خبرگزاری مهرـ گروه هنر: برنامه «سفید» محصول جدید تیم سعید بشیری از مهرماه امسال روی آنتن شبکه آموزش سیما میرود. بشیری برنامههایی مطرح و به یاد ماندنی همچون «دو قدم مانده به صبح» را در شبکه ۴ تهیه کرده که بسیاری از اولینها در آن رخ داده است؛ اولین برنامهای که در آن هنرها و نه فقط سینما، میتوانستند یک شب از آنتن رسانه ملی را به خود اختصاص بدهند. آن هم با اجرای محمد صالحاعلا و حضور کارشناسان مطرح حوزههای مختلف هنر.
بشیری بعدها «دور میز شب» را برای شبکه ۴ ساخت که ساختار مشابهی با برنامه قبلی او داشت اما به اندازه «دو قدم مانده به صبح» دوام نداشت. «کارگاه هنر» نیز برنامه دیگر او بود که به هنرهای تجسمی میپرداخت. حالا او به شبکه آموزش آمده و «سفید» خیلی زود توانسته جای خود را بین برنامههای برند این شبکه باز کند.
به همین بهانه از سعید بشیری و داوود آجرلو تهیهکنندگان، شهرام زرگر مجری، محمدرضا شریفزاده کارشناس شب تجسمی و امیرمحمد دهستانی کارشناس شب انیمیشن و بازیهای رایانهای خواستیم به مهر بیایند و در گپ و گفتی از «سفید» بگوییم.
ماحصل بخش اول این نشست را در ادامه میخوانید:
*از اسم برنامه شروع کنیم. در یکی از گفتگوهای آقای بشیری خواندم که قرار است در «سفید» برخی هنرها آموزش داده شود و جای خالی آموزش و معرفی هنر برای مشتاقان هنری با این برنامه پر شود. آیا انتخاب این اسم به منزله آن است که هر مخاطب میتواند رنگ دلخواهش را بر برنامه بزند و آن را آنطور که دوست دارد ببیند؟
بشیری: ما همیشه تلاش کردهایم برای برنامههایمان عناوین متفاوتی پیدا کنیم و این برای جلب توجه مخاطب هم مهم خواهد بود. در مرحله پیش تولید اسامی زیادی پیشنهاد میشد و ۳۰، ۴۰ عنوان برای برنامه در نظر داشتیم تا اینکه مسعود مددی یکی از دوستان شورای اتاق فکر برنامه، «سفید» را پیشنهاد داد. در مرحله اول این اسم برای من غافلگیرکننده بود. چون برنامه ما فرهنگی و هنری است و اکثرا رشتههایی در آن مطرح میشود که با زمینه سفید سروکار دارند. مثل پرده سفید در سینما، نقاشی، گرافیک و خوشنویسی به صورت کلاسیک. از طرفی سفید میتواند به نوعی آغاز مرحله خلاقیت و تولید اثر هنری باشد.
آجرلو: همیشه وجه دیگری هم هست؛ چه در نقد ادبی چه زیباییشناسی همیشه به بخشهای سفید متن توجه میشود و از آن به سفید خوانی تعبیر میشود. این به مذاق ما خوش آمد و با برنامهمان تناسب داشت. «سفید» مخاطب پراکندهای از طیفهای مختلف دارد. از کارمند با تحصیلات ابتدایی تا حرفهایهای اصناف مختلف پای برنامه مینشینند و این برای ما شورانگیز است و تلاش میکنیم محتوایی تولید کنیم که بخشهای سفید آن توسط مخاطبان طراحی شود.
بشیری: از طرفی من فکر میکردم انتخاب و پذیرش این اسم قدری جسورانه است و کمتر مشابه این عنوان برای برنامههای ترکیبی مطرح میشود.
شریفزاده: مهمترین عنصر یک برنامه زنده تلویزیونی جذابیت است و عنوان باید خاص باشد. ما حتی در سینما نیز فیلمهای خوبی داشتیم که به خاطر اسمشان دیده نشدهاند یا بالعکس. ما سادهترین عنوان را برای برنامه انتخاب کردهایم که سوالبرانگیز است؛ در ذهن مخاطبان سطح بیرنگی شکل میگیرد و این پیشفرض ذهنی که قرار است روی این سطح چه چیزی نقش ببندد آن را جذاب میکند. رنگها برای خود معانی متعددی دارند اما از سفید هر تعبیری میتوان داشت و میتوان آن را سیاه، سبز یا به هر رنگ دیگری درآورد، هر چیزی روی آن نقش داد. خود من این عنوان را جذاب میدانم و خیلی دوستش دارم.
دهستانی: مخاطب در برخورد با اسم این برنامه درمییابد باید ذهناش را خالی کند، پیشفرضهای ذهنیاش را کنار بزند و شکل دیگری ببیند. ایرانیها به رنگ سفید علاقه دارند؛ مثل ماهی سفید که عطر و بوی ماهی را ندارد اما مردم ما دوستش دارند.
زرگر: در سفید قدری فروتنی و بی ادعایی دیده میشود. از سوی دیگر انگار عوامل «سفید» رنگی را آماده نکردهاند که به ذهن مخاطب بزنند. مثل کتاب مقدس که در ابتدای آن آمده در آغاز هیچ نبود، سفید هم آماده پذیرش هر رنگی است.
*در تلویزیون ما ذائقه مخاطب به برنامههای نمایشی عادت داده شده است و در شرایط نامساعد فعلی حتی آثار نمایشی هم برای تولید به حامی مالی نیاز دارند. سینما مخاطب بیشتری دارد اما هنرهای تجسمی یا انیمیشن ممکن است به این محکوم شوند که در اندازه اختصاص دادن یک برنامه زنده تلویزیونی به آنها، جذابیت ندارند و مخاطب جذب کن نیستند. با این حال در سه چهار ماهی که «سفید» با همین مضامین روی آنتن میرود، ثابت شده که این هنرها هم مخاطبان فراوان خودشان را دارند و میشود از آنها برنامه جذاب ساخت. از چالشهایتان در این زمینه بگویید. از راضی کردن مدیران گرفته تا جذب مخاطب.
بشیری: فکر میکنم مهمترین نکته برنامههایی مثل «سفید» همین ماجراهایی است که شما گفتید. گرچه ما وقتی این برنامه را تعریف کردیم، نمیتوانستیم آن را جدا از «دو قدم مانده به صبح» ببینیم؛ این دو برنامه موضوعات، حال و هوا و ساختار مشابهی دارند. در آن برنامه برای اولین بار تلویزیون پذیرفت بخشها یا رشتههایی از هنر برای اولین بار صاحب پاتوق شوند. برنامههایی که قبل از این تلویزیون هیچ گونه پاتوق خاصی را برای آنها اختصاص نداده بود. اما دکتر پورحسین مدیر شبکه ۴ پذیرفت گرافیک، نقاشی، معماری، شعر و عکاسی دارای برنامه هفتگی شوند.
این موضوع راه را برای برنامه «سفید» باز کرد و آن تجربه نسبتا موفق باعث شد این اطمینان در مدیران تلویزیون ایجاد شود که میشود هنرها صاحب پاتوق هفتگی باشند و جذاب هم باشند. گرچه مخاطبان این نوع برنامهها، با مخاطبان ملودرامهای تلویزیونی یکسان نیستند، تخصصی هستند و چشمانداز دورتر ما این است که مخاطبان وسیعی داشته باشیم. من همواره خودم را جزو آدمهای خوشبخت روزگار میدانم چون در خانوادهای بزرگ شدهام که کتاب همیشه در آن بوده است، برادر بزرگترم کارگردان تئاتر بوده است و هرچند اندک، همزمان با بزرگ شدن در مصاحبت و معاشرت با هنر بودهام. این موضوع باعث شد رویای من برای بزرگسالی این باشد که به هنر وارد شوم.
این برنامه تلاش میکند فضایی در تلویزیون ایجاد کند که خانوادههای علاقمند به هنر در معاشرت با هنر قرار بگیرند. واقعا فکر میکنم هرچه درک آدمهای یک جامعه از فرهنگ و هنر، بیشتر باشد، سلیقه و زیباییشناسی معمول آنها تغییر میکند. وقتی یک انسانی درک زیبایی شناسی از هستی داشته باشد، در رفتارهای ساده اجتماعی او نیز تاثیر این موضوع را خواهیم دید. درک فرهنگی با خود رفتار فرهنگی میآورد و رفتار فرهنگی با خودش رفتار درست اجتماعی میآورد. یکی از اولویتهای جوامع توسعه یافته همواره پرداختن به فرهنگ است.
آجرلو: اگر بخواهیم جزئیتر نگاه کنیم، واقعیت این است که اینطور فعالیت در رسانه برای اغلب کسانی که با آن درگیر هستند، به نوعی فداکاری است. من که کار تلویزیون، کار دلم نیست بلکه کار گل است. کار دل برای من کار هنری، نوشتن و فیلم ساختن است. همکاران ما در این برنامه از جمله کارشناسانمان همگی هنرمند هستند و حضورشان در تلویزیون فداکاری است چرا که نیازهای بسیاری حس میشود. کمبود آموزش، کمبود امکانات برای علاقمندان به هنر در شهرستانها و حتی ارائه آموزشهای کاذب در همین پایتخت خودمان!
آنوقت ما وظیفه داریم امیرمحمد دهستانی را پیدا کنیم تا با ما همکاری کند تا حالا که بستری این چنینی به هزار زحمت فراهم شده، از دست نرود. ما ۳ سال تمام برای «سفید» دویدیم و بالغ بر ۱۰ بار برای آن طرح نوشتهایم، مدیران عوض شدند و بودجه نبود اما حالا وظیفه داریم هنرمندان را بیاوریم تا تلنگرهای درستی به مخاطبانی بزنیم که برنامه را میبینند. امیدوارم این وظیفه را به درستی انجام دهیم.
زرگر: تهیهکننده ما تحصیلات هنری دارد و همه ما ادعا داریم که میخواهیم کار خوبی انجام دهیم. هدف ما از هر برنامه آموزش است و لاغیر. به جرئت میگویم که شبی نیست من برنامه را خالی از سیاست و راهبردی که هم شبکه آموزش دارد و هم بشیری به عنوان تهیهکننده برنامههای پربیننده در نظر دارد، ارزیابی کنم.
*آقای شریفزاده در حوزه هنر به ویژه رشتهای که شما فعالیت میکنید، افراد زیادی هستند که با تلویزیون قهرند، به سختی به تلویزیون میآیند یا اصلا تلویزیون آنها را دوست ندارد؛ ممنوع التصویر هستند و از آنها اسمی برده نمیشود. در «سفید» با این معضل روبرو بودهاید که به سختی مهمانی برای برنامه پیدا کنید یا تلویزیون موافق حضور برخی افراد نباشد؟
شریف زاده: مشکل عمدهای که در برنامههای تلویزیونی وجود دارد این است که برخی مقولات اصلا تجربه نشدهاند، مثل هنرهای تجسمی. ما با قشر عظیمی مواجهیم که هیچوقت به تلویزیون دعوت نشدهاند و به لحاظ رسانهای جدی گرفته نشدهاند. مثلا شما این میزان بی توجهی به هنرمندان را با ورزشکاران مقایسه کنید. وقتی یک تیم ورزشی در مسابقه میبرد که هیچ اما وقتی میبازد هم برنامههای چند ساعته و چند روزه برای اینکه چقدر این باخت افتخار آفرین بوده است! روی آنتن میرود.
اما در رشتههای هنری به ویژه هنرهای تجسمی هنرمندانی هستند که افتخارات بینالمللی دارند، حتی یک بار هم در یکی از بخشهای خبری اسم این افراد هم برده نمیشود. بنابراین من به دایره وسیعی از این هنرمندان حق میدهم که نخواهند با تلویزیون مصاحبه کنند. سوال آنها این است که ما در این سالها کجا بودیم؟ هنرمندی را که ۴۰ سال کار میکند، صدها شاگرد پرورش داده و در فضاهای شهری و گالریها آثاری از او به چشم میخورد، در کشور خودمان هیچکس به چهره نمیشناسد. مردم ما با سیمای چند نفر از نقاشان ایرانی آشنا هستند؟ من به جرأت میتوانم بگویم یکی دو نفر. آنها هم به واسطهای غیر از هنرشان مطرح شدهاند و مردم آنها را میشناسند. خود ما هم وقتی با یکدیگر روبرو میشویم میبینیم انگار ۱۰ سال با کار هم ارتباط برقرار کردهایم اما یکدیگر را از نزدیک نمیشناسیم.
بنابراین من به این هنرمندان حق میدهم و باید بگویم شب تجسمی بی نهایت دشوار است. چون ما آدمهایی را دعوت میکنیم که اصلا عادت به تلویزیون آمدن ندارد. به نظر من وقتی یک بازیگر مشهور سینما، مهمان یک برنامه تلویزیونی میشود اتفاق خاصی نیفتاده است. چون حرفه او همین است. با تلویزیون قرارداد میبندد برای سریالها پول میگیرد و حالا یک بار هم که تلویزیون دعوتش میکند خیلی هنر نکرده که میآید. این جزو وظایفش است و اگر نیاید هم ممکن است رابطهاش با تلویزیون مخدوش شود.
اما هنرهای تجسمی و انیمیشن هیچوقت در تلویزیون دیده نشدهاند. مثلا خود من وقتی شب انیمیشن را تماشا میکنم، آدمهای مهمی را میبینم که با شرکتهای جهانی کار میکنند اما خود من هم نمیشناسمشان. خب این درد خیلی بزرگی است. یک جامعه هیچوقت ارتقا پیدا نمیکند تا در محیطی که هنر در آن جاری است زندگی نکند.
گرچه از برخی هنرمندان تجسمی هم گله مند هستم چون به دلایلی غیر از آنچه گفتم در برنامه شرکت نکردند. مثلا خیلیها دلایلشان مالی بوده است. من چنین اخلاقی را حداقل از هنرمندان تجسمی سراغ نداشتم که در این برنامه با این اخلاق آشنا شدم. دیگران هم به واسطه آشنایی با من یا دیگر دوستان به برنامه آمدهاند اما هیچوقت با این مورد روبرو نبودهام که از کسی دعوت کنم و او با اشتیاق به برنامه بیاید. واقعا نشده است. من هم حقیقتا به آنها حق میدهم. خیلی از شبکههای دیگر هم علاقمندند مشابه کار ما انجام دهند اما نمیشود چون اکثر مهمانان ما به دلایل شخصی و آشنایی با یکی از ما یا تجربه حضور در «دو قدم مانده به صبح» راضی به آمدن به برنامه میشوند. شاید اگر برنامهای بعد از «سفید» ساخته شود، دیگر با این مشکلات روبرو نباشد. به ویژه که همین حالا هم خیلیها با خاطره «دو قدم مانده به صبح» به «سفید» میآیند؛ آنها یک بار آمدهاند و به آنها احترام گذاشته شده و حالا برای تجدید خاطره خوبشان به تلویزیون میآیند. بنابراین حالا هم بعد از «سفید» ساختن برنامه تجسمی راحتتر خواهد بود.
زرگر: اتفاق منحصر به فردی که در برنامه ما رخ میدهد پرداختن به بازیهای کامپیوتری است که عمده مصرف آن در آسیا است و تاکنون به آن پرداخته نشده است. خوشبختانه ما این امکان را پیدا کردیم که با حضور دهستانی، با جوانانی که در حوزه درجه یک جهانی کار میکنند و در اندازه یک اصغر فرهادی در رشته خودشان هستند، آشنا شویم.
دهستانی: درباره سوالتان در خصوص انیمیشن دوستان بیحاشیهتر از این حرفها هستند که راضی نشوند به برنامه بیایند. ما داریم فایل ویژهای باز میکنیم برای افرادی که مخاطبان تلویزیون نیستند. آنهایی که به دیدن سریالهای خوب و بد عادت کردهاند همیشه هستند. اتفاقا کاری که در این برنامه ویژه است نشاندن مخاطبانی پای تلویزیون است که این رسانه را تماشا نمیکنند. تلویزیون با این برنامه قشر جدیدی از مخاطبان را به دست آورده است.
بحث تبلیغات و آموزش در تلویزیون در سالهای اخیر به دلیل کمبود بودجه و مسائل اینچنینی به نوعی قاطی شده است! به این معنا که وقتی کارشناسی در برنامهای حرف میزند شما نمیدانید این کارشناس پول داده و برای تبلیغ مواد غذایی فلان کارخانه اینجا است یا واقعا کارشناس معتبری است. در صورتی که در گذشته چنین چیزی نبود و مردم وقتی میخواستند فردی را معتبر نشان دهند میگفتند او در تلویزیون برنامه دارد. البته این موضوع هنوز هم وجود دارد و نشان میدهد هنوز هم رسانه ملی برای جبران فرصت دارد و میتواند به استانداردهای سابقش برگردد. اما حالا میبینیم مثلا یک سازمانی جایی در تلویزیون مدتها تبلیغ میکند بعد یکدفعه همه عوامل آن را به اسم کلاهبردار دستگیر میکنند! این تخریب اعتماد است.
ما سعی میکنیم برنامهمان طوری باشد که بیننده بداند هرکس در این برنامه وجود دارد استاندارد است. ما در دوران تکاثر زندگی میکنیم. دیگر مثل گذشته نیست درباره یک موضوع، اطلاعات پیدا نکنید و از طریق تلویزیون همه چیز قابل دسترس است. اما مسئله این است که بین این کثرت کدام درست و استاندارد است؟ آموزش در دوره جدید چه در مدارس چه در دانشگاه باید به معرفی متریال درست و استاندارد بپردازد. «سفید» تا حد زیادی استانداردسازی میکند و میخواهد ذهن مخاطب را از همه خطاهایی که داشته پاک کند و به او فرصت دوباره نگه کردن بدهد.
ادامه دارد...
نظر شما