافع خودشان دست پیدا کنند، از دشمن دور به عنوان ابزار توجیهی (اسلام علیه کفر) استفاده می کنند و توجیهات ایدئولوژیک نیز مهیا کننده چنین فضایی است.
سه دسته حمله توسط دفتر خدمات القاعده صورت می گیرد که عبارتند از: در سال ۱۹۹۸ در نایروبی انفجار صورت می گیرد، در سال ۲۰۰۰ در خلیج عدن انفجار ناو صورت می گیرد و در سال ۲۰۰۱، برج های دوقلو مورد حمله قرار می گیرند. در این بین، آمریکا به عنوان دشمن دور، با حمله به افغانستان در سال ۲۰۰۱ و به عراق در سال ۲۰۰۳، تبدیل به دشمن نزدیک شده و منجر به بازسازی و تجهیز نیروهای جهادی، خصوصا القاعده می شود.
همچنین چندگانه کردن جبهه جنگ توسط آمریکا، باعث می شود که گروه های جهادی نیز چندگانه شوند. و تفاوت این گروه ها به این باز می گردد که برخی هدف شان ضربه زدن به امپریالیسم و برخی هدف شان تشکیل خلافت اسلامی و ... می باشد. علی ای الحال، من به دنبال وجوه عام هستم، یعنی وجوهی که می تواند به شباهت های چنین گروههایی، علی رغم اختلافات شان، دست یابد.
در واقع سؤال بنده این است که آیا می توانیم به الگویی از زمینه های اجتماعی برسیم که منجر به شکل گرفتن و تجسد یافتن ایده های سلفی شده است؟ یعنی این ایدئولوژیهای مدرن (که ریشه در امویان و افکار ابن تیمیه دارند) بر اساس چه قاعده ای امکان پیدا کردند که در این دوره خاص (از دهه ۸۰ تا کنون)، شکل گیرند و در نقاط مختلف عملیات ایذایی انجام دهند و حتی ادعای خلافت کنند؟ من دو دسته از عوامل را در این مورد از هم تفکیک می کنم: یک دسته از عوامل، عوامل بین المللی است که مربوط به جریان های عام، حتی خارج از جهان اسلام است و دسته دیگر مربوط به عوامل ملی و داخلی می باشد.
کشورهای پیرامونی بازارهای کلانی برای مصرف کالاهای کشورهای صنعتی دارند
مهمرین بخش عوامل بین المللی شامل مداخله (اقتصادی، سیاسی و در حالت تند آن مداخله نظامی) بین المللی کشورهای صنعتی استعمارگر در مستعمره های قدیم خودشان است که در حال حاضر تقسیمبندی استعمارشونده و استعمارگر، تبدیل به تقسیم بندی جدید هسته ای ـ پیرامونی شده است و کشورهای پیرامونی عمدتاً تبدیل به گروه های هدف مصرفی کشورهای صنعتی و هسته ای شده اند. کشورهایی که عمدتاً سرانه و نیروی مولّد آنها بسیار پایین است و فقط بازارهای کلانی برای مصرف کالاهای کشورهای صنعتی دارند. در کنار این قضیه باید از جریانهای احیاگرایانهی مذهبی و کمونیستی (اسلامی و مسیحی و ...) که پس از چند دهه از ابتدای سده ی بیستم تلاش میکند تا یوتپیای مذهبی و کمونیستی خودشان را احیا کنند، در نظر گرفت.
رسانههای ارتباطی، موانع ملّی گروههای جهادی را از سربر میدارند
بخش بعدی که بسیار مهم است، مربوط به جهانی شدن فرایندهای تکنولوژی و ارتباطاتی می باشد که در آن رسانههای ارتباطی میتوانند موانع ملی را از سربردارند و ایدئولوژیهای ناب دینی و مذهبی (اسلامی و مسیحی و ...) می توانند فارغ از مکان خاص و محدودیتهای اقلیمی و جغرافیایی خاص، فراگیر شوند و تسری پیدا کنند. چهارمین بخش از عوامل بین المللی مربوط به روندهای مهاجرت از کشورهای صنعتی و به کشورهای صنعتی می باشد. در واقع با چنین مهاجرتهایی، اقوام و ملل مختلف می توانند، داد و ستد جمعیتی به بهانهها و انگیزه های مختلف با هم داشته باشند. مثلا حضور پاکستانی ها، هندی ها و مسلمانان عراقی در کشورهای اروپای غربی یا آمریکای شمالی، زمینه ساز این است که بتوانند، دوباره پدیده ای را در عرض یک یا دو دهه شکل دهند و تبدیل به چیزی شبیه داعش به عنوان یک گروه جهادی شوند.
عوامل داخلی را نیز می توان به دو زمینه تقسیم کرد که عبارتند از: اول: فقدان همبستگی به دلیل اختلافات قومی و مذهبی؛ که هر دوی آنها توجیح کنندهی این عدم همبستگی می باشد. دوم: دولت مرکزی ضعیف؛ زمانی که دولت مرکزی ضعیف باشد، چنین گروه هایی می توانند دست به چنین تحرکاتی بزنند. بنابراین شما در جایی باید به دنبال تشکیل گروه های جهادی و تفکیری مثل داعش باشید که دولت مرکزی آن کشور ضعیف شده باشد. در واقع در چنین کشورهایی این گروه ها این امکان را برای خودشان فراهم می بینند که بتوانند بسیج کنند و دست به اعمال هالیوودی بزنند.
گروههای جهادی، پس از تحقق هدف شان به تکثر پیشین خود باز می گردند و گروههای دیگر را تکفیر می کنند
به نظر می رسد که اینها زمینه تحقق گروه های جهادی باشد، اما بعد از آنکه موفقیت هایی حاصل می شود و جایی تصرف می شود و حکومتی برکنار می شود، بلافاصله، این گروه ها منشعب می شوند، چرا که آنها از یک ملت نیستند و از یک ایدئولوژی خاص هم پیروی نمی کردند، بلکه ایده های مختلفی زمینه ساز بود تا اینها شکل بگیرند و بلافاصله پس از تحقق آن هدف به تکثر پیشین خود باز می گردند و دست به تکفیر گروه های دیگر می زنند. بنابراین نظم آنها همیشه نظمی موقتی است و نمی توانند با همدیگر توافق کنند، چرا که زمینه آنها، زمینه واحد و یکسانی نبوده و نیست.
فقط نکته سر این است که در تحلیل گروه های جهادی از جمله داعش، نمی توانیم به صورت صرف به ایده ها ارجاع دهیم. چرا که این ایده ها همیشه وجود داشته است، ولی اینکه در حال حاضر، صورت خاصی به خود گرفته است، به دلیل این است که در یک زمینه اجتماعی و در ارتباط با مجموعه ای از عوامل قرار دارد.
امکان شکلگیری گروههای جهادی در ایران
حالا آیا می توانیم این الگو را در رابطه با ایران تبیین کنیم؟ به نظر من شاید بتوان بخشهایی از وجوه این مدل را در رابطه با ایران در نظر گرفت و با آن تطبیق داد. برای مثال بخشهایی از کشور که دچار توسعه یافتگی کمتری هستند، همچنین به لحاظ قومی، زبانی و فرهنگی نیز با حکومت مرکزی دچار اختلاف هستند، پتانسیل بیشتری برای شکلگیری گروه هایی شبیه گروه های جهادی را دارند. در این مناطق اگر مشارکت آنها به منظور مدیریت وضع خودشان تأمین نشود و به حاشیه رانده شوند، و نتوانند در بدنه مدیریت سیاسی جذب شوند، به تدریج می تواند تبدیل به ناقض غرض اصلی حکومت شوند.
فیلم این سخنرانی را از اینجا می توانید دریافت نمایید.
نظر شما