به گزارش مهر ، گنادي آوديف دكتراي تاريخ، شرق شناس درباره اين شاعر و زبانشناس نوشته است : " آودييوا لودميلا يوگنيوا " تحصيلات خود را در دانشگاه دولتي مسكو به پايان رسانده و اكنون در اتحاديه نويسندگان روسيه ، فدراسيون بين المللي خبرنگاران، اتحاديه ادبيات نويسان مسكو و شوراي بنياد خيريه فرهنگي مسكو عضويت دارد .
وي صاحب ده ها اثر ، مقاله و كار علمي در مورد فرهنگ و هنر ايراني، سينماي ايران، نقاشي و تاتر انقلاب بوده است. همچنين در راديو مسكو صد ها رپرتاژ و مصاحبه در زمينه هاي فرهنگ، هنر و ادبيات انجام داده است. او مطالبي در مورد فرهنگ معاصر و واقعيت هاي جامعه ايران دارد كه در مجموعه مقالات انستيتوي شرق شناسي آكادمي علوم روسيه به چاپ رسيده است. وي يكي از مولفان كتابچه راهنماي « ايران معاصر» مي باشد.
خانم آودييوا نامزد جوايزي از جشنواره هاي بين المللي و روسي در زمينه هاي هنر و شعر بوده و بارها در سخنراني ها و كنفرانس هاي مختلفي كه از طرف ايران و ساير كشور هاي خارجي برگزار شده، شركت كرده است و موفق به دريافت جايزه «تلاش فرهنگي» گرديده است.
وي پديدآورنده پانزده كتاب شعر و نيز منتخب اشعار براي كودكان مي باشد . در مجموعه « گلنماي شرق » كه توسط انتشارات « گمونيتاري » به چاپ رسيده ، كتابهايي از شاعر با عناوين: « روحم را به ايران تقديم مي كنم »، « باغ هاي بهاري ايران »، « دوباره بلبلان نغمه عشق سر دادند» كه در آنها بيش از 300 قطعه شعر و تكه هايي از اشعار بزرگان در مورد طبيعت ايران، شاعران بزرگ ايران زمين، تاريخ چند هزار ساله و زنان ايراني آمده است .
به گزارش مهر ، بيشترين بخش از اين اشعار با الهام از انقلاب اسلامي و رهبر كبير آن، نوشته شده است، بعلاوه ترجمه چند غزل از امام خميني تحت عنوان « در بوستان امام خميني » توسط ايشان گرد آوري شده است . در مجموعه « راهي به سوي آزادي » بيش از 80 قطعه شعر با الهام از انقلاب اسلامي و بنيانگذار آن، با بياني شيوا و عميق و در طيف هاي گوناگون، گنجانده شده است .
در مجموعه حاضر، خوانندگان ، صداي زمان و نداي شركت كنندگان در وقايع انقلاب اسلامي ايران را مي شنوند. آهنگ دروني اشعار منعكس كننده و شناساننده طلوع معنوي امام خميني وابعاد شخصيت ايشان مي باشد. خانم آودييوا، از امام خميني به عنوان سياست مداري بزرگ، فيلسوفي برجسته، سخنراني عظيم ، شاعري نازك بين، فردي بي آلايش و بي نياز از ثروت دنيوي و مردي كه بخشي از عمر خويش را در تبعيد به سر برده، مي داند .
در قلم مولف ايام تلخ و شيرين مردم ايران و رهبرشان در جريان انقلاب و جنگ بسيار قابل درك و حس مي باشد . بخشهايي در رابطه به نقش جوانان در مسير انقلاب، زنان و مادراني كه با حكم امام به تربيت شهرونداني قابل پرداختند، اختصاص دارد .
انديشه تابناك و سخنان امام خميني كه در اين اشعار بدان اشاره رفته است، اگر چه ممكن است عبرتي براي دولتمردان نباشد ، ليكن هر بيت آن سبب بيداري وجدان و عقل انسان هاي آزاده نسبت به مسئوليت اجتماعي خويش است .
اشعار تاريخي « راهي به سوي آزادي » چشم خوانندگان را به وقايع انقلاب اسلامي باز مي كند و ثابت مي كند كه مردم ايران خود سكاندار سرنوشت خويش بوده و براي ساختن كشوري آزاد و مستقل به پيش مي روند.
ترجمه قسمتي از اشعار " راهي به سوي آزادي "
بخش اول / نمي توان نور ستارگان و خورشيد را خاموش كرد
خواننده عزيز، تو را دعوت مي كنم
با هم صفحات تاريخ را ورق بزنيم.
حوادث و چهره هاي واقعي،
كشوري بيگانه ولي زيبا.
اي خواننده، اين صفحات كشفيات زيادي
براي تفكر درباره ميهن و زندگي ما در بردارند.
سياره مجنون ما همانند آتشفشان "وزوي" است:
ترور و جنگ بر دنيا فرمانروايي مي كنند.
ولي هر كس تشنه صلح و آرامش
و آزادي واقعي براي روح و جان خود است .
از همين روست كه قهرمانان
و رهبران بزرگ خردمندي به دنيا مي آيند.
سرنوشت مرداني با سرنوشت بزرگ به مانند ستاره درخشان است.
خواننده عزيز، خواهش مي كنم
همه ابيات اين منظومه را بخوان
به معاني لابلاي سطور هم توجه كن
و بيشتر درباره خشونت عصر جديد فكر كن.
نمي توان نور ستارگان و خورشيد را خاموش كرد.
زندگي يكي است. فلاسفه هم آرزو داشتند
زندگي را زيبا سازند
تا برادري، عشق و ايمان شكوفا شوند.
شرافت، صداقت و پاكيزگي، عدل مي آورند.
كشوري برگزيده و مردمي شايسته
تاريخ را آفريده و عصر خود را سرافراز مي سازند.
انسان به اين كشور بزرگ افتخار مي كند.
كشور بزرگي كه در آنجا قلب آزادانه مي تپد،
كه در آنجا حاكمي خردمند
كشور بزرگي را به ارث مي گذارد. او زاهد بود
و با ايستادگي در برابر توفان به كشور خود فجر ارزاني داشت.
بخش دوم / فقيه تحصيل كرده اي كه آموزگار مردم بود
همه ملتها قرنهاست كه
به سوي آينده اي با برادري و برابري مي شتابند
ولي قرن 21 رسوايي به بار آورده است
دوباره جنگ، فقر، مرگ كودكان و ترور.
متحد شويم، دوشادوش هم بايستيم
اين پيام شعر من است.
خواننده عزيز، مي خواهم كه آدميان
در اين دنياي شكوفا بدون خصومت همزيستي كنند
لابلاي سطور شعرم
يك درس ديگر تاريخ نهفته است
و آن اين است كه راه به سوي آزادي وجود دارد
اين راه طولاني دشوار است ولي نور آن مثل نور ستاره در آسمان شبانه است
همين نور است كه قرنهاست انسانها را به سوي خود جلب مي كند
انسان آرزو و رؤياي برابري و برادري را دارد
مهم نيست خداوند به او چه رنگ پوستي داده باشد
همه در مقابل خدا برابر هستند. هيچ كس روي زمين اضافي نيست
راه سعادت يكي است
اين راه حكميانه مردمي است
كه آزادي را فهميده و قدر آن را دانسته باشند.
مردمي كه توانستند قل و زنجير ظلم را پاره كنند
و راه جديد به سوي رستاخيز را به كشور خود ببخشند
اگر رهبر خردمند باشد و كار خود را بداند
روزنه اميدي گشوده مي شود.
و مردم دنبال او مي روند
به او مثل خورشيد
ايمان مي آورند
اوهم جان خود را فداي فجر آزادي مي كند
خميني چنين رهبري بود
درد ملت، درد او بود.
فقيه تحصيل كرده اي كه آموزگار مردم بود
مردم به دنبال او رفتند. كشور از او پيروي كرد.
بخش سوم / ماه گرم بهمن
او در شهر خمين در خانواده اي بزرگ ديده به جهان گشود
خانواده او از اهل بيت حضرت محمد (ص) بود
تصادفي نيست كه به او نام "روح الله" دادند
روح خدا با اوست و امام هميشه روح خدا را دارد
«نبض انقلاب با قلوب جوان مي تپد»
امام خميني
او به جهان نمونه نادري داد
و رهبر جوانان شد
نور خردمندانه انديشه هاي او
قلوب و اذهان را بر آشفت
جوانان به زورگويي رژيم شاه
جواب رد دادند.
دانشگاه زنده شد
حكومت هم با احساس ناتواني خود
ارتش را عليه جوانان به كار گرفت
ميدان به خون آغشته شد
نه گرم سرب پرواز مي كرد ، (منظور گلوله است)
ولي قلب مملو از عشق شد.
جوانان تهران و تبريز
فداي كشور خود شدند
آنها
به سازش ها تن نمي دادند.
عزت و شرافت را نمي توان كشت.
دوستان به زندانها انداخته شدند
ولي روز 15 خرداد
روز « بذر نيك » است
كه نهادن آن در خاك بي نتيجه نخواهد بود
همين بذر نهالي سبز بيرون خواهد آورد
و به درخت آزادي تبديل خواهد شد .
در ماه گرم بهمن
ماهي كه به رنگ خون عاشقان مجروح شده .
ميهن، خود سرخ خواهد شد .
ماه مارس. ماه خوب، نوروز.
ولي قم و شيراز، مشهد و تبريز
آرام نيستند.
در همان ماه سربازان
مردم را با گاز اشك آور و از پشت هدف قرار دادند.
فيضيه هم يادش نرفته است:
دانشجويان را به طور وحشيانه كتك مي زدند ،
دهقانان و بازاريان و همه مدافعين
صادق وطن را
بخش چهارم / عشق به مردم
ولي در يك سحرگاه ماه نوامبر،
سربازان درب خانه او را شكستند.
او در لحظه اي بازداشت شد
كه براي الله نماز مي خواند.
هواپيما به آنكارا پرواز مي كند
او مجبور شد براي سال ها
ميهن عزيز خود را ترك كند.
و در كشور بيگانه به پيشواز طلوع آفتاب برود
دور از مناره هاي ميهن .
ولي او شاعر انقلاب،
فيلسوف و پدر انقلاب بود
او نور اميد را به خانه
فرد فرد ملت خود مي برد
آرزو داشت به مردم آزادي اعطا كند
تا كشور سربلند خود را ببيند.
او كه 13 سال درنجف زندگي كرد
عراق را مانند ايران شناخت.
پير و جوان او را دوست داشتند
ولي دشمن مكار بود.
نام خميني در سراسر جهان
مانند صداي تندر شنيده مي شد
آزادگان جهان
در پيامهاي او دنبال پاسخ مي گشتند.
او را از عراق اخراج كردند،
و او در فرودگاه اورلي به زمين نشست.
خميني در پاريس چهار ماه
بدون ترس زندگي كرد.
راه او پر بركت و دشوار بود.
ولي توفان زندگي نمي توانست او را بشكند.
او در عشق به مردم اين دار فاني زندگي مي كرد
و انوار آسماني هرگز او را ترك نمي كرد.
او به منشأ حكمت و ايمان مبدل شد،
پيغمبر زنده اي بود،
كه ديوار اخلاق جديد را ساخت،
بين آينده، حال و گذشته.
او به پيش نگاه مي كرد و با نگاه نافذ خود سالهاي آينده را مي ديد،
او مي دانست كه ايران در آغوش آزادي شكوفا خواهد شد،
مي دانست كه قرآن كريم ، ارزنده ترين ميراثي است كه پيغمبر در مجاهدت
در راه كمال براي ما باقي گذاشت.
توده هاي مردم خشمگين
در ميدان ژاله را به خاطر دارم.
و در آن ماه سپتامبر
افراد گارد، آزادي را هدف قرار مي دادند.
ولي نمي توان مزه آزادي
آميخته در خون و اشك را كشت.
آزادي مانند لاله سرخ رشد مي كرد،
در همه باغ ها.
بخش پنجم / اصلاحات را روي سرنيزه نمي آورند
آنهايي كه مزه مبارزه را چشيده اند، نمي توان شكست داد.
آنهايي كه قدرت حقيقت را شناخته اند، نمي توان مغلوب كرد.
آنهايي كه قدر زندگي را دانسته اند، شهيد قهرمان مي شوند.
«مرگ بر شاه!». انقلاب پيروز مي شود .
شاه، حاكم مطلق
فرار كرد.
امام، فرزند بزرگ و پر افتخار ايران
با مجاهدت خود پيروزي را به ايران ارزاني داشت.
نوزادي روي دست او بود،
اين نوزاد، ايران جديد بود.
جهان فهميد كه اين پيرمرد تاچه حد خردمند است
او خدعه پوسيده نظام شاه را
مانند تار عنكبوت پاره كرد
دروغ را مانند علف هرزه بيرون كشيد
ايران در برابر سراسر جهان
به عنوان كشوري بي باك جلوه كرد.
خميني به تهران باز گشت
در آن زمان تمام جهان به صفحه تلويزيون چشم دوخته بود.
چهره هاي شاد چقدر زياد بودند،
مردم در شادي به اقيانوس شباهت دارند.
پير و جوان مي رفتند و مي رفتند
زنان كودكان نوزاد خود را بغل كرده بودند،
گل برگ گل سرخ مانند باران
مي باريد و دل مردم شاد بود.
سيل اتهامات و تهمت ها
از روزنامه ها و تلويزيون سرازير شد.
« او كشور خود را به قرون وسطي مي برد،
جهان متمدن را زير چادر مي كند.
جوانان از اين پيرمرد دنباله روي نخواهند كرد،
او آينده را از ايران سلب مي كند ».
ولي كشور جواب «خير!» محكم داد .
«ما چقدر رژيم استبدادي را تحمل كرديم،
بلوف هاي آمريكايي را گوش كرديم.
دلقك بازي هاي شاه را مشاهده كرديم».
كاسه صبر لبريز شد .
اصلاحات را روي سرنيزه نمي آورند
خداوند كه تنها پروردگار است ما را مي بيند
و پيروزي سرود خود را سر مي دهد.
خميني كه از همه خردمندتر است،
در اولين ساعات بعد از بازگشت از تبعيد
رفت تا بين قبرها قدم زنان
در برابر شهدا تعظيم كند .
خميني به سوگ شهداي جوان نشسته بود
آنهايي كه نمي خواستند
طبق قواعد ديروزي زندگي كنند.
بخش ششم / حجاب به ما ( زنان ) آزادي مي بخشد
خميني و زنان ايران انقلابي
شعار انقلاب: «خواهر، حجاب سنگر تو است!»
نام مادر، خواهر و دختر چقدر مهم است.
زنان ايران براي كمك به كشور خود
بدون ترس برخاستند، حجاب سنگر آنها شد.
خواهر، زن، مادر براي زدودن شب ظلم
با نداي خميني همراه با مردان
مي رفتند تا با استبداد مبارزه كنند
و مهرباني، صبر و عقل خود را فداي ميهن خود بكنند.
تهران، شيراز، تبريز و قم آنها را به ياد دارند.
حجاب از زورگويي نجات مي دهد. اين مبارزه است.
اين درس انقلاب است و انقلاب حق دارد.
حجاب به ما آزادي مي بخشد تا با عقل و دانش خود
رفاه مردم را تأمين كنيم.
تا مردم ببينند كه ما نه تنها زيبا هستيم
بلكه از استعدادهاي برابر با مردان برخورداريم.
براي ما جايي در مجلس هم هست. علم منتظر ماست.
ما نقاش و شاعر هستيم ، هيچ زنجيري هم نيست.
دانشگاه ها درهاي خود را براي ما باز كرده اند تا ما بتوانيم
به آينده خود اطمينان داشته باشيم». شكوفه كن، اي ايران!
ايران، از دوران باستان هميشه افتخار كن
كه زنان جان و زندگي را به تو مي بخشند.
قوت روح، ژرفاي خرد،
مادري، حوصله زن،
مملو از خلاقيت و مهرباني،
شعله جاويدان روح.
همه چيز به هم آميخته شده است. زنان ايران
هم زيبا هستند و هم عاقل.
شعرا به تحسين آنها پرداختند،
آنها بارها شايستگي خود را ثابت كرده اند.
من آنها را درون سنگرها ديدم،
با پرچم در دست ديدم.
عقل و نيرو زير حجاب مي تپد،
شعله قلب زير چادر پنهان شده است.
بخش هفتم / اينجا رباعيات با غزليات مشاعره مي كنند
امام خود را شاعر نمي دانست
فقط نامه هايي براي عروسش فاطمه مي نوشت.
ولي الآن «ديوان» او در دست من است
قصايد و غزليات آن چقدر زيبا هستند .
"باده عشق" ، عطر ايران است.
اينجا رباعيات با غزليات مشاعره مي كنند
وارد باغ شعر امام مي شوم،
باغي كه با دست خردمند كاشته شده است.
او ياد مي دهد كه بذر نيكي بكاريم،
ميوه هاي خير و روشنگري را پخش كنيم
و جهاني را بسزايم كه جايي براي خصومت نداشته باشد
در اين جهان انسان به كمال خود خواهد رسيد.
كسي در اين مورد بحث نمي كند كه خميني كه توانست
ايران را از دست شيطان نجات دهد، خردمند بود.
او فرهنگ و روح مردم را از دست شيطان نجات داد،
عظمت ايران را به ملت ها نشان داد.
ولي سرنوشت ،آزمايشات جديدي در چنته داشت.
نيروهاي عراقي به سرزمين ايران ريختند.
و دوباره ملت بر خاست.
سال خونين 1980 مي آيد.
دوباره ماه سپتامبر، آغاز جنگ.
دوباره آزمايشات از سوي شيطان.
زمستان فرا مي رسد. جنگ ادامه دارد.
جنگ جان و مرگ، جنگ عراق عليه ايران.
هر پسر جوان مي خواهد داوطلبانه به جبهه برود،
پسران بدون خداحافظي با مادران به سوي جبهه ها مي شتابند.
شبها شهر را بمباران مي كنند. كودكان و زنان
در تهران، آبادان و دزفول نمي خوابند.
دعا مي خوانند: "خداي بزرگ، كاري بكن كه
گلوله ها به قلب برادرم رحم كنند"
تنها خميني مي دانست كه پيروزي مي آيد
زيرا اسلام از تفنگ قوي تر است.
«زندگي احيا مي شود . كف آلوده از بين مي رود،
نمي توان انديشه پاك را از بين برد،
نيروهاي ظالم و شرور،
بركت را از ايران نخواهند گرفت.
ملت را نمي توان با محاصره و با خطر جنگ
شكست داد.
سلطه گران ملعون، باخته اند.
ميوه هاي تزوير
در باغ هاي ايران نرسيده اند.
استبداد ريشه كن شد.
زندگي ما در سوره هاي
قرآن مجيد تبلور ميابد».
جنگ مخوف به پايان رسيد.
به نبرد بي امان پايان داده شد.
عصر جديد شروع شد،
آفتاب شيرين اميد،
بر فراز ايران طلوع كرد .
بخش هشتم / امام رفت مكتب او باقي ماند
غرب غدار و مكار مي خواهد
چنگال آلوده خود را به سوي شرق ببرد.
خميني به پيش مي نگريست
و شرق و غرب را مطالعه مي كرد.
او مي ديد كه شيطان مي خواهد
در روسيه نفوذ كند تا خورشيد سحرگاهي روسي را
خاموش كرده و ملت را اسير خود كند.
خميني، اين حكيم بزرگ،
نامه اي به روسيه نوشت
نصيحت هاي نيكي بيان كرد
كه چطور بايد در جريان ويراني گذشته ها
از افتادن به دام وحشتناك اجتناب كرد.
امام به روسيه براي گورباچف نامه نوشت
امام هشدار مي داد كه اخلاق اساس همه چيز است.
او حتماً مي توانست پيشبيني كند كه
موج فساد و دروغ بر كشور من، روسيه، بلند خواهد شد.
او در نامه اي براي روسيه به گورباچف
صادقانه هشدار داده بود
كه درها را براي آمريكا باز نكند،
و از ارتكاب اشتباهات جديد اجتناب كند.
ولي درها را باز كردند،
حيله هاي شيطان بر سر كشور سرازير شد،
دلار به خداي عده اي از مردم تبديل شد
ولي وجدان فراموش شد.
امام همه انسانها را برادران ايماني خواند.
او اعتقاد داشت كه روزي از همه روشن تر فرا خواهد رسيد،
كه جهان احيا شده و مردم برابر و برادر شوند
و به روي همديگر لبخند بزنند
و بي پرده با هم صحبت كنند. جهان آزاد، جهان خوشبختي است.
بايد همه چهره هاي استبداد را براي هميشه فراموش كرد،
تا فقيرترين شخص دوباره «انسان» شود.
قرن بيستم سپري شد. امام با اعتبار
و با كتاب خود، با سطور «وصيت نامه»
ثابت كرد كه ايثار در راه ميهن به هدر نمي رود.
جان در عشق به ميهن و با پاره كردن
زنجير ظلم، نجات مي يابد.
او توصيه مي كرد كه حقيقت بدون توجه به غرب
جستجو شود. افتادن به چنگ شيطان آسان است.
ولي در قرن 21 آمريكا فقرا و ثروتمندان را
به بازار مكاره فساد كشانده است.
امام مواظب خود نبود، قلب جريحه دار او
براي كمك به همه، به پير و جوان، تلاش مي كرد.
او در همه چيز زاهد بود، همه چيز خو د را به فقرا مي داد.
هر كس در ايران خانه متواضعانه او را مي شناخت.
ساعت رسيد و الله او را فراخواند
گريه تلخ همگان يكصدا بود. ايران گريه كنان فرياد مي زد.
يك اقيانوس از انسانها دنبال تابوت او حركت مي كرد،
او براي ملت خود خدا، پيغمبر، پدر ومرشد بود.
شهرها و روستاها مي گريستند، پير و جوان اشك مي ريختند.
در آن روز ايران مانند باغ گل نداده، پژمرده بود،
بلبل ها ساكت شدند و ماه مي گريست.
ولي كلمات جاويدان اودر قلب هر كس زنده بود.
امام رفت. مكتب او باقي ماند
شاگردان با وفاي او
اختلافات شخصي خود را كنار گذاشته و از خستگي رها شده ،
ايران را در مسير مستقيم به پيش بردند.
اين راه حقيقت، راه ايمان به خدا است.
وقتي روح پاك است، كار هم پاك است.
خورشيد حقيقت در شرق طلوع مي كند،
و حقيقت ، قلوب را گرم مي كند.
امام براي جهان
وصيت نامه پر از پيش بيني ها را باقي گذاشت.
بخشي از جان و قلب
و خرد او در اين نوشته هاست.
اين نوشته ها زير گرد و غبار نخواهند رفت،
تاريخ آنها را به كام خود نخواهد برد،
امام فيلسوف بود،
شاعر بزرگي بود.
حكيم بزرگي بود،
هر ملتي با خواندن
آثار او مي فهمد
كه خميني نابغه بود.
امام در غيبت هم حاضر است،
او براي مردم مانند پيغمبر لايزالي است.
او خردمندي با رفتار بي عيب و نقص است،
كلمات او مملو از پيشبيني است.
روح او از هر نظر روشن است.
او مانند پيغمبر و گنبد هستي است.
با شنيدن كلمات او آرزو مي شود
كه پندار و كردار پاكيزه تر شود
عظمت امام در قرن ها زنده خواهد ماند.
ابديت او را با گذشته و حال مرتبط مي كند.
او در شاگردان خود زنده خواهد ماند،
و در نسل هاي آينده.
آيندگان در آثار او
انديشه هاي راستين و جاويدان زيادي پيدا خواهد كرد،
حكمت اين پير خردمند بر زبان آنهايي خواهد بود
كه آزادي ميهن، سرزمين خود را كه
اجداد و نياكان در راه آن شهيد شدند،
هدف نهايي خود بدانند.
بخش نهم / تصادفي نيست كه خامنه اي، وارث خميني شده است
حرف مقدس «خ ». «خريستوس» (مسيح) نام مقدسي است.
آسمانها هم به امام حرف مقدس «خ» را بخشيده
و حتماً قسمت او را در جهان پيشبيني كرده است،
اعمال بزرگ به سرنوشت بزرگ منجرمي گردد
تصادفي نيست كه خامنه اي، وارث خميني شده است
زيرا در نام او هم حرف الهي «خ» مي درخشد.
سپس خاتمي ميراث بزرگ را پذيرفت
تا قلب خود را به ايران بخشد.
تصادفي نيست كه اسامي آنها هم آوا هستند،
مشيت الهي است، سرنوشت و راز.
هر سه آنها مانند مسيح، ملتها را به اخوت دعوت مي كنند
تا بر اساس عشق به ميهن خود متحد شوند.
سعادت، نور روحي و زندگي آرام را براي كسي
وعده مي دهند كه شريك درد سرزمين خود شده باشد.
قرن بيست و يكم فرا رسيده است،
زمان نشان خواهد داد چه قرني خواهد بود.
خميني خردمند با روح پاك
با اين دار فاني وداع كرد.
او رسالتي در خود نهفته داشت
و تنها به الله سوگند وفاداري ياد كرده بود.
خود او به حكم تمايل دروني
تاريخ را مي ساخت.
امام به فضاي دوري رفته است.
ايران امروز شكوفاست.
ايران باغ شكوفاي كره زمين است،
حتي كودكان اين را مي دانند.
بگذار درخت كلمات ساده و روشن او
در قلوب مردم ميوه هاي عشق بزرگ را به بار آورد،
عشق به ميهن خود. آنگاه زندگي زيبا خواهد شد
و شعر در قلب مردم طنين انداز خواهد شد.
متأسفانه، نمي توان روند گذراي
هستي را باز گرداند.
ولي يك راه ديگر وجود دارد
و آن وقف كردن خود به ميهن است.
بخشيدن عقل و درد روح خود به ميهن است،
روز و شب به جمع لحظات تبديل مي شود،
اين كار خميني رهبر ايران است
كه زندگي او مبارزه و الهام است.
بگذار فرهنگها با هم گفتگو كنند.
آنگاه ترور از بين خواهد رفت. بگذار كودكان از گلوله نترسند،
جهان مانند پنجره گشوده شود.
بگذار ايمان و اميد فرمانروايي كند،
بگذار عشق، عصر جديد را بياورد،
بگذار انسان عادي و مهربان،
سربلند بر روي زمين قدم نهد.
خواننده من، بايد به تو الوداع بگويم
ولي مي گويم: خداحافظ، تا ديدار بعدي
ما در آينده نيز به هم مي رسيم زيرا در جان و روحم
شعر در باره ايران امروزي مي رويد.
بيش از 20 سال از زماني گذشته است
كه اين كشور در مسير جديد گام نهاد
ولي من هنوز خواب دانشگاه را مي بينم
و صداي خميني را مي شنوم.
اكنون هم قسمتي از روح و جانم در ايران است
آنجا مانند سابق دوستانم زندگي مي كنند.
در قرآن، مانند انجيل،
دنبال پند و اندرز حكيمانه مي گردم.
لطافت را از سعدي ياد مي گيرم.
هر خط «گلستان» برايم عزيز است.
حافظ، خيام، رومي و نظامي
از روي رف كتاب به من لبخند مي زنند.
ايران، كشور جامي و رودكي،
فردوسي، منوچهري و خيام است.
ايران كشوري شايسته عشق،
كشور امام بزرگ
نظر شما