مجله مهر- عطیه همتی: سراپا سفید پوشیده است با ریش های سفیدی که به لباس هایش هم می آیند و با دستان زخمی پر از بریدگی و خون مردگی که به دردشان پا نمی دهد. چون هنوز برای کار کردن به آنها احتیاج دارد. کار جوهره پیرمرد ۶۳ ساله قوچانی است. چیزی که او را بعد از سه سال بازنشستگی هنوز به این پارک وصل کرده است و نمی تواند از آنچه اینجا بنا کرده دل بکند.
ساده و بی شیله پیله حرف می زند. بین هر دوتا جمله دعایمان می کند و احوالمان را می پرسد و ناراحت است که ماه رمضان به دیدنش آمده ایم و برای پذیرایی دستش بسته است. در یک روز گرم تابستانی برای دیدن «برات طریقتی» یا همان «عمو برات» به بزرگترین پارک تهران در کنج نقشه پایتخت رفتیم تا از او درباره زندگی و کارش در متفاوت ترین سرویس بهداشتی بپرسیم.
اوایل همه مخالف بودند
عموبرات متولد ۱۳۳۲ در قوچان است. از بیست سالگی که پایش را به تهران گذاشته در سالن های غذاخوری و تالارهای پذیرایی کار کرده است. حالا هم بیشتر از ۱۰ سال است که در پارک آزادگان واقع در جنوب شرقی پایتخت کار می کند. ۴ فرزند دارد و به ما می گوید یکی از پسرهایش که کارشناسی ارشد خوانده همین روزهاست که بایدسربازی برود. وقتی از این سرویس بهداشتی عجیب و گلکاری شده می پرسیم برمی گردد به ۷ سال پیش، به زمانی که تصمیم گرفت محل کارش که شاید به نظر برخی افتخارآمیز نباشد را زیبا کند: « ۷ سال پیش گلکاری و تزئین این دستشویی را آغاز کردم. خیلی با خوشحالی و ذوق این کار را انجام می دادم. اما برخی می گفتند مگر سالن اجلاس است؟ مگر عروسی گرفته ای؟ حتی عده ای می گفتند مردم خرابشان می کنند اما من گوش نمی دادم و کار خودم را می کردم. اوایل گلهای طبیعی می آوردم. یکبار همین نزدیکی یک کامیون گل و گیاه چپ کرد و بارش به زمین ریخت. دیگر گلها به کارش نمی آمدند چندتا برداشتم و اینجا گذاشتم. اما چون درو دیوار را مجبورم با مواد شیمیایی بشورم گلهای طبیعی نمی مانند و از بین می روند. برای همین با گلهای مصنوعی تزیین شان کردم.»
ورود با کفش ممنوع!
هزینه تمام گلها و تزیینات دستشویی را خود عموبرات از جیب خودش داده است. از این بابت هم هیچ نگران نیست چون خودش دوست دارد این کارها را انجام بدهد. روزهای اول خانواده هم خیلی باکارش موافق نبودند اما بعد از آنکه مسئولان و پیمانکاران پارک تحویلش گرفتند و با انعام و کمی اضافه حقوق قدردانی کردند نظرشان عوض شد. واکنش های مردم به این دستشویی زیبا هم بی نظیر بوده آنقدر که خودش می گوید هر روز کلی از مردم انعام می گیرد و خیلی ها از جاهای دور برای دیدن این دستشویی به این پارک می آیند. راست هم می گوید همینطور که داریم با عموبرات حرف می زنیم پسربچه ای کنار دستشویی دوربین موبایلش را روشن کرده تا از این مکان شگفت انگیز عکس و فیلم بگیرد. عموبرات هر لحظه دور این دستشویی می گردد و به قول خودش همیشه دستمال به دست ایستاده تا مبادا لک و کثیفی از چشمش جا بیفتد.
تا حرفهایش را از زبان خودش نشنوید باور نمی کنید که شاید همین سرویس بهداشتی تمام دنیای این مرد باشد. با ذوق عجیبی می گوید:« خیلی از پارک های بالای شهر من را می خواهند که بروم متصدی سرویس بهداشتی های آنجا باشم. اما هم مسئولان این پارک اجازه ندادند هم اینکه مسیرش هم برایم خیلی دور بود. خب من خانه ام نزدیک همین جاست آنجا رفتن برایم سخت است ضمنا من ۷ سال برای این دستشویی زحمت کشیدم. دیگر از سن من گذشته که بروم جای دیگری همه چیز را از صفر شروع کنم. مردم اینجا همه مرا می شناسند کلی دعایم می کنند. هربار می آیند با من سلام و علیک می کنند و با من عکس می اندازند.»
البته این دستشویی زیبا قوانینی هم دارد. شما باید به محض ورود کفشهایتان را در آورید و با دمپایی های تمیزی که عمو برات برایتان گذاشته به داخل دستشویی بروید و روی فرش هایش راه بروید. او هم قول می دهد در زمان استفاده شما از سرویس بهداشتی از کفش هایتان مراقبت کند. اگر هم برگشتید و با یک لیوان آب خنک مواجه شدید تعجب نکنید چون عموبرات هوای مهمان هایش را دارد.
این دستشویی رقص نور دارد!
تمام فکر و ذکر عمو برات این دستشویی است. آنقدر که شب ها خوابش را می بیند: «این دستشویی همه زندگی من است. من شبها خواب اینجا را می بینم. مثلا خواب می بینم کثیف شده یا اینکه خدای نکرده آتش گرفته و با استرس از خواب بیدار می شوم.» تزئین این دستشویی تنها ایده اش نیست. او به تازگی قفسه هایی خریده که می خواهد برای راحتی مردم داخل دستشویی ها نصب کند تا با خیال راحت وسایل و تلفن همراهشان را آنجا بگذارند. برای دستشویی رقص نور و ریسه های رنگی هم گذاشته که اگر شبها به این پارک بروید با این نورهای رنگی راحت آنجا را پیدا می کنید. اما آخرین ایده اش برای اینجا خرید بلندگو و باند است. عموبرات می خواهد برای کسانی که از این سرویس بهداشتی استفاده می کنند موسیقی پخش کند. وقتی می گویم اصلا این فکرها چطوری به ذهنش می رسد فقط یک جواب ساده می دهد: «من اینجا را خیلی دوست دارم. برایش همه کار می کنم» با اینکه این پارک دستشویی های زیادی دارد هیچ کدام شبیه دستشویی عموبرات نیست. به خاطر همین می گوید بعضی ها برای دستشویی رفتن حاضرند مسیر زیادی را بیایند تا از این دستشویی استفاده کنند. اما کارهای عموبرات فقط به این دستشویی ختم نمی شود. او هرازچندگاهی به خارج از شهر می رود و از کارخانه های سیمان و بیابان ها برای کارگران پارک کیسه جمع می کند تا آنها نخاله و چمن ها را داخلش بریزند. تا حالا هم کلی پول و کیف پیدا کرده که تا پیدا شدن صاحبشان در اتاقش از آنها نگهداری می کند. برای همین شاید گفتنش اغراق نباشد که برکت این پارک به عمو برات بسته است.
مردم برای تشکر من هدیه می دهند
متصدی زیبا ترین سرویس بهداشتی دنیا برای خودش خیلی معروف است. همان اول هم که سراغش می رویم با لحن مهربانی ما را پذیرا می شود و می گوید: « من مخلص همه خبرنگارها هستم.» تا الان هم با کلی رسانه های ایرانی و خارجی حرف زده و از همین طریق یک کربلا و مکه رفته است.
با شرم و خجالتی می گوید: «یکی از دفعاتی که به برنامه ای دعوت شدم. خانمم گفت که بگو باغبان هستی و حالا همچین کاری هم کرده ای. من را به همین اسم معرفی کردند اما وقتی برنامه شروع شد گفتم که من مسئول این دستشویی هستم. من به کارم افتخار می کنم. افتخار دارد که پیرمرد بی سوادی مثل من در این سن و سال اینطوری کار می کند. خیلی هم کارم را دوست دارم.» بسیاری از رسانه های خارجی نیز سراغ عمو برات رفته اند: «یکبار یک نفر از خارج آمده بود تا با من مصاحبه کند. بعد از مصاحبه به من خرده گرفتند که می دانی با رسانه بیگانه حرف زدی؟ من هم گفتم من که این چیزها را نمی دانم. من گفتم من خاک پای مردم ایران هستم.»
عموبرات شبهای تعطیلی که پارک شلوغ می شود دلش نمی آید ۹ شب در ها را ببندد و برود. برای همین اگه ایام تعطیل به چند روز هم بکشد عموبرات شب ها پارک می خوابد تا مهمانان پارک معذب نباشند. مردمی هم که او را می شناسند برایش هدیه می آورند از چیزهای کوچک بگیرید تا کت و شلوار و پارچه. همین محبت هاست که عموبرات را بعد از سه سال بازنشستگی اینجا نگه داشته است و با افتخار می گوید: «در خیلی از سخنرانی ها و همایش ها از من حرف می زنند و به کارمندانشان می گویند من را الگو قرار دهند.»
دلم می خواهد بروم مسجد کوفه خدمت کنم
عمو برات از خارج از کشورهم مشتری دارد. خودش می گوید تنها آرزویش این است که یکبار دیگر کربلا برود. با خوشحالی می گوید که مسجد کوفه از او خواسته اند که برود مسئولیت سرویس بهداشتی آنجا را به عهده بگیرد. این جمله را با خوشحالی می گوید انگار که توی دلش قند آب می شود بعد هم ادامه می دهد که اگر بتواند می خواهد با خانمش برود آنجا و باقی عمرش را آنجا خدمت کند و چه چیزی بهتر؟ مصاحبه که تمام می شود باهمان ژست ساده کارگری اش می ایستد و چندتایی عکس می گیرد. پشت سرمان دعا می کند و آخر سر با صدای بلند می گوید اگر مشهد بروم زیر ایوان طلا برایتان مخصوص صلوات می فرستم.
نظر شما