یک استاد دانشگاه در گفتگو با مهر:

صلح امام حسن(ع) اساس اسلام را حفظ کرد/ پاسخ به شبهاتی درباره امام

صلح امام حسن(ع) اساس اسلام را حفظ کرد/ پاسخ به شبهاتی درباره امام

استاد مؤسسه امام خمینی(ره) گفت: حفظ اساس اسلام و تشیع با وجود بی وفایی مردم تنها به صلح بستگی داشت که حضرت امام حسن(ع) این امر را پذیرفتند و در نهایت مظلومیت با معاویه صلح کردند تا اساس اسلام حفظ شود.

صلح امام حسن(ع) اساس اسلام را حفظ کرد/ پاسخ به شبهات

به گزارش خبرنگار مهر، جايگاه امام حسن مجتبي(ع) بين صحابه به عنوان سبط اکبر رسول خدا(ص) و شخصيت والاي ايشان در ابعاد مختلف سبب شد كه به عنوان جانشين امام علی(ع) به مردم نیز  معرفي شود و مردم با ايشان بيعت كردند، اما عدم پژوهش جدی درباره زندگي آن حضرت تا دهه های اخير باعث پخش اخبار نادرست مبنی بر تفاوت رویکرد رفتاری حضرت در مقایسه با پدر و برادر ایشان در برابر دشمن بين برخي نويسندگان به وجود آورده است.

اين خط فكري عمدتاً از سوی بنی عباس مطرح می شد و روايات جعلی فراوانی مبنی بر عدم تمايل ايشان به خلافت و واگذاری دلخواهانه حكومت به معاويه مطرح شده که كذب محض است. حتي شايعه مخالفت ايشان با امام در جريان جنگ با معاويه مطرح شده است.

در گفتگو با حجت‌الاسلام والمسلمین علی امینی، ‌پژوهشگر تاریخ و استاد مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) ابعادی از زندگی این امام همام واکاوی شد که متن این گفتگو از نظر شما می گذرد:

*نقش امام حسن(ع) در زمان حکومت امیرالمؤمنین(ع) چگونه بود؟

ایشان در برانگیختن مردم کوفه برای آماده شدن و جنگیدن پای رکاب امیرالمؤمنین(ع) در ماجرای شورش ناکثین و جنگ جمل نقش مهمی داشتند. امیرالمؤمنین(ع) با سپاهی به طرف بصره حرکت کردند و نمایندگانی را به کوفه فرستادند که مردم کوفه به یاری ایشان بشتابند. در سه مرحله حضرت افرادی را می‌فرستند که چندان نتیجه‌بخش نبود به دلیل اینکه حاکم کوفه که کسی نبود جز ابوموسی اشعری که از زمان عثمان منصوب شده بود و حضرت علی(ع) هم به به خاطر مصالحی او را ابقا کرده بودند و او این جنگ را فتنه اعلام ‌کرد و‌ گفت کسی که وارد جنگ نشود و از صحنه به دور بماند بهتر در امان است و مردم را از یاری امیرالمؤمنین(ع) باز می‌دارد.

اینجاست که امیرالمؤمنین(ع) بعد از چند مرحله که افرادی را می‌فرستد برای تهییج مردم کوفه که به یاری حضرت بیایند و نتیجه‌بخش نبود نهایتاً امام حسن مجتبی(ع) را به همراهی برخی دیگر از اصحاب می‌فرستند و حضرت در کوفه پیام پدر را خطاب به مردم کوفه می‌خوانند و مردم را به جهاد در راه خدا دعوت می‌کنند و ۹ هزار نفر از مردم کوفه را برای نبرد بصره به یاری امیرالمؤمنین(ع) می‌آورند و طبق دستوری که از امیرالمؤمنین داشتند ابوموسی اشعری را از استانداری کوفه خلع می‌کنند که این نکته مهمی در زندگی سیاسی امام حسن مجتبی(ع) است.

*چرا علی رغم بی وفايی مردم نسبت به امام علی(ع) بعد از شهادت وی با فرزندش با امام حسن(ع) بیعت کردند؟

بله! این نکته مهمی است که مردمی که امیرالمؤمنین(ع) را یاری نکردند و خون به دل ایشان کردند، بعد از شهادت ایشان با امام حسن مجتبی(ع) به عنوان خلیفه بیعت کردند که این موضوع جای دقت و بررسی دارد.

دلیل این کار را می‌توان در چند نکته به صورت خلاصه بیان کرد: یک مسأله نگرانی شدید مردم عراق از شامیان است. مردم متوجه شدند که رقیب جدی امام حسن(ع)، معاویه در شام است و سابقه درگیری قدیمی با امیرالمؤمنین علی(ع) را دارد و اگر اطراف امام حسن(ع) جمع نشوند و ید واحده نشوند و حضرت را یاری نکنند خطر تسلط شامیان بر عراق وجود دارد.

تأکید می‌کنم که یک رقابت قدیمی میان شام و عراق وجود داشته و در دوره‌های متعدد تاریخی قدرت بین این دو نقطه جغرافیایی جابه‌جا و مبادله می‌شده است. بنابراین ضدیت یا رقابت قدیمی بین عراق و شام انگیزه‌ای شد که مردم در اطراف امام حسن(ع) جمع شوند و با ایشان بیعت کنندتا مقابل شامیان بایستند.

نکته دوم، بیعتِ شخصیت‌های بزرگی بود که مردم از آنها تبعیت داشتند و جزء خواص جامعه بودند و مردم به اینها نگاه می کردند. آنها آمدند و با امام حسن(ع) بیعت کردند مثل قیس بن سعد، عبدالله بن عباس و ... وقتی که اینها با امام حسن مجتبی(ع) بیعت کردند، چون برای خیلی از مردم به عنوان خواص و الگو مطرح بودند، مردم هم تشویق شدند با امام حسن مجتبی(ع) بیعت کنند.

نکته سوم تلاش شیعیان معتقد به امام حسن(ع) است. چه در زمان امیرالمؤمنین(ع) که در کوفه بودند و چه در زمان امام حسن مجتبی(ع)، اکثریت مردم کوفه و عراق با امیرالمؤمنین(ع) و امام حسن(ع) بودند اما اینها همه شیعه اعتقادی نبودند؛ شیعه اعتقادی به این معنا که امام را معصوم و حجت خداوند و وصی‌الاوصیاء بدانند. بسیاری از آنها این گونه نبودند. اکنون وقتی که ما نام شیعه را به زبان می‌آوریم این اعتقادها به ذهن می‌آید ولی بسیاری از افرادی که با امیرالمؤمنین(ع) در مدینه بیعت کردند یا در سپاه امیرالمؤمنین(ع) بودند شیعیان سیاسی بودند یعنی امام علی(ع) را بر خلفای دیگر ترجیح می‌دادند نه اینکه امام علی(ع) را معصوم و حجت خداوند بدانند.

در ماجرای بیعت مردم با امام حسن مجتبی(ع) هم مسأله همین طور است. شیعیان اعتقادی برای تشویق مردم به بیعت با امام حسن(ع) تلاش کردند این تلاش شان یکی از زمینه‌های بیعت مردم کوفه با امام حسن(ع) شد.

نکته چهارم تصریح امیرالؤمنین(ع) به امامت و جانشینی امام حسن مجتبی(ع) است، این امر هم در اقبال مردم برای بیعت بی تأثیر نبود. مردم شیعه(اعتقادی یا سیاسی) امام علی(ع) بودند و ایشان را قبول داشتند. کوتاهی مردم در یاری امیرالمؤمنین(ع) به راحت‌طلبی و خستگی مردم از جنگ بر می‌گردد و الا مردم امیرالمؤمنین(ع) را قبول داشتند و به عنوان خلیفه بر حق اعتقاد داشتند و با شهادت ایشان طبیعی است که مردم به سراغ فرزند ارشد ایشان که مورد تأیید امیرالمؤمنین(ع) بوده و توسط حضرت امامت و جانشینی ایشان تصریح شده بروند و با ایشان بیعت کنند.

نکته پنجم روایت مشهور رسول خدا(ص) را می توان ذکر کرد که حضرت مکرر فرمودند «الحسن و الحسین امامان قاما أو قعدا: حسن و حسین دو امام هستند چه قیام کنند و چه قیام نکنند.» این روایاتی که در تأیید امام حسن(ع) و امام حسین(ع) وجود داشت و در ذهن مردم بودT یکی دیگر از زمینه‌های بیعت مردم کوفه با امام حسن مجتبی(ع) به عنوان خلیفه است.

*عده‌ای معتقدند که امام حسن(ع) داعیه خلافت نداشت، اما در واقع این گونه نبوده است. نظر شما در این باره چیست؟

در برخی از منابع تاریخی مطرح شده است که از ابتدا امام حسن(ع) علاقه‌ای به خلافت نداشته و منتظر فرصتی بود که خلافت را به معاویه واگذار کند؛ این تهمت به آن حضرت است. امام حسن(ع)، امام معصوم است و از طرف خداوند و به تصریح رسول خدا(ص) و امیرالمؤمنین(ع) به این مقام انتخاب شده است و در انجام وظیفه امامت، حضرت ذره‌ای مماشات با کسی نداشتند و کوتاه نمی‌آمدند.

در آن دوره شرایط سیاسی و اجتماعی به گونه‌ای رقم خورد که امام راهی جز پذیرش صلح نداشتند. امام حسن(ع) اگر مایل نبودند این اقدامات را انجام نمی دادند؛ مثلا وقتی که امیرالمؤمنین(ع) به شهادت رسید فردای آن روز امام حسن(ع) در اجتماع مردم حضور پیدا می کنند و سخنرانی کامل و غرایی در جمع مردم انجام می‌‌دهند.

ایشان می‌فرمایند: هر کس مرا نمی‌شناسد من حسن فرزند محمد رسول‌الله(ص) هستم؛ اینکه امام حسن(ع) مستقیم خود را به پیغمبر(ص) منتسب و از مردم دعوت می‌کنند که باید از ما اطاعت کنند نشان از چه دارد!؟ ایشان می‌فرمایند ما یکی از ثقلین هستیم؛ از ما اطاعت کنید. اولی‌الامر ما هستیم. حضرت آیه تطهیر را می‌خوانند و خودشان را مصداق آیه تطهیر معرفی می‌کنند اگر کسی مایل به حکومت نباشد این گونه خود را در مقابل چنین جمعی معرفی و عرضه و مردم را به تبعیت از خود دعوت نمی‌کند!

موضوع دیگر که از سوی برخی مخالفان مورد انتقاد هم واقع شده اینکه قیس بن سعد خدمت حضرت رسید و خدمت ایشان عرض کرد که ما به شرطی با شما بیعت می‌کنیم که با ستمگران جهاد کنید؛ یعنی بیعت به شرط جهاد با ستمگران. امام(ع) فرمود که من هیچ شرطی را نمی‌پذیرم جز کتاب خدا و سنت پیامبر(ص). این موضوع را برخی مستمسک قرار دادند که امام(ع) از اول میل جهاد با ستمگران را نداشته است.

این مسأله را نباید این گونه تلقی کرد اگر امام بخواهد برای بیعت و امامت کردنش شرط و شروطی را از سوی افراد مختلف بپذیرد که امکان‌پذیر نیست. امام این شرط را نپذیرفتند تا برای امامت جامعه دستشان باز باشد. امام و رهبر باید طبق تشخیص خودشان عمل کنند. اگر قرار باشد دیگران با شرط و شروط بیعت کنند در حقیقت آنها با شرط‌شان بیعت کردند نه با رهبر و امام.

امام برای حفظ حوزه اقتدار رهبری نباید شرطی را بپذیرد. اگر قرار است که ایشان امام باشد و مردم از او تبعیت کنند که مردم نباید برای ایشان شرط تعیین کنند. در این صورت امامت امام مقید به ده‌ها شرط و قیود می‌شود.

طبیعتاً امام در مسأله امامت دستش باز نخواهد بود. همیشه که وظیفه امام جنگیدن نیست. بنابراین امام برای اینکه وظیفه امامت خود را انجام بدهد، گاهی وقت ها ممکن است صلح انجام شود زمانی هم کارهای دیگر. دست رهبر برای انجام امور باید باز باشد. بنابراین امام این شرط را نپذیرفتند و گفتند که من فقط با شرط کتاب خدا و سنت پیغمبر(ص) بیعت می‌کنم.

نکته دیگر این است که وقتی مردم با امام حسن(ع) بیعت کردند، نامه مقتدرانه‌ای به معاویه می‌نویسند. اگر امام در مقام این بود که با معاویه صلح کند و میلی به خلافت نداشت این گونه عمل نمی‌کرد. امام نامه‌ای به معاویه می‌نویسند و از خلفای قبلی انتقاد شدید می‌کنند و به معاویه می‌نویسند که اکنون شما باید با من بیعت کنید. این نشان‌دهنده این است که امام در پذیرش مسأله خلافت و امامت جدی است.

آنجا که اختلافات میان معاویه و امیرالمؤمنین(ع) از قبل مطرح بود و این اختلاف‌ها به امام حسن مجتبی(ع) رسید طبیعی است که کماکان ادامه پیدا کند و معاویه از پذیرش بیعت با امام حسن مجتبی(ع) تمرد می‌کند و به جای اینکه بیعت کند جاسوسانی را به کوفه و بصره ‌فرستاد که شناسایی شدند و امام حکم اعدامشان را صادر ‌کرد. آیا اقدامات این گونه علامت کنار آمدن با معاویه است!؟ قطعاً این گونه نیست و علامت مقابله جدی است.

یا در یکی از نامه‌ها، امام حسن مجتبی(ع) به معاویه می‌نویسد حال که شما بیعت نمی‌کنید میان ما جز شمشیر حاکم نخواهد بود. این گونه برخوردهای شدید نشان دهنده این است که اگر مردم یاری می کردند قطعاً ایشان در نبرد با معاویه ذره‌ای کوتاه نمی‌آمدند.

معاویه خبر شهادت امام علی(ع) را به مناطق مختلف فرستاد و حامیان خود را برای نبرد با کوفه و عراق و جنگ با امام حسن مجتبی(ع) فراخواند. حضرت وقتی این خبر را دریافت کردند کوفیان را دعوت به مبارزه با شامیان و معاویه ‌کردند اما مشکلی در کوفه و عراق وجود داشت که کار را برای امام حسن(ع) سخت ‌کرد.

مردم با انگیزه‌هایی که قبلاً بیان شد با امام حسن(ع) بیعت کردند اما چند مشکل دارند؛ اول اینکه با ماجرای حکمیت در جنگ صفین به نوعی روحیه مردم کوفه دچار لطمه شده بود و روحیه خود را از دست داده بودند. بنابراین عده‌ای این گونه ضعیف شده بودند و روحیه جنگیدن نداشتند. عده‌ای از کوفیان هم به دلیل تبلیغات معاویه دچار شک و تردید بودند اما امام(ع) تدابیری را برای تقویت روحیه و تهییج سپاه ‌اندیشیدند و سپاه را به فرماندهی عبیدالله بن عباس روانه کردند.

در منطقه‌ای که دو سپاه روبروی همدیگر قرار ‌گرفتند با تبلیغات و فریب معاویه عبیدالله بن عباس با دو سوم سپاه یعنی حدود هشت هزار نفر به معاویه می‌پیوندد و این لطمه جبران‌ناپذیری به سپاه حضرت بود. معاویه جاسوسانی را به درون سپاه امام حسن(ع) گسیل می‌کند که اینها شایعه می‌کنند که امام حسن(ع) صلح کرده و این بیشتر به روحیه مردم لطمه می‌زند.

وقتی که امام به سپاه می‌پیوندد مذاکراتی میان دو سپاه انجام می‌شود اما چون صداقتی در کار شامیان نبود مذاكره بي نتيجه بود. به دنبال آن معاويه با جنگ روانی مردم را علیه امام حسن مجتبی(ع) تحریک کرد و خوارج به امام(ع) حمله ‌کردند که ایشان مجروح ‌شدند و مردم خواهان صلح شده و از جنگ كناره گرفتند و امام راهی جز پذیرش صلح نداشت.

*انگیزه معاویه از پیشنهاد صلح چه بود، چرا معاویه با امام حسن(ع) نجنگید و دنبال این بود که با صلح اوضاع را خاتمه دهند؟

معاویه می دانست که امام حسن(ع) مالک اصلی حکومت است و چون از طرفی دیگر طمع این را داشت که خلافت را از دست ایشان خارج کند و با توجه به این زیرک و مکار هم بود، سعی او بر این بود که به گونه‌ای این کار را انجام دهد که کمترین هزینه را برای او داشته باشد. معاویه خودش می‌دانست که حق با امام حسن(ع) است و حتی در وصیتش به پسرش می‌نویسد: حکومت حق فرزندان علی(ع) است با آنها مدارا کن.

بنابراین سعی دارد که به صورت مسالمت‌آمیز حکومت را از دست امام حسن(ع) خارج کند. بر همین مبنا معاویه به جنگ روانی و تخریب سپاه روی می‌آورد که با کمترین هزینه یاران امام(ع) را شکست دهد و بتواند صاحب حکومت شود.

نکته دیگر اینکه معاویه از جنگ با امام حسن(ع) و بنی هاشم وحشت دارد، معاویه بارها گفت که وقتی چشم های سربازان علی(ع) را زیر کلاه خود در جنگ صفین به یاد می‌آورد هوش از سرش می‌پرد. معاویه چون در جنگ صفین رشادت‌های امیرالمؤمنین(ع) و بنی‌هاشم و یاران علی را دیده بود و با نهایت ذلت فتنه قرآن بر سر نیزه را مطرح کرده بود تا جانشان حفظ شود از جنگ با امام حسن(ع) از نظر نظامی هم وحشت داشت.

نکته دیگر اینکه معاویه از موقعیت اجتماعی امام وحشت داشت. معاویه می‌دانست که حسن بن علی(ع) فرزند پیغمبر(ص) است و حتی مردمی که امام حسن(ع) را به عنوان امام قبول نداشته باشند به عنوان فرزند پیغمبر(ص) قبول داشتند و برای ایشان ارزش قائل بودند. بنابراین موقعیت اجتماعی که امام حسن(ع) داشت معاویه را از اینکه تیغ به روی امام بکشد بر حذر می‌دارد و سعی دارد به صورت مسالمت‌آمیز حکومت را از ایشان بگیرد.

نکته آخر اینکه اگر معاویه مستقیم با امام حسن(ع) می‌جنگید بعدا مورد اعتراض امت واقع می‌شد که چرا با پسر پیغمبر(ص) جنگیده است اما با پیشنهاد صلح دادن دو حالت پیش می‌آمد؛ یا امام(ع) صلح را می‌پذیرفت که به نفع معاویه بود یا اگر صلح را نمی پذیرفت و کار به جنگ می رسید و امام حسن(ع) به شهادت می رسید معاویه توجیه و بهانه و جواب برای افکار عمومی داشت که من صلح را پیشنهاد دادم اما خودشان قبول نکردند. بنابراین معاویه به صلح اقدام کرد.

از طرف دیگر مشکل بی وفایی امت، خستگی مردم از جنگ و ... شرایط را به گونه‌ای رقم زد که امام مجبور شدند برای حفظ اسلام صلح کنند و فرمودند که صلح من مثل حکایت داستانی است که حضرت خضر کشتی را سوراخ کرد چون غاصبان، کشتی‌های سالم را غصب می کردند. حفظ اساس اسلام و تشیع با این بی وفایی مردم تنها به صلح بستگی داشت که حضرت این امر را پذیرفتند و در نهایت مظلومیت با معاویه صلح کردند تا اساس اسلام حفظ شود.

کد خبر 2848458

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha