خبرگزاری مهر-گروه هنر: سقراط فیلسوف بزرگ یونان، همشهریان آتنیاش را تشویق میکرد تا خدایانشان، ارزشها و خودشان را مورد پرسش و ارزیابی قرار دهند به همین دلیل در سال ۳۹۹ پیش از میلاد، سقراط به فاسد کردن جوانان و بیاعتقادی به خدایان متهم شد و او را به دادگاه فراخواندند. قضات مجازات مرگ با نوشیدن جام شوکران را برای سقراط خواستار شدند و در حالی که شاگردانش پیشنهاد فرار به او دادند سقراط مرگ را به فرار ترجیح میدهد.
افلاطون شاگرد او، در رسالههای «آپولوژی»، «کریتون» و «فایدون» به شرح زندگی و محاکمه استادش پرداختهاست. سقراط مبلغ تعریف کلیات، وارد کردن اخلاق به فلسفه و توجه به خویشتن انسان بود. حمیدرضا نعیمی براساس زندگی این فیلسوف بزرگ و تاثیرگذار یونانی نمایشی تولید کرده که از ۷ فروردین ماه برای سومین بار در تالار وحدت به صحنه می رود. این اثر نمایشی پیش از این از ۲۱ آذر تا ۲۷ دی ۱۳۹۲ و مجددا از هفت فروردین تا اول اردیبهشت ۱۳۹۳ به نمایش درآمده بود که با استقبال زیاد علاقمندان تئاتر نیز روبرو شد.
فرهاد آییش در نقش سقراط، لادن مستوفی تئودوته، ایوب آقاخانی افلاطون، نقی سیف جمالی کریتون، بهناز نازی زانتیپه همسر سقراط و کتانه افشارینژاد در نقش سافو بازیگران اصلی این اثر نمایشی هستند.
همچنین این نمایش به تازگی موفق شده جوایز بهترین طراحی صحنه، طراحی لباس، طراحی چهره پردازی، آهنگسازی، بهترین بازیگر مرد و بهترین نمایش را در معرفی برگزیدگان کانون ملی منتقدان در سال ۹۲ از آن خود کند.
به بهانه اجرای مجدد «سقراط» از ۷ فروردین ماه و همزمان با روز جهانی تئاتر با حمیدرضا نعیمی کارگردان، فرهاد آییش و لادن مستوفی بازیگران و رضا مهدی زاده طراح صحنه نمایش گفتگویی انجام دادیم.
در بخش ابتدایی این نشست مباحثی همچون دلایل اجرای مجدد این نمایش، شکل گیری ایده ابتدایی نگارش نمایشنامه «سقراط»، تعاملی که نعیمی و آییش برای اجرای این اثر در طول کار و تمرین ها با هم داشتند، پرداختن به ویژگی های انسانی این فیلسوف بزرگ، توجه به نقش و جایگاه زنان در جامعه آن دوران و منفعل نبودن شخصیت زن در نمایشنامه هایی که نعیمی تا به حال به صحنه برده و چالش های بازیگری و توجه به سه ضلع مثلث بازیگر، متن و کارگردان مورد توجه قرار گرفت.
در بخش ابتدایی این نشست با ما همراه باشید:
*آقای نعیمی چطور شد به فکر بازتولید نمایش «سقراط» افتادید؟
حمیدرضا نعیمی: من اصلا قصد نداشتم «سقراط» را دوباره به صحنه ببرم بلکه می خواستم با آقای آییش نمایشی به اسم «شوایک» را که یک کمدی سیاه درباره جنگ و کار بسیار سختی است در تالار وحدت کار کنم به همین منظور و برای صحبت درباره این کار جدید نزد آقای سعیدی پور مدیر تالار وحدت رفتم اما اصلا کار به صحبت درباره نمایش جدید نرسید و تا آقای سعیدی پور ما را دید گفت بهتر است کار جدید را کنار بگذاریم و فعلا درباره اجرای مجدد «سقراط» صحبت کنیم.
من هم وقتی این میزان استقبال را دیدم دلیلی پیدا نکردم که بگویم نه چون «سقراط» کاری است که واقعا مخاطب خودش را داشت و الان هم خوشبختانه در شبکه های مجازی استقبال خوبی از اجرای مجدد نمایش می شود. به نکته جالبی می توانم در این مورد اشاره کنم؛ ما به سازمان زیباسازی شهرداری تهران رفته بودیم تا نامه ای را برای گرفتن تبلیغات شهری به امضای مدیرعامل این سازمان برسانیم. قائم مقام سازمان زیباسازی شهر دکترای فلسفه دارد و آقای دکتر کامیاب مدیر عامل این سازمان هم فلسفه خوانده است. وقتی قائم مقام نامه ما را برای امضا نزد رییس برد او ابتدا قبول نکرد اما وقتی به او گفتند که برای نمایش «سقراط» این امضا را می خواهیم بلافاصله گفت فرهاد آییش در این نمایش خیلی خوب بازی کرده و نامه ما را امضا کرد. آن زمان خیلی حس خوبی به من دست داد که در یک اداره چند نفر نمایش ما را می شناسند و آن را دوست دارند.
خوشبختانه «سقراط» اتفاق خوبی برای من ایجاد کرد و خیلی محبوب شد. البته قطعا اشکالاتی در کار من به عنوان کارگردان وجود داشت که در اجرای مجدد سعی کردم آنها را رفع و رجوع کنم.
*متنی که شما به عنوان «سقراط» به نگارش درآوردید این فیلسوف را در موقعیتی انسانی به تصویر می کشد. شخصیتی که بیشتر وجه انسانی دارد و با زبان عامه با مردم ارتباط برقرار می کند. در حقیقت در این نمایش ما شاهد اجرایی اتوبیوگرافی از زندگی یک فیلسوف نیستیم بلکه در وهله اول انسانی را می بینیم که فیلسوف است و با دانشی که دارد با مردم اطرافش ارتباط برقرار می کند. ایده ابتدایی نگارش نمایشنامه و پرداختن به زندگی سقراط از این زاویه چطور به ذهنتان رسید؟
نعیمی: من فکر می کنم نوشتن یک نمایشنامه و اجرای یک اثر نمایشی درباره سقراط جایش در تئاتر ما خالی بود. چون فقط قشر کتابخوان خاصی مثل بچه هایی که با فلسفه و افرادی که با بخشی از ادبیات سروکار دارند مطالبی درباره سقراط خوانده اند اما مردم ما واقعا با تفکر و زندگی سقراط آشنایی زیادی ندارند و شاید از خواندن اشعار شاملو، خانم سیمین بهبهانی و یا حسین منزوی که به مساله نوشیدن جام شوکران توسط سقراط اشاره شده درباره زندگی اش چیزهایی بدانند. من هم مثل همه مردم تعدادی مطلب جسته گریخته خوانده بودم اما همیشه در ذهنم این امر جای سوال بود که چطور یک نفر به عنوان «شهید فلسفه» نام گرفته است. اما فکر نمی کردم هیچگاه نمایشنامه ای درباره او بنویسم.
بعد از اجرای نمایش «درخشش در ساعت مقرر» تعدادی از متونم رد شده بودند و من دنبال یک سوژه مناسب برای اجرا می گشتم که طی صحبتی که با دوستانم کردم یاد سقراط افتادم و شروع کردم به مطالعه هرچه کتاب درباره سقراط ترجمه شده است. وقتی کتاب ها را خواندم شیفته این کاراکتر و زندگی اش شدم. وقتی هم جستجو کردم دیدم خیلی کم در دنیای نمایش درباره سقراط نمایشنامه ای نوشته شده است.
*شاید فقط آریستوفان در نمایشنامه «ابرها» اشاره ای به سقراط کرده باشد که البته آن هم به قصد به هجو کشیدن او بوده است.
نعیمی: بله اما آریستوفان بیشتر از اینکه در اثرش یک درام نویس باشد یک بهره برداری سیاسی - اجتماعی از سقراط کرده است. اما برایم جالب بود که چرا کسی به سراغ سقراط نرفته و مثلا نویسندگانی چون شکسپیر و یا پیتر شفر درباره سقراط چیزی ننوشته اند. به هرحال خیلی خوشحالم که آنها ننوشتند و من نوشتم.
فرهاد آییش: نمی توانی هم حدس بزنی که چرا این نویسنده ها درباره سقراط چیزی ننوشتند؟
نعیمی: راستش را بخواهی به این نکته توجه نکردم اما زندگی سقراط بسیار دراماتیک است و آدم ناشناخته ای هم نبوده و از روزگاری که زندگی می کرده تا بعد از مرگش که اندیشه هایش توسط افلاطون مدون می شود فرد بسیار شناخته شده ای بوده است.
در نهایت من می خواستم نمایشنامه ای بنویسم که یک کاراکتر داشت به اسم سقراط و سقراط یعنی خود فلسفه و فلسفه یعنی سقراط. او تنها کسی است که صراحتا و به روشنی می گوید که می خواهد چه بگوید. من برخی اوقات وقتی کتاب هایی از بزرگان فلسفه می خوانم باید بروم چند کتاب جانبی درباره اندیشه آنها پیدا کنم و دو نفر هم برای من توضیح دهند که اصلا این فیلسوف چه می خواهد بگوید اما در مورد سقراط نیازی نیست که فلسفه اش را برای کسی توضیح دهید زیرا مسائلی را که مطرح می کند پیچیده و غامض نیستند بلکه همه صحبت هایش در جهت روشنگری است، به همین دلیل است که به سمت توده مردم می رود و شروع می کند با آنها ارتباط برقرار کردن. بردن دیالکتیک به دل عامه مردم کار بسیار سختی است که سقراط انتخاب کرده بود. برای من بسیار جذاب بود که شخصی با این سطح از نگرش بیاید در کفاشی یک کفاش بنشیند و با او صحبت کند.
به هرحال زمانی که می خواستم درباره سقراط بنویسم دیدم زندگی اش آنقدر دراماتیک است که لازم نیست من چیزی به آن اضافه یا کم کنم بلکه فقط لازم بود آن را کمی تراش بدهم. البته مسائل دیگری هم در زندگی سقراط مطرح بوده که لازم نبود ما در نمایش آنها را نشان دهیم و این به مطالعه خود مردم باز می گردد. ما نقش سقراط در خانواده و نقش سقراط در جامعه اش را در این نمایش نشان دادیم.
قصد من این بود که تئاتر بگویم بنابراین تا دلتان بخواهد زیاد نوشتم اما بعد نشستیم و نمایشنامه را کوتاه کردیم. مثلا با آقای آییش قرار گذاشتیم هرکدام جداگانه صحنه دادگاه را کوتاه کنیم و دیالوگ هایی را که به نظرمان زیاد است خط بزنیم. جالب اینجاست که روز بعد که صفحه های خط زده مان را با هم مقایسه کردیم دیدیم که عینا مثل هم است و هر دو ما چیزهای مشترکی را خط زده ایم و آنقدر نزدیک به هم فکر می کردیم.
*یکی از نکات جالب توجه در نمایش «سقراط» پرداختن به مسائل زنان است در حالیکه همه ما می دانیم که سقراط فرد ضد زنی بوده است اما در این نمایش شما آگاهانه از جنبه دیگری به این قضیه ورود پیدا کردید و ویژگی های شخصیتی زانتیپه، زن روسپی و سافو را که سه زن اصلی نمایش هستند پررنگ به نمایش گذاشتید.
نعیمی: آقای آییش نکته ای را به من گفتند که من نمی دانستم و البته هنوز فرصت نکردم زیاد درباره اش تحقیق کنم و آن هم این است که در جامعه غرب به خصوص کسانی که دارای دیدگاه های فمنیستی هستند دو نفر را خیلی مسخره می کنند؛ یکی نیچه و دیگری سقراط. البته این مساله را که زن در دیدگاه سقراط جایی ندارد و زیاد در موردش حرف زده نمی شود قبلا مطالعه کرده بودم و می دانستم این مساله جزو مواردی است که باید درباره اش حرف بزنیم.
بزرگترین مشکل من در ابتدای راه چگونگی شروع نمایشنامه بود و خوشبختانه آقای آییش کسی بود که در این زمینه به من کمک زیادی کرد. آییش به من گفت من تا به حال از تو متنی را نخوانده ام اما با خواندن این نمایشنامه متوجه شدم که خیلی منطقی می نویسی و نویسنده ای احساسی نیستی. واقعا هم همینطور است چون آدمی هستم که سعی می کنم در عین اینکه به این نکته توجه کنم که کارم زیاد خشک و فنی نشود اما تلاش می کنم منطقی بنویسم و برایم مهم است که همه چیز دقیق و منظم و فکر شده باشد.
در مرحله اول مدام فکر می کردم که نمایشنامه ام باید از کجا شروع شود و ناگهان به یاد سافو افتادم که ۲ سال قبل درباره اش مطالعه کرده بودم. متوجه شدم که سقراط مدام با یک نیرویی از عالم بالا در حال ارتباط است و حتی خوانده بودم که خود سقراط در جایی گفته بود که وقتی می خواهد کاری را انجام دهد با این نیرو مشورت می کند. من می دانستم این مساله یک ذهنیت بوده است اما تئاتر یک عینت است و باید به طریقی این ارتباط را و اینکه اصلا این آدم متعلق به عالم بالا و جایی گسترده تر است و زمینی نیست، نشان داده شود. برای نمایش این ارتباط معنوی به یاد سافو افتادم؛ زن شاعری که ۱۰۰ سال قبل تر از سقراط زندگی می کرده است. البته او زنی مثل زن های دیگر نبوده و هنوز هم برای من کاراکتری عجیب در کل تاریخ است. او کسی است که ۲۵۰۰ سال قبل از شوهرش جدا می شود برای اینکه بگوید باید به زن به عنوان یک موجود مستقل و جدا از مردش نگاه شود. حالا ممکن است برخی این نگاه را فمنیستی بنامند اما من دارای نگاه فمنیستی نیستم و نه آن را تایید می کنم و نه ردش می کنم. نگاه من این است که یک قربانی جدا از اینکه یک زن باشد یا مرد یا یک کودک؛ یک قربانی است.
در نهایت پرداختن به عالم مردگان و حضور سافو در عالم بالا برای من دریچه مناسبی بود تا اثرم را از آنجا آغاز کنم و بُعد غیر زمینی سقراط را عینی و فیزیکال نشان دهم. سه دسته زن در این نمایش حضور دارند که هرکدامشان دارای یک تعریف و کاراکتر خاص هستند. زن اول زانتیپه یک زن عامی که زن سقراط است و خودش یک قربانی به حساب می آید. او از این جهت قربانی است که زن سقراط شده است. او قربانی زندگی با سقراط است چون شکم بچه های سقراط باید سیر شود و سقراط هم اصولا نان آور خانه نیست و به دنبال مسائل دیگری است.
در مقابل این زن کاراکتر دیگری داریم که تئودوته نام دارد و یک روسپی است اما میل به این دارد که به عنوان یک طبقه پست و غیر قابل احترام شناخته نشود و این جامعه است که درها را برای روسپی شدن او باز کرده است. در واقع او نیز یک قربانی است و در ادامه می بینیم که سقراط او را ورای چیزی که هست می پذیرد و رویش تاثیر می گذارد.
زن سوم سافو زنی است که ایده آل ماست. این زن خودش آنقدر فعال است که خودش راه زندگی اش را انتخاب کرده است.
بازیگران نمایش از جمله آقای آییش اعتقاد داشتند که برخوردی منصفانه و قابل احترام با کاراکتر زن در این نمایش شده است و من هم اساسا در کارهایم از جمله سقراط تلاش کردم هر کاراکتری حق خودش را در نمایشنامه داشته باشد و ورای اینکه بخواهم پرچمدار تفکری خاص باشم زن را موجودی منفعل و زیر پاگذاشته شده نببینم.
*در این نمایش هم درباره ارتباط سقراط با همسرش حق را به سقراط نمی دهید و زن را هم محق می دانید که نسبت به وضعیتی که دارد اعتراض کند.
آییش: مساله طرف سقراط بودن یا نبودن نیست زیرا الان سقراطی وجود ندارد که ما بخواهیم در موردش صحبت کنیم. وقتی داریم درباره سقراط صحبت می کنیم با یک مقوله سوبژکتیو و نگاهی که دیگران نسبت به او داشتند روبرو هستیم. برای اولین بار بود که من یک نگاه غیرمردسالارانه در ارتباط با سقراط و زنش می دیدم. اینکه واقعا رابطه سقراط با زنش چه بوده را فقط خدا می داند اما این نگاه دیگران است که زن سقراط را فردی بداخلاق و تندخو معرفی می کنند ولی لزوما ما نمی دانیم چه اتفاقی در آن زمان افتاده است.
اما نگاه کلیشه به این صورت شکل گرفته که ما یک فیلسوف خیلی بزرگ داریم که در مقابلش یک زن غرغرو و بدجنس و بددهن وجود دارد و جلوی کارش را می گیرد. حالا یک نویسنده ای آمده و حق این زن را می گیرد و می گوید اگر هم او تندخو بوده حتما دلایلی داشته است و من چقدر خوشحالم که بهناز نازی بازیگری که برای نقش زن سقراط انتخاب شده تیپیکال آن کلیشه نبود.
به نظرم این نگاه فمنیستی است البته نه از نوع فمنیستی که سال هاست باب شده بلکه ما می توانیم به نگاهی که مردسالارانه نیست و تصویر درست و به حقی از زن برعکس هزاران سال تاریخ که به زن نگاه درستی نکرده و حقش را پایمال کرده، ارائه می دهد، بگوییم فمنیسم. البته می توانیم ایسم را هم از انتهایش برداریم چون واژه ایسم به یک نگاه آرمان گرایانه و تفکر ایدئولوژیک ختم می شود بنابراین در این نمایش ما یک نگاه زنانه و فمن به زن داشتیم.
من یکبار اوایل کار از آقای نعیمی پرسیدم که چرا من را که هیچ شباهت ظاهری به سقراط ندارم انتخاب کرده اید و وی پاسخ داد که اصلا قرار نیست نگاه تاریخی به سقراط داشته باشد. در واقع نعیمی دارد نگاه خودش را به یک مقوله بیان می کند بنابراین ما باید به تئاتر به عنوان یک مقوله سوبژکتیو نگاه کنیم و ذهنیت نویسنده را روی صحنه ببینیم. آنجاست که نگاه نعیمی در ارتباط با زن و سقراط روی صحنه عینی می شود.
من عاشق آن صحنه ای هستم که نعیمی تصویر کرده و ما سقراط را می بینیم که زانو می زند و پای همسرش را می بوسد. در واقع این کار یک حرکت سمبولیک از طرف مردها بعد از هزاران سال نسبت به زنی است که ۲۵۰۰ سال بهش خندیدند.
نعیمی: یادم می آید آقای آییش به من گفته بود که تا به حال در تئاتر نقش تاریخی بازی نکرده است.
آییش: بله و خیلی هم از ایفای چنین نقشی های می ترسیدم.
نعیمی: دلیل ترس آقای آییش از بازی در نقش های تاریخی این بود که فکر می کرد امکان دارد مخاطب ذهنیتی از آن شخص داشته باشد و چیزی که او قرار است بازی کند ممکن است با ذهنیت تماشاگر همخوان نباشد اما قراری که ما با هم در این نمایش گذاشتیم این بود که وقتی تماشاگر وارد سالن تئاتر می شود دیگر نتواند تفاوتی بین فرهاد آییش و سقراط قائل شود و نداند که کدام یکی را دارد روی صحنه می بیند.
مثلا آقای حسین پاکدل بعد از دیدن نمایش به من گفت که چقدر خوشحال است که من فرهاد آییش را برای بازی در نقش سقراط انتخاب کرده ام چون هیچ کس دیگر را نمی تواند جز آییش در این نقش تصور کند. این مساله برای من بخش مهم ماجرا بود. در نهایت ما قصدمان نمایش تاریخ نبود بلکه می خواستیم آییشی را که سقراط است نشان دهیم و این دو شخصیت درهم تنیده شوند. این مساله درمورد کاراکترهای دیگر هم وجود داشت و دوست نداشتم بازیگران دست به هیچ نوع تیپ سازی بزنند.
*شخصیتی که از سقراط روی صحنه می بینیم فردی زمینی و بذله گو و شوخ طبع است و با ویژگی های انسانی اش با عامه مردم ارتباط پیدا می کند و فلسفه اش را با عامه مردم در میان می گذارد و با آنها دیالتیک برقرار می کند. طبق اشاراتی هم که شد به نظر می رسد با آقای نعیمی تعامل بسیاری برای شکل گیری ویژگی های شخصیتی سقراط داشتید. زمانی که نمایشنامه را خواندید سقراط را چطور دیدید آیا از نظر شما او انسانی است که وجه انسان بودنش بر فیلسوف بودنش ارجحیت دارد یا فیلسوفی است که می خواهد از طریق ارتباط با مردم فلسفه ذهنی اش را انتقال دهد.
آییش: به هرحال هر فردی با هر ویژگی که دارد اول یک انسان است و بازیگر هم باید اول از همه وجه انسانی آن کاراکتر را دریابد وگرنه به طرف نوعی کلیشه می رود؛ اشتباهی که من در یکی دو هفته اولی که داشتم در نقش روحانی در یک سریال بازی می کردم، انجام دادم. می خواستم ببینم یک روحانی چه شخصیتی دارد و بیرون آمدن از کلیشه برایم خیلی سخت و ترسناک بود اما بعد برای اینکه از این وضعیت بیرون بیایم به خودم گفتم من در وهله اول یک آدم هستم بعد یک روحانی، پس باید خصوصیات انسانی یک آدم را ببینم.
من کلا قضیه را خیلی جدی نمی بینم. به این نگاه می کنم که یک متن در اختیار من قرار گرفته و اصولا هم من به متن خیلی وفادار هستم و این متن یک سری داده ها دارد که من باید خودم را به آن نزدیک کنم بدون اینکه خودم را از دست بدهم و اینکه زاویه دیگر این مثلث کارگردان است که خواسته هایی دارد و من باید خودم را به خواسته های او هم نزدیک کنم البته بدون اینکه خودم را از دست بدهم. یعنی اینکه من باید نقشی را که بازی می کنم در خودم پیدا کنم. اینجاست که بازیگری برای من جذاب می شود که بتوانم ابعاد پیچیده زیر ناخودآگاهم را پیدا کنم و بتوانم یک قاتل، یک گاندی، یک بودا و یک سقراط را از تویش دربیاورم. اینجاست که به یک خودشناسی می رسم و به محض اینکه از خودم دور بشوم آن موقع دارم دروغ می گویم بنابراین روزی که نعیمی به من گفت من خود تو را می خواهم خیلی خوشحال شدم.
حالا چالش اینجاست که من در آن مثلث و با وفاداری به حرف های کارگردان، نوشته و شخصیت وجودی خودم، به طراحی درستی از نقش برسم. اینجاست که چالش شروع می شود و اگر این روند درست پیش برود می توانیم بگوییم که یک تقسیم کار دموکراتیک صورت گرفته است. یعنی هیچکدام از خلاقیت های مختلفی که وجود دارد به حیطه دیگری تجاوز نمی کنند.
اینطور نبود که بخواهم خیلی آبستره به شخصیت سقراط نگاه کنم. البته تمام مطالبی را که درباره این شخصیت نوشته شده خواندم اما توانایی این را داشتم که همه این دانسته ها را دور بریزم. همیشه گفته ام که در هنر دور ریختن دانش خیلی مهم است هرچه شما بتوانید دانش بیشتری داشته باشید و آن را دور بریزید موفق تر خواهید بود. اصل قضیه ترسیم مثلث بازیگر، کارگردان و نقش است و وقتی چیزی در کار درست از کار درنیاید به معنی این است که یکی از آنها زور گفته است.
ادامه دارد...
نظر شما