۱۴ بهمن ۱۳۹۴، ۱۴:۰۱

هنرهای ازیادرفته ایران- ۳۳

«یکی یکدانه» بازار قدیمی دزفول کیست/۲۰۰ضربه برای یک‌لقمه‌نان حلال

«یکی یکدانه» بازار قدیمی دزفول کیست/۲۰۰ضربه برای یک‌لقمه‌نان حلال

دزفول-«استاد احمد» یکی یکدانه بازار قدیمی دزفول است، ۶۰ سال عاشقی کرده و حالا در ۷۱ سالگی همچنان برای یک‌لقمه‌نان حلال بر پیکره نمد ضربه می‌زند، همه حرفش این روزها فراموشی هنر اجدادی‌اش است

خبرگزاری مهر، گروه استان‌ها - رویا رجبی: در گوشه‌ای از بازار تاریخی شهر بر روی چند متر از زمین خدا که هیچ شباهتی به مغازه و کارگاه ندارد، هنر پیرمردی با دستان پینه بسته و لباس‌هایی که بوی کهنگی می‌دهند خودنمایی می‌کند. پیرمردی که ناتوانی‌اش را در پس عشقی چندین ساله پنهان کرده و با تمام قدرت بر روی پشم‌های گره خورده می‌کوبد تا هنر بسازد و با پایبندی به عشقش (نمدمالی) فخر بفروشد.

می‌گویند تنها هنرمند به جای مانده از حرفه نمدمالی در دزفول است. استاد «احمد محمدیان‌نژاد» پیرمرد ۷۱ ساله‌ای که از نوجوانی در کنار پدر خود، هنری را فرا می‌گیرد که از اجدادش برایش به ارث رسیده است.

حال که نزدیک به ۶۰ سال از آن روزهای پر فراز و نشیب می‌گذرد، بازار دیگر شبیه آن روز‌ها نیست و گویا هیچ چیز در آن، رنگ و بوی گذشته را ندارد اما استاد احمد قصه ما همانند‌‌ همان سال‌ها با رادیو خاک گرفته کنج مغازه‌اش بی‌هیچ زیر اندازی، شب و روز‌ها را سر می‌کند. گویی با مغازه‌ای متروکه که رنگ و بوی تاریخ می‌دهد در گذشته مانده است.

مردی که اکنون خود به تنهایی، سنگینی تاریخ یک حرفه و هنر را به دوش می‌کشد و جز از عشق دم نمی‌زند. سقف تخریب شده مغازه‌اش یادگار جنگ تحمیلی است که نشان می‌دهد خمپاره‌ها، موشک‌ها و بمب‌ها هم در مقابل عشق استاد به نمدمالی کم آورده‌اند.

راسته نمدمالان بازار سالهاست که به جز «استاد احمد»، نمدمال دیگری به خود ندیده است. گویی این پیرمرد نمدمالی را به انحصار خود درآورده است؛ اما نه... حرف‌هایش حکایت از یک درد دارد. دردی که بوی فراموشی می‌دهد. دردی که می‌گوید دیگر کسی نیست که به این هنر و صنعت دستی اصیل دزفولی روی بیاورد و استاد را سخت نگران کرده است، نگران روزی که دیگر نباشد و با نبودنش نمدمالی نیز برای همیشه به ورطه فراموشی سپرده شود.

و استاد نمی‌داند این روز‌ها غم تنها بودن و به فراموشی سپرده شدن هنر ۶۰ ساله‌اش را داشته باشد و یا نامهربانی و حمایت نکردن متولیانی که از وظیفه خود تنها سرزدن‌های‌گاه و بی‌گاه و صد البته بی‌نتیجه را یاد گرفته‌اند...

استاد احمد نمدمال در هیاهوی سر و صداهای بازار با خنده‌هایی که گویا قصد فریب رازهای دلش را دارند با یک انرژی مثال زدنی پاسخگوی سوالاتم می‌شود. آنقدر با انرژی و با قدرت حرف می‌زند که اگر چین و چروک‌های بیشمار دست و صورتش نبود آدم در سن و سالش می‌ماند...

* یکی یکدانه بودن در بازار قدیم دزفول چه حسی دارد؟

هم حس خوبی است هم بد. بد از این بابت که کسی کنارم نیست تا کارم را با او شریک شوم و خوب هم از این جهت که با این همه مشکلات پیری، هنوز هم به علاقه‌ام پایبند هستم و تا زمانی که زنده‌ام این هنر را نیز زنده نگه می‌دارم تا حداقل بتوانم پاسخگوی افرادی باشم که برای سوال و تحقیق مراجعه می‌کنند. نمدمالی یک هنر ارزشمند است و گاهی از تهران و سایر استان‌ها نیز برای مصاحبه می‌آیند تا من را که تنها بازمانده این حرفه هستم از نزدیک ببینند.

* از چه زمانی در کارتان تنها شدید؟

پس از دوران جنگ هنوز چند نفر نمدمال در بازار وجود داشت، اما هر کدام از آن‌ها در سال‌های مختلف فوت کردند و تقریبا از آن زمان تاکنون من تنها نمدمال بازار بوده‌ام. هرچند تا حدود ۱۰ سال پیش شاگردانی نیز داشته‌ام اما این افراد یا به خاطر مشکلات و سختی کار قید همراهی را می‌زدند و یا آن‌ها نیز بر اساس تقدیر فوت می‌کردند.

* به نظر شما چرا دیگر کسی به نمد مالی روی نمی‌آورد؟

چون دیگر کسی به خودش زحمت نمی‌دهد این کار پردردسر را انجام دهد. مثلا من همیشه به خاطر وضعیت کاری و موادی که با آن‌ها سر و کار دارم ظاهرم به هم ریخته است. آن موقع نیز کسی کار را سخت نمی‌گرفت اما در این زمانه با توجه به شرایط بد اقتصادی و درآمد پایینی که این حرفه دارد کسی رغبت نمی‌کند خود یا فرزندش را وادار به نمدمالی کند.

* بازار قدیم از گذشته تاکنون چه تفاوت‌هایی کرده است؟

زمان‌های گذشته در بازار قدیم هر کدام از حرفه‌ها، راسته مخصوص خود را داشت. راسته‌هایی از جمله آهنگران، سراج‌ها و راسته نمدمالان هم که تا پل قدیم امتداد داشت اما اکنون با گذشت بیش از نیم قرن که در این مغازه و بازار هستم راسته نمدمالان به طور کلی تغییر کرده و به نوعی به راسته استیل فروشان تبدیل شده است. دیگر راسته‌ها نیز با وجود اینکه هنوز پابرجا هستند اما حس و حال گذشته را ندارند.

* دیدن این همه تغییر برایتان دشوار نیست؟

قطعا همین طور است و خیلی دلم می‌گیرد. چرا که اگر کسی کنارم بود و مانند من نمدمالی می‌کرد انگیزه من نیز بیشتر می‌شد و می‌توانستم حتی با کمک او نمدهای بیشتری را درست کنم. واقعا حیف است که این هنر ارزشمند اینگونه فراموش و نابود شود. من اکنون با تمام توانم کار مردم را راه می‌اندازم اما واقعیت این است که قدرت زیادی برایم نمانده است.

* استقبال مردم برای خرید نمد چگونه است؟

مردم کم و بیش می‌آیند. نمد به دلیل طراحی و نقشه زیبا و کیفیت بالایش همواره مورد توجه مسافران بوده و حتی از تهران و دیگر استان‌ها نیز مراجعه می‌کنند و سفارش می‌دهند اما من به دلیل تنها بودن و شرایط جسمانی‌ام نمی‌توانم تمام سفارش‌ها را بپذیرم چرا که زمان زیادی می‌خواهد. ضمن اینکه جنس کار هم باید تامین شود در حالی که تهیه پشم مناسب زحمت زیادی دارد، بنابراین در طول ماه شاید بتوانم فقط ۵ تا ۶ سفارش را قبول کنم.

* حمایت متولیان این صنعت از جمله میراث فرهنگی شهرستان چگونه است؟

میراث فرهنگی هیچ گونه حمایتی نمی‌کند چه در زمان رئیس قبلی و چه فعلی تاکنون مساعدتی صورت نگرفته است. با وجود اعتراض‌های مکرری که داشته‌ام اما با گذشت ۶۰ سال که در این حرفه مشغول هستم از سوی آن‌ها نه حق الزحمه‌ای دریافت کرده‌ام و نه بیمه هستم. حتی چندی پیش به دلیل بیماری حدود ۸ ماه خانه نشین بودم و با اینکه از میراث فرهنگی استان نیز به عیادتم آمدند و وعده‌هایی دادند اما هیچکدام عملی نشد. تنها کاری که میراث فرهنگی شهرستان انجام داده این است که چند باری به مغازه‌ام سر زده‌اند که این امر دردی از دردهای من دوا نمی‌کند. همین حمایت نکردن‌ها هم باعث شده که نتوانم به افراد جدید برای ورود به این حرفه آموزش دهم.

* پس در واقع فقط عشق است که شما را دراین کار نگه داشته است؟

بله. من در سرما و گرما در این مغازه هستم، شرایط خیلی سخت است اما همیشه خودم را سرحال نشان می‌دهم چون هنوز عاشق کارم هستم، کاری که از اجدادم برایم به ارث رسیده است. لطف خدا نیز باعث شده تا در سن ۷۱ سالگی هنوز هم به کارم ادامه دهم.

* ساخت یک نمد چند روز طول می‌کشد و چه مراحلی دارد؟

در گذشته که شاگرد داشتم ۲ روز طول می‌کشید اما در حال حاضر که تنها هستم و جوان نیستم نمدی شاید قریب به پنج روز طول بکشد. برای ساخت نمد ابتدا عشایر پشم گوسفند می‌آورند، پشم‌های سفید و قرمز و مشکی جداسازی می‌شوند ضمن اینکه پشم مرغوب و نامرغوب نیز جدا می‌شوند. در گذشته با استفاده از کمان پشم‌ها را حلاجی می‌کردیم اما اکنون به کارخانه می‌فرستیم. بعد از حلاجی کردن پشم‌ها، قالب را پهن می‌کنیم و نقش نمد مورد نظر را برروی قالب می‌گذاریم سپس پشم هارا می‌پیچانیم و بااستفاده از آب و ضربه‌های دست و پا دویست ضربه به دو طرف آن می‌زنیم تا نقش جور شود، سپس لبه‌های آن را با استفاده از آب و صابون شسته و ضربه می‌زنیم تا بعد از مدتی نمد آماده شود.

* هزینه فروش هر نمد چقدر است؟

بستگی به جنس، نوع و پشم استفاده شده دارد اما به طور کلی یک نمد استاندارد و تمیز حدود ۳۰۰ هزار تومان به فروش می‌رسد هر چند در چند وقت اخیر حدود یکصد هزار تومان از این میزان نیز برای نرم کردن هر نمد به کارخانه داده می‌شود.

* استفاده از نمد چه فایده‌هایی دارد؟

نمد به خاطر ویژگی‌های خاص خود در تابستان خنک و در زمستان گرم است و در صورتی که به عنوان زیر انداز استفاده شود در درمان درد کمر موثر است. بار‌ها شده برخی نیز برای درمان خار پاشنه به دکتر مراجعه کرده‌اند و نتیجه‌ای نگرفته‌اند اما با استفاده از نمد در کف کفش‌هایشان درمان شده‌اند.

 * آینده این حرفه را چگونه می‌بینید؟

وقتی به این موضوع فکر می‌کنم به شدت ناراحت می‌شوم که بعد از من کسی دیگر در این حرفه و هنر فعالیت نمی‌کند. نمی‌دانم تا کی زنده هستم اما قطعا بعد از من آینده‌ای برای این هنر نخواهد ماند مگر اینکه متولیان به فکر راه چاره‌ای باشند.

عشقی به وسعت یک عمر زندگی

مصاحبه را تمام می‌کنم اما استاد هنوز جملات تکراری را که حین مصاحبه نیز بار‌ها به زبان آورد مجددا زمزمه می‌کند «این هنر از اجدادم به من رسیده است»، «روزگاری این راسته پر بود از مغازه‌های نمد مالی»، «سالهاست که من تنها نمد مال این بازار هستم» و... آنقدر تکرار می‌کند که خودش هم خنده‌اش می‌گیرد از جملات تکراری.

جملات تکراری می‌گوید و نمدی که تقریبا اواخر کارش است را با دستانش مشت می‌کند و می‌زند... نمدی که به گفته خودش، زین اسب بود. در این میان اما من احساس می‌کنم چند دقیقه مصاحبه برای توصیف عشقی ۶۰ ساله کم است و خیلی حرف‌های دیگر باید زده شود اما استاد با خنده می‌گوید «تمام حرف‌ها همین است، بگذار سفارش مردم را آماده کنم».

از مغازه‌اش خارج می‌شوم. مغازه‌ای که شاید در ظاهر ارزشمند‌ترین وسایل موجود در آن چندکیسه پشم و یک کمان پنبه زنی باشد اما عشقی به وسعت یک عمر زندگی را به رخ تمام عابران و نظاره گران این مغازه ساده نمدمالی می‌کشد... و منی که هنوز در عجبم از معجزه این عشق سراسر تنهایی و پایبندی پیرمرد قصه‌مان به هنری که می‌خواهد فقط با وی جادوانه شود.

کد خبر 3021801

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha