۱۳ تیر ۱۳۹۵، ۸:۱۴

گفتگوی مهر با امیرحسین عسگری-۲

سرباز قصه «بدون مرز» را از زن به مرد تغییر دادم/ رنگ جنگ سیاه است

سرباز قصه «بدون مرز» را از زن به مرد تغییر دادم/ رنگ جنگ سیاه است

کارگردان فیلم در حال اکران «بدون مرز» می‌گوید شخصیت سرباز آمریکایی قصه ابتدا سربازی زن و باردار بوده ولی هنگام ساخت آن را به سرباز مرد تغییر داده است.

خبرگزاری مهر-گروه هنر-شراره داودی: «بدون مرز» فیلمی انسانی است که این روزها در گروه سینمایی «هنر و تجربه» اکران شده و نگاهی تازه به مقوله جنگ دارد و به همین منظور با  امیرحسین عسگری کارگردان اثر گفتگویی انجام دادیم که وی در بخش نخست این گفتگو از ترسی گفت که باعث ساخت این فیلم شد؛ ترس از دست دادن، ترس از بین رفتن خانواده و ترس نبود امنیت که از تجربه دوران کودکی خودش از جنگ هشت ساله عراق علیه ایران باقی مانده است. او همچنین تاکید کرد که برای ساخت جهان انسانی که به دنبالش بوده، همان‌قدر که به نظرات دیگران گوش می‌داده، خواسته‌های خودش هم مورد بحث بوده و در نهایت به دنبال فضای ذهنی شخصی‌اش در فیلم می‌گشته است. 

«بدون مرز» در حضورهای بین‌المللی خودش به جهت اینکه دیالوگ زیادی ندارد و داستان فیلم با تصویر روایت می‌شود و هر فردی با هر زبانی به راحتی با آن ارتباط برقرار می‌کند، مورد توجه قرار گرفت و به گفته عسگری، در جلسات پرسش و پاسخی که با حضور مخاطبان برگزار می‌شد چند ساعتی درباره جهان فیلم و احساس مشترکی که همه افراد از جنگ داشته‌اند، بحث می‌کردند.

بخش دوم و پایانی گفتگو را در ادامه می‌خوانید. 

*شما معتقد هستید که گروه «هنر و تجربه» می‌تواند در تغییر ذائقه مخاطب تاثیرگذار باشد و او را به دیدن آثاری متفاوت عادت دهد؟

- به شدت. می‌تواند سینمایی را که دارای تفکر بیشتری است، نگاه عمیق‌تری دارد و حرف‌های مهم‌تری هم می‌زند بیشتر معرفی کند. این گروه بستری را فراهم کرده و حالا باید مخاطب را جذب کند که البته نتیجه آن را هم در همین فیلم‌هایی که تاکنون اکران شده‌اند و مخاطب با آن‌ها ارتباط خوبی گرفته است، دیده‌ایم. این گروه باید کفش آهنی بپوشد و پرده‌های تبلیغاتی را بزرگتر کند و مخاطب بیشتری را به سینما بکشد، حتی شده رایگان!

*حرفی هم که درباره این گروه می‌زنند، این است که توانسته مخاطب خاموش را به سینما بکشاند.

- بله به شدت توانسته این کار را انجام دهد و مخاطب‌هایی دارد که خودشان می‌دانند چه جنس سینمایی را می‌پسندند و به چه شکل فیلم دیدن علاقه دارند. گروه، ۱۰ فیلم را مقابل مخاطب می‌گذارد و می‌گوید از میان آن‌ها انتخاب کن. سینمای بدنه هم که کار خودش را می‌کند.

*با این اوضاع و احوال باید نتیجه گرفت که نبودِ گروه «هنر و تجربه» منجر به اکران نشدن فیلم شما می‌شد؟

- بله. حتی اگر با هزار لابی هم بتوانیم اکران بگیریم، فیلم در اکران موفق نخواهد بود. چرا؟ چون ویترین و تبلیغ تلویزیونی ندارد، جانی ندارد که بتواند خودش را بالا بکشد. به هر حال سینما، هنر – صنعت پول‌سازی است.

با اینکه «بدون مرز» جز پرافتخارترین فیلم‌های ۲۰۱۵ -۲۰۱۶ است اما پخش کننده‌ای پشت این فیلم نمی‌آید. می‌گویند حالا این‌همه جایزه گرفته که گرفته! خیلی بتواند در فروش موثر باشد، پول خودش را در بیاورد که فرد دیگری بتواند فیلم اول خودش را بسازد و از آن‌جایی که فرهنگ‌ فروش وجود ندارد، مختصات فروش هم نداریم.

در همه دنیا یک سینمای بدنه وجود دارد که آدم‌ها با دوستان‌ و خانوده‌ می‌روند که بتوانند پاپ کورن هم در آن بخورند و یک سینمای خاص‌تر هم دارند که اتفاقا همان مخاطبی که فیلم‌های جریان بدنه و اصلی را دنبال می‌کند، این فیلم‌ها را هم می‌بیند چون برایش خوراک دارد. اما در ایران باید فرهنگسازی شود تا مخاطب با آن خوراک اصلی هم مواجه شود و آنگاه ناخودآگاه فیلمی مثل «بدون مرز» هم می‌فروشد. شاید طیف عظیمی از مردم به این سمت نیایند، اما به هر حال دیده می‌شود و زمین نمی‌خورد.

البته ما سال است که این جنس از سینما را داریم. سینمای دولتی که از آن یاد می‌شود، همین است. یعنی جنسی که می‌خواهد حرف‌های خاص بزند و به دولت هم وابسته است، اکران هم می‌شود اما فروش نمی‌کند و در پایان هم بایگانی و در بهترین حالت از تلویزیون پخش می‌شود اما در این شرایط دولت پشت آن قرار گرفته و هزینه می‌کند که سینما برایش تریبونی باشد، اما موفق نمی‌شود. در این سال‌ها فیلم‌هایی بوده‌اند که نه تجربی بوده‌اند و نه هنری بلکه صرفا یک فیلم سفارشی بوده اند حالا چرا فرهنگسازی نکنیم تا فیلمی که اصالت و حرف دارد با وجود اینکه بازیگر ندارد، دیده شود؟ بگذارید این فیلم‌ها هم دیده شوند و فروش خودشان را داشته باشند، چون تماشاگرها خیلی باهوش هستند.

*چه بازخوردهایی در اکران‌هایی که کنار مردم بودید، گرفته‌اید؟

- اصولا در ایران این طور است که نظرات منفی را روبرویت نمی‌گویند و بیشتر تعریف می‌کنند.

*از مثبت‌ها بگویید، چطور بوده است؟

- در این زمینه خاطره‌ای را تعریف می‌کنم، وقتی فیلم در ترکیه و در سینمایی در خیابان استقلال اکران بود، بعد از اکران جلسه پرسش و پاسخ برگزار شد که این جلسات معمولا هم طولانی می‌شدند. در آن جلسه از میان جمعیت خانمی بلند شد که صحبت کند، در ابتدا اصلا فکر نمی‌کردم این خانم که به نظر توریست می‌آمد و با کوله پشتی در سالن نشسته بود به سینما بیاید. او اهل چک بود و تعریف کرد زمانی که در حال عبور از خیابان بوده، چشمش به پوسترهای جشنواره فیلم خورده، از آن‌جایی که قیمت بلیت هم مناسب بوده، تصمیم می‌گیرد به تماشای فیلمی که همان لحظه اکران دارد، برود. او در ادامه از من تشکر کرد که این فیلم را ساخته ام و می‌گفت: از خدا تشکر می‌کنم که شرایط را به شکلی قرار داد تا من این موقع اینجا باشم و فیلم «بدون مرز» را ببینم.

*چرا این طور بود؟

- باید بگویم از چیزی که درباره فیلم «بدون مرز» خوشحال هستم، این است وقتی روز اول سه خطی آن را می‌نوشتم و حالا بعد از ساخت فیلم و دیده شدن آن، بازخوردی که می‌گیرم همان سه خطی است. این خیال من را راحت کرده که کارم را درست انجام داده‌ام، هرچقدر هم کمی و کاستی وجود داشته باشد. آن خانم می‌گفت دلیل اینکه حال من از دیدن فیلم خوب شد این است که این روزها با عده‌ای آدم که زبان هم را نمی‌فهمیم در سفر هستم، آدم‌هایی که با هم دوست هستیم. در این سفر متوجه شدم که حتما نباید میان آدم‌ها وجه مشترکی باشد همین که انسان هستیم، وجه مشترک بزرگی است، فارغ از زبان و رنگ و نژاد. همین‌که در کنار هم هستیم و با چشم و نگاه با هم ارتباط برقرار می‌کنیم، بزرگترین کار را انجام داده‌ایم و لازم نیست حتما در یک اقلیم زندگی کنیم. چه بسا من با یکی از دوستانم در چک با اینکه خیلی دوست هستیم اما حرف یکدیگر را نمی‌فهمیم، اما اینجا با یک خانم ترک ارتباط گرفتیم و بهتر هم را درک می‌کنیم.

اصولا آدم‌هایی که فیلم را دیده‌اند، ۸۰ درصد بازخورد مثبتی داشته‌اند و من هر کجا با مردم به تماشای آن نشسته‌ام، لذت بردم. باز خورد منفی نسبت به کلیت فیلم نداشتم.

*شما در « بدون مرز» احساسات مردم را نشانه گرفتید و این کار باعث می‌شود که مخاطب به شدت درگیر فیلم شود، از همین رو شاید خیلی به این فکر نکند که این فیلم برایش داستان گفت یا نه.

- بله، همین‌طور است. در طول فیلم پسر و دختر و سربازمان اسم ندارند، زبان مشترک هم ندارند. فیلم پر از المان است. یعنی یک پسر بچه سمبل ایران، دختربچه سمبل عراق و یک سرباز سمبل آمریکاست. کشتی و صندوقچه هم سمبل هستند. در حقیقت با فیلمی سراسر سمبل، ایماژ و نشانه طرف هستیم. مواد زیادی برای نابود شدن اثر وجود دارد چون مخاطب این مقدار سمبل را نمی‌پذیرد و احساس می‌خواهد و فضای واقعی را می‌پسندد. موادی که در فیلم وجود داشت مثل راه رفتن روی لبه تیغ بود و اگر حواست نبود از هر سمتی زمینه‌ای برای باخت وجود داشت.

دلیل تکنیکی انتخاب درون آدم‌ها و استفاده از حواس پنجگانه این بود که فضای رئالی را به وجود بیاوریم که همه این نشانه‌ها وجود داشته‌ باشند، اما دیده نشوند، این طور می‌شود به سلامت به نتیجه رسید. سمبل‌ها و نشانه‌ها هستند و کار خودشان را می‌کنند، اما گل درشت نیستند. در این صورت مخاطب فیلم را کامل می‌بیند، در لحظه به ایرانی و عراقی و آمریکایی بودن خیلی توجه نمی‌کند، اما بعد از تمام شدن آن، بخش تازه‌ای از فیلم برایش شروع می‌شود. حالا کشتی شکل تازه‌ای پیدا می‌کند و ملیت‌ها معنی می‌یابند. دلیلی که بیشتر به سراغ درون کاراکترها رفتم و به احساسات آن‌ها سوزن زدم این بود که از فضای سمبل‌گرایانه و پر از ایماژ گذر کنم و آن‌ها را کف قرار دهم و بعد حرکت کنم.

*جنگ برای امیرحسین عسگری خاکستری است؟

در این‌که تاریکی و سیاهی متولد جنگ است، هیچ شکی نیست. واژه جنگ متعلق به جریانی است که با خودش نابودی، تنهایی و نفرت می‌آورد. تمام این واژه‌ها مترادف با جنگ است پس به نظرم جنگ مذموم و سیاه است، اما فضای خاکستری هم دارد، اما این فضای خاکستری کجاست؟ فضای خاکستری زیر مجموعه واژه جنگ قرار می‌گیرد، باز هم این حادثه توسط مردمانی اتفاق می‌افتد که مورد بحث هستند، یعنی یک سرباز ایرانی یک سرباز عراقی را از مرگ حتمی نجات می‌دهد. بستر کاملا سیاه است اما اتفاقی که در آن  رخ می‌دهد انسانی است و همین فضایی خاکستری را به وجود می‌آورد یعنی سایه‌ای از سیاهی جنگ است. همچنین تصاویری منتشر شده بود از سربازهای آمریکایی که در عراق هستند، برخوردی که با بچه‌های عراقی داشتند که رئوفانه بود، حتی تصویر معروفی هم هست که یک سرباز سیاه‌پوست آمریکایی کودکی را در آغوش گرفته و اشک می‌ریزد. همه این اتفاق‌ها در زیر مجموعه سیاهی رخ می‌دهد، اما وقتی در زیر لایه‌های انسانی قرار می‌گیرد، به آن سیاهی نیست. اگر جنگ نباشد، صلح، عشق، انسانیت، رفعت مفهومی پیدا نمی‌کند. حالا در نظر بگیرید در نبود جنگ همه این‌ها چه اوجی می‌گیرد.

*«بدون مرز» خاکستری است و همان لایه‌های مثبت در بستر سیاهی است؟

- برگرفته از آن فضا است، چون در این فیلم ما هیچ‌وقت وارد فضای تیر و تفنگ نمی‌شویم، فیلم تاثیرات جانبی جنگ را در فضایی خاص به تصویر می‌کشد که حرف‌های انسانی در آن بارز می‌شود.

*جهانی که از ابتدا می‌خواستید در «بدون مرز» بسازید، در نهایت حاصل شد؟

-حقیقت این است که قطعا وقتی فیلمی را می‌سازی و دیده می‌شود، نکاتی هست که با خودت فکر می‌کنی باید تغییر کند یا اصلا شکل دیگری باشد، مثل همین ریتمی که درباره آن حرف زدیم، چون چیزی نیست که در هنگام تدوین به آن برسیم، باید از ابتدا به آن فکر می‌شد و روی کاغذ پیاده می‌شد. چون در تدوین نمی‌شد کم و زیادی آن را به نتیجه رساند.

اگر امروز می‌خواستم آن را دوباره بسازم حتما خیلی چیزها فرق می‌کرد. البته نکته‌ای وجود دارد که فیلم در مراحل ساخت دستخوش تغییرات زیادی شد.

*تغییرات در متن بوده است؟

- بله، سرباز آمریکایی که در فیلم حضور دارد یک سرباز زن آمریکایی بود که در جنگ باردار شده و به این دلیل فرار می‌کند، چون مجازات می‌شود. حالا یک زن باردار روی کشتی است که نمی‌داند بچه‌ در شکمش مُرده است. او در کنار دختر بچه، پسر بچه و نوزاد قرار می‌گیرد و تمامی ارتباط‌هایی که در یک سوم پایانی فیلم میان شخصیت‌ها وجود دارد و من از آن‌ رضایت ندارم، به همین دلیل است. این سرباز دیگر مادر نیست، عوض شده و سرباز مردی شده که لطافتی که باید در پایان فیلم وجود داشته باشد هم شکل نمی‌گیرد.

در پایان فیلم سرباز آمریکایی نوزاد را در آغوش می‌گیرد و او را آرام می‌کند، اما روی کاغذ این لحظه‌ای بود که مادری است که از سرنوشت بچه خودش خبر ندارد، نوزاد دیگری را در آغوش گرفته و از پس آرام کردن او برآمده است و گریه می‌کند.

*مخاطب از کجا می فهمید که نوزاد در شکم مادر مُرده است؟

- قرار نبود گفته شود و فقط رفتارها و برخوردهایی که با شکم خودش دارد که بچه تکان نمی‌خورد، صحنه‌های کوچکی که این فکر را در ذهن مخاطب به وجود می‌آورد.

*تا به حال به این نکته اشاره نکرده بودید! و با این اوصاف نتیجه فیلم تفاوت زیادی پیدا می‌کرد.

- خیر، جایی نگفته بودم. خیلی از احساس‌های فیلم فرق می‌کرد، اما من ترجیح دادم فیلم ساخته شود تا اینکه فیلمنامه آرشیو شود چون خود فیلمنامه «بدون مرز»  به واسطه لوکیشن خاصی که داشت و ما نمی‌توانستیم برای فیلمی با بودجه کم دکور بسازیم، دکوری که احتمالا جانی که باید را هم نداشت؛ از همان ابتدا مستعد ساخته نشدن بود، ولی به هر تقدیر همه چیز جور شد که فیلم ساخته شود و من هم از این موضوع گذشتم.

*پس مشکل «زن بودن» بود؟

- بله، به هر حال گرفتاری داشت و ما حتی برای پوشش سر او به راه‌های زیادی فکر کردیم، اما در نهایت به این شرط رسیدیم که اگر زن نباشد، فیلم ساخته می‌شود.

*کار جدیدی ندارید این روزها؟

- من خیلی وسواس دارم.

*وسواس تا این حد که دو سال کار نکنید؟

- بله! من که کارمند نیستم سالی یک فیلم بسازم! من می‌گویم یک فیلمساز به اندازه انگشتان یک دست هم فیلم داشته باشد، اما فیلمی که بتوان درباره‌اش حرف زد کفایت می‌کند. خودم را هم کارمند این حرفه نمی‌دانم. اگر دغدغه و مساله‌ای داشته باشم، دلم می‌خواهد روی آن کار کنم تا این‌که هر چیزی را بسازم.

*دغدغه و مساله بعدی شما چه خواهد بود؟

- دغدغه همیشگی من در زندگی تنهایی آدم‌هاست.

*خودتان آدم تنهایی بوده‌اید یا هستید؟

- نه نه، آدم‌ها در بهترین و شلوغ‌ترین زمان‌ها تنها هستند.

*یعنی همه ما تنها هستیم؟

- شاید. اما من ذاتا آدمی هستم که تنهایی را بیشتر می‌پسندم. تعاریف از تنهایی هم متفاوت است، تنهایی انسان معاصر تنهایی زجرآوری است، یعنی وقتی که پنج نفر در کنار هم نشسته‌اید و همزمان به چند نفر دیگر در دنیای مجاز ارتباط برقرار می‌کنید، خیلی تنهایی عجیب و غریبی است. جالب این است که اگر با همین افراد هم باشیم، باز با کسان دیگری در دنیای مجازی ارتباط می‌گیریم و به نوعی می‌توان گفت این بیماری تنهایی است که ما بدان مبتلا شده ایم. یک جور تنهایی تکنولوژیک. اما تنهایی دیگری هم هست که در وجود همه ماست و فکر می‌کنم بهترین اتفاق‌ها و بزرگترین تصمیم‌گیری‌ها در این تنهایی‌ها رخ می‌دهد.

*پس فیلم بعدی امیرحسین عسگری درباره تنهایی تکنولوژیک است؟

- نه، درباره تنهایی است.

*در چه مرحله‌ای از کار هستید؟

- فعلا یک چیزهایی می‌نویسم، ولی هنور معلوم نیست چه زمانی به نتیجه می‌رسد. ترجیح می‌دهم کم‌کارتر ولی مساله‌مند باشم.

کد خبر 3690677

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha