خبرگزاری مهر، گروه سیاست، فاطمه کرمانی: همزمان با آغاز استراتژی خشونت طلبانه و مبارزات نظامی منافقین (مجاهدین خلق) علیه ملت ایران در ۳۰ خرداد سال ۱۳۶۰، ماهیت واقعی منافقین برای عموم ملت ایران آشکار شد.
واقعه ای که با رای نمایندگان مجلس شورای اسلامی به عدم کفایت بنی صدر و عزل وی از ریاست جمهوری، بهانه بروز پیدا کرد.
در سالگرد آغاز شورش مسلحانه منافقین با محمدصادق کوشکی، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران و محقق و پژوهشگر مسائل سیاسی به گفتگو نشستیم تا ضمن واکاوی لایه های اعتقادی و مبارزاتی منافقین، به ابعاد مختلف جنایات آنها علیه ملت ایران و مردم مظلوم عراق بپردازیم.
در این گفتگو شباهت رفتاری سازمان منافقین با گروه های مختلف تروریستی از جمله القاعده، داعش و نیز ارتباط این گروهک با کشورهای غربی و آمریکا مورد بررسی قرار گرفته است.
در ادامه مشروح این گفتگو از نظرتان می گذرد.
به عنوان اولین سوال درباره نحوه آغاز مبارزات مسلحانه منافقین توضیح دهید و بفرمایید آنچه در سال ۶۰ به عنوان انفجار حزب جمهوری اتفاق افتاد، چه بود؟
سازمان مجاهدین خلق از ابتدای شکل گیری نظام جمهوری اسلامی ایران، روند مخالف خوانی با نظام را آغاز کرد و به جمهوری اسلامی ایران رای «نه» دادند. آنها درواقع می گفتند نظام جمهوری اسلامی را قبول نداریم.
بعد از این روند که شاهد بودیم علی رغم اینکه به نظام جمهوری اسلامی ایران رای منفی داده بودند، اما با توجه به تساهلی که در ابتدای شکل گیری نظام جمهوری اسلامی ایران وجود داشت، موفق شدند تشکیلات خود را با قدرت راه اندازی کنند.
توانستند به صورت علنی نیرو جذب کرده و از بین نوجوانان دبیرستانی و دانشجویان سالهای ابتدایی دانشگاه عضو گیری کنند. حتی دانشگاه تهران را به سنگر خود تبدیل کرده و از آنجا درگیری های نظامی داشتند. در واقع اجازه برگزاری کلاس های درس را نمی دادند. دانشکده حقوق را به طور کامل تسخیر کرده، آن را تبدیل به انبار اسلحه و محل تشکیلاتی خود کرده بودند.
به تدریج با جذب نیرو، شروع به مانع تراشی در سیر انقلاب کردند. آنها در انتخابات ریاست جمهوری می خواستند رجوی را به عنوان کاندیدای خود معرفی کنند. با اینکه جمهوری اسلامی ایران را قبول نداشتند، ابراز تمایل کردند که نامزد ریاست جمهوری داشته باشند و البته این کار را کردند که صلاحیتش رد شد. حتی در انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی نیز فهرست ۱۵ نفره در تهران و شهرهای دیگر داده و نامزد خود را معرفی کردند که البته هیچ کدام از نامزدهای آنها نتوانستند رای بیاورند.
آنها به قانون اساسی هم رای منفی داده و قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران را نپذیرفتند. با این حال در این دوره فعالیت آشکار داشتند.
بعد از ریاست جمهوری بنی صدر، به تدریج با بنی صدر پیوند خوردند و این پیوند به جایی رسید که آنها در ۳۰ خرداد سال ۶۰ به بهانه حمایت از بنی صدر که همان روز توسط مجلس شورای اسلامی رای به عدم کفایت سیاسی دریافت کرده بود، نیروهای خود را از سراسر کشور فراخوان زده و در تهران تظاهرات مسلحانه ای به راه انداختند.
از نیروهای خود خواسته بودند با هر اسلحه ای که در اختیار دارند به قصد براندازی نظام، به تهران آمده، البته با بهانه حمایت از رئیس جمهور که در آن مقطع توسط مجلس شورای اسلامی عزل شده بود.
بعدها اعلام کردند که این روز، روز ورود به جنگ مسلحانه برای سرنگونی نظام جمهوری اسلامی ایران نام گذاشته شده است.
در واقع در روزنامه «مجاهد» که نشریه منافقین بود نیز این مسئله به صراحت ذکر شد.
بعد از ماجرای ۳۰ خرداد که با برخورد مردم در خیابان های تهران از خیابان ولیعصر تا فردوسی ادامه داشت، این قائله ختم شد اما بافت سازمان که از قبل در خانه های تیمی آماده شده وجود داشت و تسلیحاتی را که از پادگان ها و مراکز مختلف به تدریج با سرقت جمع آوری کرده بودند، پخش کرده و نیروهای خود را که به تدریج در سالهای ۵۷ تا سال ۶۰ عذر کرده بودند را در خانه های تیمی پخش کرده و عملاً فاز مسلحانه را در قالب عملیات های تروریستی شروع کردند.
اولین اقدام آنها که به طور رسمی انجام شد، ۶ تیر سال ۶۰ بود که با هدف ترور رئیس جمهور وقت آیت الله خامنه ای در مسجد ابوذر بود و منجر به مجروحیت ایشان شد. فردای آن روز جلسه حزب جمهوری برای تبادل نظر در خصوص نامزد ریاست جمهوری تشکیل شد. ۳۰ خرداد همان سال بنی صدر توسط مجلس و امام عزل شده بود و لازم بود دوباره انتخابات ریاست جمهوری برگزار شود.
حزب جمهوری، جلسه ای را تشکیل داده و اعضای خود را دعوت کرد تا اینکه درباره نامزد ریاست جمهوری از سوی حزب و نیز بحث های جاری تصمیم گرفته و تبادل نظر کنند.
تعداد زیادی از نمایندگان مجلس، وزرا و چهره های سیاسی به عنوان اعضای حزب جمهوری نیز در این جلسه حضور داشتند.
جالب اینجاست فردی که مجری این عملیات انفجاری محسوب می شود یعنی «کلاهی»، یک عضو نفوذی در حزب جمهوری اسلامی بود که کارهای تدارکاتی و پشتیبانی را انجام می داد. به گفته کسانی که در جلسه حزب حضور داشته و در جریان انفجار مجروح شدند و یا کسانی که موفق نشدند خود را به این جلسه برسانند، «کلاهی» اصرار زیادی داشته که همه اعضاء باید در این جلسه حضور داشته باشند.
وی بنا داشته تقریباً همه چهره های شاخصی که عضو حزب بودند در این جلسه حضور داشته باشند.
به نظر می رسد که سرویس های امنیتی اسرائیلی و آمریکائی و یا هر دوی آنها با استفاده از عوامل سازمان مجاهدین خلق، انفجار حزب جمهوری را رقم زده اند. اینکه مسئولین سازمان هم در جریان بودند، بعید نیست نکته قابل تامل و مهم درباره انفجار حزب جمهوری در تیرماه سال ۱۳۶۰ این است که سازمان مجاهدین خلق هیچگاه رسماً مسئولیت انفجار حزب جمهوری را بر عهده نگرفت. یعنی هیچ جا به طور رسمی سازمان اعلام نکرده که ما این اقدام را انجام دادیم. این در حالی است که سازمان بسیاری از عملیات های تروریستی خود را رسماً بر عهده گرفته است اما حادثه حزب جمهوری را به عهده نگرفته است.
نکته دیگر این است که بسته انفجاری که شاهدان عینی دیده اند، بسته بزرگی نبوده است. بسته ای بوده در حد یک کیف دستی اما قدرت انفجار به حدی بوده که سقف سالن سرچشمه که محل تجمع حزب بود را به طور کامل تخریب کرده است. یعنی بسته انفجاری قدرت تخریبی بسیار بالایی داشته است. با اینکه بسته انفجاری کنار تریبون و زیر میز شهید بهشتی به عنوان تریبون اصلی کار گذاری شده بود اما کل سقف سالن در اثر آن سقوط کرده و انفجار مهیبی رخ می دهد.
نکته اینجاست که سازمان مجاهدین خلق نه در آن مقطع و نه پس از آن مقطع، از دانش فنی و امکان ساخت چنین وسیله انفجاری هرگز برخوردار نبودند.
ما هیچ گاه در تاریخ عملیات های تروریستی منافقین شاهد نبودیم که قدرت فنی و تکنیکی ساخت چنین بمبی را با حجم کم و قدرت انفجاری بالا داشته باشند.
نکته سوم این حادثه این است که عواملی که چنین کاری را انجام داده اند بدون تردید عضو سازمان مجاهدین خلق بوده اند. «کلاهی» کسی بوده که بعدها وقتی نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی ایران پیگیری می کنند، مشخص می شود که وی فرار کرده و حتی در تشکیلات سازمان در عراق نیز مشاهده می شود و در نهایت بعد از این مشاهده شدن، ناپدید شد و تا امروز هم خبری از او نیست. اما اینکه در تشکیلات منافقین مشاهده شده، امری مسجل است.
به نظر می رسد که سرویس های امنیتی اسرائیلی و آمریکائی و یا هر دوی آنها با استفاده از عوامل سازمان مجاهدین خلق، چنین حادثه ای را رقم زده اند. اینکه مسئولین سازمان هم در جریان بودند، بعید نیست و در حقیقت نفوذی های خود را در اختیار این سرویس های اطلاعاتی قرار دادند. اما بدون تردید به خصوص در بخش فنی و طراحی این ماجرا و اینکه بمبی که طراحی شده بود، هوشمندانه طراحی شده که بتواند بیشترین تلفات را بگیرد، به طوری که بیش از ۷۰ نفر در این حادثه به شهادت برسند، احتمال این فرضیه را قوت می بخشد که طراحی این حرکت تروریستی و پشتیبانی تکنیکی و فنی ساخت آن به عهده سرویس های جاسوسی و تروریستی آمریکا و اسرائیل و یا همکاری هر دوی آنها بوده است اما اجرا توسط عوامل مجاهدین خلق صورت گرفته است.
منافقین چه در زمانی که در عراق بوده، در دوران صدام و چه بعد از سرنگونی صدام در اشرف و پس از آن در لیبرتی و حتی امروز که در کشورهای اروپایی پراکنده شدهاند، همواره مورد حمایت آمریکا قرار داشتند. به نظر شما آیا آمریکا همچنان به منافقین امید دارد که بتواند هزینه زا برای جمهوری اسلامی ایران باشند؟
آمریکایی ها در مسیر مبارزه و مقابله خود با جمهوری اسلامی ایران از هر ابزاری هر چند کوچک و کمتوان استفاده می کنند، یعنی هیچ ابزاری را از نظر دور نگه نمی دارند. در مقطعی که سازمان مجاهدین خلق به عملیات های تروریستی متوصل شد، تا مقطعی که رجوی به همراه بنی صدر از کشور فرار کرده و به فرانسه رفته و آزادانه در فرانسه مشغول رهبری عملیات تروریستی شده اند، تا سال ۶۱ که اوج عملیات های تروریستی آنها بود، بر اساس مصاحبه ای که مسعود رجوی با نشریه «المصور» انجام می دهد، صراحتا بیان می کند که در طول یکسال اول فاز مسلحانه یعنی از ۳۰ خرداد ۶۰ تا تابستان سال ۶۱ حدود بیش از ۶ هزار و ۵۰۰ نفر را در ایران ترور کردند که از این میزان، حدود ۳۰۰ نفر از مسئولین و نیروهای نظامی و امنیتی بوده، اما بقیه، مردم عادی بودند.
فردی که اعلام کرده من در مدت یکسال حدود ۶ هزار و ۵۰۰ نفر از مردم ایران را کشته ام و یا دستور کشتن آنها را داده ام، آزادانه در فرانسه در حال فعالیت بوده و هیچ مانعی برای وی ایجاد نشده است جالب اینجا است که کماکان وی در فرانسه تا سال ۶۵ آزادانه بدون هیچ مشکلی فعالیت می کند. یعنی فردی که اعلام کرده من در مدت یکسال حدود ۶ هزار و ۵۰۰ نفر از مردم ایران را کشته ام و یا دستور کشتن آنها را داده ام، آزادانه در فرانسه در حال فعالیت بوده و هیچ مانعی برای وی ایجاد نشده است. این بدان معنا است که اروپایی ها و آمریکایی ها نه تنها برایشان اهمیت نداشته که چنین تشکل تروریستی در حال فعالیت است بلکه از او پشتیبانی هم می کردند. بسیاری از مقامات آمریکایی و اروپایی اعم از سناتورها و مقامات وزارت خارجه آمریکایی و اروپایی به اشکال مختلف حمایت های خود را تا سال ۶۵ از این سازمان و شاخه سیاسی آن که شورای ملی مقاومت بود، ابراز کرده و آن را آلترناتیو دموکراتیک جمهوری اسلامی ایران بیان کردند. با علم به اینکه این سازمان رسما اعلام کرده که چه میزان کار تروریستی مرتکب شده است.
از سال ۶۵ سازمان وارد خاک عراق شد و به عنوان جزئی از ارتش عراق در کنار ارتش صدام مشغول مبارزه با رزمندگان اسلام و نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران می شود. تا سال ۶۷ که ما پذیرش قطعنامه و عملیات را داشتیم که از سوی منافقین به عنوان فروغ جاویدان نام گذاری شد که در مقابل آن رزمندگان اسلام در عملیات مرصاد منافقین را از کشور بیرون کرده و ضربه سختی به آنها زدند. در این مقطع هم با علم به اینکه رجوی و نیروهای تحت امر او جزئی از نیروهای تحت امر صدام بودند، هیچ برخوردی با آنها صورت نگرفت بلکه شعبه ها و پایگاه های تشکیلات منافقین در آمریکا و اروپا با آزادی تمام فعالیت می کردند. بخش قابل توجهی از نیروهای رجوی که در عملیات فروغ جاویدان وارد خاک ایران شدند، نیروهایی بودند که از اروپا، آمریکا و کانادا وارد عراق شده و تسهیلات لازم از سوی دولت های اروپایی برای مسافرت سریع آنها به عراق در آن مقطع فراهم شده بود. معلوم بود که قرار است بیایند و به عنوان جزئی از ارتش صدام به ایران حمله کنند.
در سال ۱۹۹۱ وقتی آمریکایی ها وارد جنگ با صدام شدند (بعد از اینکه کویت توسط صدام اشغال می شود) در این مقطع با اینکه نیروهای آمریکایی با صدام برخورد خشن می کنند، باز هم کاری به کار نیروهای مجاهدین خلق که در سراسر مرز ایران و عراق پراکنده بودند نداشتند. یعنی نیروهای سازمان در پایگاه حدید در بصره، پایگاه الولی در جلولا و مقر اصلی آنها در پادگان اشرف حضور دارند و با آمریکایی ها توافق می کنند که پرچم سفید سازمان را در پایگاه هایشان برافراشته کنند و لطمه ای نبینند که همین اتفاق هم می افتد.
در طول سال ۱۹۹۱ میلادی تا سال ۲۰۰۳ میلادی با اینکه آمریکایی ها، صدام را تروریست دانسته و علیه او تبلیغ می کردند، اما رجوی که جزئی از ارتش صدام بود و صدام از گروه های رجوی به عنوان یگانی از ارتش خود برای سرکوبی کردها استفاده می کرد و به واسطه او عملیات نسل کشی بین کردهای عراق را طراحی کرد که رجوی آن عملیات را مروارید نام گذاشت و چند هزار زن و کودک کرد را قتل عام کرد و به طور رسمی این اقدام اعلام شد، اما نمایندگی های سازمان در اروپا و آمریکا فعال بود و هیچ کس به آنها سخت نگرفت.
در مقطعی که آلبرایت وزیر خارجه آمریکا شد سازمان مجاهدین خلق را در لیست سازمان های تروریستی قرار داد چون این سازمان پذیرفته بود که قبل از پیروزی انقلاب در سال های ۵۳ و ۵۴ چند نفر آمریکایی را در ایران ترور کرده است. بنابراین ترویست خواندن سازمان مجاهدین به خاطر کشتار مردم کرد نبود بلکه به خاطر ترور چند آمریکایی توسط بخشی از سازمان که در آن زمان فعالیت می کرد، بود.
این مسئله نشاندهنده نگاه آمریکایی ها به مجاهدین است. به نظر آنها اینکه سازمان مجاهدین بیش از ۱۲ هزار نفر از مردم ایران را ترور کرده، برای آنها مهم نبود. اینکه چندین هزار نفر از مردم عراق و کردها را کشتار جمعی کرده، مهم نبود، اما به دلیل کشتن ۵ آمریکایی، این سازمان وارد لیست تروریستی شد، اما علی رغم این همکاری های آمریکایی ها با سازمان مجاهدین برقرار است چه در دوران قبل از سقوط صدام و چه در سال های بعد از آن. جالب اینجاست که بعد از سقوط صدام، آمریکایی ها فقط اسلحه را از سازمان مجاهدین خلق گرفتند، اما در خود اردوگاه اشرف مستقر شده و با هم همکاری های گسترده ای انجام می دهند. اجازه میدهند که سازمان همچنان باقی مانده و فعالیت داشته باشد. از سال ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۱ که آمریکایی ها عراق را ترک کردند، آمریکاییها در بخشی از اردوگاه اشرف حضور داشته و حتی گاهی اوقات غذای نیروهای آمریکایی در اشرف هم توسط نیروهای مجاهدین خلق تدارک دیده می شد.
حتی آمریکایی ها کمک می کردند که سازمان جلوی فرار نیروهای خود را از اشرف بگیرد. از آن مهم تر اینکه بسیاری از چهره های وابسته و شاخص سازمان در آمریکا اجازه فعالیت تبلیغاتی، برگزاری نشست، همایش، کنفرانس، میتینگ، کنسرت موسیقی، نشست مطبوعاتی و هر فعالیت تبلیغی و سیاسی ممکن را داشتند.
وقتی در سال ۱۳۷۶ رئیس جمهور وقت کشورمان به فرانسه سفر کرد، سازمان منافقین در فرانسه علیه جمهوری اسلامی ایران تظاهرات راه انداخت.
در مسابقات جام جهانی فوتبال وقتی ایران و آمریکا بازی داشتند، منافقین با آزادی عمل تمام و بر خلاف قواعد فیفا وارد استادیوم فوتبال شده و به جای تشویق تیم های مورد علاقه خود، شعارهای سازمانی و فریاد «ایران، رجوی- رجوی، ایران» سر می دادند.
از سال ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۱ که آمریکایی ها عراق را ترک کردند، آمریکاییها در بخشی از اردوگاه اشرف حضور داشته و حتی گاهی اوقات غذای نیروهای آمریکایی در اشرف هم توسط نیروهای مجاهدین خلق تدارک دیده می شد در طول دو دهه گذشته هر زمان که یکی از مقامات و مسئولان ایرانی در سازمان ملل سخنرانی و جلسه ای داشته است، عوامل مجاهدین خلق بدون هیچ مانعی در نیویورک و روبروی سازمان ملل تظاهرات علیه جمهوری اسلامی ایران داشتند و هیچ برخوردی هم از سوی پلیس آمریکا نسبت به آن صورت نمی گرفت، حتی وقتی که آمریکایی ها سازمان را در لیست سازمان های تروریستی قرار دادند، در همان مقطع هم مجاهدین خلق اجازه داشتند که وقتی مقامات ایرانی به سازمان ملل سفر می کردند، علیه جمهوری اسلامی ایران تظاهرات و کارهای تبلیغاتی انجام دهند. حتی چهره های شاخص سازمان مانند علیرضا جعفرزاده و ساناز صمصامی، آمریکا را صحنه مانور خود و جمع آوری امضاء و برگزاری نشست با نمایندگان کنگره و سیاستمداران سابق آمریکا می دانستند و مرتب این نشست ها برگزار می شد تا چهره های آمریکایی به اشکال مختلف حمایت های خود را از سازمان مجاهدین خلق اعلام کنند. حتی بعد از اینکه مشخص شد این سازمان به عنوان جزئی از ارتش صدام بوده است.
بنابراین باید فهمید که آمریکایی ها اگرچه می دانند که سازمان مجاهدین خلق قدرت براندازی نظام را ندارد، اما تلاش می کنند از امکانات این سازمان برای ضربه زدن به جمهوری اسلامی ایران استفاده کنند.
در پرونده هسته ای، همکاری سازمان مجاهدین خلق با سرویس های جاسوسی آمریکا و اسرائیل باعث شد که یک مسئله عادی و داخلی به نام فعالیت های قانونی هسته ای ایران به یک بحران بین المللی تبدیل شود، یعنی خبرچینی و جاسوسی عوامل منافقین با همکاری و هدایت اسرائیل و آمریکا فضا را به جایی رساند که یک فعالیت قانونی داخلی به یک بحران بین المللی تبدیل شود و از همین جا مسئله هسته ای ما بحرانی شد.
آمریکایی ها می دانند که استفاده از عوامل مجاهدین خلق می توانست چنین فضایی را فراهم کند. از این رو، از آنها تا جای امکان استفاده می کنند.
حتی بعد از فروپاشی قرارگاه اشرف، آمریکایی ها آن تعداد از نیروهای سازمان مجاهدین خلق را که احساس می کردند به درد بخور بوده و دارای توانایی تحلیل هستند، جذب سیستم های جاسوسی خود کردند تا بتوانند از این افراد به عنوان کسانی که ایرانی هستند برای جمع آوری و تحلیل اطلاعات مربوط به ایران استفاده کنند.
یک استفاده جدی که غرب و آمریکا از اعضای سازمان مجاهدین خلق می کنند، این است که به تعدادی از نیروهای فعال سازمان پناهندگی و اقامت در اروپا و آمریکا را داده اند، به شرط اینکه در قالب NGOها و گروه های کوچک طرفدار حقوق بشر، زنان، اقلیتها و همجنسبازان فعالیت های سیاسی علیه جمهوری اسلامی ایران داشته باشند.
احمد شهید به عنوان گزارشگر حقوق بشر در چند دوره ای که گزارش هایی مغرضانه و سیاه در خصوص حقوق بشر در ایران تنظیم کرده است، برای تهیه این گزارشات، اعضای منافقین را به عنوان منبع اصلی خود به کار گرفته است. اینکه چرا آمریکایی ها همچنان از این گروه پشتیبانی می کنند، به خاطر این است که اعضای این گروه و چهره های شاخص آن حاضرند برای بقای خود هر فعالیتی را علیه وطنشان انجام داده و در این مسیر از همکاری با صدام و آمریکا و هیچ کس دیگری مضایقه نکردند. این ویژگی باعث شده آمریکایی ها مجاهدین خلق را نیروهای جذابی تشخیص دهند و هر استفاده ای که بشود از آنها برده اند.
به هرحال گروهک منافقین مورد حمایت آمریکاست و این وجه مشترک بین منافقین و گروه ها و چهره هایی است که به انواع مختلف از جمهوری اسلامی ایران جاسوسی می کنند و قصد ضربه به آنرا دارند. آیا ارتباط منطقی بین این گروه ها و تشکیلات های ضد نظام وجود دارد؟
اگر به گروهک های تروریستی که سازمان منافقین با آنها ارتباط داشته است نگاهی گذرا داشته باشیم می توانیم بفهمیم که اینها با هم در هم تنیدگی منطقی دارند. گروهک القاعده که در جنوب شرق کشور در حال انجام عملیات تروریستی و سر بریدن است گروهی است که رسما پیوند خود را با مجاهدین خلق اعلام کرده اند و مجاهدین خلق هم در نشریات خود از این گروه تروریستی رسما اعلام حمایت کرده اند. حتی نیروهای سازمان مجاهدین خلق مسئولیت آموزش دادن به عوامل «ریگی» را داشته اند تا بتوانند بمب گذاری ها را با دقت بیشتری انجام دهند. بنابراین بین گروه ریگی که هیچ ایرانی وجود ندارد که او را نشناسد و نسبت به عملکرد فاجعه بار وی آگاهی نداشته باشد، با سازمان مجاهدین خلق همکاری جدی وجود دارد.
نمونه دیگر همکاری بین گروهک منافقین با کسانی که شعارهای تجزیه طلبانه سر می دهند، است؛ مثلا در کردستان که این همکاری ها از سال ۵۸ در مقطع فاز سیاسی سازمان شروع شد و از سال ۶۰ به بعد همکاری های نظامی شد و تا امروز هم همچنان با هم کار می کنند.
در سال ۸۸ سازمان مجاهدین خلق رسما اعلام کرد که چندین گروه ترور به تهران فرستاده و عواملی که توانسته در ایران جذب کند را بسیج کرده است تا بتواند از به فضای به هم ریخته ای که بعد از انتخابات در کشور شاهد بودیم، استفاده کرده و کشور را با بمب گذاری و شلیک و ایجاد تشنج ملتهب کند که تعدادی از این عوامل دستگیر شده و رسما اعتراف کرد.
آمریکایی ها اگرچه می دانند که سازمان مجاهدین خلق قدرت براندازی نظام را ندارد، اما تلاش می کنند از امکانات این سازمان برای ضربه زدن به جمهوری اسلامی ایران استفاده کننددر همان مقطع تلویزیون سازمان یعنی «سیمای آزادی» و دیگر رسانه های سازمان مجاهدین هواداران خود را تشویق می کردند که در تهران و دیگر شهرهای کشور اتوبوس آتش زده و به سمت نیروهای امنیتی یا مذهبی شلیک کنند.
در حقیقت سازمان مجاهدین به اشکال مختلف از هواداران خود چه در دنیا و چه در ایران می خواهد که هر اطلاعاتی درباره جمهوری اسلامی دارند به سازمان رسانده تا عوامل سازمان بتوانند این اطلاعات را به سرویس های امنیتی آمریکا، اسرائیل و اروپا برساند.
اهمیتی ندارد که این اطلاعات تا چه اندازه دقیق و صحیح است بلکه مساله مهم این است که سازمان از نیروهای خود می خواهد که این اطلاعات را ارائه دهند.
یکی دیگر از اقدامات جدی که سازمان مجاهدین خلق از مقطع جنگ تحمیلی تا به امروز در حال انجام آن است تخلیه تلفنی است و نیز استفاده از فضای مجازی و اینترنت برای جاسوسی به بهانه کار پژوهشی و تحقیقاتی. در حقیقت سایت هایی را طراحی می کنند و در آن از دانشجویان و افراد اهل تحقیق و جستجو می خواهند که با پر کردن پرسشنامه هایی در این سایت ها همکاری های پژوهشی کرده و در مقابل وعده سفر به اروپا می دهند. در چنین فضایی کسانی که گرفتار دام این سایت های جعلی می شوند بدون اینکه بدانند وارد فضای جاسوسی و انتقال اطلاعات شده اند.
از این نمونه ها فراوان داریم و چون اروپا، آمریکا و اسرائیل ماهیت خانئانه سازمان منافقین را به خوبی شناخته اند تلاش می کنند تا جایی که ممکن است از این امکانات استفاده ببرند.
اشاره خوب و درستی به پیوند بین گروهک مجاهدین خلق و گروهک های تروریستی کردید، به اعتقاد شما چه پیوندی بین منافقین و داعش وجود دارد. مدل های رفتاری و انحرافی این گروه ها تا چه اندازه به هم نزدیک است.
شاید بین گروه های تکفیری و سلفی و گروه مجاهدین خلق یک شباهت مشخص وجود داشته باشد و آن اینکه هر دو این گروه ها به نام مفاهیم مقدس مثل دین، آزادی و عدالت افرادی را که حداقل اطلاعات را دارند به خود جذب کردند در حقیقت عمده کسانی که جذب این گروه ها می شوند کسانی هستند که در سنین نوجوانی و جوانی بوده و شور و شوق دارند. اینها را شست و شوی مغزی داده و تحت فشار وادار می کنند که مرتکب جنایت شوند.
مجاهدین خلق جوانان ۱۶ تا ۱۷ ساله را شست و شوی مغزی می داد که برای شرکت در عملیات های انتحاری داوطلب شوند و یا به مینی بوسی که حامل کودکان مهدکودکی هستند حمله کرده و آن را به آتش بکشند یا مادری را در مقابل دیدگان فرزندانش کشتند و یا فرزندی را در آغوش مادرش کشتند و از این کار هم ابایی نداشتند.
در عملیات هایی که سازمان به آنها اصطلاحا مهندسی می گفت در تهران افرادی را ربوده و زیر شکنجه آنها را به شهادت می رساندند و بعدها با این عنوان که می خواهیم مایه عبرت مردم شود که دست از همکاری با جمهوری اسلامی بردارند در جاهای مختلف دفن کرده و حتی زنده به گور می کردند. اینکه چنین فعالیت هایی از سوی سازمان مجاهدین خلق اتفاق می افتد و آن تبدیل افراد پرشور اما ناآگاه به انسان هایی که ماهیت انسانی آنها از بین رفته و به ربات آدمکش تبدیل شدند نقطه مشترک بین گروهک مجاهدین خلق و گروه های سلفی و تکفیری است.
البته همکاری هایی بین اعضای این گروه چه در عراق و چه در سوریه با سلفی ها و تکفیری ها صورت گرفته که هم گروه های مجاهدین خلق اعلام استقبال از این همکاری ها کرده و هم گروه های سلفی تکفیری اعلام کرده اند که حاضرند این همکاری ها را داشته باشند. همکاری هایی که بین اعضای سازمان با این تروریست ها در عراق یا سوریه صورت گرفته است.
علی رغم همه جنایاتی که منافقین در حق ملت ایران داشته اند اما با این وجود در جریان مذاکرات متعددی که بین جمهوری اسلامی ایران و دولت های غربی و امریکایی صورت گرفته هیچ گاه درباره استرداد منافقین به جمهوری اسلامی ایران مذاکره نشده است. چرا؟
حداقل کاری را که باید انجام دهیم که در حقیقت حق مشروع خانواده های قربانی عملیات های وحشیانه مجاهدین خلق است، این است که مطالبه کرده و نظام جمهوری اسلامی ایران به نمایندگی از آنها علیه عوامل این جنایات در دادگاه ها و محاکم اروپایی بر اساس قوانین موجود بین المللی طرح شکایت کند. بخشی از قوانینی که در کشورهای اروپایی است حتی قوانین داخلی مثل قوانین ضد تروریسم و یا بخشی از قوانین بین المللی این امکان را دارد هم دستگاه قضایی و هم دستگاه های امنیتی جمهوری اسلامی ایران باید این فضا را مهیا کنند، کاری که در گذشته باید صورت می گرفت اما هنوز هم اتفاق نیفتاده است.
احمد شهید به عنوان گزارشگر حقوق بشر در چند دوره ای که گزارش هایی مغرضانه و سیاه در خصوص حقوق بشر در ایران تنظیم کرده است، برای تهیه این گزارشات، اعضای منافقین را به عنوان منبع اصلی خود به کار گرفته است حداقل اگر این افراد به جمهوری اسلامی ایران استرداد داده نمی شوند بر اساس قوانین داخلی کشورهای اروپایی به دادگاه احضار شوند چون این اقدام حداقل تاثیری که دارد این است که بخشی از ماهیت این سازمان و حامیان آن مشخص خواهد شد.
در مواردی هم چنین اتفاقاتی صورت گرفته است وقتی این سازمان فعالیت های گسترده ای در آلمان داشت و توانسته بود این موافقت را از دولت آلمان بگیرد که اگر کسی به مجاهدین خلق کمک کند به همان میزان معافیت مالیاتی شامل حالش خواهد شد و این کمک ها صرف پشتیبانی از رجوی و گروهک او می شد. وقتی یک فعالیت قضایی صورت گرفت و مشخص شد که این پول ها از سوی مجاهدین خلق به اسلحه تبدیل می شود تا مورد استفاده تروریستی قرار گیرد محاکم آلمان رای بر بسته شدن دست سازمان دادند.
این حق خانواده های ایرانی و نظام جمهوری اسلامی ایران است که از چنین افراد سنگدل، وحشی و تروریست شکایت کرده و هم درخواست استرداد آنها را داشته باشد و هم حداقل اینکه این میزان آزادی برای آنها در اروپا در نظر گرفته نشود.
آیا تا به امروز طی سی و چند سال گذشته سابقه ای از مبادله چهره های فعال سازمان مجاهدین خلق وجود داشته که پلیس بین الملل به مساله ورود کرده و دستگیری انجام دهد و پس از آن عضو دستگیر شده را به جمهوری اسلامی ایران برگرداند؟
فهیمه اروانی در مقطعی از فعالیت سازمان شخص اول مجاهدین خلق بود به خصوص در مقطعی که سازمان عملیات کشتار کردها را انجام می داد اروانی مسئولیت اول سازمان مجاهدین خلق را داشت. طی چندین سالی که وی مسئولیت شخص اول سازمان را داشته کشتارها زیادی از سوی سازمان صورت گرفته است بنابراین اگر حتی از جانب جمهوری اسلامی ایران نسبت به بازداشت وی پیگیری صورت نگیرد در خصوص وی اگر اطلاع رسانی شود بدون شک کردهای عراق و خانواده چندین هزار نفری که کشته شدند از وی شاکی هستند اما اینکه در قالب همکاری های بین الملل این افراد را بازگرداند چیزی است که سال ها قبل یکی از نیروهای شاخص سازمان در سوریه توسط نیروهای امنیتی سوری دستگیر شد. اما اینکه کشورهای اروپایی از طریق اینترپل اقدامی انجام دهند چیزی است که تا به امروز چنین اتفاقی رخ نداده است.
در حقیقت یکی از اعتراض های ما این است که اروپایی ها نیروهای تروریستی را بر اساس قانون دستگیر و بازداشت نکرده و حتی در بسیاری از موارد از آنها حمایت و پشتیبانی علنی کرده اند.
نظر شما