به گزارش خبرنگار مهر، «جیب عجیب» نوشته ماکس لوندگرن است که توسط طاهر جام برسنگ ترجمه شده است. این کتاب صد و چهل و چهارمین عنوان رمان نوجوان است. ماکس لوندگرن متولد سال ۱۹۳۷ در جنوب سوئد است. او در داستان هایش به مسائلی مانند قطحی و فقر توجه داشته است. این نویسنده در سال ۲۰۰۵ درگذشت.
داستان «جیب عجیب» به این ترتیب است که بنیاد کودکان بی سرپرست، یک کارتن اسکناس به عنوان هدیه دریافت کرده است. قرار است با این پول مدرسه ای در بارا نیودا ساخته شود. اهداکننده مایل است ناشناس بماند. دریافت کنندگان پول گمان می کنند او مردی مسن و اسرارآمیز است اما این طور نیست. اهداکننده یک پسربچه است. اما این پول ها از کجا می آیند...
این رمان ۳ بخش دارد که هر بخش به فصل های مختلف تقسیم می شود.
در قسمتی از این کتاب می خوانیم:
ظهر بود و خورشید مستقیم بر سر ماتس و توکن می تابید و انگار با تمسخر شعاع های طلایی اش را به اعماق دریای زنگاری می پاشید. ماتس پرسید: «در چه حالی بابا؟» دست و پاهای توکن مثل سرب سنگین شده بودند و به سختی نفس می کشید. اما نمی خواست به روی خودش بیاورد. گفت: «خوبه.» و مثل یک هالیبوت لبخندی کجکی زد: «تو بدترین حالت، بی حرکت رو آب می مونم و با آب می رم.» در یک ساعت گذشته برای چهارپنج قایق دست تکان داده بودند و آن ها را صدا کرده بودند، اما هیچ کس آن ها را ندیده بود.
توکن گفت: «یه دقیقه استراحت کنیم.» مدتی بی حرکت خوابیدند. ماتس در جست و جوی خشکی بود. توکن گفت: «اگه طوری بشه که... که نتونم خودم رو نجات بدم...»
این کتاب با ۱۶۰ صفحه، شمارگان ۲ هزار نسخه و قیمت ۷۰ هزار ریال منتشر شده است.
عنوان دیگر رمان نوجوان، «آقای هنشاو عزیز» است که به قلم بورلی کلی یری نوشته شده و پروین علی پور آن را ترجمه کرده است. این اثر برنده مدال طلای نیوبری شده است.
این کتاب صد و شصت و دومین عنوان رمان نوجوان است و در کنار مدال نیوبری در سال ۱۹۸۶، توانسته جوایز دیگری چون جایزه انجمن کتابداران آمریکا، جایزه کریستوفر و جایزه کتاب کودک ماساچوست را از آن خود کند.
بورلی کلی یری یکی از نویسندگان کودک و نوجوان محبوب آمریکاست و تا به حال بیش از ۹۰ میلیون نسخه از کتاب هایش در جهان به فروش رفته اند. رامونا یکی از شخصیت های مخلوق این داستان نویس است که در یاد و خاطره بسیاری از مخاطبان ادبیات کودک و نوجوان باقی مانده است.
کتاب «آقای هنشاو عزیز» در قالب نامه های کوتاه یک پسربچه برای آقای هنشاو نوشته شده است. این پسر، لی نام دارد و پدر و مادرش از هم جدا شده اند. او در مدرسه جدیدش، هیچ دوستی ندارد و بدتر از همه این که هر روز کسی خوشمزه ترین خوراکی ظرف ناهارش را کش می رود! وقتی معلم از بچه ها می خواهد به نویسنده مورد علاقه شان نامه بنویسند، او به آقای هنشاو نامه می نویسد و آقای هنشاو هم جواب نامه اش را می دهد! اما لی نمی داند که آقای هنشاو نویسنده ای معمولی نیست...
یکی از نامه های این کتاب را می خوانیم:
۲۱ دسامبر
آقای هنشاو عزیز،
کارت پستال شما با عکس خرس ها به دستم رسید. ممکن است همان کاری را که گفتید انجام بدهم و فرض کنم که دارم به کسی نامه می نویسم. فکر کردم وانمود کنم به پدرم نامه می نویسم، ولی دیدم من که همیشه به او نامه می نویسم و او هرگز جواب نمی دهد. شاید این طور وانمود کنم که دارم به شما نامه می نویسم، چون به خاطر جواب دادن به سوال های تان عادت کرده ام با جمله «آقای هنشاو عزیز» شروع کنم. نگران نشوید. یادداشت ها را برای تان نمی فرستم. از توصیه شما متشکرم. می دانم که گرفتار هستید.
دوست سپاسگذار شما
لی باتس
این کتاب با ۱۱۲ صفحه مصور، شمارگان ۲ هزار نسخه و قیمت ۶۰ هزار ریال منتشر شده است.
«هویج بستنی» هم عنوان کتاب دیگری است که نشر افق به تازگی چاپ کرده است. البته این کتاب به عنوان هشتمین «مجموعه داستان نوجوان» منتشر شده و فرهاد حسن زاده نویسنده آن است.
فرهاد حسن زاده متولد سال ۱۳۴۱ است و کار داستان نویسی را از سال ۵۵ آغاز کرده است. از این نویسنده بیش از ۶۰ کتاب داستانی چاپ شده و تندیس ماه طلایی برگزیدگان ادبیات کودک و لوح زرین کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان را در کارنامه دارد. حسن زاده در داستان هایش به زندگی و آدم ها، ساده نگاه می کند.
اسامی داستان های مجموعه داستان «هویج بستنی» به این ترتیب است: فیلم ترسناک، تعطیلات نوروزی در فرانسه و حومه، فقرا و رفقا و چندتا چیز کوچولو، برق حقیقت، بابالنگ دراز عزیزم، اشرف مخلوقات در قبرستان دیجیتالی، حافظ آنلاین، مشترک موردنظر غش کرده است!، دوست کیلویی چنده؟، هویج بستنی.
در قسمتی از داستان «برق حقیقت» از این کتاب می خوانیم:
مرد که یک خال گوشتی به اندازه یک آلبالو کنار دماغش داشت، گفت: «بله. آدم بزرگ ها که یه روده راست تو شکم شون نیست. گُر گُر دروغ و چاخان به هم می بافن و کلاه برداری می کنن.» چیزی نمانده بود بحث شان شروع شود و مرا یادشان برود. پابه پا شدم و گفتم: «خلاصه... چیزه... من قبضم رو گم کردم. حالا هم بابام می خواد کت و شلوارش رو بپوشه و بره مسافرت. می شه بدون قبض بدینش؟» صاحب خشک شویی صدایش را کلفت کرد و گفت: «نه، نمی شه. من از کجا بدونم راس می گی؟»
گفتم: «خودتون همین حالا گفتین حرف راست رو باید از دهن بچه شنید.» مثل آدم تسلیم نگاهی به من و به آن آقای خال گوشتی انداخت و گفت: «خب بله. منم نمی گم دروغ می گی.» و یکهو بی مقدمه خندید و ادامه داد: «معلومه کارت درسته و کلک تو کارت نیست. آدمی که کارش درست باشه، چشم هاش برق می زنه. برق حقیقت. این جوری.» و چشم هایش را دراند و مثلا براق نگاهم کرد و قاه قاه خندید.
این کتاب با ۱۲۸ صفحه، شمارگان ۲ هزار نسخه و قیمت ۶۵ هزار ریال چاپ شده است.
نظر شما