به گزارش خبرگزاری مهر؛ مجید کافی، دانش آموخته حوزه علمیه قم و عضو هیئت علمی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه یادداشتی در باب امکان جامعه شناسی اسلامی تحریر کرده است که در ادامه میآید:
نقش قرآن در زندگی انسان هدایتگری است. تحقق هدایت انسان نیز به تلاش او برای اصلاحگرایی است. اصلاحگرایی انسان مبتنی بر شناخت طبیعت و جامعه است که برای این منظور قرآن بر راههای تعقل و اختبار (تجربه) تأکید کرده است. به عبارت دیگر اصلاحگرایی انسان نیازمند علوم و نظریههای خاص است. تحقق نقش هدایتگری قرآن و انجام تکلیف اصلاحگرایی انسان بر شناخت جهان، معرفی راههای شناخت و شکلگیری علوم مبتنی است.
هر علمی در زیر چتر یک پارادایم شکل میگیرد. هر علمی در یک زمینه و بافت معرفتی و فرهنگی و به طور کلی یک جهانبینی شکل میگیرد. این بافت شامل یکسری اصول و قواعد در باب جهان، انسان، ارزشها، روشها و معرفت است. قرآن به طور قطعی جهانبینی و پارادایمی خاص خود ارائه کرده است که شامل مبانی هستیشناسی، انسانشناسی، روششناسی، معرفتشناسی، و ارزششناسی است.
هر علمی از جمله جامعهشناسی سه جزء اساسی دارد: ۱) نظریهها و تئوریها، ۲) روشها و تکنیکها و ۳) محتوا و دادهها. بدون شک قرآن به لحاظ محتوایی و دادهها میتواند هر علمی را فربه و غنی کند. اما باید توجه داشت که اسلامی کردن علوم با فربه کردن علوم با گزارههای کتاب و سنت محقق نمیشود.
در مورد روشها و تکنیکها باید افزود که از یک سو، از ظاهر آیات برداشت میشود که تمام روشها (عقلی، تجربی و نقلی) و تکنیکهای علمی مورد تأیید هستند. و از سویی دیگر وحی به دلایلی نمیتواند از بعد روششناختی نقش روش در علم را ایفا کند؛ چرا که روش امری فرادینی است، به عبارت دیگر علم به لحاظ روش نمیتواند دینی شود. حجیت روش باید با روشهای بشری به اثبات برسد. در صورت پذیرش وحی به عنوان یکی از روشهای علمی، این پرسش مطرح میشود که نتایجی که در علوم به وسیله وحی اثبات شدهاند، برای چه کسانی اعتبار دارد، آیا اعتبار این نتایج برای غیردینداران و کسانی که خارج از آن دین هستند، نیز اعتبار دارد؟ از این رو روشهای به کار گرفته شده در علم باید برای سایر متخصصان آن علم اعم از دیندار و غیردیندار و در بین دینداران اعلم از مسلمان و غیرمسلمان قابل قبول و معتبر باشد. به عبارت دیگر روش عبارت است از اثبات بینالاذهانی فرضیهها و گزارهای حدسی در یک علم که باید بر اساس اصول آن صورت پذیرد. به طور خلاصه آن چه را که ما به عنوان شناخت کسب کردهایم، باید بتوانیم با روشهای قابل اطمینان و قابل قبول برای متخصصان دیگر اثبات و یا استدلال کنیم، تا مورد پذیرش آنان نیز قرار گیرد.
اما میتوان نظریه یا نظریههایی از آیات قرآن ساخته و پرداخته کرد. با نظریهپردازی و ارائه تئوری به دست آمده از کتاب و سنت، میتوان به سوی اصلاح و بازسازی علوم موجود و یا تولید تدریجی علومی متفاوت از علوم رایج گامی برداشت؛ چرا که نظریه مبنا و جریان اصلی علم است. [۱] نظریه دینی و قرآنی، دارای دو معناست: یکی این که برای ساختن نظریه از آیات قرآن استفاده کنیم و دیگر این که نظریه ارائه شده متضاد یا متناقض با قرآن نباشد.
نتیجه تا اینجا این است که آنچه در باب تولید علم اسلامی از قرآن جای تحقیق دارد، دو چیز است: یکی استخراج و تألیف پارادایم علمی منطبق با آیات قرآن و دو دیگر استنباط و تصنیف نظریههایی منطبق با ظاهر گزارههای قرآن و سازگار با پارادایم استخراج شده از آن است.
علم بر خلاف نظریه هویتی جمعی و تاریخی دارد. نمیتوان تولید علم را به شخصی خاص منسوب کرد و به طور مثال گفت فیزیک نیوتن یا جامعهشناسی اگوست کنت؛ اما نظریه هویتی فردی و اجتماعی دارد، لذا میتوان به طور مثال گفت نظریه دورکیم یا نظریه انیشتن. علم در یک بستر تاریخی و توسط تعدادی از اندیشمندان شکل میگیرید. بر اساس این باور تولید علم به طور کلی یا علوم اسلامی بیمعنا است. اما نظریهپردازی اسلامی به طور کلی یا نظریهپردازی اجتماعی اسلامی امری ممکن است.
نظریه جامعهشناختی تولید شده بر اساس آموزههای قرآن، نظریهای است کنار سایر نظریههای جامعهشناسی. نظریهپردازی اسلامی میتواند سبب فربه شدن علم جامعهشناسی شود. به عبارت دیگر بر اساس این باور، فرایند اسلامیسازی علم تکاملگرایانه و اصلاحگرایانه است، نه تأسیسی و تولیدی.
حال این پرسش پیشنهاده میشود که بر فرض هویت جمعی و تاریخی داشتن علم، در چه بازه زمانی علمی تولید میشود و با تحقق چه شرایطی حرکت به سوی تولید علم دینی به طور عام امری ممکن میگردد؟ در جواب این پرسش باید گفت که میتوان از شکلگیری علم دینی در یک بازه زمانی طولانی (تاریخی) با ۴ شرط دفاع کرد: ۱. این که بتوان نظریههایی متعدد و متکثر در باب شناخت پدیدههای انسانی از گزارههای دینی ساخته و پرداخته کرد، ۲. این که این نظریهپردازیها در پرتو و با توجه به پارامترهای پارادایمی و مؤلفههای جهانبینی اسلامی ساخته و پرداخته شده باشد؛ ۳. پارهای از این نظریهها دارای پایایی و اعتبار تجربی شوند، ۴. نظریههای به لحاظ تجربی پذیرفتهشده بتوانند در عرض نظریههای دیگر در علوم طبیعی و علوم انسانی تبیینگر باشند. در این صورت است که در طول تاریخ میتوان مثل علوم مارکسیستی یا فمینیستی به یک علم دینی یا اسلامی دست یافت.
اما در مورد شکلگیری جامعهشناسی اسلامی کمی فرایند پیچیدهتر است. برای حرکت به سوی تولید علوم اجتماعی یا جامعهشناسی اسلامی احراز ۵ شرط لازم و ضروری است، ۴ شرط همان شروطی است که برای تولید علم دینی در بالا بیان شد و یک شرط نیز اختصاص به جامعهشناسی دارد. شرط خاص جامعهشناسی اسلامی این است که باید مبانی شناخت جامعه را نیز از کتاب و سنت استنباط کرد و سپس واقعیت اجتماعی را بر اساس آن مبنا یا مبانی شناخت بازشناسی نمود. به عبارت دیگر، برای ساخت نظریه جامعهشناسی، نیاز به مبنا یا مبانیای برای شناخت جامعه هست. یافتن مبنا یا مبناهای شناخت جامعه، راهکار نظریهپردازی در حوزه اجتماعی است به شرط آن که با فرهنگ و دین جامعه هماهنگ و سازگار باشد.
بنابر این فرآیند تولید علم دینی (با توجه به اینکه فرایندی جمعی و تاریخی است) بر اساس ایده این جستار به شکل زیر ترسیم میشود.
و فرایند تولید جامعهشناسی اسلامی (با توجه به اینکه فرایندی جمعی و تاریخی است) بر اساس باور این جستار به شکل زیر است.
بر اساس مدل بالا، اولین قدم در تولید جامعهشناسی اسلامی استخراج مؤلفههای پارادایم اسلامی علوم از کتاب و سنت است، در قدم دوم استخراج مبانی شناخت جامعه از آیات قرآن و روایات مرتبط است و قدم سوم برداشتن گامی به سوی تولید نظریه از قرآن برای فهم و تبیین واقعیتهای اجتماعی است؛ چرا که با ارائه تئوری و نظریههای دینی، یعنی به دست آمده از قرآن [و سنت]، میتوان گامی به سوی تولید علومی دینی به مرور زمان برداشت یا علوم موجود غیردینی را بر اساس نظریههای دینی بازسازی نمود.
به طور خلاصه با وجود تعدد و تنوعی که در باب تعریف علم دینی وجود دارد، باور این اثر به تعریفی دیگر از علم دینی است. علم دینی مورد نظر این اثر، مبتنی بر این رویکرد است که اساس هر علمی را نظریههای آن علم تشکیل میدهد. بر اساس این رویکرد، یک علم زمانی دینی است که نظریه یا نظریههای مورد استفاده در آن متناسب با پارادایم و جهانبینی آن دین و یا از منابع آن دین (کتاب و سنّت) استنباط و استخراج شده باشند. دستآورد این رویکرد تولید نظریههایی دینی خواهد بود که سبب فربهتر شدن علوم انسانی موجود خواهد شد. البته این رویکرد با توجه به هویت جمعی و تاریخی داشتن علم، باور دارد که میتوان بعد از گذر سالیانی و با متکثر شدن نظریههای دینی در قلمرو علوم انسانی به تولید علوم جدید نائل آمد.
نویسنده برای تحقق این رویکرد در تحقیقی برای اثبات ادعای خود (ارائه نظریه اجتماعی ارتباط در قرآن) سه گام را بر داشت: ۱. استخراج پارادایم اسلامی علوم انسانی از متون دینی (کتاب و سنت)؛ ۲. استنباط نظریه اجتماعی ارتباط از کتاب و سنت؛ ۳. بازتعریف مفاهیم اساسی جامعهشناسی بر اساس نظریه استنباط شده. البته گام چهارمی نیز باید برداشته شود که از قلمرو آن تحقیق خارج بود و آن به محک تجربه زدن نظریه استنباط شده از کتاب و سنت است. در این صورت کسانی هم که مسلمان نیستند باید ادعاهای علمی ما را بپذیرند، چون به شواهد تجربی تأیید شدهاند.
جامعهشناسی یک علم تجربی است و هر رد و قبولی در آن باید بر اساس تجربه و مؤید به شواهد تجربی باشد؛ چرا که خداوند در سراسر قرآن انسان را به جزئیات و محسوسات مثل غذا، حیوانات، زمین، ستارهها، خورشید، روز و شب، به سپیده دم، گیاهان، زیتون و آثار گذشته، توجه میدهد[۲] و به آنها قسم میخورد. تمام قسمهای خداوند در قرآن قسم به مادیات و محسوسات است. خداوند تأکید میکند که باید رفت و جامعه را دید[۳] که چیست، نه این که نشست و فکر کرد که جامعه و جامعهشناسی چیست. این آیات حکایت از روش عینی، حسی و تجربی میکند که در مقابل استنباط عقلی قوانین اجتماعی است. افزون بر این، در قرآن آیه به معنای نمودهای طبیعی و وقایع اجتماعی به کار میرود. بنابر این در قرآن به مطالعه در محسوسات، مادیات، جزئیات و غفلت از تفکر در کلیات[۴] توجه میدهد. [۵]
طبق این رویکرد، روش علوم دینی در بخش اعتباریابی و پایایی کاملا کمّی، تجربی و احتمالگرایانه است. از وحی به عنوان روش علمی استفاده نمیشود تا این اشکال شود که پیشفرض علوم تجربی این است که مبتنی بر یک روش است، [۶] بلکه از وحی برای ساختن نظریه کمک گرفته میشود.
نتیحه تا اینجا این است که جامعهشناسی اسلامی علمی است که دارای هویتی جمعی و تاریخی است و در یک بازه زمانی طولانی شکل میگیرد، نظریههای خود را از متون اسلامی میگیرد و سپس آن را به محک تجربه میزند. مثل کاری که ملاصدرا در فلسفه انجام داد. ملاصدرا با قرائت آیه وَتَرَى الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَهً وَهِی تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ صُنْعَ اللَّهِ الَّذِی أَتْقَنَ کُلَّ شَیءٍ إِنَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَفْعَلُونَ، [۷] نظریه حرکت جوهری به ذهنش خطور کرد. اما نمیتوانست به فیلسوفان جهان بگوید حرکت جوهری را بپذیرید، چون من از قرآن استنباط کردهام. از این رو سالهای متمادی زیادی تلاش کرد تا این نظریه را به وسیله مبادی عقلی که مورد پذیرش فیلسوفان غیرمسلمان باشد، اثبات کند. نظریه و ایدهای که ملاصدرا از قرآن استنباط کرد. عقلی بود، ولی ما در صددیم یک نظریهای را در حوزه جامعهشناسی از قرآن استنباط کنیم و سپس با مبادی تجربی آن را برای دیگران مدلل و مقبول کنیم.
هدف جامعهشناسی اسلامی با توجه به توصیههای قرآن در مورد اصلاح، اصلاح جامعه با زبان علمی به جای زبان دینی است؛ چرا که نظام اجتماعی را میتوان اصلاحش کرد تا کارش را خوب انجام دهد. راهکار اصلاح عبارت است از انتقاد از عملکردها، آگاه کردن افراد و عناصر نظام از وظایف و تکلیفشان. به عبارت دیگر هدف جامعهشناسی اسلامی بررسی قوانین اصلاح ارتباطات اجتماعی مردم و ارائه راهکارهای اصلاحی برای بهبود ارتباطات اجتماعی آنان است. نظریه جامعهشناختی مستنبط از قرآن با تحقیقات کتابخانهای و با روش تفسیر متن به دست میآید که پس از آن به سوی بررسی تجربی واقعیت اجتماعی با کاربرد یک چارچوب نظری و یک مدل تحلیل سوق پیدا میکند.
مطالعه هر مسأله اجتماعی چه مربوط به ساختار اجتماعی، یا کارکردها، یا نظم یا … چه مربوط به جرم و یا خانواده، خواه در یک جامعه اسلامی و خواه در یک جامعه غیراسلامی، اگر در تحلیل و شناخت خود از منطق و نظریه قرآن پیروی کند، در درون جامعهشناسی اسلامی جای خواهد داشت و اگر در تحلیل تابع خاستگاه و جهانبینیهای غیراسلامی باشد، ضرورتا از چارچوب جامعهشناسی اسلامی بیرون خواهد بود، هر چند مسائل مورد مطالعه مربوط به جامعه اسلامی باشد.
صرف نظر از این نکته نسبتاً بدیهی، میتوان در نگاه نخست رویکرد پارادایم اسلامی علوم انسانی از جمله جامعهشناسی را به هدف تحقیق، رویکردی تکثرگرایانه دانست که اهداف مطرح شده توسط سه پارادایم دیگر (اثباتی = کشف قوانین علّی، تفسیری = فهم دلایل و معانی کنشها و انتقادی = نقد اجتماعی به منظور رهاییبخشی و ایجاد زمینه تغییر) را به طور همزمان یا به صورت طولی دنبال میکند، زیرا این اهداف نافی و ناقض یکدیگر نیستند و هر کدام به وجهی از وجوه به واقعیت اجتماعی ناظرند که در پارادایم اسلامی علوم انسانی نیز ارزش بررسی دارد. در اهمیت دو هدف نخست به لحاظ فراهم کردن شناخت صحیح از واقعیات موجود جامعه، هیچ شک و تردیدی راه ندارد و هدف سوم نیز با عنایت به رسالت اصلی دین، یعنی تأمین سعادت حقیقی و اصلاح فرد و جامعه، از اهمیتی دوچندان برخوردار است.
این طرح زمانی محقق میشود که بتوان در مورد پرسشهای زیر پاسخی مقبول و مرسوم بر اساس اصول فلسفه علوم اجتماعی ارائه کرد.
ـ پارادایم مورد نظر قرآن دارای چه ابعاد و مؤلفههایی است و چه تفاوتی با پارادایمهای اثباتی، تفسیری، و انتفادی دارد؟
ـ مبانی شناخت جامعه از منظر قرآن چیست؟
ـ بر اساس مبناهای شناخت جامعه از منظر قرآن، چه نظریه یا نظریههایی را میتوان ساخته و پراخته کرد؟
ـ تفاوت اساسی بین جامعهشناسی اسلامی با جامعهشناسیهای مدرن (مارکسیستی، پوزیتیویستی، پراگماتیستی، فمینیستی، …) چیست؟
......................................
[۱]. آنسلم استراس و جولیت کوربین، اصول روش تحقیق کیفی، ص ۲۲.
[۲]. فَانظُرْ إِلَى طَعَامِکَ وَشَرَابِکَ لَمْ یتَسَنَّهْ وَانظُرْ إِلَى حِمَارِکَ (بقره/ ۲۶۰).
[۳]. فَسِیرُواْ فِی الأَرْضِ فَانْظُرُواْ کَیفَ کَانَ عَاقِبَهُ الْمُکَذَّبِینَ (آلعمران/ ۱۳۷).
[۴]. وَیسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَمَا أُوتِیتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِیلاً (اسراء/ ۸۶).
[۵]. شریعتی، مجموعه آثار، ج ۳۰، ص ۵۰ و ۵۱.
[۶]. وحدت روششناسانه علوم به دو معناست: یکی این که همه رشتههای علمی از جمله جامعهشناسی باید به دنبال تعمیم و کشف قوانین باشند و این محقق نمیشود مگر با وحدت روش علوم. این رویکردی است که پوزیتیویستها به دنبال آن بودند در مقابل کسانی که روش خاصی را برای بررسی رفتارها و ارتباطات انسانی به کار میگرفتند که خاصیت تعمیم دهندگی نیز نمیداشت. دو دیگر این که هر علمی باید فقط و فقط از یک روش برای اثبات مدعیات خود استفاده کند.
[۷]. نمل/ ۸۸.
منبع: طلیعه
نظر شما