یادداشتی از احمدعلی افتخاری:

یکی از عوامل ارزنده‌ تربیتی جهان بشریت آموزه‌های الاهی است

یکی از عوامل ارزنده‌ تربیتی جهان بشریت آموزه‌های الاهی است

یکی از عوامل ارزنده‌ تربیتی در جوامع دینی بلکه جهان بشریت، آموزه‌های الاهی است، چراکه هدایتگر به بهترینهاست. ره‌یافته‌ او را گم‌راهی نیست، پنددهنده‌ای که هرگز فریب و نیرنگ در کارش نیست!

به گزارش خبرنگار مهر، در بخش قبلی یادداشت تأکید شد که یکی از بنیادی‌ترین مباحث علوم انسانی و ارزنده‌ترین مباحث اجتماعی که با بیش‌تر رشته‌های علمی نیز پیوند ناگسستنی دارد و در اخلاق، رفتار، سازندگی، خودسازی و جامعه‌سازی به عنوان پایه‌های اساسی و گاهی به عنوان نتیجه‌ پربار مباحث ارزشمند انسانی مورد ارزیابی قرار می‌گیرد، بحث تربیت است.

اکنون بخش دوم آنرا با هم می خوانیم:

۱۷. عوامل مؤثر در تربیت (در پرتوگفته‌های شايستگان و الگوهاي رفتاري)

يكي ازمباني سترگ تربيت، تاثيرپذيري انسان وقدرت تاثيرگذاري اوست. شكّي نيست كه انسان از شرايط و موقعیت‌هاي وراثتي، زيستي، جغرافيايي وطبيعي، خانواده، مدرسه، معلّم، مربّي، صاحبدل، دوست و هم‌نشين و نيز از وسايل ارتباط جمعي و هم‌چنين از موقعیت شغلي، صنفي واجتماعي تأثيرمي پذيرد و از مجموعه‌ي اين عوامل شخصيّت و شاكله‌ي او ساخته وپرداخته مي‌شود و ازسوي ديگر، برفرد و جامعه شرايط اجتماعي، فرهنگي، سياسي واقتصادي تاثير مي‌گذارد و موقعیّت‌هاي فردي و اجتماعي را دگرگون مي‌سازد و حتي مي‌تواند ملكات و سجاياي ناپسند را پيراسته كند و به زيورهاي اخلاقي آراسته سازد. بر اين اساس از ديرباز گفته‌اند؛ انسان طبيعتي تربيت پذير دارد و اگر به گونه اي ساخته و پرداخته و سرشته شده بود كه تربيت ناپذير مي‌بود، بي‌ ترديد مسأله‌ي بعثت، تربيت، موعظت و هدايت و تطهير باطن لغو و بي‌هوده مي‌بود. خداوند حكيم درقرآن كريم اساس هدايت و ارشاد، انذار، تربيت، جهاد، امربه معروف و نهي از منكر، هجرت و شهادت را بر پايه‌ي تأثيرپذيري و تأثيرگذاري انسان استوار كرده است. پيداست سخن گفتن از اين مبناي سترگ و عظيم و آثار مترتب بر آن و بررسي آيات ذي‌ربط بسيار گسترده است از اين رو به چند آيه در اين زمينه بسنده مي‌كنيم:

۱. قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا * وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا.[۱] كسي كه نفس را پيراست قطعاً رستگار شد، و هركه آلوده‌اش ساخت، قطعاً در باخت. در اين آيه‌ي شريفه پس از سوگند‌هاي مكرر سخن از تزكيه‌ي نفس و آلوده سازي آن رفته يعني انسان موجودي است تأثيرپذير و تأثير گذار كه مي‌تواند خود را بسازد. نتيجه اينكه انسان موجودي تربيت پذير است و مي‌تواند با آگاهي واختيار خود را بسازد و سعادت خود را رقم بزند.

۲. كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ. [۲]بلكه اعمال آنان چون زنگاري بر دل‌های شان نشسته است.

تأثيرپذيري و تأثيرگذاري انسان به سه صورت جلوه گر مي‌شود: ۱- انسان از شرايط و موقعیّت‌هاي مختلف وراثتي، زيستي، جغرافيايي، و واز خانواده، مدرسه، معلّم و مربّي و... تأثير مي‌پذيرد و بر فرد و جامعه و شرايط اجتماعي نيز تأثير مي‌گذارد.۲- تأثيرپذيري و تأثير گذاري ظاهر و باطن انسان از يك ديگر ۳- تأثير پذيري انسان از عوامل ناپيدا مثل فرشتگان و شياطين نيز از مصاديق تأثير پذيري انسان است، پاره اي از قلوب محل نزول فرشتگان است و هر روزه هزاران فرشته به زيارت آن دل‌ها نايل مي‌آيند و از نزديك صفا و بها و جمال آن‌ها را مي‌نگرند. و در برابر پاره اي از قلوب محل رفت و شد شياطين‌اند و هر روزه هزاران وسوسه‌ي شيطاني را مي‌پذيرند و چه بسا دل‌ها چراگاه شياطين بلكه منزل و مأواي آنان قرار مي‌گيرند. و در آيه‌ي شريفه‌ي «بَلْ رَانَ عَلي قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ»، سخن از تأثيرپذيري ظاهر بر باطن است كه با انجام اعمال و رفتارهاي ظاهري، باطن انسان شكل مي‌گيرد و شخصيّت مطلوب و يا نامطلوب پديد مي‌آيد چون برآيند اعمال ظاهري به زنگار، چرك و حجاب است رفته رفته باطن را آلوده مي‌سازد و مجاري و روزنه‌هاي باطن را مي‌بندد و او را كاملاً محجوب مي‌سازد و از اين رو گناه‌كار ديگر خدا را نمي‌بيند البته در قيامت اين حقيقت آشكار نمايان مي‌شود. از اين جهت پس از اين آيه چنين آمده است:

«كَلَّا إِنَّهُمْ عَن رَّبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَّمَحْجُوبُونَ»[۳]

علّامه طباطبايي در تفسير آيه‌ شريفه چنين نگاشته است:

از اين آيه سه نكته اساسي به دست مي‌آيد:

۱. گناهان و اعمال و رفتار آدمي صور و نقوشي را در نفس ايجاد مي‌كنند و باطن هر شخصي به اين‌ها نقّاشي مي‌شود. (و چه بسا همين صور به صورت رؤيا جلوه گر مي‌شود)

۲. صورت‌ها و نقوشي كه به وسيله‌ي گناهان در نفس پديد مي‌آيد زنگاري در نفس پديد مي‌آورند كه ديگر نمي‌تواند حق را بشناسد و آن را از باطل تشخيص دهد. از اين آيه به دست مي‌آيد كه باطن آدمي به حسب طبع اوّليّه و ذايتش صفا و بها و جلا دارد و اين مردمان‌اند كه با گناه موجب مي‌شوند كه نفس، جمال و بهاي خود را از دست بدهد.[۴]

۳. «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ عَلَيْكُمْ أَنفُسَكُمْ لاَ يَضُرُّكُم مَّن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ»[۵] اي كساني كه ايمان آورده ايد، به خودتان بپردازيد و مراقب خود باشيد. هرگاه شما هدايت يافتيد آن كسي كه گم راه شده است به شما زياني نمي‌رساند.

در اين آيه شريفه سخن از اين است كه انسان هدايت يافته اين توانايي را دارد كه در برابر شرايط و موقعیت‌هاي ناسالم و گم راه كننده ايستادگي كند و استوار و نستوه رنگ نپذيرد، بلكه بر آن شرايط تأثيرگذار باشد و موقعیّت‌ها را تغيير دهد و با خلاقيت و ابتكار به صورت فعال با عوامل گم راهي برخورد كند. نمونه‌هاي اين رنگ ناپذيري و بلكه تأثيرگذاري، پيامبران، امامان، اوليای الاهي و مؤمنان راستين هستند.

بنابراين نبايد پنداشته شود كه اگر كسي در خانواده‌ي ناسالم و هدايت نايافته رشد يافت عذري براي گم راهي خويش دارد، چنين نيست؛ زيرا اگر هر شخصي هدايت يافت و راه حق را پيدا كرد گم راهي پدر و مادر و برادر و خواهر و رفيق به او زياني نمي‌رساند بلكه بايد تلاش كند كه ديگران را به راه راست هدايت كند، زيرا انسان هدايت يافته كسي است كه به تمام وظايف فردي و اجتماعي خويش عمل كند كه يكي از آن وظايف مهم امر به معروف و نهي از منكر است.

آيه‌ي شريفه‌ي «عَلَيْكُمْ أَنفُسَكُمْ» از غرر آيات قرآن كريم است و در مورد نفس شناسي و تربيت و تزكيه‌ي نفس و سير تكاملي نفس و اهميت سير انفسي سخن گفته است. علّامه طباطبايي در مورد اين آيه شريفه به تفصيل تام يعني حدود سي و سه صفحه بحث كرده است و ما به یک نكته اشاره مي‌كنيم:

وظيفه راه يافتگان اين است كه راه حق را طي كنند و شرايط و موقعيّت‌هاي گم راه كننده و شيوع و گستردگي گناه و گناه كاران آن‌ها را متزلزل نسازد زيرا حق، حق است و هرچند پيرو نداشته باشد و باطل، باطل است هرچند پيرو زياد داشته باشد[۶]. و هم چنين نبايد به توجيهات ناصواب روي آورد كه شرايط زمانه با دين و دين باوري و دينداري نمي‌سازد.[۷]

۱-۱۷. عوامل محیطی

الف : محیط غیر انسانی

۱. تاریخ : نقش تربیتی تاریخ را همگان می‌پذیرند و خود گواهند که بررسی و ارزیابی تلخ و شیرین سرگذشت نیاکان، مایه‌ی پند و عبرت گشته و با آسیب‌ها و چالش‌های پیش روی می‌توان مقابله کرد و راه‌های برون رفت را دریافت و فرمان سیر و سیاحت در پهنه‌ی گیتی و دیدن احوال مردمان، از گناه‌کاران و دروغ‌انگاران و... تا شایستگان و نیکان، از سوی خدای حکیم برای اهمّیت آن در تربیت انسان‌هاست. «فَسيرُوا فِي اْلأَرْضِ فَانْظُروا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبينَ»[۸]

و امام علی (ع)در این باره می‌فرماید: «و اَعرِضْ عَلیه اَخبار الماضینَ وَ ذَکِّرهُ بِما اَصابَ مَِن کانَ قَبلک مِنَ الاَوَّلِینَ» تاریخ و خبرهای گذشتگان را برخود عرضه کن و آن چه بر گذشتگان رسیده یادآور باش! [۹] و بيان گفته‌هاي خداوند از قول ديگران در راستاي همين اثر گذاري تاريخ است.

تاريخ علم به حوادث و روي دادهاي سپري شده و اوضاع و احوال گذشتگان است. و به صورت نقلي و قصّه پردازي به عنوان پيش نياز تاريخ علمي و منبع معرفت انساني از سنّت‌هاي حاكم بر جريان تاريخ است.

پافشاري و فرمان خداوند به گردش‌گري و نگرش احوال و فرجام پيشينيان از نظر نيرو، سنّت ‌ها، آفرينش، دروغ انگاري، گناه كاران[۱۰]

به قصد آموزش و پندپذيري است و هدف از تكرار و تأكيد بر روي سرگذشت رسولان خدا، اقوام و حوادث تاريخي وادار نمودن مردم بر انديشه و يافتن رابطه‌ي علّت‌ها و معلول‌ها و سنّت‌هاي جاري حاكم بر تحوّلات تاريخ است. تاريخ آينه‌ي عبرت است و قرآن كريم با بيان داستان زندگي پيام بران، سرنوشت اقوام و ملت‌هاي باستان، رمز بقا، كليد تحوّلات تاريخي و سقوط و انحطاط جوامع كهن را مطرح مي‌كند و مي‌فرمايد: «اي پيام بر داستان‌ها را برايشان بازگو شايد بيانديشند»[۱۱].

و موسي(ع) فرمان مي‌يابد تا روزهاي خدا را (حوادث و دوران‌هاي تاريخي را) ياد امّت خود آورد «فذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللّهِ»[۱۲]

و امام علي(ع) در اين باره مي‌فرمايند: «آيا در تاريخ و آثار نياكان براي شما درس و آموزش نيست؟ كه از خواب غفلت بيدارتان سازد! در حوادث زندگي پدران تان عبرت و روشن گري نيست؟ چرا! اگر بيانديشيد چنين درس‌هايي و راه‌نمايي‌هايي وجود دارد[۱۳]»

و همچنين مي‌فرمايد: در حوادث و سرانجام زشت و زيباي گذشتگان بيانديشيد و از آن چه كه مايه‌ي نگون‌ساري و رنج و مشكلات آن‌ها شد بپرهيزيد در قضاوت سرنوشت‌ها و فرجام آن‌ها فكر كنيد و با شناخت دليل‌هاي بدبختي و پيروزي و شكست آنان راهي را انتخاب كنيد كه به عزّت و سعادت آنان منجر گرديد «و در آن چه بنيان زندگي و ستون فقرات حيات شان را شكست و خوار و ناتوان ساخت دوري كنيد»[۱۴]

و از نشيب و فراز تاريخ عصرهاي گذشته و از نگون بختي و سقوط ملّت‌هاي باستان درس بگيريد و بنگريد چگونه پيوندهاي شان از هم گسست[۱۵] «هر كس در راه تاريخ قرار گرفت و در جهت تكامل گام برداشت، خود راه، او را به سوي پيروزي هدايت مي‌كند و هر آن بهتر از پيش در آن راه ثابت قدم مي‌گردد، پيروي از حق و سنّت‌هاي تاريخ موجب قدرت و نيرومندي ره‌روان مي‌گردد و اين كسان بي شك بر باطل پيروز شده و به سعادت مي‌رسند»[۱۶]

گفتار روشن‌تر امامg در تبيين قانون‌مندي تاريخ در نهج البلاغه چنين آمده است: «اي بندگان خدا، بي گمان روزگار را با آيندگان و گذشتگان شيوه اي است هم سان؛ كه نه گذشته را بازگشتي است و نه شرايط كنوني را جاودانگي. كنش‌هاي آن از روز نخست تا پايان با يك ضابطه است. بستر زمان، ماجراهاي تاريخ را ميدان مسابقه اي است كه هر كدام را پرچم افراشته اي است... پس، از آن چه مايه‌ي عبرت است پند گيريد و از گردش روزگار عبرت پذيريد و از بيم دهندگان (پيام بران) سود برگيريد.»[۱۷]

۲. قرآن و آموزه‌های دینی

منشور الاهی براساس تربیت و هدایت انسان‌ها آمده و از سوی خدا‌ی حکیم، پیامبرش بر جهانیان برانگیخته شده تا همه‌ تشنگان حقیقت را از چشمه‌سار زلال آن سیراب سازد! بنابراین یکی از عوامل ارزنده‌ تربیتی در جوامع دینی بلکه جهان بشریت، آموزه‌های الاهی است، چرا که، هدایت‌گر به بهترین‌هاست. ره‌یافته‌ی او را گم‌راهی نیست، پند دهنده‌ای که هرگز فریب و نیرنگ در کارش نیست! پیوسته بر کمال و معرفت هم‌نشین خود می‌افزاید و از کاستی‌های آن‌ می‌کاهد... . زبان قرآن، دارای بعد معرفت بخشی، تعلیمی، تحوّل آفرینی، تعهّدبرانگیزی، پند و حکمت و تربیت است و از سوی معمار سخن و خدای حکیم است تا آدمیان را بندگی آموزد و برای رستگاری بپروراند.

يكي از امتيازات حركت‌هاي اصلاحي پيام بران اين بوده كه از آغاز حملات خود را متوجه بنيان‌هاي فكري و عقيدتي جامعه مي‌نمودند. مي‌كوشيدند انديشه‌ها را از اسارت اوهام و خرافه‌ها و بدعت‌ها آزاد سازند و با بيداري توده‌ها به قيام همه جانبه دست مي‌زدند. قرآن كريم تركيبي است از آيه‌ها و سنّت ‌ها و همه‌ي هستي از اين دو حقيقت است.

آيه، پديده‌هاي اجتماعي، انساني و مادّی را بيان مي‌كند، آيه خود پديده است. شب، روز، مگس، پشه، آسمان و زمين و روابط بين پديده‌ها را سنّت مي‌گويند. خود پديده‌ها آيه‌اند! و هر آيه نشانه‌اي از يك ذات حقيقي و واقعي است آيه اشاره و نشانه‌اي است از يك ذات نامحسوس غيبي و تمام جهان آيه است! هر پديده‌ي آنان اشاره و نشانه‌اي از ذات مطلق است. پس جهان دفتر معرفت كردگار است و قرآن خود منشور تربيت و هدايت گر به بهترين‌هاست. دعوت به انديشه در آيات آن براي رسيدن به رشد و هدايت و كمال است به عنوان مطمئن‌ترين راه و مجاري دانش بشري.

۳. تبلیغات و رسانه ها

یکی از ویژگی‌های عصر امروز دنیای صنعت‌گرا، تبلیغات همه‌جانبه با بهترین شکل و شیوه است، رسانه‌های صوتی، تصویری، پای‌گاه‌های اطّلاع رسانی، رنگین‌نامه‌ها و... جهان را به صورت دهکده‌ای مورد آماج هجوم خود درآورده‌اند، از همه چیز و همه کس و همه جا می‌گویند، مصرف‌گرایی، مد، سیاست، اقتصاد، دین، آزادی و حوادث، ورزش، برای همه، با هر‌اندیشه، باور و سلیقه، که یکی از آشفتگی‌های جوامع بشری و بروز ناهنجاری‌های رفتاری، سلطه و سیاست این رسانه‌ها و شبکه‌های خبررسانی است با دقّت و ظرافت می‌اندیشند، برنامه ریزی می‌کنند و با بهترین شکل و شیوه به گوش جهانیان می‌رسانند و مجال‌اندیشه و گزینش هم نمی‌دهند. پرشمار تماشاگرانی را می‌توان یافت که اثرات یک فیلم و سریال را که شبانه می‌بینند، صبح در جامعه بروز می‌دهند. بيانات پيام بران در جهت صلاح تا زعماي قوم و طاغوت‌ها در جهت فريب در اين راستا بوده است.

از ديرباز نقش خبر رساني حايز اهمّیت بوده كه مردي از دربار فرعون با آگاهي از هم انديشي درباريان مبني بر کشتن موسي، دوان دوان مي‌آيد و حضرت موسيg را از خطر كشتن آگاه مي‌سازد و راه كار را در گريز و خروج از شهر معرّفی مي‌كند[۱۸]. تا از اين ره‌گذر به پيام رساني و اثبات حقانيّت خود دست زده باشد.

يا مؤمن آل ياسين از دورترين نقطه‌ي شهر به حمايت رسولان مي‌آيد و به بيان ويژگي‌هاي آنان مي‌پردازد و اعلام مي‌دارد:" اين‌ها براي رسالت خود از شما مزدي نمي‌خواهند و خود از هدايت يافتگانند[۱۹]".اصحاب كهف جهت تبليغ ياور خدايي خود به پاخواسته و گفتند: پروردگار ما، پروردگار آسمان‌ها و زمين است و ما هرگز جز او پروردگاري نخواهيم خواند و گرنه باطلي را گفته باشيم[۲۰].

جادوگران در حضور مردمان گرد آمدند بنا به فراخوان فرعون و با رويايي حقيقت معجزه و برهان رسالت موسي(ع) اظهار ايمان نموده و به همگان اعلام مي‌نمايند:" ما به پروردگار موسي و هارون ايمان آورديم[۲۱]."

خبر رساني دقيق بلقيس (ملكه‌ي سبا) به محض رسيدن پيك حضرت سليمان(ع) كه به آگاهي سران كشور رساند، هم انديشي نمود و تصميم گرفت و ملك و مملكت به خطر جنگ نيافكند و تسليم فرمان خدا گشت[۲۲].دختران شعيب(ع) نيز از صفات برجسته‌ي حضرت موسيg پدر را خبر مي‌كنند و به نيرومندي و امانت داري او اشاره نموده و او را مي‌ستايند و به كارگيري او را توصيه مي‌كنند[۲۳].

حضرت يوسف(ع) جهت پاك دامني خود و برائت از بزه انتسابي و عدم خيانت در نهان را با طرح خبر زنان مصر و بريدن دست‌هاي شان از حاكم مي‌خواهد تا افكار عمومي را به داوري بكشاند[۲۴].

و حضرت موسي(ع) روز هم آوردي با جادوگران و درباريان فرعون را روز جشن و با حضور مردم تعيين مي‌كند[۲۵]. حضرت ابراهيم را به حضور مردم مي‌آورند تا به شكستن بت‌ها اعتراف نمايد و در حضور مردم به آتش افكند و براي كردار پليد خود شريكان و گواهاني چند فراهم آورند. آگاهان به سرنوشت به اصحاب كهف براي تبليغ به ساخت و احداث بناي يادبود و سجده گاه همت مي‌گمارند[۲۶].

و همچنين در رفتار ناشايستگان نيز اين مسأله (تبليغات) جاي گاهي مهم دارد كه فرعون براي تبليغ و حضور مردمي، با هم آوردي موسي فراخوان مي‌دهد «فَهلَ اَنْتُم مَجْتَمِعُونَ؟» آيا شما روز جشن گردهم مي‌آييد؟ و يا در حضور مردم عوام فريبي مي‌كند و آنان را گواه مي‌گيرد كه من براي شما معبودي جز خودم نمي‌شناسم؟[۲۷] و يا موسي را تخريب مي‌كند و به يقين سخن مي‌گويد و او را جن زده مي‌خواند[۲۸].

و يا به اطرافيان خود رو كرده اظهار مي‌دارد اين‌ها ساحراني هستند كه مي‌خواهند شما را از سرزمين تان بيرون برانند[۲۹]. يا به تمسخر و توهين در حضور جمع مي‌پردازد تا شخصيّت، كيان ومنش او را پاي مال كند[۳۰]. و چه بسا به نقش و حضور مردم توجّه دارد و رو به آن‌ها نموده و مي‌پرسد: «قَالَ لِمَنْ حَوْلَهُ أَلَا تَسْتَمِعُونَ»[۳۱].

هيچ مي‌شنويد چه مي‌گويد؟ يعني بكوشيد تا پيروز شويد!جوسازي، مردم فريبي در بيانات زورمداران و ناز پروردگان و گردن كشان فراوان است[۳۲].و چه بسا زلیخا نيز براي رفع توهّم و پندارها دست به جلسه‌ي تبليغي كذايي مي‌زند تا از افكار عمومي بهره گيرد و خود را از سرزنش زنان مصر رهايي بخشد[۳۳].

۴. سنّت ‌ها وآداب صحیح اجتماعی

فرهنگ، سنت و سیره‌ی نیاکان و آداب و رسوم صحیح اجتماعی، نقش به سزایی در تربیت انسآن‌ها دارد که در نقطه‌ی مقابل آن، پای بندی مردمان به رسوم و سنّت نیاکان و استناد به آن در برابر دعوت پیام بران در میان بسیاری از گروه‌های باستان برمی‌خوریم (انّا وجدنا علیه آباءنا) و اثر گذاری‌اش تا جایی است که دعوت حق را نمی‌پذیرند. علّامهe می‌فرمایند: وقتی عملی در بین مردم متداول شد و از کودکی با آن عمل بار آمدند و آن عادت را خَلف از سَلف ارث بردند، چنین مردمی نمی‌توانند درباره‌ی خوبی و بدی آن عمل به آسانی بررسی نمایند و این جمله‌ی معروف است می‌گویند: «عادت طبیعت دوّم است».[۳۴] و امامg به نقش سازنده‌ی آن، فرمان‌دار خود را توجّه می‌دهد که ای مالک هرگز آداب و سنّت پسندیده‌ی اجتماعی را طرد نکن، آدابی که پیشوایان این امّت بدان عمل کرده‌اند و ملّت مسلمان به آن خو گرفته و امور مردمان به آن اصلاح می‌شود.[۳۵] رفتار نياكان در تربيت مؤثر است حتي اگر بر آن سفارش نكنند (وجدنا آبائنا).

که همه‌ی این نیازها و بیم و هراس‌ها در تربیت و شکوفایی نیروهای نهفته‌ی فرد تأثیر شایانی دارد.

۴-۱. سنت‌هاي تربيت ساز

واژه‌ سنت در لغت به معناي قانون، حكم، شيوه، راه و رسم است[۳۶] و در اصطلاح با توجه به موارد كاربردش دو معنا دارد:

۱. راه و رسم و شيوه‌ی رفتاري كه استمرار داشته باشد و به همين معنا، قول، فعل و تقرير معصومb كه با روايات و احاديث در اختيار ما قرار گرفته سنّت ناميده شده است.

۲. ضوابط و معيارهاي رفتاري كه تدبير جهان هستي و اراده‌ي انسان بر اساس آن‌ها قرار داده شده است. سنّت‌هاي الاهي در عرصه‌ي تكوين و تدبير است. به عنوان نمونه سنّت‌هايي كه در مورد انسان در جريان است و با تربيت و پرورش استعدادها و شؤون وجودي او در ارتباط وثيق و عميق، و به معناي دقيق تربيت ساز است. عبارتند از: سنّت هدايت، ابتلا به مصايب و شدايد، ريزش بركات، امتحان، تفاوت، مكر، امداد، استيصال، استدراج، امهال، پيروزي حق بر باطل كه به پاره اي از سنّت‌هاي تربيت ساز اشاره اي گذرا داريم:

توجّه به سنّت ‌ها از سوي شايستگان معصوم، و غير معصوم، نقش سازنده‌ي سنّت‌هاي صحيح را مي‌رساند كه حضرت يوسفg به سنّت رايج مجازات دزد در ميان قوم خود (كنعان) استناد مي‌كند و بدان عمل مي‌كند. «فَهُوَ جَزَاؤُهُ كَذَلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ»[۳۷] و مادر حضرت مريم (حنّه) به رسم نياكان و پيشينيان به زعم پسر بودن نوزاد خود براي خدمت در پرستش گاه نذر معبود مي‌نمايد[۳۸]. بلقيس به رسم هديه دادن براي آزمودن اهداف دنياي داشتن كشور گشايان مي‌كوشد تا رفتار سليمانg را بيازمايد و با بصيرت و درايت تصميم گيرد.[۳۹]

و چه بسا ناشايستگان نيز در توجيه رفتار خود به اين سنّت ‌ها اشاره دارند. آزر و قومش مي‌گويند:" ما پدران خود را پرستش گران آن‌ها يافتيم[۴۰]. بلكه پدران خود را يافتيم كه چنين مي‌كردند[۴۱]" و مترفين و زعماي قوم و ناز پروردگان نيز به اين اصل توجّه دارند و خداوند در نقل قول‌ها بدان‌ها اشارت نموده است[۴۲].

۴-۲. سنّت هدايت

خداوند حكيم منان به هر موجودي و مخلوقي عنايت دارد و آن را در مسير كمال شايسته و بايسته‌اش هدايت كرده و هر پديده را به گونه اي سامان داده كه به سوي مقصدش كشيده مي‌شود. هدايت الاهي سنّتي عام و فراگير است و همه‌ی موجودات جان‌دار و بي‌جان، جماد و نبات، انسان و حيوان و از كوچك‌ترين ذره تا بزرگ‌ترين كهكشان را شامل است.

خداوند در قرآن كريم از زبان موسي(ع) در برابر فرعون در آن موقعیّت حسّاس نقل مي‌كند كه گفت: "رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى[۴۳] "پروردگار ما كسي است كه هر چيزي را خلقتي كه درخور اوست داده، سپس آن را هدايت كرده است.

علّامه طباطباييe در تفسير آيهي شريفه چنين آورده كه؛ «هدايت الاهي نسبت به تمامي موجودات اين است كه هر يك را به تمام امكانات درخور وجود آن شيء مجهّز ساخته تا به مطلوب و مقصودش برسد يعني ساختار هر يك به گونه اي سامان يافته كه به سوي هدف و مقصد و مقصودش كشيده مي‌شود و اين همهي موجودات را شامل است».[۴۴]

اما سنّت هدايت در مورد انسان كه شؤون وجودي‌اش گسترده و حوزهي آگاهي هايش وسيع و سطح خواسته هايش متعالي است تا بدين جا خاتمه نمي‌پايد بلكه خداوند متعال براي تكميل عنايت و هدايت خود در مورد آدمي از سويي بدو عقل، كه حجّت باطن است را ارزاني داشته تا به وسيلهي آن حقايق و دانستني‌ها را بداند و خوب و بد را بازشناسد و راه درست را پيدا كند. خداوند در قرآن كريم در اين باره مي‌فرمايد: "وَهَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ" و هر دو راه (خير و شر) را بدو نموديم. و يا اين كه مي‌فرمايد: "إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ[۴۵]" و ما راه را به انسان نشان داديم.

و از سوي ديگر، براي هدايت و تربيت انسان، پيام بران را ارسال كرده است. و در قرآن كريم از اين هدايت ويژه به عنوان سنّت خداوندي ياد شده كه در همهي زمان‌ها و مكان‌ها جريان داشته است و براي هر امّت پيام بري بوده است. در اين باره قرآن كريم چنين مي‌فرمايد: "وَإِن مِّنْ أُمَّةٍ إِلَّا خلَا فِيهَا نَذِيرٌ[۴۶]" و هيچ امتي نبوده مگر اين كه انذاركننده اي داشته است و يا اين كه مي‌فرمايد: "وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولاً [۴۷]" بي ترديد در ميان هر امّتي پيام بري مبعوث ساختيم.

نتيجه اينكه سنت هدايت شيوه غير قابل تغيير و استثنا ناپذير است كه به طور فراگير و جهان شمول همهي موجودات را فرا گرفته است. اما هدايت انسان و پرورش شؤون وجوديش بر دو هدايت عام و خاص الاهي استوار است. بنابراين سنّت هدايت حضرت باري تعالي در مورد انسان به لحاظ ويژگي‌هاي او كامل‌تر و جامع‌تر است.

۴-۳. سنّت ابتلا

ايجاد زمينه و فراهم آوردن شرايط پذيرش هدايت الاهي از سوي انسان از سنّت‌هاي حضرت باري تعالي است. خلاصه این که براي تربيت و رشد انسان و نيل او به سعادت دنيوي و اخروي، خداوند از هر وسيله، زمينهي و تمهيدي استفاده مي‌كند. آنان كه هدايت انبيا را نمي‌پذيرند و زمينه پذيرش در آن‌ها نيست، خداوند زمينه‌ی هدايت آن‌ها را فراهم مي‌آورد و آنان را به سختي‌ها، مشكلات و شدايد مبتلا مي‌سازد تا خود را بازيابند و به انديشه فرو روند و قید و بندها را از پاي خود بردارند و هدايت الاهي را پذيرا شوند. اين شيوهي رفتاري را ابتلا ناميدهاند. قرآن كريم در اين باره مي‌فرمايد: "وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِّن نَّبِيٍّ إِلاَّ أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ"[۴۸] و در هيچ شهري پيام بري نفرستاديم مگر آن كه مردمش را به سختي و رنج دچار كرديم تا مگر به زاري در آيند.

امّت‌هاي گذشته غالباً از هدايت انبيا سربر مي‌تافتند و بر فسق و فجور خويش اصرار مي‌ورزيدند و خود را از سعادت و كمال محروم مي‌ساختند و از اين رو در معرض سنّت‌هاي خاص به صورت دفعي قرار مي‌گرفتند. از جمله اين كه خدا آنان را به انواع عذاب‌ها و سختي‌ها و مشكلات مبتلا مي‌ساخت تا به خود آيند و به راه مستقيم ره نمون گردند و چنان چه اين سنّت در مورد آنان مؤثر واقع نمي‌شد آنان را به سنّت مكر دچار مي‌كرد و اگر اين سنّت مفيد واقع نمي‌شد به سنّت استدراج و نيز سنّت‌هاي ديگر.

اين سنّت‌ها به صورت جمعي و در مورد امّت محمّدo وجود ندارد زيرا خداوند منّان بر اين امّت منّت گذارده و به بركت وجود نازنين حضرت محمّدo عذاب جمعي را از اين امّت برداشته است و در قرآن كريم اين امتنان بزرگ را چنين بازگو مي‌كند: "وَمَا كَانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِيهِمْ "[۴۹] تا تو در ميان آنان هستي خدا بر آن نيست كه ايشان را عذاب كند.[۵۰]

البته نكته‌ی فوق مربوط به عذاب‌هاي دفعي است امّا بايد اين نكته نيز به درستي مورد توجّه قرار گيرد كه هر فردي و هر امتي كه از صراط مستقيم انحراف داشته باشد بي ترديد آسيب، نا بساماني، فساد، خون‌ريزي، ناامني و اضطراب و تباهي فرد و جامعه را فرا مي‌گيرد و رفته رفته فساد اخلاق، قساوت قلب و بي رحمي بر جامعه سايه مي‌افكند؛ خداوند به موجب گناهان مردم بلايايي را بر آنان فرو مي‌ريزد مانند اين كه ديگر آسمان بر آنان نمي‌بارد، قحطي، طوفان بنيان برانداز بي شماري اتفاق مي‌افتد تا شايد انسان به خود آيد.[۵۱] خداوند در قرآن كريم ميفرمايد:

"ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُم بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ"[۵۲] به سبب آن چه دست‌هاي مردم فراهم آورده، فساد در خشكي و دريا نمودار شده است تا سزاي بعضي از آن چه كه كرده‌اند به آنان بچشاند، باشد كه بازگردانده شوند.

در اين آيه شريفه هشداري براي انسان كه گناه عامل بلاياي طبيعي و غيرطبيعي است[۵۳]. ناگفته پيداست نتيجه طبيعي و پي آمد قهري گناه و ظلم و طغيان دامن گير سركشان و طغيان گران نمي‌شود بلكه همهي افراد جامعه را در بر مي‌گيرد. ملّت بني اسرایيلي به علّت ظلم و طغيان و استكبار گرفتار حيراني، سرگرداني و آوارگي و بدبختي شد و اين تنها ستم گران و طاغيان اسرایيلي نبودند كه گرفتار اين بلا شدند بلكه اين بلا همهي امت موسوي حتي خود موسيg را فرا گرفت و او نيز هم‌راه امتش مدّت چهل سال سرگردان بيابان شدند.

۴-۴. ريزش بركات

از سنّت‌هاي قطعي خداوند تلازم ايمان و عمل صالح با نزول بركات است. اگر مردم واقعاً به تعاليم ديني التزام عملي داشته باشند و به دستورهاي باري تعالي عمل كنند و گرد گناه نكردند انواع بركات چون بارش و رويش فراوان، صحت و سلامتي و امنيّت، آسايش و آرامش و رفاه، فراواني طعام و غذا و ميوه و... بر آنان فرو مي‌ريزد. آن چه درخور دقّت است با توجّه به نوع تلازم وجودي ميان ايمان و عمل صالح و فرو ريختن بركات الاهي است كه در آيات شريفهي قرآن كريم بدان اشارتي لطيف شده است. به عنوان نمونه:

"وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ."[۵۴] و اگر مردم شهرها ايمان آورده و به تقوا گراييده بودند قطعاً بركات آسمان و زمين را برايشان مي‌گشوديم.

در اين آيه شريفه نزول بركات را نتيجه ايمان و تقواي مردمان دانسته است؛ و به تلازم وجودي ميان نزول بركت و ايمان و تقوا اشارتي روشن دارد. البته اين تلازم ميان ايمان وتقواي جمعي و گروهي است، اما ايمان و تقواي فردي كه برخي دارند و با فسق و كفر ديگران هم‌راه است چنين اثري را ندارد.[۵۵]

"وَأَلَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُم مَّاء غَدَقًا.[۵۶] "و اگر مردم در راه درست پايداري ورزند قطعاً آب گوارايي بديشان نوشانيم. وعدهي قرآن كريم اين است كه اگر جامعه اي بر اساس اصلاح و سداد و ايمان و تقوا استوار باشد و مردم به ارزش‌هاي معنوي و اخلاقي و واقعي تن دهند باران به موقع، رويش فراوان و مواهب الاهي بسيار خواهد بود و رفاه و آسايش و معاش دنياوي آن‌ها به راحتي تأمين خواهد شد.[۵۷]

"وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُواْ التَّوْرَاةَ وَالإِنجِيلَ وَمَا أُنزِلَ إِلَيهِم مِّن رَّبِّهِمْ لأكَلُواْ مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِم."[۵۸] و اگر آنان به تورات و انجيل و آن چه از جانب پروردگارشان به سويشان نازل شده است عمل مي‌كردند قطعاً از بالاي سرشان بركات آسماني و از زير پاهاي‌شان از بركات زميني برخوردار مي‌شدند. از اين آيه شريفه به دست مي‌آيد كه ميان تقوا و عمل صالح و نزول بركات زميني و آسماني تلازم واقعي و حقيقي است و از اين رو به امّت اسلام مختص نيست بلكه در امّت‌هاي پيشين نيز چنين بوده است.

البته پيداست اگر مردم نسبت به تعاليم ديني التزام عملي داشته باشند و در مسايل اقتصادي و معيشتي و در مناسبات توليد و توزيع و مصرف، عدالت و تقوا را رعايت كنند و بي ترديد خيرات و بركات جامعه افزايش مييابد، اما آن چه در آيات شريفه گذشته بيان شد از اين فراتر است و آن تلازم وجودي و اثر وضعي ايمان و تقوا،نزول بركات است.

۴-۵. امتحان

از سنّت‌هاي قطعي خداوند كه افراد و جوامع را از آن گريزي نيست و در تمامي امت‌ها و جوامع و براي هر فردي از آدميان در طول اعصار و امصار و مِلَل و نِحَل گذشته وجود داشته و هم اينك نيز جريان دارد و در آينده هم وجود خواهد داشت سنّت امتحان و آزمايش الاهي است كه در قرآن كريم به عنوان هدف خلقت انسان از آن ياد شده است.[۵۹] سنّت امتحان با تربيت و پرورش جامع و كامل و همه جانبهي انسان پيوند وثيق و عميق دارد و از آنجا كه آدمي از خيرات و شرور، خوشي‌ها و ناخوشي‌ها، لذّات و آلام بسيار تأثير مي‌پذيرد، امتحان او نيز در همهي اين‌ها جريان دارد توضيح این که امتحان الاهي در جان و مال و فرزند، و در موردكاميابي‌ها، و در فقر و تنگدستي، گرسنگي و تشنگي و سختي و ترس و كاهش مال و خسارت جان و ناخوشي‌ها اين امتحان جريان دارد.

بي ترديد آن گاه انسان رشد مي‌يابد و به كمال نايل مي‌آيد كه از برخي لذّت‌ها و خوشي‌ها بگذرد و بر پارهاي از شرور و ناخوشي‌ها شكيبا باشد و در هر زمينه اي كه پيش مي‌آيد خوب و بد و بايد و نبايد را تشخيص دهد و راه خوب را انتخاب كند و در عمل، خداباوري و مجاهدت و صداقت خود را نمايان سازد. اينجاست كه بر اثر آزمايش مؤمنان واقعي از مدّعيان دروغين ايمان و مجاهدان و صابران از آنان كه لاف مجاهدت و متابعت دارند متمايز مي‌شوند و خداوند در اين صورت از مؤمنان و مجاهدان و صابران واقعي دستگيري ويژه مي‌كند.

در قرآن كريم از امتحان و آزمايش الاهي به گستردگي تام سخن رفته و درباره‌ی اصل اين سنّت، تاريخچه، ضرورت، اهمیّت، اهداف، ابزار و وسايل، زمينه‌ها و نتايج و... آيات فراواني وجود دارد كه ما به دليل اختصار تنها به يك آيه شريفه بسنده مي‌كنيم: "وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ."[۶۰] و قطعاً شما را به چيزي از قبيل ترس و گرسنگي، و كاهش در اموال و جان‌ها و محصولات مي‌آزماييم.

۴-۶. استدراج

واژگان استدراج از ماده دَرَجَ اشتقاق يافته و به معناي به تدريج پيش رفتن، و به تدريج به پيش بردن است.[۶۱] و در فرهنگ و اصطلاح قرآني به دو معنا به كار رفته؛ يكي این که به تدريج چيزي را پيچيدن و معناي دوم به تدريج چيزي را گرفتن و يا كسي را گرفتار ساختن است.[۶۲] سنّت استدراج اين است كه چون اهل باطل و گناه، هدايت الاهي را نپذيرند و آيات الاهي را تكذيب كنند و از خوبي‌ها و ارزش‌ها سر بر تابند خداوند آنان را از رفاه مادي و آسايش و برخورداري‌هاي دنيایی بسيار مي‌بخشد تا دلبستگي شان به دنيا بيشتر و غرورشان افزون تر، و پرده‌هاي غفلت بر روي چشمان آن‌ها ضخيم‌تر و بي خبري آنان نسبت به حقايق هستي شديدتر گردد و در مسير طغيان بيشتر گام بردارند و بر كفر و كفران و ظلم و عصيان خود بيافزايند و استحقاق عذاب دردناك تري را پيدا كنند.

در قرآن كريم از اين سنّت عظيم چنين ياد مي‌كند: "وَالَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُم مِّنْ حَيْثُ لاَ يَعْلَمُونَ[۶۳] "و كساني كه آيات ما را تكذيب كردند به تدريج از جايي كه نمي‌دانند گريبان شان را خواهيم گرفت.

حضرت اميرالمؤمنين(ع) مي‌فرمايد: "يَا ابنَ آدمَ اذا رَأيتَ رَبُّكَ سُبحانَهُ يُتابِعُ عَلَيكَ نِعمَهُ وَ أَنتَ تَعصِيهِ فَاحذَره."[۶۴]  اي پسر آدم هرگاه ديدي كه خداوند پياپي به تو نعمت مي‌رساند در حالي كه تو گناه مي‌كني از او بترس.

و در همين ارتباط حضرت ختمي مرتبت پيامبر اعظم(ص) مي‌فرمايد: إِذا رَأيتَ الله يُعطِي عَلَي المَعاصِي فَذلِكَ اِستِدراجُ مِنهُ ثُم تَلا هذِهِ الأيه «فَلَمّا نَسُوا ما ذُكِّروا بِه...»[۶۵] هنگامي كه بيني خداوند در برابر گناهان نعمت مي‌بخشد بدان كه مقدّمهي مجازات است و سپس آيه شريفهي چهل و چهار انعام را تلاوت فرمود.

۴-۷. املا و امهال

از سنت‌هاي خداوند اين است كه در كيفر و مجازات اهل باطل و ستم كاران و گناهكاران هرگز عجله نمي‌كند بلكه به آن‌ها فرصت و مهلت مي‌دهد تا برگردند. بي ترديد، اين املا و امهال مصالح حكيمانه اي را در بر دارد از جمله رحمت بي انتهاي حضرت باري تعالي چنين ايجاب مي‌كند و ديگر اين كه انسان موجودي است تأثيرپذير و تربيت پذير و چه بسا طاغيان و عاصيان در مدّت امهال برگردند و ذریّه اي صالح از خود باقي گذارند. البته پس از املا و امهال ديگر خداوند گريبان آنان را مي‌گيرد و از اين رو ميفرمايد:

"فَأَمْلَيْتُ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ عِقَابِ"[۶۶]پس به كساني كه كافر شده بودند، مهلت دادم، آن گاه آنان را به كيفر گرفتم پس چگونه بود كيفر من؟

در آيه شريفه ديگري مي‌فرمايد: و اگر خداوند مردم را به سزاي ستم شان مؤاخذه مي‌كرد جنبنده اي بر روي زمين باقي نمي‌گذاشت ليكن كيفر آنان را تا وقتي معيّن باز پس مي‌اندازد و چون مدّت شان سرآيد لحظه اي آن را نمي‌توانند پس و پيش كنند[۶۷]. و چه بسا فرصت مي‌دهد تا بر گناهان شان بيافزايند: «إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُواْ إِثْمًا»[۶۸]

انسان به هيچ وجه نبايد از تربيت و هدايت محروم بماند و در صورتي كه چنين باشد، خداوند براي هوشيار و بيدار ساختن انسان از سنّت‌هاي مختلفي استفاده مي‌كند و به وسيله‌ی ابتلا، امتحان، استدراج و امهال و نيز از طريق نزول پي در پي بركات در موقعیّت ايمان و عمل صالح براي بازگشت انسان بهره مي‌گيرد. چه زيباست كه نظام تعليم و تربيت اسلامي و مسؤولان تربيت و فرهنگ جامعه اين سنّت‌ها را در مقاطع مختلف آموزش و پرورش و در موقعیّت‌هاي مختلف فرهنگي پياده كنند.

 

۱. شمس، ۹ و ۱۰.

۲. مطفّفين، ۱۴ .

۱. مطففين، ۱۵.

۲. الميزان، ج ۶، ص ۲۳۴.

۳. مائده، ۱۰۵.

۱. الميزان، ج۶، ص ۱۶۳ و ۱۶۸؛ مجمع البيان، ج ۳، ص ۳۹۱؛ تفسير الصّافي، ج ۲، ص ۹۳ و ۹۴، البيان، ج ۴، ص ۴۱؛ تفسير البرهان، ج ۲، ص ۳۷۳.

۲. الميزان، ج ۵، ص ۱۶۴

[۸]. آل عمران، ۱۳۷.

[۹]. نامه‌ی ۳۱/۱۱/۱۲.

[۱۰]. يوسف ۱۰۹، روم ۹، فاطر ۴۴، غافر ۲۱ و ۸۲، محمد ۱۰، آل عمران ۱۳۷، نحل ۳۶، نمل ۶۹، عنكبوت ۲۰، روم ۴۲.

[۱۱]. اعراف، ۱۷۵.

[۱۲]. ابراهيم، ۵.

[۱۳]. نهج البلاغه، خطبه ۹۸.

[۱۴]. خطبه، ۲۳۴.

[۱۵]. خطبه‌ي ۱۶۰.

[۱۶]. خطبه‌ي ۱۸۲.

[۱۷]. نهج البلاغه، خطبه‌ي ۱۵۷.

۱. قصص، ۲۰.

۲. يس، ۲۰.

۳. كهف، ۱۵ و ۱۴.

۴. اعراف، ۱۲۱ و ۱۱، طه ۷۰ و ۷۳ و شعراء ۴۸ و ۴۷.

۵. نمل، ۳۱ و ۲۹.

۶. قصص، ۲۶.

۱. يوسف، ۵۰.

۲. طه، ۵۹.

۳. كهف، ۲۲.

۴. قصص، ۳۸.

۵. اسراء، ۱۰۱.

۶. شعراء ۳۵ و ۳۴.

۷. قصص، ۳۸ و غافر، ۳۷. ۳۶.

۸. شعرا، ۲۵.

۹. زخرف، ۵۳-۵۱.

۱. يوسف، ۳۲.

[۳۴]. المیزان، ج۶، ص ۱۱۷، چ۳۱، قم، ۹۰.

[۳۵]. المعجم المفهرس الالفاظ، نهج البلاغه، نامه‌ی ۵۳/۳۹/۳۸.

۴. آذرتاش، فرهنگ معاصر عربي، فارسي، ص ۳۰۳.

۱. يوسف، ۷۵.

۲. آل عمران، ۳۵.

۳. نمل، ۳۵.

۴. انبياء، ۵۳.

[۴۱] شعراء، ۷۴.

.[۴۲] زخرف، ۲۲ و ۳۳، اعراف ۲۸، شعراء ۷۴، لقمان ۲۱، ابراهيم ۱۰ و مائده ۱۰۴).

[۴۳]. طه، ۵۰ و نيز اعلي ۳.

[۴۴]. الميزان، ج ۱۴، ص ۱۶۶ و ۱۶۷ و نيز مجمع البيان، ج ۷، ص ۲۱؛ تفسير البرهان، ج ۳، ص ۷۶۵.

[۴۵]. انسان، ۳.

[۴۶]. فاطر، ۲۴ .

[۴۷]. نحل، ۳۶ و نيز، يونس ۴۷ و....

[۴۸]. اعراف، ۹۴ .

[۴۹]. انفال، ۳۳ .

[۵۰]. الميزان، ج ۸، ص ۱۹۵ تا ۱۹۹؛ التبيان، ج ۵، ص ۱۱۲؛ نورالثقلين، ج ۲، ص ۱۵۱؛ مجمع البيان، ج ۴، ص ۸۲۷ .

[۵۱]. همان.

[۵۲]. روم، ۴۱ .

[۵۳]. الميزان، ج ۸، ص ۱۹۶ و ۱۹۷؛ مجمع البيان، ج ۸، ص ۴۸۰؛ التبيان، ج ۸، ص ۲۵۶؛ نور الثقلين ج ۴، ص ۱۹۰ .

[۵۴]. اعراف، ۹۶ .

[۵۵]. الميزان، ج ۸، صث ۲۰۱ .

[۵۶]. جن.۱۶.

[۵۷]. تفسير نور الثقلين، ج ۵، ص ۴۳۹؛ التبيان، ج ۱۰، ص ۱۵۳، مجمع البيان، ج ۱۰، ص ۵۵۱.

[۵۸]. مائده، ۶۶ .

[۵۹]. هود، ۷؛ ملك ۲ .

[۶۰]. بقره ۱۵۵، و نيز هود ۷، كهف ۷، عنكبوت ۲، بقره ۲۱۴، آل عمران ۱۴۰ و ۱۸۶، انفال ۲۸، توبه ۱۶، يوسف ۱۰۹، انبياء ۳۵، تغابن ۱۵، مائده ۴۸، انعام ۱۶۵.

[۶۱]. فرهنگ معاصر عربي، فارسي، آذرتاش، ص ۱۹۳ .

[۶۲]. المفردات، ص ۱۶۷ .

[۶۳]. اعراف ۱۸۲؛ قلم ۴۴ و ۴۵ .

[۶۴]. نهج البلاغه، كلمات قصار، كلمهي ۲۵.

[۶۵]. نورالثقلين، ج ۱، ص ۷۱۸ و ج ۲، ص ۱۰۶ .

[۶۶]. رعد، ۳۲ .

[۶۷]. نحل، ۶۱، اعراف، ۱۸۳، فاطر، ۴۵، شوري، ۳۰.

[۶۸]. آل عمران، ۱۷۸.

ادامه دارد ... .

*نویسنده: دکتر احمدعلی افتخاری، استاد دانشگاه اصول الدین قم

 

کد خبر 2533147

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha