به گزارش خبرنگار مهر، عصر سه شنبه ۳۰ دی ماه ۱۳۹۳ نشستی دیگر برای نقد و بررسی کتاب در دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، تالار استاد باستانی پاریزی برگزار شد که این بار به بحث و گفتگو درباره کتاب «خواب آشفته نفت» به قلم دکتر محمدعلی موحد اختصاص داشت. مجله بخارا این نشست را با همکاری انجمن علمی تاریخ دانشجویان دانشگاه تهران و نشر کارنامه برگزار کرد.
در آغاز این نشست علی مظفری نیا، دبیر این انجمن به حاضران خیرمقدم گفت و سپس از علی دهباشی، مدیرمسئول «بخارا» دعوت کرد تا این مراسم را رسماً آغاز کند. مدیر مجله بخارا قبل از آنکه به بحث جلسه بپردازد، یادی کرد از شادروان محمد زهرایی، مدیر نشر کارنامه و از همگان خواست تا فاتحهای برای او بخوانند و سپس درباره کتاب « خواب آشفته نفت» چنین گفت: تاریخ نگاری نفت و نهضت ملی شدن صنعت نفت تا پیش از انتشار «خواب آشفته نفت»، مجموعهای سه جلدی که اینک جلد چهارم، دو مرحله کاملاً متفاوت است. بدون تردید مجموعه چهار جلدی «خواب آشفته نفت» تاریخ نگاری این دوره را دچار تحول عظیمی کرد. این جلد که از قرارداد دارسی تا سقوط رضا شاه را دربرمیگیرد، به عبارتی جلد اول آن مجموعه سه جلدی به حساب میآید و یکی از دشوارترین کار تاریخ نگاری در نگارش این دوره است.
سپس کاوه بیات به بحث پیرامون این کتاب پرداخت و گفت: در یک دوره از تاریخ معاصر ایران، بحث نفت بنا به مجموعهای از دلایل که طبیعتاً در این فرصت کوتاه مجال پرداختن به آنها نیست، مهمترین موضوع مملکتی ما، متآسفانه در اثر هوشیاری حرف و بیتوجهی ما به خوابی آشفته تبدیل شد. اگرچه بعد از چند سال موضوع نفت اهمیت مقعطی را از دست داد ولی به هر حال تا مدتها بعد و به ویژه با وابستگی فزایندۀ کشور به عواید حاصل از صادراتش، سایۀ آن بر سر این کشور سنگینی کرده و میکند.
وی افزود: یکی از مهمترین گرفتاریهایی که دامنگیر بحث نفت شد، تبدیل آن به یک موضوع عمومی بود و چیرگی نوعی گفتار عامیانه بر آن. اگرچه در این بزنگاه اصلی، آنگاه که درنگ و تأملی ضرورت داشت و مجالی فراهم نشد و به تغییر یکی از سرفصلهای این کتاب «و شد آنچه شد... » و این در ـ در حوزههای مشابه ـ کماکان بر همان پاشنه میچرخد. ولی اینک با گذشت حدود هشتاد سال میتوانیم خوشحال باشیم که لااقل در عرضه تاریخنگاری، مجال آن درنگ و تأمل ولو دیر هنگام فراهم شده است. یکی از چهرههای شاخص این عرصۀ تک افتاده دکتر محمدعلی موحد است که با تکیه بر تجارب حرفهای و دانش خود در مقام کارشناس حقوقی نفت بدین مهم اقدام کرده است.
بیات ادامه داد: کتاب نخست دکتر موحد در این مقوله، تحت عنوان کلی «خواب آشفتۀ نفت»، به موضوع نهضت ملی شدن صنعت نفت در سالهای بعد از جنگ دوم جهانی مربوط میشود و کتاب دوم نیز به توصیف تحولات بعدی پس از کودتای ۲۸ مرداد تا انعقاد قرارداد کنسرسیوم که به ترتیب در سالهای ۱۳۷۹ و ۱۳۸۳ منتشر شدند. این موضوع بدون پرداختن به سوابق امر یعنی چگونگی طرح و بحث نفت در سالهای پیش از شهریور ۱۳۲۰ میتوانست بحثی ناقص و ابتر به نظر آید که خوشبختانه با انتشار کتاب سوم ـ یعنی موضوع اصلی این نشست ـ که به تحولات آن دورۀ آغازین اختصاص دارد، حلقه بحث کامل شد.
این پژوهشگر عرصه تاریخ گفت: این بحث یا به عبارت دقیقتر چگونگی طرز تلقی و تعبییر سیاسیون سالهای بعد از شهریور ۱۳۲۰ از سوابق امر و به طور اخص چگونگی لغو و تجدید امتیاز دارسی در سال ۱۳۱۲، در آن سالها بر تحولات منجر به تشکیل نهضت ملی شدن صنعت نفت تأثیر مهمی بر جای نهاد، از این رو نقد و ارزیابی تاریخی آن نیز از لحاظ شناسایی گوشۀ مهمی از تحولات ایران معاصر اهمیت دارد.
وی سپس گفت: کتاب سوم «خواب آشفتۀ نفت» را میتوان به دو بخش اساسی و کم و بیش متفاوت تقسیم کرد. یک بخش مقدماتی در اشاره به تحولات ایران از زمان کشف و استحصال نفت در سالهای مقارن با نهضت مشروطه تا حدود بیست سال بعد که خاتمه جنگ اول جهانی و فراهم آمدن یک ثبات نسبی بالاخره فرصتی پدید آورد تا به صورتی جدیتر از پیش به حساب و کتاب معوقه شرکت نفت انگلیس و ایران رسیدگی شود. و آنگاه بخش اصلی کتاب که به چم و خم این رسیدگی مربوط میشود و رشته مذاکرات پنج ـ شش سالهاش که در نهایت به لغو قرارداد دارسی در سال ۱۳۱۱ منجر شد و امضاء یک قرارداد جدید با شرکت نفت در سال بعد.
بیات همچنین یادآور شد: اگرچه این بخش مقدماتی با اشتمال بر دوازده فصل حدود دو سوم از کل مطالب کتاب را به خود اختصاص داده است ولی به دلیل اهمیت فوقالعاده بحث اصلی این مجلد به فصلهای سیزدهم تا بیستم کتاب و با توجه به ضیق وقت، موضوع این بررسی را به همان بخش اصلی محدود ساختهام هر چند در یادداشتی که پیوست شده و امیدوارم در متن آمادۀ انتشار ارائه شود. علل این ترجیح و اهمیت بخش پایانی را با تفصیل بیشتر توضیح دادهام. و در نگاه بخش اصلی کتاب که به چگونگی تلاشهای ایران در این رسیدگی اختصاص دارد که در نهایت به لغو امتیاز دارسی در سال ۱۳۱۱ و انعقاد یک قرارداد دیگر منجر شد.
این پژوهشگر عرصه تاریخ تاکید کرد: اگرچه در این بخش مقدماتی که حدود دو سوم از کل کار را نیز شامل میشود، از سرگذشت نفت نیز شمهای بیان شده است ولی چنین به نظر میرسد که طرح و بحث دورۀ مورد بخث که در این سطح کلی، دورۀ نسبتاٌ شناخته شدهای است ، چندان هم ضروری نبود. صحبت از یک دوره تاریخی بیست ساله در میان است که با اشتمال بر مراحلی چون صدور فرمان مشروطیت، فراز و فرود محمدعلی شاه، پیشامد جنگ اول جهانی، قرارداد ۱۹۱۹، کودتای سوم اسفند و بالاخره تبدیل حکمروایی رضاخان سردار سپه و پادشاهی پهلوی در مورد هر پیچ و خم آن حرف و حدیث بسیار است و ارائه یک روایت کلان دیگر از این دوره مشکلی از مشکلات انبوه تاریخنگاری این دوره را حل نمیکند.
وی سپس با بیان اینکه چون این نکته از لحاظ درک ارزش بخش بعدی و اصلی کتاب سوم، «خواب آشفتۀ نفت» اهمیت دارد، با اشاره به چند نمونۀ مشخص توضیحاتی ارائه کرد و از جمله گفت: در این بخش اولیه، در کنار بحث نفت شمال (فصل یازدهم)، مهمترین بخشی که به «خواب آشفتۀ نفت» مربوط میشود، فصل چهارمی است تحت عنوان «قرارداد ۱۹۱۹ و ارتباط آن با نفت» و دو فصل بعدی تحت عناوین «آرمیتاژ اهمیت و توافقهای او» و «از وثوقالدوله تا کودتا». اگرچه نفت در مباحث مطرح در این مناقشه داخلی و خارجی اهمیت دارد ولی نمیتوان گفت «اصل قرارداد وثوقالدوله ... به نفت ارتباط داشت و اصرار بریتانیا در طرحریزی و تحمیل آن قرارداد از نگرانیهای نفتی خود آب میخورد..» ( ص ۸۸)
بیات همچنین تاکید کرد: اصل قراداد از یک سو به مجموعهای ملاحظات کلیتر لرد کرزن برای تثبیت دستاوردها و فتوحات نظامی بریتانیا در بینالنهرین و تأمین یک حلقه واسط بین این دو حوزه مفتوحه جدید و متصرفات پیشین امپراتوری در هند برمیگشت و تلاش وثوقالدوله برای استفاده از این فرصت جهت سر و سامان دادن به وضعیت فوقالعاده نابسامان ایران در آن مقطع. ولی چون در این بررسی همچون دیگر روایتهای کلان از دورۀ مورد بحث، فرصت یک ورود دقیق و جزء به جزء فراهم نبوده، میتوان گفت تناسب مضامین به هم خورده است. البته به گونهای که در این کتاب نیز آمده است، در این دوره نصرت الدوله رشته مذاکراتی را برای احقاق حقوق نفتی ایران با شرکت نفت آغاز کرد و یک مستشار انگلیسی نیز به نام آرمیتاژ اسمیت برای رسیدگی به این امر استخدام شد، اما در این دوره انبوه دیگری از مسائل نظامی و اقتصادی و مرزی و سیاسی... نیز مورد بحث و مذاکره بود که بحث نفت در آن گم است. از بنجامین نوادران، یکی از پژوهشگران تاریخ نفت در اشاره به انگیزههای نفتی ایالات متحده در مخالفت به قرارداد ۱۹۱۹ نقل قول شده است (صص ۱۱۷-۱۱۶) . این نیز به همان ترتیب.
این پژوهشگر عرصه تاریخ در ادامه گفت: مخالفت ایالات متحده با دیگر متفقین خود بر سر نظامی که میبایست جایگزین نظام بینالمللی پیشین شود به طور کلی و نحوۀ تقسیم غنائم جنگی بین متفقین به طور اخص ـ یکی از مباحث جاری در اشاره به مضامین مربوط به قرارداد سایکس پیکو و وضعیت فعلی خاورمیانه ـ به مراتب گستردهتر از این صحبتها بود و بحث نفتی مورد اشاره را نیز باید در تناسب با آن مباحث سنجید و مورد ارزیابی قرار داد. یادآوریهایی از این دست را در مورد پارهای از دیگر مباحث مطرح شده در این قسمت را نیز میتوان مطرح کرد که با توجه به ضیق وقت ، پرداختن بدانها شاید ما را از رسیدگی به اصلی بحث بازدارد.
به گفته بیات، این بخش پس از نگاهی گذرا به تلاشهای دولت بریتانیا برای دستاندازی به نفت شمال و تلاش متقابل دولت ایران برای کشاندن پای آمریکاییها به این حوزه در سالهای نحخست دهه ۱۳۰۰، با مروری کوتها بر اهم تحولات نفتی ایران، در فاصله کشف نفت تا مسائل ناشی از توسعۀ دامنۀ جنگ اول به قلمرو ایران آغاز میشود ـ (صص ۳۲۴ ـ ۳۲۳) ـ و به دنبال آن ـ طرح مقدماتی موضوعی که آن را میتوان رکن عمده تحلیل دکتر موحد از بحث نفت در این دوره دانست، نگرانی عمدۀ دولت بریتانیا از تبعات فصل دهم امتیاز دارسی مشعر بر انتفاع ایران از سالیانه شانزده درصد از کل سود « شرکت و تمام شرکتهایی که تأسیس خواهند شد.»
وی سخنان خود را اینگونه ادامه داد: در فاصله به نفت رسیدن حفاریهای آزمایشی در جنوب ایران در بهار ۱۹۰۸ که به تأسیس شرکت نفت ایران و انگلیس منجر شد، تا حدود 10، 12 سال بعد که نوبت به یک حسابرسی دقیقتر رسید، شرکت نفت از یک کلاس محدود و محلی در ناحیهای دورافتاده از ایران به یک نهاد اقتصادی نیرومند و شبه دولتی تبدیل شده بود با حوزۀ عملکردی به مراتب گستردهتر از نفت جنوب و چشمانداز تحولات بعدی نیز از ارزش و اهمیتی بیش از پیش حکایت داشت.
این پژوهشگر عرصه تاریخ افزود: در کنار نوعی بیتوجهی و کم اطلاعی ایرانیان نسبت به تبعات قانونی فوقالعاده گستردهای که بند فوقالذکر میتوانست بر شرکت نفت اعمال کند، در عین هوشیاری و توجه دائم مقامات شرکت نفت ـ مخاطرات بالقوه این امر، دکتر موحد از تلاش حساب شدهای پرده برمیدارند که از همان بدو کار، توسط رؤسای شرکت نفت برای سوق دادن مطالبات ایران به حوزههای فرعی و کم اهمیت تری چون تقلیل ناحیه امتیاز، مشارکت ایران در سهام شرکت و نوع دیگری از محاسبۀ حق الامتیاز و دیگر موارد مشابه، جریان داشت. این کم توجهی باعث آن شد ـ به گونهای که دکتر موحد توصیف کردهاند ـ «... ایران ستون محکمی را که میتوانست به آن اتکا کند، رها کرده و چیزی حزد باد هوا در دست ...» نداشته باشد (ص ۳۵۳)
به گفته بیات، مذاکرات ایران و شرکت نفت را در این دوره ـ یعنی در فاصلۀ ۱۳۰۷ تا ۱۳۱۲ ـ میتوان به سه مرحله مجزا تقسیم کرد؛ یکی مرحۀ نخست کار است که دنبال کردن مذاکرات نفت نیز همانند دیگر مسائل خارجی ایران بر عهده عبدالحسین میرزا تیمورتاش ، وزیر دربار و معتمد رضا شاه واگذار شده بود که یکی از ویژگیهای این دوره از مذاکرات اعتماد به نفس فوقالعاده، یا به تعبیر کدمن رویکرد «انقلابی» تیمورتاش است (ص ۳۵۲) در تلاش حل و فصل هر چه سریعتر این بحث و تا جایی که امکان ابراز رأی و نظر دیگری وجود داشت، توصیۀ پارهای از دیگر چهرههای صاحب نظر در این خصوص از قبیل میرزا حسین خان علاء، سید حسن تقیزاده، یا میرزا عیسی خان فیض... به حزم و احتیاط بیشتر (صص ۳۶۱-۳۵۸).
این پژوهشگر عرصه تاریخ اضافه کرد: با پیشامد مجموعهای از گرفتاریهای داخلی و خارجی برای ایران در سالهای پایانی دهۀ ۱۳۰۰، مذاکرات نفت نیز از تب و تاب افتاد، بروز یک شورش گستردۀ ایلی در مناطق جنوبی کشور در واکنش به شدت عمل نظامیان نسبت به عشایر، بالا گرفتن تحرکات صنفی در میان کارگران صنعت نفت خوزستان از لحاظ داخلی و بینتیجه ماندن مذاکرات گستردهتری که برای حل و فصل مسائل معوق میان ایران و بریتانیا جریان داشت ـ از جمله بحث جزایر ایرانی خلیج فارس ـ از نظر خارجی، از جمله این گرفتاریها بودند.
وی گفت: در کنار این مسائل سقوط بازار سهام نیویورک در همین ایام و پیشامدِ بحران اقتصادی جهان که بازار نفت و در نتیجه عایدات ایران را نیز مختل کرد، بر پیچیدگی وضع دامن زد. با فروخفتن تدریجی این التهابات، از سال ۱۳۱۰ به بعد، مذاکرات نفت مجدداً از سر گرفته شد. در این مرحله وم نیز علی الظاهر هنوز هم رشته کار در دست تیمورتاش قرار داشت ولی کاملاٌ روشن بود که وی در موقعیت پیشین نیست. پیشامد مسائلی چون ماجرای اختلاس لیندنبلات در بانک ملی که ضربهای بر اعتبار تیمورتاش بود، در کنار به بن بست رسیدن بسیاری از مذاکرات خارجی ایران که تا آن مرحله تحت سرپرستی و مسئولیت شخص وی قرار داشت، از جمله عوامل مؤثر در این افول تدریجی بود که همگی به دقت در فصل پانزدهم کتاب مورد بررسی قرار گرفتهاند. (صص ۳۹۸ ـ ۳۷۳)
بیات افزود: با ورود شخص رضا شاه به عرصۀ مذاکرات در پاییز ۱۳۱۱ و مسیر خاصی که اتخاذ شد، مرحله سوم و نهایی مذاکرات نفت آغاز میشود. در کنار توضیح جزء به جزء تحولاتی که به تصمیم دور از انتظار و غیرمترقبۀ رضا شاه در لغو امتیاز دارسی منجر شد و تلاش حتیالامکان بینتیجه دیگر دولتمردان کشور به جمع کردن تبعات زیانبار این کار، بخش مهمی نیز به توصیف هوشیاری مقامات شرکت نفت در بهرهبرداری از این فرصت خدا داد اختصاص یافته است. آنها موفق شدند با واداشتن رضاشاه به اتخاذ یک تصمیم غیرمترقبه و دور از انتظار دیگر در پذیرش یک قرارداد جدید به صورت دلخواه شرکت نفت، برخی از قدیمیترین دغدغههای خود را برطرف کنند، از جمله تحدید دایره امتیاز به مایملک شرکت در ایران که به گونهای که در این بررسی میبینیم از همان مراحل نخست توسعه و شکوفایی عملیات شرکت نفت مدّ نظر آنها بود.
این پژوهشگر عرصه تاریخ در توضیح علل اتخاذ چنان تصمیمهای نسنجیدهای آن هم به رغم مخالفت چهرههای ذی مدخل در این مذاکرات تاکید کرد: در این خصوص بجز اشارهای کلی به مضار و معایت استبداد و خودکامگی ـ نکته دیگری نمیتوان گفت، هر چند که در توضیح این تصمیمهای بخصوص در پارهای از دیگر منابع فرضیاتی ارائه شد ولی همانگونه که آقای موحد خاطرنشان کردهاند، همگی در سطح حدس و گمان هستند (ص ۴۶۳). تنها نکتهای که در توضیح بیشتر این مقوله میتوان افزود آن است که با توجه به دانستههای موجود از دیگر حوزههای مربوط به سیاست خارجی ایران به نظر میآید در این مقطعِ بخصوص، یعنی در سالهای نخست دهۀ ۱۳۱۰ که رضاشاه با برکناری امثال نصرتالدوله فیروز و تیمورتاش و فراهم آوردن موجبات برکناری دیگر همتایان آنها از رأس کار، تصمیم گرفت خود مستقیماً زمام امور را در دست بگیرد. اتخاذ یک چنین تصمیمگیریهای نادرستی که هر یک برای ایران تبعات ناگواری به دنبال داشت به یک اصل و قاعده تبدیل شده بود.
وی ادامه داد: گزارش سید باقر کاظمی از گردن نهادن غیرمترقبه و دور از انتظار رضاشاه به خواسته نوری سعید، وزیر عراق برای معاف داشتن بخشی از شط العرب در اصلِ تابوگ در مهر ماه ۱۳۱۴، بر هم زدن مذاکراتی که برای لغو مادۀ متمم عهدنامه ۱۹۲۱ ایران و شوروی مبنی بر حق مداخله نظامی روسها در صورت احساس خطر از تحرکات «قدرت ثالث» در جریان بود در همان ایام ( دداشتهایی از زندگانی باقر کاظمی، ج ۳ ، صص ۴۹۲ ـ ۴۴۳) و احتمالاٌ مداخلاتی مشابه در تصمیم واگذاری آرارات کوچک به ترکها و دیگر موارد مشابه، همگی از مرسوم شدن یک چنین قاعده زیانباری حکایت داشتند.
بیات گفت: اما اگر به مبحث اصلی و موضوع نفت برگردیم، آنچه در این مرور گذرا، به صورتی خلاصه بیان شد، آمیزهای از اطلاعات و دادههای مختلف هستند که هر یک به دقت موضوع شناسایی قرار گرفته و طی چند فصل مختلف تحلیل و بررسی شدهاند و طبعاً در یک چنین اشارات کوتاهی نمیتواند حق مطلب را بیان کند. در این کتاب، در توصیف تحولات مورد بحث، علاوه بر موضوع نفت و در توضیح بیشتر آن به تحولات کلیتری که میتوانست بر این امر تأثیر داشته باشد نیز اشاره شده است، مواردی چون وضعیت جهانی و منطقهای نفت در آن دوراه یا تحولات سیاسی ایران و منطقه در همان ایام و دیگر موارد مشابه.
این پژوهشگر عرصه تاریخ افزود: یکی از امتیازات اصلی این بررسی بهرهبرداری دکتر موحد از مجموعهای از اسناد و گزارشهای جدید است، در کنار مآخذ نسبتاً متأخری چون آثار مورخان رسمی شرکت نفت. رونالد فری یر و سی.اچ بمبرگ که به آرشیو شرکت نفت دسترسی داشتهاند. از پارهای از مهمترین اسناد منتشر شده در این حوزه نیز بهره بردهاند، آثاری چون کتاب «نفت در دورۀ رضا شاه» (۱۳۷۸)، گزیدهای از اسناد محبوس در آرشیو ریاست جمهوری، اسناد گرد آمده در کتاب «صعود و سقوط تیمورتاش» به قلم شادروان دکتر جواد شیخالاسلامی (۱۳۷۹) و همچنین اسناد مورد استفاده در کتاب «در دهلیزهای قدرت، زندگینامه سیاسی حسین علاء» به قلم سرکار خانم منصوره اتحادیه (۱۳۹۰) .
وی تاکید کرد: ولی أنچه در این میان حایز اهمیت اساسی میباشد، نه امکان بهرهبرداری از آخرین اسناد منتشر شده ، بلکه پشتوانهای است استوار از یک عمر ممارست و تجربه در حوزۀ نفت و مسائل حقوقی آن که این اسناد را به سخن درآورده است. این اسناد و چه بسا بسیاری از دیگر اسناد را که عجالتاٌ به دلیل تنگنظری و بُخل حاکم بر مراکز آرشیوی کشور از دسترس عمومی دور هستند، پارهای از دیگر پژوهشگران نیز دیدهاند و میبینند ولی این نگاه کجا و آن کجا.
بیات ادامه داد: علاوه بر غامض و پیچیده بودن اصل بحث به دلیل جوانب حقوقی و فنی کار که تعبیر و ترجمۀ آن ، کار هر کس نیست، این موضوع از یک عارضه دیگر نیز آسیب دیده است که در تاریخ نگاری دوره مورد بحث تا حدودی عمومیت دارد، زیرا از دورهای سخن در میان است که به گزارش وزیر مختار بریتانیا در فردای روز امضاء قرارداد جدید ایران و شرکت نفت در اردیبهشت ۱۳۱۲، تصور غالب از این ماجرا آن بود که « سر تا پای قضیه جز یک نمایشنامه کمدی نبوده است که صحنهها و جزییات آن قبلاٌ توسط شرکت نفت و دولت ایران هماهنگ شده بود و نقش نهایی را رضا شاه و سرجان کدمن میبایست بازی کنند که کردند.» (ص ۵۰۲) .
این پژوهشگر عرصه تاریخ گفت: تصوری که در سالهای بعد از شهریور ۱۳۲۰ و فضایی که دکتر موحد از آن به درستی به عنوان «... یک جوّ شعارزده پرباد و میان تهی ...» یاد کردهاند که با «گزافهگویی و لاف زنی و گنده نمایی عجین گشته ... از دروغ و چاپلوسی تغذیه میکرد.» (ص ۵۱۲)، به نگاهی فرادست تبدیل و مانع از آن شد که از تجربه دوره مورد بحث و بررسی طرح بجا و سنجیده مجدد دعوی ایران بر ضد شرکت نفت، درسی آموخته شود. تصور یا به عبارت دقیقتر توهمی که به نظر میآید به صورت مجموعهای از افسانههای جن و پری ـ به تعبیر مرحوم تقی زاده ـ در شناسایی توطئه این و آن، حال اگر نگوییم در سطوح دانش آموخته، لااقل در عقب افتادهترین سطوح عمومی ـ از جمله بخشی از گفتارهای رسمی و حاکم ـ هنوز به هم به قوت خود باقی است و باعث کج دیدن روزگار و بیاعتنایی به واقعیتهای جهان پیرامون.
وی افزود: یک چنین دیدگاه کلانی، جزییات خاص خود را نیز انتخاب کرده و سامان میدهد. به همین جهت در جایی جای جزییات و دقایق آن روایت با حواشی پرت و پلایی دست به گریبان هستیم که ما را از رسیدگی به اصل مطلب بازمیدارد به حکایتهایی چون ماجرای دستبرد فلان جاسوسۀ انگلیسی به کیف تیمورتاش در خط آهن شوروی که برای پارهای از پژوهشگران نه فقط بحث را از هر گونه تحقیق و بررسی دیگر بینیاز میسازد بلکه خود میتواند دستمایه یک داستانسرایی مفصل شود.
این پژوهشگر عرصه تاریخ ادامه داد: دکتر موحد با آگاهی کامل نسبت به آلودگیهای این عرصه و در تقابلی صریح با تمامی این مهملات، مبنای کار خود را بر بازسازی کامل فرایند تحولات مورد بحث بر اساس اسناد و مدارک قرار داده است. و در این بازسازی در جایی که میتوان نظر نسبتاٌ قاطعی داد، آن را ارائه میکند و در مواردی که دانستههای موجود کفایت نمیکنند یا به تذکر این مهم بسنده کرده به موضوع دیگر میپردازند و یا روایتهای متفاوت از آن موضوع را نقل میکنند که خواننده خود از علل این ابهام تصویری به دست آورد. ماحصل کار، ارائه تاریخچهای سنجیده و از سر تأمل است نه فقط از یک موضوع مهم چون نفت، بلکه از یک دوره مهم در ایام پادشاهی رضاشاه.
بیات گفت: در کنار این توصیف سنجیده از ابعاد کلی بحث از نقطه نظر سیاسی و حقوقی، در جایی که از چهرههای شاخص و تأثیر گذار این دوره سخن به میان میآید ، افرادی چون رضا شاه، تقیزاده و تیمورتاش باز هم در نگاهی معقول و منطقی از انسانهایی معمولی صبحت میشود که در عین وطنپرستی در تقیّد به حفظ منافع ملی ایران، در تعبیر و تفسر مصلحت مملکت، دیدگاههای متفاوتی دارند و در کنار این تفاوت دیدگاه، هر یک واجد شخصیتی خاص و یگانه هستند که آن نیز بر نوع عملکرد آنها در این کشاکش بیتأثیر نیست. پادشاهی مستبد و خودرأی با سوءظنی بیمارگونه به هر کس و هر چیز، دیوانسالاری محافظهکار و محتاط و معتقد به عاملِ زمانی و قماربازی جسور و بیپروا و در نهایت بازنده آن قمار. برخی پاک و منزهاند و برخی دستخوش وَساوِس بشری. برای نمونه میتوان به لحظهای اشاره کرد که تیمورتاش در یکی از مراحل به ظاهر نهایی مذاکرات از کدمن مختصر هدیهای طلب میکند. مبلغی معادل شصت هزار پوند که میخواست به احداث موزهای در تهران اختصاص دهد که البته بنا به دلایلی که دکتر موحد توضیح دادهاند این کار سر نگرفت (ص ۴۴۱) . غرض از طرح این نکته، اشاره به نوع رویکرد دکتر موحد است و تفاوت اساسی آن با نوع نگاه رایج و مرسوم در این مُلک.
وی اضافه کرد: اگر این داده به دست آن سنت روزنامهنگاری میافتاد که در این صد سال بدنۀ اصلی نگاه تاریحی ما را نسبت به تحولات معاصر ایران شکل دادهاند ـ امثال حسین مکی و رهسپاران راه او ـ با آن همین میکردند که با بحث رشوه گرفتن عاقدان قرارداد ۱۹۱۹ کردند ، یعنی بهانه کردن یک پردۀ قطعاٌ زشت و ناپسند در نادیده انگاشتن دیگر پردههای این بحث ؛ رویکرد نجیبانۀ دکتر موحد با این مقوله سرمشق است (ص ۴۴۱). تفاوت کار در این گونه ظرایف و دقایق است که خوشبختانه به این مورد بخصوص محدود و منحصر نمیشود. در بسیاری از دیگر نکات نهفته در جلد سوم « خواب آشفتۀ نفت» نیز ملاحظه میشود؛ از جمله در افشای بیانصافی مستتر در هوچیگریهایی که در سالهای بعد از شهریور ۱۳۲۰ نسبت به نقش تقیزاده در این ماجرا صورت گرفت (صص ۴۳۹ ـ ۴۳۵).
این پژوهشگر عرصه تاریخ تاکید کرد: یکی از مهمترین نتایج این رویکرد محفوظ ماندن رشته بحث و بررسی در یک چارچوب روشن و منطقی است و اجتناب از به تصویر کشیدن تحولات این دوره در یک قالب صُلب عقیدتی یا پردهای دیگر از یک جدال کیهانی میان خیر و شر، جبهۀ حق بر علیه جبهۀ باطل و بازیگرانی سیاه و سفید بدان گونه که اقتضای چنین تصوراتی است و از همه مهتر توفیق در ارائه یک ارزیابی منصفانه از کل ماجرای مذاکرات منتهی به لغو قرارداد دارسی و تحولاتی که در مراحل بعد به طرح و تدوین یک قرارداد جدید با شرکت نفت منجر شد، پیشامدی که به رغم آثار زیانبارش قطعاٌ به معنای پایان جهان نبود ـ کما این که رضا شاه خود چندی بعد از نو شرکت نفت را به امضاء مجدد قرارداد تهدید کرد و برای مدتی امتیازاتی گرفت. دولتمردان بعدی نیز به محض فرو خفتن آشوب جنگ دوم جهانی از نو در صدد استیفای حقوق ایران برآمدند.
بیات در پایان سخنانش با اشاره به یک تفاوت کلی میان این دوره از استیفای حقوق ایران و دوره بعدی آن که هر دو در پیشبرد کار تا جایی و ناتوانی در حصول به نتیجه مطلوب با هم شباهتهایی نیز داشتند، گفت: دیدیم که استبداد رأی و خودکامگی رضاشاه در طرح و بحث بیمطالعه و نسنجیده الغاء قرارداد دارسی و تداوم این رویکرد در امضاء یک قرارداد دیگر، در پایمال شدن منافع ایران نقشی اساسی داشت ولی همین استبداد و خودکامگی در یک مرحله به کار آمد و از تبدیل این بحث به یک بن بست خطرناک داخلی و یک مناقشه به مراتب خطرناکتر خارجی جلوگیری کرد.
وی افزود: همان گونه که آقای موحد در این بررسی اشاره کردهاند کل بروزات جانبی این بحث، مانند حملات جراید به شرکت نفت، مشت محکم به دهان استکبار زدن و آن جشن و چراغانی نمایشی بیش نبود و به همان اشاره که بر پا شده به همان اشاره نیز خاموش گشت. رضاشاه به صورتی بیموقع و نابهنگام ـ بنا به دلایلی که روشن نیست ـ آن ماجرا را راه انداخت و خوشبختانه به صورتی به موقع و به هنگام و بنا به دلایلی که میتوان حدس زد ـ جدی و خطیر بودن وضعیت ـ آن را جمع کرد. حال آن که نهضت ملی شدن صنعت نفت با توجه به ترکیب غریب و نامتعارف نیروهای راهبرش از بدو کار و با رگههایی جدی در عوامفریبی که در بسیاری از اوقات جوانب بر حق بحث را نیز تحت الشعاع داشت ـ باد کِشت و توفان درو کرد ـ به پدیدهای تبدیل شد که نه فقط کار را به یک بن بست داخل و یک مناقشه خطرناک خارجی کشاند بلکه در یک مرحلۀ پایانی کنترلی نیز بر آن نداشت. خدای ایران رحم کرد، خطر از بیخ گوش مملکت گذشت. این هم نکتهای بود که میبایست خاطرنشان شود.
دکتر داریوش رحمانیان سخنران بعدی این نشست بود که به نقد و بررسی این کتاب پرداخت. وی گفت: وقتی مجلدات اولیه «خواب آشفته نفت» منتشر شد، من به اقتضای کارم که پژوهش در تاریخ معاصر است، یادداشتهایی نوشتم و اسم آن را «بیداری از خواب آشفته نفت» گذاشتم. در خواب شناسی تعریفی از انواع خواب داریم. برخی از خوابها را خوابهای روشن میخوانند، یعنی خوابهایی که انسان حین خواب دیدن، میداند که خواب است و آن چه میبیند رویاست. من با توجه به اهمیت کار آقای موحد میخواهم به این نکته اشاره کنم که اثر کار مورخ در چیست؟ مورخ واقعی چه کسی است؟ البته این الفاظ را ما به طور قراردادی به کار میبریم و امیدواریم که مورد مناقشه واقع نشود. این تعریفی است که بنده ارائه میدهم. زیرا مورخ با تاریخ پژوه و واقعه نگار خیلی فرق میکند. مورخ روایت میکند، داستان نمیگوید و نقل خاطره نمیکند، اسیر شایعات و باندبازی نمیشود. کار اصلی مورخ طبق تعریف من، فهم تاریخ زمان است. به این دلیل کار مورخ سرشت بیدارگری دارد یعنی وظیفه مورخ این است که شعور جامعه را به حرکت در بیاورد و تجربههایی که رخ داده را با قلم خود وارد شعور عمومی کند.
وی افزود: آقای دکتر موحد در واقع در خواب آشفته نفت چنین کاری میکند. ایشان روایتی از تاریخ ما صورت میدهد که با حکایتها و داستان سراییهایی که در جو شعار زده و بدون اعتدال و منطق با جار و جنجال و هیاهو بیان میشود، بسیار فاصله دارد و از این بابت یک سرمشق بسیار ارزنده برای کسانی است که در تاریخ معاصر کار میکنند. خود ایشان در مقدمه خواب آشفته به نکته مهمی اشاره کرده اند. ایشان پرسیدهاند که چه کسی میتواند تاریخ معاصر را بنویسد و پاسخ دادهاند که کسی که به مسائل مربوط به نفت بصیرت داشته باشد، کارشناس حقوقی باشد و مسائل حقوقی نفت را بداند. همان جا اشاره میکنند که تاریخ ما از زمانی که سر و کله نفت پیدا شده،نفتی شده است. تاریخ ما را بدون روشن کردن و شناخت جایگاه مسئله نفت نمیشود فهمید. تاریخ معاصر ما را کسی که نتواند مسئله نفت را به درستی دربیابد و فهم و روایت بکند، نمیتواند بفهمد و از درک آن عاجز است.
رحمانیان گفت: نکته ای را نیز در ارتباط با روایت آقای بیات از کتاب خواب آشفته نفت بگویم. ایشان روایتی در نقد کتاب ارائه کردند و اشاراتی هم به نهضت ملی شدن نفت کردند. واقعیت این است که این روایت استاد بیات بوده است. روایت دکتر موحد هم کتاب ایشان است. اما هیچ روایتی قرار نیست تام و تمام باشد. ما در تاریخ با یک روایت تام و تمام مواجه نیستیم، زیرا واقعیت بیرونی که مورخ ادعا میکند آن را طرح بکند، در دسترس هیچ کس نیست، نه در دسترس دکتر موحد است و نه در دسترس آقای بیات و نه در دسترس من. یعنی هیچ روایتی مطلق به معنای عینی کلمه که کانت از آن سخن میگفت، به دست نمیآید. بنابراین آن چیزی که صورت میگیرد، یک روایت است. روایت دکتر موحد از تاریخ نفت ما کتاب خواب آشفته نفت است. البته این مجلد که در آن سلسله جلد چهارم است، در واقع به لحاظ گاهشماری وقایع پیش از نهضت ملی شدن نفت را روایت میکند و جای آن نیز خیلی خالی بود.
وی ادامه داد: البته ممکن است همگان اولین وظیفه مورخ را به ظاهر این بخوانند که واقعیت گذشته را بازسازی کند و بفهمد. اما کار مورخان صرفا این نیست. کار مورخ فقط این نیست که واقعیت گذشته را در بیابد و به روایت بکشد. بلکه یک کار ضروری تر و حساس تر مورخ را میتوان گذشته گذشته خواند. یعنی آن روایتهایی که از گذشته صورت میگیرد،خودش کارکردهای در زندگی معاصر ما دارد و زندگی میکند و خودش تاریخ دارد. فهم روایتهای تاریخی خودشان تاریخ مند هستند. جناب استاد بیات به آسیبهایی با ذکر برخی اسمها اشاره کردند که به فکر تاریخی ما رسیده و به رفتارهای سیاسی و اجتماعی ما سرایت کرده است و توهم توطئه پیش آورده و جو زدگی ایجاد کرده و گرد و خاکی ایجاد کرده که ما نتوانیم درست فکر کنیم. ایشان به حسین مکی اشاره کردند و از ذهنیت توطئه یاد کردند، یعنی این که رضا شاه یک مامور مخلوق انگلیس بود که از همان ابتدا او را آوردند تا قرار داد ۱۹۳۳ را به گرده ملت ایران ببندند و بعد که جنگ جهانی دوم پیش آمد،خودشان او را بردند.
این کارشناس مسائل تاریخی افزود: واقعیت این است که مورخ برای فهم تاریخ معاصر ناچار است که با این روایتها دست به گریبان بشود و ناچار است که به نقد روایتهایی که از تاریخ معاصر شده بپردازد و بدیلی را در برابر آن روایتهای حاکم ارائه کند. من میخواهم این چنین از ارزش کار جناب دکتر موحد سخن بگویم که ایشان همین طور که استاد بیات گفتند، با یک منطق محکم و وسواس علمی عالمانه و روحیه اعتدالی کامل نسبت به تاریخ معاصر وارد داوری میشود و اسناد را جایی که کافی میداند، تکیه گاه تحلیل و سنجش خودش قرار میدهد و جایی هم که با کمبود دادهها و اسناد مواجه است، با احتیاط عمل میکند. از این بابت روایت دکتر موحد،یک روایت معتدل و منسجم و مستحکم است که در برابر روایتهای آغشته به ذهنیتهای توطئه و شعارزدگیهای موجود شاخص به نظر میرسد.
رحمانیان گفت: نکته دیگری علاقه مند به تاکید بر آن هستم، اهمیت آن بخش از مجلد حاضر است که به زمینههای الغای قرارداد دارسی میپردازد. آقای بیات هم به این نکته اشاره کردند. دکتر موحد خیلی دقیق و درست و روشن به ما نشان میدهند که ماجرای مربوط به الغای قرارداد دارسی و مذاکراتی که از زمان رضا شاه شروع شد و تیمورتاش سردمدارش بود،ریشه دار تر از این حرفها بود و در واقع به سالهای پایانی جنگ جهانی نخست باز میگشت و دست کم دکتر موحد به استناد اسناد و شواهد نشان میدهد که از حدود ۱۹۷۷ لرد گرینوی که مدیرعامل وقت شرکت بود،برای تجدید نظر در قرارداد دارسی پیشنهاد داد. همان طور که دکتر موحد خیلی دقیق و درست و روشن نشان میدهند، ماده دهم امتیازنامه دارسی برای شرکت خیلی مسئله ساز بود. دکتر موحد بارها در کتاب تاکید میکنند که در بین قراردادهایی که شرکتهای اروپایی و آمریکایی در مورد نفت میبستند،تنها استثنا که چنین ماده ای را داشت،امتیازنامه دارسی بود که در سال ۱۹۰۱ در دوره مظفرالدین شاه با ایران بسته شده بود. آقای دکتر موحد میفرمایند در آن زمان چون کسانی که امتیاز را گرفتند، از آینده شرکت و نفت خبر نداشتند، ابعاد اهمیت بین المللی و استراتژیک نفت برایشان روشن نبود،به همین خاطر متوجه نبودند که این بند از قرارداد چقدر میتواند برایشان مشکل ساز باشد.
وی افزود: بند دهم بیان میکرد که شانزده درصد از سود خالص شرکت در همه فعالیتهای شرکت نفت باید محاسبه شود و به دولت ایران به عنوان صاحب و واگذارنده امتیاز اعطا شود. تحلیل دقیق دکتر موحد در ادبیات پژوهشی تاریخ نفت بی سابقه است، یعنی کسی با این دقت و روشنی پیشینه ماجرا را برای ما روشن نکرده بود. یعنی ایشان نشان میدهد که در واقع ماجرای الغای قرارداد دارسی به طرح و برنامه ای باز میگشت که در ذهن اولیای شرکت نفت و انگلیسیها بود و در واقع ایشان این نان را در دامن ما گذاشتند و اختلافات را جهت دادند که سرانجام از دل این ماجرا قرارداد جدید ۱۹۳۳ بعد از الغای قرارداد دارسی بیرون آمد.
رحمانیان ادامه داد: نکته دیگری که مایلم به آن اشاره کنم را چندین بار به خود دکتر موحد هم گفته بودم،اما در کتاب ایشان چندان توجهی به گفته من نکردند. این نکته این است که تاریخ واکنشهای ما به ماجرای امتیاز نفت و تاسیس شرکت و حفاریها و قضایای بعدی،تا کنون بسیار ناقص روایت شده است. حتی فکر میکنم در خود این کتاب هم ناقص روایت شده است. یک نقص مهم کتاب دکتر موحد این است که واکنشهایی که به قرارداد دارسی شد را از همان بدو مشروطه و تاسیس مجلس اول و مجلس دوم را به طور کامل روایت نکردند. این نکته ای است که سرانجام پژوهشگران ایرانی باید با تکیه بر اسناد و شواهد و نکاتی که درخاطرات رجال ما و روزنامههای آن زمان هست را روایت کنند. آن چه به دکتر موحد گفته بودم به اجمال این بود که از جمله این واکنشها،واکنشهایی بود که از سوی پاره ای از ملیون و سیاسیون ما در مجلس دوم وقتی حزب ترقی خواهان جنوب به رهبری کسانی چون شیخ محمد تقی بهجت دزفولی و محمد باقر تنگستانی و تنی دیگر تاسیس شد و ارگان این حزب به نام روزنامه جنوب، بیان شد.
این کارشناس مسائل تاریخی یادآور شد: اگر کسی روزنامه جنوب را که در دوره مجلس دوم منتشر شد و بعد هم بسته شد را دنبال کند، میبیند که حساسیت گردانندگان این روزنامه به ویژه شیخ محمد تقی بهجت دزفولی نسبت به امتیازنامه،تاسیس شرکت و تبعات تاسیس شرکت بسیار بالاست. بارها و بارها از کمپانی نفتی که تاسیس شده به عنوان کمپانی پلیتیکی یاد میکنند. تاریخ ماجراهای مربوط به واکنشهای ایرانیان نسبت به رفتارهایی که شرکت نفت میکرد و خلاف کاریهایی که میکرد(از جمله کاوش مناطق باستانی و تاریخی ما به اسم حفاری نفت و بردن آثار باستانی ما از ایران یا استخدام کارگران غیرایرانی که خلاف متن امتیازنامه بود یا اجازه حسابرسی ندادن یا مدال و نشان دادن به شیخ خزعل و ... )، از جمله مواردی است که پژوهشگر ایرانی باید با دقت بیشتری به آنها بپردازد.
وی افزود: دکتر موحد هم به قرارداد ۱۹۰۷ اشاره میکند، امیدوارم این حرف بنده تفسیر به ذهنیت توطئه و توهم توطئه که من خیلی از آنها فاصله دارم نشود، اما من این قسمت از کتاب دکتر موحد را خیلی لاغر میدانم و معتقدم به موضوع کم پرداخته اند. گمان میکنم ماجرای مربوط به تغییر سوخت کشتیهای نیروی دریایی انگلستان که لرد داربی فیشر فرمانده نیروی دریایی انگلیسی که بعدا با جناب چرچیل این پروژه را پیش برد،به شدت در رفتارهای سیاسی دولت انگلستان بعد از قرار داد ۱۹۰۷برای کنترل مشروطه ایرانی تاثیر گذاشت. آقای دکتر موحد واکنشهای مجلسیون ما را به نظرم بسیار کم آورده اند. فراتر از اینها در مجلس ما مشکلات امتیازنامه و این که ما باید نظارت داشته باشیم،بحث شده است. در مجلسهای دوم و حتی اول میگویند که ما مشروطه شدیم که این ولنگاریها رفع شود و بهتر بتوانیم بر این گونه امتیازنامهها نظارت کنیم. خود شیخ محمد تقی بهجت دزفولی بارها و بارها سخنرانی اعتراضی نسبت به رفتار شرکت نفت میکند و اینها را میتوانید در روزنامه جنوب مطالعه کنید و ببینید که چقدرپررنگ است. ایشان بارها در این روزنامه از انگلیس به عنوان روباه جنوب و از روسیه به عنوان خرس شمال یاد میکنند.
رحمانیان اضافه کرد: وقتی قرارداد ۱۹۰۷منعقد شد، وزیر خارجه روسیه چند ماه بعد در دانمارک در یک کنفرانس خبری در پاسخ خبرنگاری که از او پرسید فلسفه انعقاد این قرار داد چیست،خیلی صریح پاسخ داد و گفت هدف این بود که جنبشهای ملی منطقه را که به نحو آزاردهنده ای داشتند منافع و موقعیت ما را به خطر میانداختند، کنترل کنیم. انگلیس هم به نظر من فقط به خاطر حس قدرت گرفتن آلمان و خطر نفوذ او نبود که این قرارداد را به امضا رساند و به دوران واگرایی در سیاست خودش در قبال روسیه پایان داد و نوعی همگرایی را پیشه کرد، بلکه بخش مهمی از قضیه به خاطر همین منافع نفتی بود که چشم اندازش روشن شده بود. درست است که هنوز شرکت نفت خیلی توسعه نیافته بود، اما هوشمندانی در انگلیس مثل فیشر و چرچیل بودند که چشم انداز آینده نفت را به عنوان ماده ای که در جنگ جهانی اولی میدیند به تعبیر لرد کرزن(به نقل از خود دکتر موحد) کشتی متفقین بر روی امواجی از نفت به پیروزی رسید. این نکته در سالهای ۱۹۰۷ و ۱۹۰۶ تا حدودی بر هوشمندان انگلیس روشن شده بود. بنابراین فلسفه اصلی همراهی انگلیس نه کنترل آلمان که مهار زدن به مشروطه ایران بود. انقلاب مشروطه ایران اگر چنان که در کتاب ایران بین دو کودتا درباره آن بحث کرده ام، پیش میرفت،پای شرکت نفت حسابی به پوست گردو میرفت و این چیزی بود که سیاسیون انگلیس بر نمیتابیدند. امیدوارم این روایت با روایت امثال مکی خلط نشود و یکی انگاشته نشود.
وی افزود: نکته پایانی این که دریافتهای دکتر موحد در این کتاب جابجا آموزنده و خواندنی است. ایشان پرسش مهمی را در فصول اول مطرح میکنند. یعنی ابتدا برای ما توضیح میدهند که سابقه بهره گیری از نفت در تمدن اسلامی چگونه بود و شواهد خیلی خوبی را با قلم زیبای خودشان میآورند و بعد این سوال مهم را مطرح میکنند که چرا برای توسعه امکانات کاربردی نفت ایرانیان نیاندیشند و ایجاد صنعت نفت را برعهده نورسیدگانی در آن سوی دنیا گذاشتند؟ من بارها به ایشان گفته ام این یکی از نمونههایی است که ایکاش دکتر موحد دیدگاههایشان را راجع به این گونه مسائل و کاستیها که در تمدن و فرهنگ ما بود،تدوین میکردند و پاسخ خودشان را میگفتند و پاسخ میدادند که چرا ما نتوانستیم کاری را بکنیم که غربیها کردند.
وی با بیان اینکه مایلم دکتر موحد خیلی صریح بگویند که نظرشان راجع به علل و عوامل انحطاط و عقب ماندگی تمدن ایرانی اسلامی چیست، گفت: انتظار دارم ایشان دست به قلم ببرند و بنویسند. مثال دیگر نقد زیبای ایشان بر سرشت سلبی دموکراسی خواهی ایرانی است. این نقد هوشمندانه ای است که جا دارد که داعیه داران روشنفکری و دموکراسی خواهان ما به آن بپردازند. ایشان اشاره ای به فقره از کتاب احمد کسروی دارند. کسروی مینویسد: «بسیاری از اینان (آزادیخواهان و مشروطه خواهان) در آزادیخواهی بایایی (وظیفه ای) برای خود جز گله و ناله از دربار و بدگویی از شاه و پیرامونیان او نمیشناختند و چنین میدانستند که هر چه بیشتر بنالند و بیشتر بد بگویند، آزادیخواهی بیشتر نموده اند (یعنی نشانه آزادیخواهی را نق زدن بیشتر میدانند)». این درد بزرگی است که ما ایرانیان به آن دچار شده ایم و دکتر موحد خیلی هوشمندانه میگویند: «این نیز حقیقتی است که دموکراسی خواهی و تجدد طلبی ایرانیان در سرتاسر یک قرن گذشته جنبه سلبی و تخریبی بیشتری داشته است. نفرین و بدگویی و افشاگری و هتاکی و لجن پراکنی همواره بر عرصه فعالیتهای سیاسی و اجتماعی سایه افکن بوده است. فضای روشنفکری ما هیچ گاه نتوانسته است خود را از آلودگی غلیظ آن مسمومیتهای مرگبار رهایی بخشد. مخبرالسلطنه گفته است طبع مردم ما هزل پسند است،هر که بیشتر به دولت حمله بیاورد، مشروطه طلب تر است». از این نوع تعریضات و نقدها در کتاب دکتر موحد بسیار هست که بسیار نیز قابل تامل است.
و سرانجام دکتر محمد علی موحد نیز به بیان نظریات خود و پاسخ به پرسشهای مطرح شده برآمد. وی در سخنانی خطاب به کاوه بیات گفت: همانطور که شما دیدید در سرتاسر کتاب یکی از منابع مهم من همان کتاب آقای زرگر بوده که با ترجمه بیات منتشر شده است. از کارهای اولیه آقای بیات بوده و کاری درخشان و همین طور جا به جا به مقالههای ایشان در ساحتهای مختلف، راجع به سابقه قوای مسلح ایران، راجع به خود سردار سپه ، ایشان وارد به موضوع هستند.
وی همچنین گفت: آقای رحمانیان اشاره کردند به لاغری کتاب بنده در قسمتهایی. بنده سرتاسر لاغر هستم. از من لاغر دیدن عجب نیست . ولی امیدوارم آقای دکتر رحمانیان آن مطالبی را که بتواند لاغری کتاب را جبران بکند، به روی کاغذ بیاورند. نه اینکه فلان آدم در مجلس دوم درباره نفت شعار داده، بحث کرده و از روباه انگلیس صحبت کرده. این حرفها چیزی را عوض نمیکند. این مطالبی است که من در تمام کتاب از آن محترز بودم. از این نحوۀ برخوردها. آن زمان کسی راجع به نفت نمیدانست. نمیدانست این آقایی که آمده آنجا نشسته، درباره نفت چی میداند؟ نمیدانستند، هیچی نمیدانستند. من کوشیدم از چنین چیزهایی در کتاب دوری کنم.
موحد خطاب به حضار گفت: ببینید من مورخ نیستم، من آدمی هستم که از گوشه نگاه میکنم، وقتی من از کار نفت کم و بیش سردرآوردم، از طریق اوپک بود در درجه اول که ما را آشنا کرد با این عالم. از سطح بینالمللی نفت و اقتضائات آن. ما با قاعده بازی به کلی ناآشنا بودیم، خبر نداشتیم. قراردادی پیش ما میگذاشتند و ما میخواندیم. ظاهرش را میخواندیم ولی نمیفهمیدیم و بعد آشنا شدم با کار نفت و وظیفه خود دانستم که این مسئله را با مردم ایران در میان بگذارم، مخصوصاٌ با طبقه جوان و دانشگاهی. اول کاری که کردم، کوشیدم نفت را ببرم دانشگاه و درس حقوقی نفت را اول بار من به دانشگاه بردم. در تمام کشورهایی که مصرف کننده نفت هستند، نفت احتیاج دارند و احتیاجشان غیر از آن احتیاجی است که ما داریم، اینها در دانشگاههایشان حقوق نفت میخوانند و من تعجب میکردم که چطور میشود در ایران که باید خیلی بیشتر به دنبالش برودند این درس در دانشگاهها نباشد. آن کتاب درس ما و نفت ما و مسائل حقوقی ما با این نیت نوشته شد. و در دانشکده حقوق تدریس شد و در دانشکده حسابداری و مالی شرکت نفت تدریس شد. و در اولین چاپش که در ۱۹۵۰ بود این شعر را آوردم : ای که پنجاه رفت و در خوابی، مگر این پنج روزه دریابی. تازه صنعت نفت ایران ۵۰ ساله شده بود و در چاپ سومش که مقارن انقلاب بود، این شعر را آوردم: الا که ای عمرت به هفتاد رفت / مگر خفته بودی که بر باد رفت.
وی ادامه داد: «خواب آشفته نفت» را که شروع کردم با این عبارت شروع کردم که: قرن بیستم برای ما با امتیازنامه دارسی آغاز شد و حوادث و ماجراهای بعدی خواه ناخواه، مستقیم یا غیرمستقیم در دود و تف نفت و گاهی در آتش آن فروپیچید. سرنوشت ما هنوز سخت با نفت گره خورده است. وقتی من این کتاب را نوشتم نفت ۱۴۰ دلار بود و امروز نفت افتاده پایین ۵۰ دلار. این مسئله ثابت میکند عرض بنده را. مسئله نفت هنوز برای ما مسئله است و ما هنوز در تقلای نفتیم. ببینید مملکتی با ۱۴۰ دلار نفت بودجه تصویب میکرد ولی حالا با زیر ۵۰ دلار باید بودجه تصویب کند. غرضم از این کتاب این است که به تأمل واداریم نسل جوان را. جوانهای مملکت که فردای ایران در دستشان است، شما جوانها قدری تأمل کنید در این باره.
موحد تاکید کرد: من در سرتاسر این کتاب کوشیدم که از شعارزدگی برحذر باشم. شعارزدگی، ظاهرسازی ما را گرفتار کرده است. با دهان پرباد حرف زدن، شعار دادن، لجن پراکنی، به یکدیگر پریدن، باید تمام شود. شعار دادن دردی از ما درمان نمیکند، گرهای از کار ما باز نمیکند. آقای بیات اشاره فرمودند ما تقریباً از هزار و سیصد و نوزده، یعنی از فردای جنگ بینالملل اول با نفت سر و کار پیدا کردیم. تا ۱۳۱۹ اصلاٌ چیزی به ما ندادند. در ۱۹۱۴ اولین محموله نفت ایران صادر شده به اروپا، ولی آنها از همان اول بهانههایی گرفتند و نگه داشتند و پول به ما ندادند. پولی هم که میگویم به نسبت حالا پولی نبود. هیچ بود. ما وقتی که نفت را ملی کردیم و همه عالم به هم خورد، ۳۴۰ هزار بشکه تولید ایران بود، ۲۲ سنت عایدی ما از هر بشکه بود. ما راجع به این ارقام صحبت میکنیم.
این پژوهشگر تاکید کرد: نفت مثل خط قرمزی است که سلطنت رضا شاه را به دو قسمت میکند؛ در قسمت اول، آدمهای درجه اول با رضا شاه کار میکنند. فوقالعاده است در تاریخ ایران، اصلاً سابقه نداشته. ببینید مستوفیالممالک نخست وزیر است. وقتی به تقیزاده پیشنهاد میکنند که بیا استاندار خراسان بشو، با مستوفیالممالک مشورت میکند. هر چه میگفت قبول میکردند. آدمهایی که در آن دوره با او کار کردند، مخبرالسطلنه هدایت آدم بسیار با فهمی است، کتابش را بخوانید، این کتاب هفت تو دارد. ولی خودش را زده به نادانی. وقتی خواستند شیخ محمد خیابانی را از میان بردارند، کسی را به میدان او نفرستادند جز مخبرالسلطنه. این بود که رفت و کار خیابانی را یکسره کرد. آدمهای درجه یک مثل داور، تیمورتاش. هیچ یک از رجال خارجی، از سیاستمداران خارجی، از دولتمردان خارجی کم نمیآورد. بسیار با هوش بود، بر اساس آنچه دیگران نوشتند میگویم. نصرتالدوله فیروز که آدمی است بینظیر و درجه یک وزیر دارایی است. مثلثی که حکومت رضا شاه بر روی آن سه پایه قرار داشت عبارت بود از داور، تیمورتاش و نصرتالدوله فیروز. بعد از کار نفت، این آدمها رفتند کنار و کار افتاد دست آدمهای درجه دو و درجه سه. نمیدانم این چه سرنوشتی بوده. من به جادو جنبل اعتقادی ندارم اما سرنوشتی بوده.
وی با اشاره به این سخن رحمانیان که من (موحد) سئوالی کرده و پاسخی ندادهام، گفت: اما طرح سئوال پنجاه درصد معماست، من سئوالش را کردم، جوابش را من استدعا دارم شما بکوشید و بدهید. شما با نسل جوان هر روز مواجه هستید، در تماساید. من در تماس نیستم. ولی همان قسمتهایی که شما لطف کردید و خواندید از مطالب بنده، همانها جواب است. و شما ببینید این جواب من است و ببینید که من بحث را چه جور تمام میکنم. از قول دبیر سفارت آمریکا، درست دو هفته پیش از هجوم نیروهای روس و انگلیس است و سقوط رضا شاه، در گزارشی نوشت، با این عبارت بحث من تمام میشود: «ایران به مرضی مبتلاست که من آن را بیماری حاد ظاهرسازی مینامم. این شیفتگی زیاد به ظاهر مایه سطحنگری در سیاست شده، به تخریب ارزشها انجامیده.» این گزارشی است که دبیر سفارت به دولت خودش میدهد، به من و شما نمینویسد، برای دولت متبوع خودش مینویسد، از وضع ایران دو هفته پیش از حمله روس و انگلیس گزارش میدهد: «اقدامات دولت همیشه معطوف به آراستن بیرون و جلب نظر بینندگان است. در آن همیشه مغفول میماند. ملاحظات مربوط به رفاه مردم ایران، یا عملی بودن و نبودن طرحها»، شما میبینید همین الان چقدر طرحهای ناتمام داریم. و ادامه میدهد:« به نظر من اگر این مملکت راه خود را عوض نکند و در مسیر سلامت عقل و ارزشهای انسانی نیفتد ، امیدی به آینده آن نیست. » لال شود انشاءالله.
موحد در پایان با بیان اینکه فکر میکنم که نه اینجور نیست، گفت: ایران محکوم است به پیشرفت و پیشرفت خواهد کرد. به کوری چشم بدخواهان. ولی ما باید به خود بیاییم و توجه بکنیم. راجع به نفت سه دوره داریم؛ پیش از آنکه قرارداد دارسی را لغو بکنند، سه دوره مذاکره شده است. یک دوره مذاکره کننده ما فیروز بوده، دوره بعدی آرمیتاژ بوده ، در قرارداد ۱۹۱۹ قرار بود که ما مستشار بیاوریم، مستشار انگلیسی را وزارت دارایی انگلستان پیشنهاد کرد و ما آوردیم و از طرف ما ایشان رفت برای مذاکره. توافقی هم کرد. ما آن توافق را هیچ وقت به رسمیت نشناختیم. ولی عملاً ملاک مذاکرات بین ایران و آنها همان قرارداد ۱۹۱۹ بود. یعنی چیزی که ما صد بار رد کردیم، حتی مجلس ما رد کرد. ولی ما عملاً همان قرارداد را ملاک روابطمان قرار دادیم. دوره سوم تیمورتاش بود که گفتم درجه یک بود. اما دریغ از یک صفحه نوشته که ما ببینیم چه گفتهاند. نمیدانم مگر اینها لال بودند. نمیدانم وقتی برمیگشتند قرار نبود به بزرگتر خود، به بالاتری خود که نشسته بود آن بالا و همه هم از او میترسیدند گزارش بدهند. آخر چه رسمی است، چه وضعی است، چه سنتی است. ببینید ما به مدرک، به سند باور نداریم. چون از روی سند و مدرک هم نمیخواهیم حرف بزنیم. وقتی هم حرف میزنیم شعار میدهیم. نمیخواهم بیش از این وقت شما را بگیرم.
در پایان این نشست، لوحی که از طرف انجمن علمی تاریخ دانشجویان دانشگاه تهران تهیه شده بود، توسط خانم زهرایی به دکتر موحد اهداء شد.
نظر شما