محمدباقر پورامینی:

امام‌رضا(ع) قرآن رامعیار سنجش حق وباطل وصحت‌ وسقم احادیث قرار داد

امام‌رضا(ع) قرآن رامعیار سنجش حق وباطل وصحت‌ وسقم احادیث قرار داد

محمدباقر پورامینی استاد حوزه و دانشگاه گفت: مجموعه پاسخ‌های امام رضا(ع)به تشنگان معارف قرآن با هدف تبیین مفاهیم قرآن کریم، بخش گسترده‌ای از میراث حدیثی ما را تشکیل می‌دهد.

به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از طلیعه، به مناسبت فرارسیدن میلاد با سعادت حضرت ثامن الائمه امام رضا(ع) و واکاوی سیر و سلوک و حیات و منش رفتاری حضرت رضا(ع) و همچنین آشنایی اجمالی با مناسبات رفتاری حضرت(ع) در مواجهه با دیدگاه های مختلف و بعضاً متعارض معارف اهل بیت (ع) و فهم منویات و فرامین این بزرگواران در جهت اعتلای جامعه اسلامی، با حجت الاسلام و المسلمین محمدباقر پورامینی، استاد حوزه و دانشگاه، محقق، پژوهشگر و مولف کتابهای متعدد در زمینه سیره و سیرت اهل بیت (ع) گفتگویی انجام داده ایم که در ادامه تقدیم حضورتان می گردد.

*چرا امام رضا(ع) را عالم آل محمد(ص) می نامند؟ علم ایشان دارای چه ویژگی های می بود؟

لقب عالم آل محمد(ص) را امام‌ کاظم (ع) با استناد به فرمایش پدر گرامی‌شان، امام‌ صادق(ع)، بر زبان جاری ساختند. اسحاق‌ بن‌ موسی، برادر امام‌ رضا(ع)، می‌گفت که پدرم به فرزندانشان می‌فرمودند: این برادر شما علی، عالم آل‌ محمد(ص) است. مسائل خود را از وی بپرسید و مطالب او را نگهداری کنید. من از پدرم، جعفر بن‌ محمد(ع)، شنیدم مکرر می‌گفت: عالم آل‌ محمد(ص) در صُلب توست و کاش من او را می‌دیدم. وی با امیرالمؤمنین(ع) هم‌ نام است و «علی» نام خواهد داشت. به‌ اقرار بزرگان شیعه و سنی، علم و دانش علی‌بن‌موسی‌الرضا(ع) بسیار و سرشار بود.

 اباصلت هروی معتقد است : «داناتر از علی‌ بن‌ موسی‌ الرضا(ع) ندیدم و هر دانشمندی هم که با وی نشست‌وبرخاست می‌کرد، بر این مطلب تصدیق می‌کرد. مأمون‌ علمای ادیان و فقهای شرایع را در مجلسی گرد آورد و حضرت رضا(ع) را دعوت کرد تا با آنان گفت‌وگو کنند. در آن مجلس، حضرت همۀ آن‌ها را مجاب کردند و همگان فضل و دانش ایشان را ستودند و عجز و ناتوانی خود را ثابت کردند.»

ابراهیم‌ بن‌ عباس صولی می‌گفت: «هرگز ندیدم که از امام‌رضا(ع) چیزی پرسیده شود و او نداند و از او داناتر ندیده‌ام.» حاکم نیشابوری (وفات: ۴۰۳ق) در تاریخ نیشابور نوشته است: «وی با آنکه بیست‌ و اندی از سنش می‌گذشت، در مسجد رسول خدا(ص) می‌نشست و فتوا صادر می‌کرد.» فخر رازی (وفات: ۶۰۶ق) در توضیح معنای «کوثر» در کتابش، امام‌ رضا(ع) را از اکابر علما بر می‌شمارد. ابن‌ابی‌الحدید معتزلی (وفات: ۶۵۶ق) نیز امام‌ رضا(ع) را «اعلم‌الناس» یعنی داناترین مردم، می‌شمارد.

*مبانی اصولی در مناظرات حضرت رضا (ع) چگونه  می بود؟ آیا این رویکرد ها در حال حاضر و در شرایط حال قابل دست یابی می باشد؟

با دقت در مناظره‌هایی که حضرت رضا(ع) با مخالفان خود انجام دادند، می‌توان به محورهای زیر به عنوان مبانی اصولی اشاره کرد:

۱. میدان‌دادن به طرف مقابل:

امام(ع) در مناظره هرگز حالت تهاجمی نگرفتند و آغاز به پرسش نکردند؛ بلکه با حوصله فراوان، به مخالفان میدان دادند تا اگر خواستند، پیش‌قدم شوند. به‌این‌سبب در ابتدا به رأس‌الجالوت، پیشوای بزرگ یهودیان، فرمودند: «از من می‌پرسی یا من از تو بپرسم؟» رأس‌الجالوت گفت: «من از تو می‌پرسم؛ ولی هیچ دلیلی از تو نمی‌پذیرم، مگراینکه در «تورات» یا «انجیل» یا «زبور داوود(ع)» یا صحف ابراهیم و موسی(ع) باشد.»

۲. رعایت انصاف

حضرت رضا(ع) سخت بر رعایت انصاف در بحث و مناظره تکیه داشتند و تلاش می‌کردند در فضای حاکم بر مناظره، انصاف جاری باشد. حضرت(ع) به عمران صابی فرمودند: «سَلْ یا عُمْرانُ وَ عَلَیْکَ بِالنِّعْمَه وَ اِیّاکَ وَ الْخَطَلَ وَ الْجَوْرَ»؛ ای عمران، بپرس و بر تو لازم است که انصاف به‌خرج دهی و از مغالطه‌کاری و ستمگری پرهیز کنی.

۳. استفاده از مقبولات خصم

از اصول مهم مناظره این است که انسان باید در مناظره با هر گروهی، علاوه‌ بر استفاده از براهین عقلی، از دلایلی استفاده کند که طرف مناظره نیز آن را بپذیرد. حضرت رضا(ع) نیز اصل استفاده از براهین مورد پذیرش طرف مقابل را رعایت می‌کردند. جاثلیق به مأمون‌ گفت: «ای امیرمؤمنان، چگونه با مردی احتجاج کنم که او با من، با کتابی احتجاج می‌کند که من منکر آن هستم و نیز با پیامبری که من به او ایمان ندارم؟» امام(ع) در برخورد با رأس‌الجالوت، بخش‌هایی از تورات را خواندند؛ به‌گونه‌ای که رأس‌الجالوت از تلاوت و بیان و فصاحت ایشان تعجب کرد. جاثلیق و رأس‌الجالوت وقتی از آگاهی حضرت رضا(ع) به تورات و انجیل آگاه شدند، گفتند: «به‌خدا قسم، چیزی برای ما آوردی(و دلیلی اقامه کردی) که توان رد آن را نداریم، مگر اینکه تورات و انجیل و زبور را انکار کنیم.»

۴. استفاده از شیوۀ جدل

گاه خصم مطالبی را در باطن قبول دارد؛ ولی حاضر نیست به آن اعتراف کند؛ در این صورت، برای رسیدن به نتیجه مطلوب، لازم است مناظره کند. در این مواقع، باید از اصل غافل‌گیری بهره‌ جست و خصم را به اعتراف وادار کرد. حضرت رضا(ع) گاهی از این اصل در مناظره استفاده کرده‌اند؛ ازجمله اینکه آن حضرت(ع) به جاثلیق فرمودند: ای مسیحی، به‌خدا قسم، ما ایمان به عیسایی داریم که به محمد(ص) ایمان آورد و ما ایرادی بر عیسای شما نداریم؛ جز ضعف و کمیِ روزه‌گرفتن و نمازخواندن او. جاثلیق گفت: «به‌خدا سوگند، عِلمت را فاسد و امرت را ناتوان کردی. من گمان می‌کردم که تو داناترین مسلمان هستی.» حضرت(ع) فرمودند: «چگونه؟» وی پاسخ داد: «گفتی عیسی(ع) ضعیف و کم‌روزه و کم‌نماز بود، حال «اگر عیسی(ع) خداست پس برای چه کسی روزه می‌گرفت و نماز می‌خواند؟ در اینجا، جاثلیق از پاسخ بازماند.»

۵. مشخص‌کردن طرف مقابل

در مناظره‌ای که طرف مقابل به‌صورت گروهی آمده‌اند، گاه اقتضا می‌کند که انسان با تعیین فردی خاص، مناظره را با او انجام دهد تا نتیجه حاصل شود. روزی مأمون‌ گروهی از فقها و متکلمان را جمع کرد تا با امام هشتم(ع) مناظره کنند. آن بزرگوار فرمودند: شما یک نفر از بین خود انتخاب کنید و هرچه او پذیرفت، شما ملتزم شوید. همه رضایت دادند یحیی‌بن‌ضحاک سمرقندی که مانند او در خراسان نبود، انتخاب شود.

۶. قانع‌کردن طرف مخالف

حضرت رضا(ع) در مناظرات خود به‌گونه‌ای عمل کردند که تمام راه‌ها بر مخالف بسته شود و او را با ادلۀ محکم و پذیرفتنی قانع کنند. رأس‌الجالوت، پیشوای یهودیان، وقتی کاملاً قانع شد، گفت: «به‌خدا قسم، ‌ای پسر محمد(ص)، اگر ریاست عامه‌ام بر تمام یهودیان نبود، به احمد ایمان می‌آوردم و فرمان تو را اطاعت می‌کردم.»

این شش محور از مبانی اصولی در مناظرات امام تلقی می شود بدیهی است در حال حاضر نیز می توان با رعایت آن در مناظرات با حریف سود جست.

*رویکرد حضرت (ع) در مقابل دیدگاه های معارض و مخالف به چه صورتی می بود؟ آیا این رویکرد ها در همه اوصاف به یک صورت می بود؟

گروه های مخالف متعددی در عصر امام(ع) وجود داشت که نوع برخورد با آنان متفاوت بود؛ واقفیه،   غلات، صوفیه و خوارج جریان مخالف آن عصرند.

واقفیه مهم‌ترین انحراف بعد از شهادت امام هفتم(ع) بود که به بهانه باور نداشتن درگذشت امام‌کاظم(ع)، بر اعتقاد به امامت یا مهدویت آن حضرت شکل گرفت و کسانی بدون امام و درواقع، سردرگم رها شدند. یکی از نمونه‌های این انحراف پیدایش شخصی از غلوکنندگان به نام محمدبن‌بشیر است. او فرقه‌ای به نام «ممطوره» به‌وجود آورد. این فرقه به حلول و تناسخ عقیده داشت و محرّمات را مباح می‌شمرد. البته این قبیل انحرافات جزئی، تأثیری در اصل تشیع نمی‌گذاشت و از دورۀ امام‌باقر(ع) به بعد، تربیت شاگردان ممتاز و توانمند مکتب تشیع، راه گسترش این انحراف را سد کرد. علاوه ‌براین، بیشترِ منحرفان افرادی ضعیف‌النفس بودند که جز در موقعیت خاصی زمینه رشد نداشتند. مهم‌ترین تلاش امام‌رضا(ع) تأکید بر انحراف و خطر فرقه واقفی بود. در نگاه امام(ع)، واقفیه به حقیقت پشت کرده و به باطل روی آورده بودند. امام(ع) آنان را زندیق(کافر و بی‌دین) می‌شمردند که این تعبیر حاکی‌ از عمق انحراف و گمراهی آنان است.

امام(ع) دو رویکرد را برای یاران خویش در مواجهه با واقفیان درنظر گرفتند:

۱. حضرت رضا(ع) یاران را از آمد و شد با واقفیان برحذر می‌داشتند تا زمینه انزوای آنان را فراهم سازند.

۲. امام(ع) برای تحکیم صف یاران تلاش کردند، ریزش‌ها در صف پیروان حق، گاه زمینه‌ساز آسیب‌های کوچک و بزرگی است. امام(ع) برای استحکام‌بخشی باور یاران و پرهیز از آثار سوء این ریزش‌ها و انحراف‌ها، معیارهایی ارائه می‌فرمودند.

غُلات نیز به عنوان یک جریان مخالف و منحرف مطرح بود؛ آنان دربارۀ مقام معصومان(ع) افراط کرده و با خروج از حدّواندازه، برای آنان مرتبه‌ای فراتر از جایگاه واقعی‌شان تصویر می‌کردند. این گروه در مقاطع مختلف زمانی، از دورۀ امیرمؤمنان(ع) به بعد ظهور یافتند. در زمان امام‌باقر(ع)، اندیشه‌های غلوآمیز رو به رشد نهاد. در دوران امامت امام‌صادق(ع)، گروه‌های زیادی از غلوکنندگان به‌وجود آمدند که تا دوران امام‌رضا(ع)، عقاید انحرافی آنان رونق داشت. پیشوایان معصوم(ع) نیز به‌شدت با گزافه‌گویی آنان برخورد می‌کردند. غالیان در آغاز، الوهیت امامان(ع) را مطرح می‌کردند. از زمان امام‌رضا(ع) به‌بعد، نوعی تنزّل در عقاید آنان به‌چشم می‌آید و گرایش به تفویض، بیشتر است. آنان ائمه(ع) را مخلوق می‌دانستند و دخالت در تدبیر جهان و رزق عباد را به آنان نسبت می‌دادند. امام‌رضا(ع) غلات را کافر و مفوّضه را مشرک می‌دانستند و می‌فرمودند: «غلات عظمت خدا را کوچک کرده‌اند.» ایشان به یاران خود سفارش می‌کردند که با آنان هم‌نشینی و دوستی نکنند و روابط اجتماعی خود را با آنان قطع کنند.

همچنین افکار و باورهای جریان صوفیه، به‌نوعی در خراسان رواج داشت. به‌هنگام حضور امام‌رضا(ع) در خراسان، گروهی از صوفیه نزد آن حضرت رفتند و گفتند: «انتخاب شما به‌عنوان فردی از اهل‌بیت(ع) توسط مأمون، برای ولایت امر و امامت امت، انتخابی شایسته بوده است؛ زیرا امت نیازمند کسی است که غذای ناگوار بخورد، لباس درشت بپوشد، الاغ سوار شود و به عیادت مریض برود.» امام(ع) که زهد و پارسایی را در این ظواهر عوام‌فریبانه نمی‌دیدند، فرمودند: «یوسف پیامبر(ع) قبای دیبای زربافت می‌پوشید و بر اریکه فرعونی تکیه می‌کرد و فرمان می‌راند. خواسته واقعی از امام و رهبر، قسط و عدل است و اینکه در گفتار، صادق و در حکومت، دادگر باشد و وقتی وعده‌ای داد، وفا کند. به‌راستی‌که خدای تعالی لباس و خوراکی را حرام نکرده است.» آنگاه امام(ع) این آیه را تلاوت فرمودند: «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَه الله الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ»؛ «ای پیامبر» بگو زیورهایی را که خداوند برای بندگانش پدید آورده و روزی‌های پاکیزه را چه کسی حرام گردانیده است؟) .امام‌ رضا(ع) در فرصت‌های مختلف، صوفیان را خطاکار می‌دانستند. ایشان یاران را به دوری از آنان تشویق می‌کردند و می‌فرمودند: «کسی‌که در نزد او ذکری از صوفیه شود و آنان را با زبان و قلبش انکار نکند، از ما نیست. کسی‌ که آنان را انکار کند، گویا پیشِ روی رسول‌الله(ص) با کفار جهاد کرده است.»

خوارج چهارمین جریان مخالف در جهان اسلام بود. خوارج عقیده داشتند که خروج و مبارزه واجب است و اگر ادامه فرمان‌برداری از فردی خاص برایشان مقدور نبود، چاره‌ای نیست جز اینکه از حوزۀ حکمروایی‌اش بیرون روند و به جای دیگری هجرت کنند. آنان با هر مسلمانی که با ایشان هم‌اندیشه نبود، می‌جنگیدند؛ چراکه در نظرشان همه مسلمانان، جز کسانی‌که با آنان همراهی یا بیعت کنند و برای شنیدن کلام خدا به آنان روی آورند، کافر و مشرک‌اند. در سال « ۶۵ق»، خوارج به فرقه‌های گوناگونی تقسیم شدند و در برابر چهرۀ معروف آنان، نافع‌ بن‌ ازرق، افراد دیگری همچون (عبدالله‌ بن‌ اباض)، (نجده‌ بن‌ عامر) و (عبدالله‌ بن‌ صفار) سر برآوردند. هریک از این افراد، مؤسس فرقه‌ای در خوارج شدند: ازارقه، اباضیه، نجدیه و صفریه. روایت محمد بن‌ زید رازی نشان‌ دهندۀ ماهیت خشن و رویکرد غلط جریان خوارج در عصر امام‌ رضا(ع) است.

او می‌گوید: در ایامی که مأمون، امام‌رضا(ع) را به ولیعهدی معرفی کرده بود، در خدمت امام(ع) بودم. مردی از خوارج درحالی‌که در دستش خنجری زهرآگین بود، وارد شد. او به دوستانش گفته بود: «به‌خدا سوگند، نزد شخصی که مدعی فرزندی پیامبر(ص) است، می‌روم و می‌پرسم که چرا به طاغوت وارد شده است و در کنار آن‌ها می‌نشیند. اگر جواب داد که هیچ، وگرنه مردم را از دست او راحت می‌کنم.» سپس نزد امام(ع) آمد و سؤالش را مطرح کرد. امام(ع) فرمودند: «اگر جواب تو را بدهم، آنچه در آستین داری، می‌شکنی و دور می‌اندازی؟» گفت: «بله.» حضرت بیان کردند: «به‌نظر تو، اینان کافرند یا عزیز مصر و اهل کشور او؟ مگر نه اینکه اینان خود را موحد می‌دانند؛ اما آنان نه یکتاپرست بودند و نه خداشناس؟ یوسف(ع) پسر یعقوبِ پیامبر(ع) بود: چگونه با طاغوتیان هم‌نشین بود؟ من نیز اولاد پیامبر(ص) هستم و مأمون مرا به‌اکراه به این کار واداشته است.» آن شخص قانع شده و از کارش منصرف شد.

*نقاط موثر در سیره حضرت رضا(ع) در جهت بارور نمودن مبانی اسلامی و تاثیر ایشان در مکتب تشیع چگونه می بود؟

با درنگ در سیره علمی امام(ع)، از تاثیر ایشان در روایات تفسیری، کلام، حدیث و فقه می توان یاد کرد.

مجموعه پاسخ‌های امام رضا(ع) به تشنگان معارف قرآن با هدف تبیین مفاهیم قرآن کریم، بخش گسترده‌ای از میراث حدیثی ما را تشکیل می‌دهد. این میراث حدیثی به تفسیر مأثور یا تفسیر روایی مشهور است. بر این اساس، امام‌رضا(ع) قرآن را معیار سنجش حق و باطل و صحت‌وسقم احادیث قرار دادند و گفتار و پاسخ‌ها و مثال‌های خود حضرت نیز همه برگرفته از قرآن است. امام‌(ع) می‌فرمودند: «درقرآن، همه‌چیز به تفصیل ذکر شده و حلال و حرام و حدود و احکام و همۀ آنچه برای هدایت بشر بِدان نیاز است، به تمام‌وکمال در آن بیان شده است.» در جای دیگر هم خاطرنشان کرده‌اند: «قرآن کلام خداست. از آن فرا مگذرید و هدایت را در غیرقرآن جست‌وجو مکنید که گمراه می‌شوید.» به این نکته باید تاکید داشت که دراحادیث به‌جای‌مانده از حضرت رضا(ع) بخش بزرگی از  ‌روایات تفسیری را دربرگرفته است.

در عصر حضرت رضا(ع) مسائل کلامی بسیار رونق داشت و می توان از میراث امام‌رضا(ع) در دانش کلام یاد کرد. در دوران حیات امام‌رضا(ع)، جهان اسلام دستخوش مسائل و دیدگاه‌های کلامی بود و امام(ع) با راهنمایی هدایت‌جویان از طریق آشکارکردن مسیر و اجبار معاندان به ارائه برهان، به پاسداری از اصول دین اصرار داشتند؛ حتی برخی شاگردان خویش را در این بخش تربیت کردند تا عقاید و باورها به‌ویژه در حوزۀ توحید و امامت را تبیین و از آن پاسداری کنند.

پس از قرآن، روایات مهم‌ترین منبع شناخت دین به‌شمار می‌آیند. مسلمانان هم به‌رغم وجود برخی فراز و نشیب‌ها، به تحمل و ثبت و تدوین احادیث توجه کردند و مجموعه‌های حدیثی فراهم آوردند که شامل هزاران روایت در تمام موضوعات مورد نیاز دین‌داران است. متون حدیثی ما سرشار از سخنان امام‌رضا(ع) در موضوعات مختلف است. دراین‌خصوص، شیخ صدوق با تدوین کتاب «عیون أخبار الرضا(ع)» ارزشمندترین گنجینه حدیثی امام(ع) را جمع‌آوری کرد و با دسته‌بندی جذاب، پیشِ روی مشتاقان نهاد. فرای از جایگاه والای امام(ع) در بیان و بسط معارف ناب الهی در قالب احادیث نورانی، تلاش ایشان برای ارائه شیوۀ شناخت روایات صحیح نیز مخفی نمانده است. این موضوع در علم حدیث از اهمیت خاصی برخوردار است.

از نقش امام‌رضا(ع) در بیان روایات فقهی نیز باید یاد کرد. ازنظر فقهای بزرگ شیعه، حدیث نقش اساسی در شناخت احکام شرعی دارد و این کاربرد حدیث زمینه شکل‌دهی قواعد فقهی و اصولی و صدور حکم شرعی را فراهم آورده است. بخش چشمگیری از کتب فقهی و حدیثی شیعه به‌ نقل روایات امام‌رضا(ع) اختصاص دارد، به‌گونه‌ای‌که می‌توان در بسیاری از ابواب فقهِ این کتاب‌ها، احادیث حضرت را یافت؛ حتی در بعضی ابواب فقه، ده‌ها حدیث از ایشان وجود دارد. همچنین فقه‌الرضا که به فقه رضوی نیز مشهور است، از متون درخور اعتماد برای برخی محدثان و فقهای شیعه مانند بحرانی و نراقی در سده‌های اخیر است، درحدی‌که این اندیشمندان بزرگ شیعه به‌عنوان یک اثر مستند، به روایات حضرت اعتماد کرده‌اند.

کد خبر 3741018

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha