1- سرنوشت نهايي انسان را كردار و رفتار او تعيين مي كند و هيچ عاملي به اندازه عمل انسان نمي تواند و نبايد تكيه گاه او باشد. اين از افتخارات جاودانه اسلام و قرآن است كه براي هر كس، به تنهايي و از هر نژاد و زمان و رنگ و طبقه اجتماعي كه باشد، قدرت تصميم گيري قائل است. همسر فرعون مي تواند از دل كفر و ادعاي الوهيت، نفس زكيه اي بسازد كه هم رديف آسيه و مريم و فاطمه (عليهن السلام) قرار بگيرد ؛ همان گونه كه همسر نوح مي تواند خود را از كانون ايمان و نوبت به قعر نكبت و دوري از خدا افكند.
2- با وجود اين، پيامبر بزرگ اسلام به مسلمانان تاكيد كرده است كه " بدانيد ! هيچ كس تنها با عمل و تلاش خويش نجات نمي يابد " . پرسيدند: حتي خود شما ؟ فرمود: حتي خود من! مگر آنكه خداوند مرا غرق درياي فضل و رحمت خويش فرمايد.
پيامبر چندان عمل صالح داشت كه خداوند از او خواست تا آنهمه خود را به زحمت نيندازد و چنان عمل مي كرد كه از شدت اخلاص و توجه، اعمال همه جهانيان نيز هم سنگ يك ذكر او نيست و نخواهد بود. وقتي او چنين محتاج فضل و رحمت رب است، حساب ديگران با كميت و كيفيت اعمالي كه خود از آن آگاهيم، روشن است! علي عليه السلام فرمود پرهيزكاران از اعمال خويش مي ترسند! و براي همين است كه اهل معرفت از نماز خويش هم استغفار مي كردند.
3- فضل و رحمت خدا بي انتها است ولي براي رسيدن به آن نياز به واسطه و وسيله داريم. (وابتغو اليه الوسيله : مائده 35). اين سنت تغيير ناپذير الهي است كه كساني بايد براي نيل ما به خوشبختي جاودانه وساطت كنند و براي همين است كه شفاعت از ضروريات مذهب ما است ؛ البته نه هر كس مي تواند شفاعت كند و نه براي هر كسي مي توان شفاعت كرد. مقام والاي وساطت بين عبد و رب را بايد خود خدا عطا فرمايد (عسي ان يبعثك ربك مقاما محمودا : اسراء 79) و تازه آنان نيز تنها وسيله نجات كساني مي شوند كه در اصل انتخاب راه دچار اشتباه نشده باشند. كسي مشمول وساطت است كه در صراط مستقيم است ولي گهگاه دچار غفلت و لغزش مي شود. (ولا يشفعون الا لمن ارتضي: انبياء 26) و الا آنان كه تا دم مرگ لجوجانه منكر حقايق باشند از شفاعت سودي نمي برند ( فما تنفعهم شفاعه الشافعين: مدثر 48)
4- برترين كساني كه به مقام محمود شفاعت برگزيده شده اند عبارتند از رسول خدا و اهل بيت گرامي ايشان، روايات متعدد و معتبري حكايت از اين مي كند كه براي نجات ابدي و وصول به سعادت دائم، همگان محتاج آن هستند كه امامان بزرگوار وساطت كنند تا آنان مشمول فضل و رحمت پروردگار شوند (براي نمونه، نگاه كنيد به روايات پرشماري كه در جلد 8 بحار الانوار، باب 21 گرد آوري شده است) اما اساس، مرجع، نهايت و در يك كلام ام همه شافعان بانوي جواني است كه وساطت او كليد هر قفلي است كه ما با جهالت و لجاجت بر فضل و رحمت خالق مهربان خويش زده باشيم (به طور خاص به احاديث شماره 58، 59 و 62 همان منبع مراجعه شود).
5- اين بانوي جوان كه دردانه و بهانه خلقت است كسي جز يگانه دختر پيامبر نيست. همو كه فاطمه نام دارد و اصلا فاطمه ناميده شد ؛ چرا كه دست آتش از دامان او و پيروانش بريده و كوتاه شده است. اين تحليل و تعليل را پيامبري ارائه كرده است كه لاينطق عن الهواي. ان هو الا وحي يوحي (نجم، 4) . او شجره طيبه اي است كه شافعان قيامت، همگي از شاخه ها و فروع آن به شمار مي روند و لذا در حديثي رمز آلود از امام صادق عليه السلام آمده است كه اين نور مادرمان فاطمه است كه تا قيامت در صورت ما اهل بيت مي درخشد و از امامي به امام ديگر منتقل مي شود (علل الشرايع - شيخ صدوق)
6- و اينك بر اين شجره طيبه آتش زده اند ؛ آتشي كه « تا ابد زآن شعله هر معمور و هر ويرانه سوخت» . بر چنين جهل و ظلمي تا چه وقت و چگونه بايد گريست؟
علي داناي اسرار هر دو جهان و معدن صبر و شكيبايي در نجوايي عاشقانه پاسخ اين پرسش را داده است. او، عليه السلام، آنگاه كه خير كثير را تنها و نالان در دل خاك جاي داد، داغ خود از اين آتش را - به مثابه رازي سر به مهر - چنين با پيامبر خدا در ميان نهاده است: اي رسول خدا سلام من و دخترت بر تو باد ؛ دختري كه اكنون در كنار تو آرميده و شتابان به شما رسيده است. اي پيامبر خدا! صبر و شكيبايي من با از دست دادن دختر تو كم شده است و توان خويشتن داري ندارم اما براي من كه سختي جدايي تو را ديده و سنگيني بار غمت را كشيده ام، راهي براي تسلي و برداري است ؛ چرا كه اين من بودم كه با دستان خود تو را در قبر نهادم و جان عزيزت هنگامي از بدن خارج شد كه سرت در دامان من بود. پس ما همه از خدا هستيم و به سوي او باز مي گرديم !
اينك آن امانتي كه به من سپرده بودي برگشت و امانت به صاحبش داده شد. از اين پس اندوه من جاودانه و شبهايم طولاني و بيدار خواهد بود تا آنكه خداوند مرا هم در خانه اي قرار دهد كه تو در آن قرار داري. به زودي دخترت به تو خواهد گفت كه امت تو چگونه در ستم بر او متحد شدند. از او بپرس و حال زار مرا از او جويا شو ... (خطبه 202 نهج البلاغه)
7- اين ناله هاي طاقت سوز تنها به دليل جدايي آن مرد آسماني از همسر مهربان و يگانه يار وفادار خود نبود. او كوثر را از دست داده بود، فاطمه را، راز آفرينش را، بهشت را، واسطه رحمت و فضل خدا را. بايد به او حق داد كه چنين نالان و بي تاب باشد...
نظر شما