به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر برشی از کتاب شریف امام شناسی از آیت الله حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی (ره) است که از نظر می گذرد؛
مناقب حضرت علی ابن ابی طالب(ع)
مرحوم علامه آیه الله حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی(ره) در کتاب شریف امام شناسى، جلد اول در مناقب حضرت علی بن ابی طالب چنین آورده است:
قندوزی گويد: در كتاب مناقب از عطيه بن سعد عوفى از مخدوج بن زبير ذهلى روايت است كه قال: نَزَلَتْ آيةُ اصحابُ الجنَّةِ هُم الفائزونَ. فَقلْنا: يا رسولَ اللهِ مَن اصحابُ الْجَنَّةِ؟ قال: مَن اطاعَنى، و والَى عَلِيّاً مِن بَعدى و اخَذَ رَسولُ اللهِ صلى الله عليه و آله بِكَفِّ عَلىّ فَقال: انَّ عَلِيّاً مِنِّى، و انَا مِنهُ، فَمَن حادَّه فَقَد حادَّنى، و مَن حادَّنى اسخَطَ اللهُ عَزَّ و جَّل. ثُمَّ قالَ: يا عَلِى: حَربُكَ حَربى، و سِلمكَ سِلمى، وَ انتَ العَلَمُ بَينى وَ بَينَ امَّتى. قال عَطِيّةُ: سَألْتٌ زيد بن ارقم عن حديث مخدوج قال: اشْهِدُ اللهَ لَقَدْ حَدَّثَنَا بِهِ رَسولُ اللهِ.
«مخدوج بن زبير گويد: كه چون آيه «ان اصحاب الجنة هم الفائزون» بر رسول خدا نازل شد، عرض كرديم: اى رسول خدا اصحاب بهشت چه كسانند؟
فرمود: كسى كه مرا اطاعت كند و على را بعد از من سرپرست و صاحب اختيار خود قرار دهد. در اين حال حضرت رسول الله دست على را گرفته فرمود: حقّاً على از من است و من از على هستم؛ پس كسى كه با او ستيزگى كند، با من ستيزگى نموده، و كسي كه با من ستيزگى كند، خداوند عَزَّ و جَلَّ را بخشم درآورده است. و سپس فرمود: اى على جنگ كردن با تو جنگ كردن با من است، و مسالمت با تو مسالمت با من، تو پرچم هدايت و نشانه رهبرى هستى بين من و بين امت من»!
عطيّه كه اين حديث را از مخدوج بن زبير شنيد، مى گويد، من از زيد بن ارقم كه او نيز از اصحاب رسول خدا بود، پرسش كردم: از اين حديث؛ زيد گفت: خدا را گواه مى گيرم كه خود اين حديث را از رسول خدا شنيدم. (ينابيع المودة ص ۵۵)
و نيز قندوزى گويد: و فى المناقب عن جابر بن عبد الله رضى الله عنهما، قال لقد سمعت رسول الله صلى الله عليه و آله يقول: انَّ فى عَلِىّ خِصالًا لَوْ كانَتْ واحِدَهٌ منْها فى رَجُلٍ اكْتَفى بِها فَضْلًا وَ شَرَفاً؛ « جابر بن عبد الله مى گويد: من از رسول خدا درباره على بن أبى طالب مناقب و فضائلى شنيدم كه هر يك از آنها اگر در كسى يافت مىشد، براى فضيلت و شرافت او كافى بود.»
وَ قوله: مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌ مَوْلُاه؛ «یكى آنكه فرمود: من مولاى هر كس هستم على مولاى اوست.»
وَ قوله: عَلِىٌ مِنّى كَهارونَ مِنْ موسى؛ «و ديگر آنكه نسبت على با من مانند نسبت هارون پيغمبر با برادرش حضرت موسى است.»
و قوله: عَلِىٌ مِنّى وَ انَا مِنْهُ؛ «و ديگر آنكه: على از من است، و من از على هستم.»
و قوله: عَلِىٌ مِنّى كَنَفْسى، طاعَتُهُ طاعتى وَ مَعْصِيَتُهُ مَعْصِيتَى؛ «و ديگر آنكه مقام و منزلت على نسبت به من مانند جان و نفس من است نسبت به من، پيروى از او پيروى از من و مخالفت با او مخالفت با من است.»
و قوله: حَرْبُ عَلِىٍّ حَرْبُ الله، وَ سِلْم عَلِىٍ سِلْمُ الله؛ «ديگر آنكه ستيزگى با على ستيزگى با خداست، و صلح و آشتى با او، صلح و آشتى با خداست.»
و قولَه: ولِىُّ عَلِىٍّ وَلِىُّ اللهِ وَ عَدُوُّ عَلِىٍّ عَدُوُّ الله؛ «و ديگر آنكه دوست على دوست خدا و دشمن على دشمن خداست.»
و قوله: عَلِىٌ حُجَّةُ الله عَلى عِبادِهِ؛ «و ديگر آنكه على حجت خداست بر بندگانش.»
و قوله: حُبُّ عَلِىٍّ ايمانٌ وَ بُغْضُهُ كُفْرٌ؛ «و ديگر آنكه موّدت و دوستى با على ايمان و بغض با او كفر است.»
و قوله: حِزْبُ عَلِىٍ حِزْبُ الله وَ حِزْبُ اعْدائهِ حِزْبُ الشَّيطانِ؛ «و ديگر آنكه جمعيّت و طرفداران على حزب خدا هستند، و جمعيت و طرفداران دشمنان على حزب شيطانند.»
و قوله: عَلِىٌّ مَعَ الْحقِّ وَ الْحَقِّ مَعَهُ لا يَفْتَرِقانِ؛ «و ديگر آنكه على با حقّ است و حق با على است: هيچ گاه از هم جدا نمى شوند.»
و قوله: عَلِىٌّ قَسْيمُ الْجَنَّةِ وَ النّارِ؛ «و ديگر آنكه على قسمت كننده بهشت و دوزخ است.»
و قوله: مَنْ فارَقَ عَلِيّاً فَقَدْ فارَقَنى، وَ مَنْ فارَقَنى فَقَدْ فارَقَ الله؛ «و ديگر آنكه: كسى كه از على دورى جويد، از من دورى جسته و كسی كه از من دورى بجويد از خدا دورى جسته است.»
و قوله صلى الله عليه و آله شَیعَةُ عَلِىٍ هُمُ الْفائزونَ يَوْمَ الْقيمَة ؛ «و ديگر آنكه پيروان و شيعيان على، آنانند كه رستگار خواهند بود.»
از مجموع اين روايات استفاده مى شود كه حضرت رسول الله، هم از نقطه نظر باطن و معارف الهى و اطلاع بر اسرار غيبيّه، و نيز از نقطه نظر ظاهر، در تمام شئون على بن أبى طالب أميرالمؤمنين عليه السلام را در بيت خود و حرم خود كه حرم خداست، جاى داده و هميشه در سرّ و شهادت، و ظاهر و پنهان، با آن حضرت بوده، دو نفس بودند كه از يك اصل منشعب شده اند بالاخص در آن فقره از روايت كه فرموده است: لا يؤدّى عنّى الّا انا او على؛ منظور آن است كه اين بار رسالت و هدايت مردم را بسوى خدا از نقطه نظر ظاهر و باطن، يعنى با سيطره بر نفوس و ملكوت آنها، كسى نمى تواند حمل كند، مگر خود من يا على.
و بنابراين آن حضرت در تمام مقامات و درجات رسول خدا شريك بوده است؛ يك درجه، مقام حمد و بدست داشتن لواى حمد است، كه طبق روايات بسيارى آن لوا بدست أميرالمؤمنين است، يعنى كسى مانند آن حضرت خدا را نشناخته؛ و بنابراين نتوانسته خدا را آنطور كه سزاوار مقام عالى و رفيع اوست حمد كند، و همچنين مقام شفاعت در روز قيامت بدست آن حضرت و ذريّه و رسول خداست.
ما طى مباحث گذشته بعضى از مقامات أمير المؤمنين را نقل كرديم، مانند آنكه آن حضرت قسمت كننده بهشت و دوزخ است، و پروانه عبور دهنده از صراط و ساقى كوثر و نيز مقام شفاعت و ميزان عمل.
انتساب حضرت به اين صفات منافات با قدرت خدا ندارد
بايد دانست كه انتساب حضرت به اين صفات منافات با قدرت خدا ندارد، بلكه عين صفاتى است كه در خداست؛ و بواسطه اعطاء به أميرالمؤمنين(ع) از خدا منسلخ و جدا نشده، و خدا بيكاره نگشته؛ بلكه عين صفات خداست كه از آن حضرت كه داراى ولايت كبرى است ظهور مى كند؛ بلكه نفس ولايت عين تجلّيات و ظهورات حضرت حق است.
پس آنچه هست راجع به خداست و بس و در مقام ولايت صرفاً نياز و احتياج به ذات مقدّس اوست؛ همين طوری كه در اين عالم ماده كه موجودات مقدر و محدودند، علم و قدرت در بين آنها قسمت شده و هر موجودى به فراخور حال و وسعت خود بهره اى گرفته است و اين تقسيم منافات با وجود منبع علم و قدرت و حيات در خدا نيست و قسمت كننده اينها جز خدا نيست و ظهورات تقسيم در هر مرحله عين ظهورات خداست و بس؛ همانطور در عالم ملكوت و عقل، قسمت كننده خداست و بهره و تقسيم از صفات و اسماى او خارج نيست؛ و مقام ولايت كه تقسيم علوم و معارف و حيات را بر دلها مى نمايد همان عمل خداست و بس؛ «و ما تَشَآءُون الا ان يشاء الله»؛ (سوره دهر آيه ۳۰) بنابراين در قيامت كه عالم ظهور و بروز است هيچ كس جز مشاهده قدرت و عظمت و حيات خدا مشاهده ديگر ندارد؛ و تمام موجودات در مقابل آن ذات مقدس صفر و فقيرند.
«يَومَ هُم بارِزونَ لا يَخفى عَلَى اللهِ منْهُم شَىءٌ»؛ روز قيامت روزى است كه همه مردم ظهور و بروز دارند و چيزى از آنها بر خدا مخفى نخواهد بود. (سوره غافر آيه ۱۶)
«و بَرزوا لِلّهِ الواحِدِ القَهّارِ»؛ و بروز و ظهور پيدا كردند براى خداوند واحد قهار. (سوره ابراهيم آيه ۴۸)
«وَ لَو يَرَى الَّذينَ ظَلَموا اذ يَرَونَ العَذابَ انَّ القُوَّةَ لِلّهِ جَميعاً»؛ و اگر مي ديدند افرادی كه ستم روا داشته اند، در آن وقتی كه عذاب را مشاهده مىكردند، كه تمام مراتب قوت و قدرت اختصاص به خدا دارد. (سوره بقره آيه ۱۶۵)
و بالجمله تمام صفات و اسماء خدا كه در قرآن مجيد حصر شده است مانند:
«انَّ اللهَ هُوَ الرَّزّاقُ ذو القُوَّةِ المَتينِ»؛ به درستيكه حقا خداوند تنها روزى دهنده است و او داراى قوت استوار است. (سوره ذاريات آيه ۵۹)
«و لِلّهِ الحَمدُ» تمام مراتب و درجات ستايش و تمجيد (از هر موجودى به هر موجودى) اختصاص به ذات خدا دارد. (سوره جاثيه آيه ۳۶)
«واللهُ لا اله الّا هُوَ»؛ خداست كه هيچ معبودى و مقصودى جز او نيست (سوره بقره آيه ۲۵۵)
«و هُوَ الحَىُّ القَيّومَ»؛ اوست تنها موجود زنده و قوام همه كائنات (سوره بقره آيه ۲۵۵)
«و انَّهُ هُوَ السَّميعُ البَصيرُ» به درستی كه اوست كه تنها و فقط شنوا و بيناست. (سوره اسراء آيه ۱)
«و انَّهُ هُوَ السَّميعُ العَلَيم». (سوره دخان آيه ۶)
در آن عالم ظهور نموده و انحصار آنها به ذات آنها به ذات مقدس حق مشهود است. مقام ولايت، نفس آن صفات و اسماء است نه غير از آن و بنابراين ظهور آن صفات و اسماء به ولايت ناميده مى شود و بس.
نظر شما