خبرگزاری مهر- گروه فر هنگ: پیرمرد را هر روز میدیدم. با موهای سپید و لبخند دلنشینی که انگار بر لبانش دوخته شده بود. به کندی راه میرفت اما هنوز سرپا بود و با اشتیاق به محل کار خود میآمد. میگفتند از بنیانگذاران «تهران تایمز» است و همه جوانیاش را در این روزنامه گذرانده؛ من اما نمیشناختمش و نمیدانستم چه کرده و چه تاثیری بر فضای رسانهای مان گذاشته اما به دیدنش عادت کرده بودم. ماهها گذشت و من پیرمرد مهربان تهران تایمز را ندیدم. امروز گفتند: عرفان پرویز انصاری، پیشکسوت رسانه و سردبیر پیشین تهران تایمز هم رفت.
روزی را به خاطر آوردم که قرار بود حسین انتظامی، معاون مطبوعاتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به دیدن او برود. رضا مقدسی، مدیر عامل پیشین خبرگزاری مهر، مدیر روابط عمومی و مدیر اداری خبرگزاری مهر نیز او را در این دیدار همراهی میکردند. قرار بود به خانه عرفان بروند... یک آپارتمان قدیمی در نزدیکی خبرگزاری. صاحبخانه در را به رویمان گشود و ما را به اتاق عرفان پرویز انصاری هدایت کرد. خودش بود همان پیرمرد مهربانی که هر روز میدیدمش. ناتوان و رنجور. نه توان حرکت داشت نه نای سخن گفتن... همسرش با مهربانی، مهمانان را به او معرفی کرد. اما معرفی او کافی نبود. یکی از همکاران خبرگزاری به کمک خانم پرویز آمد و گفت: «آقای عرفان ایشان آقای انتظامی هستند، معاون مطبوعاتی وزارت ارشاد؛ ایشان آقای رضا مقدسی، مدیرعامل سابق خبرگزاری مهر و روزنامه تهران تایمز؛ ایشان حامد سلیمانی معاون اداری خبرگزاری؛ ایشان...» اما او هیچکدام از کسانی که به دیدنش آمده بودند را نمیشناخت.
خانم عرفان اشک میریخت و میگفت: کسی که 40 سال به فرهنگ این مملکت خدمت کرده حالا تنهای تنها، در این اتاق خوابیده...میدانید 40 سال پیش که ما از کشور خود هند به ایران آمدیم، من زبان نمیدانستم. با این وجود کافی بود نشانیای روی کاغذ را به مردم این شهر نشان میدادم تا مرا به خانه خود برسانند اما حالا همهچیز تغییر کرده؛ آدمها مثل سابق نیستند. خیلی نامهرباناند. من در این مدت که عرفان بیمار است و در بستر کمتر نشانی از انسانیت دیدهام.
همسر عرفان پرویز انصاری، اشکهایش را پاک میکرد و رو به معاون مطبوعاتی ارشاد میگفت: میدانید آقا؛ وضعیت بیمارستانها خوب نیست. کسی که پول دارد میرود بیمارستان خصوصی و هزینه میکند اما خدا نکند شما گرفتار بیمارستانهای دولتی و سازمان تامین اجتماعی شوید. آن زمان است که با تمام وجود احساس ناتوانی میکنید و متوجه میشوید حتی کسی نیست که درد و ناراحتی خود را با او قسمت کنید.
حسین انتظامی با خانم پرویز همدردی میکرد و به او اطمینان میداد: ما قدردان زحمات آقای عرفان پرویزانصاری هستیم. ایشان حق بزرگی به گردن مطبوعات ایران دارد. قرار است با وزارت بهداشت و سازمان تامین اجتماعی هماهنگ کنیم تا امکانات لازم را در اختیار ایشان بگذارند. اگر تا آخر هفته چنین اتفاقی نیفتاد شما از هر بیمارستان خصوصی که مد نظرتان است پذیرش بگیرید، ما همه هزینهها را تامین میکنیم.
خاطرم هست در آن دیدار، معاون مطبوعاتی ارشاد به خانهنشین شدن برخی از پیشکسوتان رسانه اشاره میکند و اینکه باید سیستمی وجود داشته باشد تا از خبرنگاران و روزنامهنگاران حمایت کند. آن هم وقتی پیر و ازکارافتاده میشوند. خوب است روزنامهنگاران حس کنند سیستمی وجود دارد که از آنها پشتیبانی میکند.
حرفها و درددلهای همسر عرفان از ذهنت میگذرند: در مدت بیماری همسرم، تنها علی ربیعی وزیر تعاون، حسین انتظامی معاون مطبوعاتی وزیر ارشاد و چند تن از عوامل خبرگزاری مهر و روزنامه تهران تایمز به عیادتش آمدهاند، این در حالی است که عرفان یکی از پیشکسوتان و تاثیرگذاران حرفه روزنامهنگاری است.
بار دیگر، آن روز در خاطرت نقش میبندد. به یاد میآوری زمانی را که با پیرمرد و همسرش خداحافظی کرد و از خانه بیرون آمدی. صولت، پسر کوچک عرفان پرویزانصاری، بدرقهات کرد و گفت: فرهنگ ایرانیها به هندیها نزدیک است. هر دو تمایل به شادی دارند و دلشان میخواهد زندگی کنند. راست میگوید همه ما دوست داریم زندگی کنیم نه اینکه تنها زنده باشیم.
حالا عرفان رفته اما عرفانهای بسیار باقی ماندهاند که نگران بیماری و روزهای سخت خودند. روزهایی که نه بیمهای دارند و نه حقوق ثابتی و به سازمان و نهادی فکر میکنند که باید قدر آنها را بداند و از حقوقشان پشتیبانی کند.
نظر شما