به گزارش خبرگزاری مهر، در یادداشت بهروز افخمی آمده است: ۶-۷ سال پیش وقتی فیلم «قرنطینه» منوچهر هادی را تدوین می کردم، متوجه شدم حمید گودرزی چه بازیگر خوبی است و چقدر می تواند باورپذیر و جذاب باشد و از همان وقت رفتم توی این فکر که اگر قسمت بشود یک فیلم با او بسازم. اوایل تابستان امسال وقتی داشتم فیلمنامه «خمسه خمسه » را می نوشتم، محمد پیرهادی تماس گرفت و گفت اگر طرح یا داستانی با زمینه جاسوسی و درباره ترور دانشمندان هسته ای دارم یا می توانم بنویسم بگویم تا شاید بتوانیم با هم کار کنیم.
من که بعد از «روز شیطان» فیلم جاسوسی نساخته بودم و دلم لک زده بود، فورا بله را گفتم و مشغول جستجو در طرح ها و خلاصه داستان هایی شدم که از سال ها پیش در ذهن داشتم. یک طرح داشتم درباره موتورسوار مسافرکشی که تازگی ها ازدواج کرده و گرفتار است و دنبال پول و پایش ناخواسته وارد یک ماجرای امنیتی و جاسوسی کشیده می شود. طرح را برای محمد تعریف کردم و که پسندید و قرارداد فیلم را بستیم. محمد مرا به یکی از جوانان قدیمی اطلاعات به نام مرتضی اصفهانی معرفی کرد که از زمان مجلس ششم او را می شناختم و می دانستم آدم کارکشته و باتجربه ای است و کلی خاطرات دارد که اگر اطمینان کرده و تعریف کند، به درد ساختن ۲۰۰ فیلم جاسوسی – پلیسی باحال می خورود از شانس من مرتضی اعتماد کرد و حرف زد و خلاصه داستانم را با ماجراهای جالبی که تعریف کرد به جایی برد که پر شد از لحظات و جزئیات جالب و واقعی و پایانش هم تحت تاثیر یکی از خاطراتی که تعریف کرد به کلی عوض شد.
گذشته از این یکی از اتقاقاتی که برای من افتاد همین برخورد مجدد با مرتضی اصفهانی بود و رفاقتی که در طول ساختن فیلم «روباه» شکل گرفت که امیدوارم عمری باشد و ادامه پیدا کند.
مرتضی شخصیت تاثیرگذاری است که هم در جنگ بوده و هم در جنگ سردی که در ۲۵ سال بعد از جنگ به ایران تحمیل شده حضور فعال داشته است اما مهمتر از این آدم بسیار بااستعداد و خوش فکری است و می تواند فیلمنامه نویس و فیلمساز توانایی شود. باعث خوشحالی است که اخیرا او در عرصه فیلمسسازی بیشتر فعال شده است و به تدریج دارد در همان جایگاهی قرار می گیرد که پیش ازاین باید قرار می گرفت.
دیگر چه بگویم؟ در طول ساختن این فیلم مثل همیشه و بیش از همیشه شانس آوردم. بازیگرانی که نمی خواستم و به اصرار محمد پیرهادی دنبالشان رفتیم، خوشبختانه نشدند و بازیگرانی که می خواستم و به نظرم با نقش ها بیشتر جوردرمی آمدند شدند و همگی خیلی خوب بازی کردند و خیلی خوب از آب درآمدند. بابک حمیدیان فوق العاده بود و همه را حیرت زده کرد، جلال فاطمی عالی بود. او را سه سال پش وقتی که دو سال پیش داور جشنواره فجر بودم در فیلم «خسته نباشید» دیده و نشان کرده بودم. اما فکر نمی کردم اینقدر خوب بازی کند که کرد.
آرش مجیدی هم که بازی در سینما را با خودم در شوکران شروع کرده بود حالا بعد از ۱۰-۱۵ سال هم بسیار توانا و پخته شده و هم آمادگی بدن و ورزشی اش را که متاسفانه در میان بازیگران مرد کمیاب است، تقویت کرده است. در «روباه» پرواز او را با پاراگلادیاتور خواهید دید و پرواز فیلمبردار خونسرد و شجاع ما را هم خواهید دید که با یک پاراگلادیاتور بالاتر از او پرده و فیلم گرفته است.
از مرجان شیرمحمدی که تعریف نمی کنم که نگویید مجیز همسر خودش را گفته است.
«روباه» یک فیلم جاسوسی واقع گرا است درباره یک تعقیب و مراقبت خیلی خیلی طولانی مثل فیلم «دخترک تبال» ساخته فیلمسازی که کارش را خیلی دوست دارم یعنی «جورج روی هیل». اما پایان «روباه» شباهتی با فیلم دیگر روی هیل یعنی «نیش» دارد. باور بکنید یا نکنید این پایان از خاطرات مرتضی اصفهانی گرفته شده است و چند سال پیش واقعا در ایران اتقاق افتاده است. مثل «آذر شهدخت، پرویز و دیگران» فیلم «روباه» هم لحظات کمیک دارد و می تواند یک جور کمدی موقعیت به حساب بیاید اما برخلاف «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران » روباه فیلمی حادثه ای و معمایی هم هست که می تواند برای جوانان و نوجوانان بیشتر جذاب باشد.
نظر شما