به گزارش خبرگزاری مهر، متن زیر خلاصهای از مباحث مطرح شده در جلسه ۳۳ تفسیر سورهی مبارکه بقره توسط حجتالاسلام و المسلمین قاسمیان مورخ ۲۹ مرداد است که در ادامه می خوانید.
بخش اول - گزارش کوتاه
جلسهی این هفته در محل مسجد امام رضا (ع) با محوریت آیهی ۴۹ سورهی مبارکهی بقره (وَإِذْ نَجَّیْنَاکُم مِّنْ ءَالِ فِرْعَوْنَ ...) برگزار شد. در این جلسه، واژهها و عبارتهای مهم آیه به طور جزء به جزءو نیز ارتباط میان اجزای آیه مورد بررسی قرار گرفت. در مورد برخی از عبارات، تفسیرها و معانی مختلفی که میتوان ارائه داد، بیان شد و ضمن معرفی تفسیر و معنای ارجح، به نقد و بررسی سایر حالات پرداخته شد.
حجتالاسلام قاسمیان در توضیح ضمیر «کُم» در عبارت «نَجَّیْنَاکُم»، ضمن نقد تفسیری که مبتنی بر مجازگویی برای آن بیان میشود، تفسیر دومی را از نگاه معرفتی مطرح کرد که بر اساس آن ما - با نیتها، فکرها و تصمیمگیریهایمان - در همهی جریانات و امتحاناتگذشتهی تاریخ حضور داشتهایم و بر این مبنا با یکدیگر مقایسهخواهیم شد. همچنین ایشان در توضیح بحث نجات یافتن بنیاسرائیل (عبارت «نَجَّیْنَاکُم») آزادی روحی و معنوی را به مراتب بالاتر از آزادی فیزیکی معرفی کردند.
در مورد بخش «آل» از عبارت «آل فرعون»، تبعیت و معیت به عنوان محور اصلی اهلیت معرفی شد و با توجه به شواهدی چون ... إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ، اهلیت حقوقی و معنوی - در مقابل اهلیت حقیقی و خانوادگی - به عنوان ملاک اصلی آل بودن مطرح گردید، که بر این اساس و نیز شواهد دیگر«آل فرعون» به معنیاطرافیان فرعون - اعم از شخصیتهای اقتصادی، فرهنگی، سیاسی - خواهد بودو نه خانوادهی او.
حجتالاسلام قاسمیان در مورد عبارت «یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْوَ یَسْتَحْیُونَ نِسَاءَکُمْ»، ضمن رد نکردن تفسیری که این عبارت را به عنوان کشتن فیزیکی پسران و زنده نگه داشتن زنان - با هدف به کنیزی بردن ایشان - معنا میکند، با ارائهی دلایل و شواهد قرآنی، این تفسیر را به عنوان تفسیر ارجح معرفی کرد: یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ به معنی ذبح کردن غیرت و مردانگی مردان و ایشان را از کارآیی انداختن و عملاً به بندگی خود کشاندن. یَسْتَحْیُونَ نِسَاءَکُمْنیز به معنی گرفتن شرم و حیا از زنان.
در مورد بخش پایانی آیه («وَفِی ذَ ٰلِکم بَلَاءٌ مِّن رَّبِّکُمْ عَظِیمٌ») تفسیر ارجح در مورد بلای عظیم، همان نعمت نجات یافتن بنیاسرائیل (َنجَّیْنَاکُم)، نه نقمت عذابهای ایشان، معرفی شد. همچنین در توضیح این بخش به بحث ابتلای حکومتها پرداخته شد و به این نکته اشاره شد که هیچ گروهی تافتهی جدا بافتهی عالم نیست، بلکه همه در مجموعهی سنن عالم، عمل میکنند. اگر هم در یک دوره ای وَیَسْتَخْلِفَکُمْ فِی ﭐلْأَرْضِ میشود و حکومتی به گروهی میرسد، هدف آن است که این گروه مبتلا شود تا معلوم شود چگونه عمل میکند(فَیَنظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ).
بخش دوم -گزیده پیامها
· «وَ إِذْ نَجَّیْنَاکُم»: با نگاه عمیق معرفتی، همگی ما کل تاریخ را امتحان پس میدهیم. یعنی در این عبارتها به مخاطب زمان حال دارد میگوید که تو در جریان نجات از چنگال فرعون حاضر بودی (یا میگوید تو در جریان کشتی نوح حاضر بودی: حَمَلْنَاکُمْ فِی ﭐلْجَارِیَةِ). همهی آن امتحانات را تو هم پس میدهی و بر این اساس است که افراد با هم مقایسه میشوند. مخرج مشترک برای مقایسهی میان افراد بشر در طول تاریخ، «مجموعهی نیات واقعی» است.
· «آلِ فِرعَون»: منظور از آل فرعون خانوادهی او نیست، بلکه اطرافیان و پیروان اوست. اطرافیان فرعون هم اعم هستند از کارتل های اقتصادی و چهره های سیاسی و فرهنگی، که مجموع اینها هستند که حکومت های فرعونی را استوار میکنند.
· تبعیت و معیت؛ محور اصلی اهلیت: «آل» یک شخص، کسانی را در بر میگیرد که تابیعت آن شخص را دارند و از او پیروی میکنند. کما اینکه از زبان حضرت ابراهیم (ع) داریم: (۳۶ابراهیم) فَمَن تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی (کسی که تبعیت من را کند، از من است). در مورد معیت هم چنین است؛ مثلاً در آیهی ۲۱۴ بقره: ... الرَّسُولُ وَﭐلَّذِینَ ءَامَنُواْ مَعَهُ ... . این آیه و مجموعا این سبک از آیات، همه یک نوع از «آل» را معرفی میکنند.
· «یَسْتَحْیُونَ نِسَاءَکُمْ»:استحیا از ریشهی (ح ی ی) است و این ریشه دو مصدر اصلی دارد؛ یکی حیات است و یکی حیاء. بر این اساس دو احتمال برای معنای یستحیون مطرح میشود؛ یکی زنده نگه داشتن با هدف به کنیزی بردن (مصدر حیات) و دیگری بیشرم کردن (مصدر حیاء). با بررسیهای قرآنی میتوان دریافت که معنای دوم (بیشرم کردن) معنای مناسبتری میباشد.
· « یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ»: در حالتی که یستحیون به معنی زنده نگه داشتن در نظر گرفته شود، یذبحون به معنی کشتن و ذبح کردن فیزیکی خواهد بود. اگر یستحیون را به معنی بی شرم کردن بدانیم، تعبیر جدیدی از یذبّحون و یقتّلون به دست میآید و آن بیغیرت کردن مردان یا از کارآیی انداختن ایشان است. همچنان که در مورد یستحیون بیان شد، معنای دوم ترجیح دارد.
· ظرفیت قرآن در پذیرش چند تفسیر برای یک آیه:گاهی این پرسش پیش میآید که چرا آیات، صاف و روشنتر بیان نشده است؟یک پاسخ این است که بیان اینگونهی آیات در قرآن باعث میشود کهبرای آیات ظرفیتهایی درست شود که در زمانهای مختلف و متناسب با شرایط مختلف، خودشان را باز میکنند. مثلاً همین آیات، هم به زمان فراعنهی مصر بخورد که پسربچه هارا میکشتند و دختران را به بردگی میگرفتند و هم به فرعونیان در این زمان که سیاست از بین بردن حیای زنان و ذبح کردنمردانگی مردان را در پیش میگیرند.
· «وَفِی ذَ ٰلِکم بَلَاءٌ مِّن رَّبِّکُمْ عَظِیمٌ»:در حالت کلی بلاء را در این آیه هم میتوان به نعمت نجات (نجّینکم) و هم عذاب نسبت داد. اما طبق ظاهر آیه، بلاء به نجات میخورد و این نکتهی مهمی است که نعمت هم در کنار عذاب، نقطهی بلا و ابتلا است. در فرهنگ قرآنی ، همه مبتلا هستند هم به نقمت و هم به نعمت.
· ابتلاء حکومتها: این نوع نگاه به ابتلا، در مورد حکومت ها هم هست. یعنی همهی داستان حکومتها این است که امتحان شوند و در انتها معلوم شود چگونه عمل میکنند (فَیَنظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ). ما هم باید در حکومت خودمان به این نکته توجه کنیم.
بخش سوم - مباحث تفسیری
۱- مروری سریع برمباحث گذشته:
۱-۱- شباهت امت پیامبر (ص) به بنیاسرائیل
پیامبر اسلام (ص) و حضرت موسی(ع) تنها پیامبرانی هستند که قیام به سیف کردند. به همین دلیل امت پیامبر (ص) و امت موسی (ع) در داخل یک مجموعه از سنن قرار میگیرند. شاید همهی سنتهایی که مثلاً بر قوم حضرت صالح (ع) یا لوط (ع) رفته است، بر امت پیامبر نرود، اما در مورد قوم موسی (ع) اینطور نیست. همهی آنچه که بر بنی اسرائیل رفته است بر ما هم، همان پیاده میشود.
۱-۲- بحث شفاعت
برخی نکات راجع به شفاعت:
· رنگ اصلی که در قرآن راجع به بحث شفاعت وجود دارد این است که شفاعتی در کار نیست مگر در مواردی خاص.
· آن شفاعتی هم که هست، برای خوبان است؛ یعنی کسانی که شایستگی آن را دارند که مورد شفاعت واقع شوند. این یکی از گفتمان های اصلی قرآن است که تصور و گفتمان عمومی بر خلاف آن است.
۲- آیهی ۴۹بقره: وَإِذْ نَجَّیْنَاکُم مِّنْ ءَالِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوَءَ ﭐلْعَذَابِ یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ وَیَسْتَحْیُونَ نِسَاءَکُمْ وَفِی ذَ ٰلِکم بَلَاءٌ مِّن رَّبِّکُمْ عَظِیمٌ
۲-۱- مقدمه
در آیات بعدی سورهی بقره (آیهی ۴۹ و چندین آیه پس از آن) نعمت هایی که به بنی اسرائیل داده شده، یادآوری میشود. یاد آوری نعمت ها موجب شکرگزاری میشود. شکر نعمت هم نعمت را زیاد میکند. اما اولین نعمت، نعمت آزادی (نجّیناکم) است که در این آیه مطرح میشود.
۲-۲- ترجمهی اولیهی آیه
و هنگامی را یاد کنید که ما شما را نجات دادیم از آل فرعون که اینها شما را مدام در عذاب می چراندند. این عذاب چنین بوده که فرزندان شما را ذبح می کردند (غیرت و مردانگی آنها را از بین میبردند)و زنان شما را استحیا میکردند (ایشان را بیشرم میساختند)و در این ماجرا برای شما از جانب خدا بلای عظیمی است.
۲-۳- «وَإِذْ نَجَّیْنَاکُم»
با دقت در بخش «کُم» از «نَجَّیْنَاکُم»در مییابیم که این عبارت، خطاب به بنیاسرائیل زمان پیغمبر (ص) است.در صورتیکه اتفاقاتی که در آیه ذکر میشود، مربوط به بنیاسرائیل زمان حضرت موسی (ع) است. در رابطه با این بحث، دو گونه تفسیر را میتوان بیان کرد که در ادامه به آن پرداخته میشود.
۲-۳-۱- بیان نَجَّیْنَاکُم از جهت تفسیر اول(مبتنی بر مجازگویی)
برخی این آیات را اینطور تفسیر میکنند که اگر عقبه تان را نجات دادیم انگار شما را نجات دادیم (یعنی یک نوع مجازگویی). مثل اینکه اگر دویست سال پیش کسی یکی از پدران ما را از غرق شدن نجات داده، گویا ما را نجات داده است. چون اگر نجات نمیداد، من نمیبودم.اشکالی که به این تفسیر وارد است این است کهمبتنی بر مجازگویی است. در حالی تفسیر بدون مجاز اولویت دارد.
۲-۳-۲- بیان نَجَّیْنَاکُم از جهت تفسیر دوم(حضور ما در جریانات کلّ تاریخ)
قرآن با صراحت و بدون اینکه مجاز گویی کند، دارد بنی اسرائیل زمان پیامبر را مخاطب قرار میدهد. نمونه های به این سبک هم در قرآن زیاد وجود دارد. مثلا شما را مینشاند در کشتی نوح (ع)(۱۱حاقه):إِنَّا لَمَّا طَغَیﭐلْمَاءُ حَمَلْنَاکُمْ فِی ﭐلْجَارِیَةِ(در هنگامی که آب طغیان کرد شما را بر کشتی نشاندیم).اما با این نگاه تفسیر عبارت نجیناکم و عبارتهای شبیه به آن چگونه میشود؟
پاسخ آن است که با نگاهعمیق معرفتی،همگی ما کل تاریخ را امتحان پس میدهیم. یعنی در این عبارتهابه مخاطب زمان حال دارد میگوید که تو در جریان کشتی نوح حاضر بودی یا تو در جریان نجات از چنگال فرعون حاضر بودی. همهی آن امتحانات را تو هم پس میدهی و بر این اساس است که افراد با هم مقایسه میشوند.
۲-۳-۲-۱- نیتهای واقعی؛ مبنای مقایسه
وقتی بخواهند دو کسر را با هم مقایسه کنند، یک مخرج مشترک لازم است. بدون مخرج مشترک نمیتوان آنها را با هم مقایسه کرد. به همین ترتیبما هم اگر قرار باشد با هم مقایسه شویم، از کل تاریخ باید یک مخرج مشترک گرفته شود. اما آن مخرج مشترک چیست؟
مخرج مشترک برای مقایسهی میان افراد بشر در طول تاریخ،«مجموعهی نیات واقعی» است. نیات واقعی مشخص میکند که اگر من در صحنههای مختلف تاریخ و امتحاناتی که بر امتهای قبلی گذشته است، حضور داشتم، در کدام دسته قرار میگرفتم. از این جهت و با این نگاه معرفتی، ما درداستان کشتی حضرت نوح(ع) حاضر بودهایم و امتحان پس دادهایم.
۲-۳-۲-۲- حضور ما در امتحانات گذشتهی تاریخ
این نوع از بررسی اعتقادی، دیگر روی شانس استوار نیست. مثلاً بعضی خدا را شکر میکنند که در زمان امام حسین (ع) نبودند. این طرز تفکرروی شانس استوار میشود. شانس آوردیم که در سقیفه نبودیم، شانس آوردیم که وقتی امام علی(ع) یار میخواست ما نبودیم و همین طور بیایید جلو. اینکه براساس شانس بخواهیم همه را بنا کنیم، از عدل الهی به دور است.
اما نکته اینجاست که ما در همهی این جریانات حاضر بودهایم و نحوهی این حضور با نیتهای ما سنجیده میشود. روایات زیادی هم داریم ذیل این موضوع. اینکه کسی به دلیل اینکه قلب و فکرش شباهت به گروهی دارد (تشابهت قلوبُهم)، به مجازات های چیزهایی میرسد که اصلا آن کار را نکرده یا بهرهمند از ثوابهایی میشود که اصلا آنها را انجام نداده. به همین دلیل توصیه میکنند که همت و نیت کار حسنه بکن.
ما باید همهی صحنههای تاریخ را زنده ببینیم؛ امام علی (ع) زنده و صفین زنده. لذا فرهنگ قرآن به نظر میرسد که همه چیز را جلوی چشم انسان زنده نگه میدارد؛ حضرت نوح زنده، امتحانات زنده و انتخاب های زنده.
۲-۳-۲-۳- یک اندیشهی غلط: با ائمهی مرده، دیگر ما در معرض امتحانات نیستیم
برخی از این تصورنادرست را دارند که با ائمهی مرده، دیگر در معرض امتحانات نیستند. لذا ائمهی مرده را خیلیها میپسندند، اما ائمهی زنده را خیر. خیلی ها نتوانستند امام حسین زنده را بپسندند.الان امام رضا(ع) را همه دوست دارند. اما امام رضای زنده را همه دوست ندارند. نشان هم دادند که خیلی ها نمیپسندند.در همین زمان هم، خیلیها در مورد شهدای مدافع حرم میگویند آفرین به این غیرت.ولی وقتی بحث از رفتن خودشان میشود،میگویند البته ما که اینطور زندگی نمیکنیم! ولی آفرین به غیرت آنها.
۲-۳-۲-۴- انتخابهای الآن ما؛ نشانهی نحوهی عملکرد ما در امتحانات گذشتهی تاریخ
انتخابهای ما در دوراهیهای زندگی خیلی چیزها را مشخص میکند. مثلاً هرکس در نظام شغلی خودش طوری انتخاب میکند که معلوم میشوداگر زمان حضرت علی(ع) وامام حسین(ع) میبود چگونه عمل میکرد. مثلاًبعضیها دغدغهی فرهنگ ندارند، بلکه پیمانکار فرهنگی هستند. دنبال پول اند، حالا از روش کار فرهنگی. اینها زمان امام حسین (ع) اگر بودند میشدند مثل عبیدالله حر جوفی. کسی که در انتخاب شغل خیلی به فکر خانواده اش هست، اگر در زمان ائمه (ع) هم میبود همین ملاک برایش خیلی پررنگ میشد و در امتحانات سخت نمیتوانست از خانواده دل بکند.
۲-۳-۳- نعمت بزرگ آزادی
عبارت «نجیناکم» دارد یک نعمت بزرگ را یادآوری میکند و آن آزادی است. اما با توضیحاتی که در مورد بخشهای بعدی آیه داده خواهد شد، معلوم میشود که معنای اصلی آزادی در این آیه، رها شدن ازبردگی و بندگی فرعونها و نجات از سیستمهای فرعونی است.
۲-۳-۳-۱- آزادی از سوءالعذاب؛ آزادی روحی و معنوی به مراتب بالاتر از آزادی فیزیکی
در بخشهای بعدی، توضیح عذابهای ذکر شده در آیه (یذبحون ابناءکم و یستحیون نساءکم) و حالتهای مختلفی که میتوان برای عذابها در نظر گرفت بیان خواهد شد. اما اجمالاً در یک معنا این عذابها را میتوان به رنج و شکنجههای فیزیکی نسبت داد و در معنای دیگر به اینکه کسی تحت بندگی و بردگی فراعنه قرار بگیرد. با این نگاه، مفهومآزادی و نجات که در آیه بیان شده، تنها به این معنا نیست که کسی را از زندان فیزیکی یا از رنج و شکنجه آزاد کنند، بلکه آنچه در جایگاه بالاتری قرار میگیرد، آزادی روحی و معنوی است که به طور خاص در این آیه، میشود بازگشت غیرت و مردانگی مردان و شرم و حیای زنان.
۲-۳-۳-۲- آزادی از آل فرعون و سیستم فرعونی
در این آیه تأکید را روی آل فرعون آورده و نه شخص فرعون. نفرموده نَجَّیْنَاکُم مِّنْ فِرْعَوْنَ، اینطور فرموده: نجَّیْنَاکُم مِّنْ ءَالِ فِرْعَوْنَ. یعنی مجموعهی فرعون و اطرافیانش. کل این مجموعه است که سیستم فرعونی را تشکیل میدهد.حال نجات یافتن و آزاد شدناز چنین سیستم ستمگر و مستکبری یک نعمت بزرگ محسوب میشود که در این آیه مطرح شده است. نجات از سیستم فرعونی خواستهای بوده که آسیه همسر فرعون هم از خدا طلب کرده است: (۱۱تحریم) ...وَنَجِّنِی مِن فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ ... .
۲-۴- عبارت «آل فرعون»(پیروان و اطرافیان فرعون)
۲-۴-۱- مفهوم «آل»
۲-۴-۱-۱- اهلیت حقوقی در مقابل اهلیت حقیقی (خانوادگی)
معنای «آل» از اهل و اهلیت گرفته شده. در جریان حضرت نوح(ع) معنای جدیدی از «اهلیت» را مییابیم که خلاف اهلیت خانوادگی است:(۴۵هود)وَنَادَیٰ نُوحٌ رَّبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ﭐبْنِی مِنْ أَهْلِی وَإِنَّ وَعْدَکَ ﭐلْحَقُّ ... . نوح(ع) - پس از تمام شدن جریانات عذاب قوم خود و غرق شدن فرزندش - این سؤال را از خدا میپرسد کهبا وجود اینکه وعدهی خدا بر عدم عذاب اهلش بوده، حالا چطور پسرش عذاب شده است؟ خداوند میفرماید: (۴۶هود) ... یَا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِحٍ ...[۱]. در اینجا خداوند اهل بودن پسر نوح را برای او رد میکند و گویااین مقام هم هست که ای نوح این که واضح بود که او جزو اهل تو نبود.
اهل در این معناشاملکسانی میشود که نسبت به شخصیت حقوقی و الهیپیامبری چون نوحاهلیت داشتهباشند نه شخصیت حقیقی و عنصری او.[۲]
۲-۴-۱-۲- تبعیت و معیت؛ محور اصلی اهلیت
«آل» یک شخص، کسانی را در بر میگیرد که تابیعت آن شخص را دارند و از او پیروی میکنند. کما اینکهاز زبان حضرت ابراهیم (ع) داریم: (۳۶ابراهیم) فَمَن تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی (کسی که تبعیت من را کند، از من است).
در مورد معیت هم چنین است؛ مثلاً در آیهی ۲۱۴بقره:... الرَّسُولُ وَﭐلَّذِینَ ءَامَنُواْ مَعَهُ ... . این آیه و مجموعا این سبک از آیات، همه یک نوع از «آل» را معرفی میکنند.
۲-۴-۱-۳- معنای دیگری از «ذّریه»؛ فرزندان معنوی یا پیروان
مشابه معنایی که در مورد آل و اهل گفته شد، در مورد ذرّیه هم قابل طرح است؛ یعنی فرزندان معنوی نه صلبی. با این نگاه، مثلاً در مورد عبارت (۱۲۴بقره) ... قَالَ وَمِن ذُرِّیَّتِی ... به تفسیر دقیقتری میرسیم.(در اینجا باید توجه داشت که خیلی از دعاهایی که انبیاء میکردند باید در تراز خود انبیاء دیده شود.) وقتی ابراهیم (ع) امامت را برای ذریهی خودش طلب میکند (قَالَ وَمِن ذُرِّیَّتِی)، باید دقت کرد که ابراهیمی طلب کرده که به مقام امامت رسیده است. او که خودش امام شده،قطعاً میداند که امامت به ظالمین نمیرسد. لذا اینکه امامت را در مورد عموم ذریهی صلبی خود مطرح کند و با پاسخ ... لَا یَنَالُ عَهْدِی ﭐلظَّالِمِینَ مواجه شود، اساساً بی معنی است. پس وَمِن ذُرِّیَّتِیدر یک سطح بالاتری از سوی حضرت ابراهیم (ع) مطرح شده و آن ذریهی تبعی است (فَمَن تَبِعَنِی). بر این اساس، پاسخ هم در سطح بالاتری است؛یعنی امامت حتی به کسانی که ظلم رقیقِ رقیق هم کرده اند نمیرسد. لذا میتوان اینطور فهمید که امامت برای انسانی است که اصلاً ظلمی نکرده است.
۲-۴-۱-۴- «آل محمد»؛ نه فقط منحصر در ائمهی هدی (ع)
بعضی فکر میکنند «آل محمد» در ذکر صلوات، یعنی فقط ائمهی اطهار(ع). اما باید توجه داشت همانطور که واضح استامثال ابوجهلها،در زمرهی آل پیغمبر نمیگنجند - چون اهلیت و تبعیت ایشان راندارند -در نقطهی مقابل تابعینی که دنبال پیامبر را گرفتند و از اهلیت برخوردارند، جزو آل پیغمبر هستند.
بر این اساس عبارت «آل محمد»، ضمن اینکه ائمه (ع) را نشان می دهد، توان نشان دادن کسانی که تابعین پیامبر هستند را هم دارد.بنابراین کسانیکه صلوات میفرستند، معنای آل، خود آنها را هم شامل میشود و از این منظر برای خود هم دعا میکنند (البته به شرط اهلیتشان).
۲-۴-۲- مفهوم«آل فرعون»
۲-۴-۲-۱- آل فرعون: اطرافیان فرعون نه خانوادهی او
آن معنایی که در مورد واژهی «آل» گفته شد -که به اهلیت های حقوقی برمیگردد، نه اهلیت های صلبی و خانوادگی- در معنای «آل فرعون» نیز باید در نظر گرفته شود. یعنی منظور از آل فرعون خانوادهی او نیست، بلکه اطرافیان و پیروان اوست. شاهد دیگری نیز برای این سخن وجود دارد:وقتی قرآن میگوید آل فرعون و از این گروه به بدی یاد میکند، پس منظور همسر فرعون، این بانوی مکرمه، نمیتواند باشد.از طرفی فرعون،فرزندی هم نداشته است. لذا منظور از آل فرعون، خانوادهی او نیست.
۲-۴-۲-۲- مصادیق آل فرعون؛ شخصیتهای اقتصادی، فرهنگی، سیاسی
این آل فرعون یا اطرافیان فرعون اعم هستند از کارتل های اقتصادی و چهره های سیاسی و فرهنگی. که مجموع اینها هستند که حکومتهای فرعونی را استوار میکنند. (۲۳-۲۴غافر) وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَیٰبِئَایَاتِناوَسُلْطَانٍ مُّبِینٍ/ إِلَیٰ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَقَارُونَ. فرعون به عنوان شخصیت سیاسی، هامان به عنوان شخصیت فرهنگی و قارون به عنوان شخصیت اقتصادی. اصلا ارسال رسل به سمت همین سه تیپ بوده.
۲-۴-۲-۳- نقش آل فرعون؛ تصمیمسازی، اجرای دستورات
گاهی این ملأ و اطرافیان هستند که به فرعون و فرعونها میگویند چطور عمل کنند: (۱۲۷اعراف)وَقَالَ ﭐلْمَلَأُ مِن قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَتَذَرُ مُوسَیٰ وَقَوْمَهُ لِیُفْسِدُواْ فِی ﭐلْأَرْضِ وَیَذَرَکَ وَءَالِهَتَکَ ...بزرگان قوم فرعون گفتند آیا موسی و قوم او را میگذاری که در این سرزمین فساد کنند و تورا و خدایانت را واگذارند. اینجا این ملأ هستند که تصمیم سازی میکنند. بعد فرعون میگوید:... سَنُقَتِّلُ أَبْنَاءَهُمْ وَنَسْتَحْیِی نِسَاءَهُمْ وَإِنَّا فَوْقَهُمْ قَاهِرُونَ.
از سوی دیگر درست است که دستورها را فرعون و فرعونها میدهند، اما به هر تقدیر کسانی که این دستورات را در این سیستم اجرا می کنند، نمیتوانند بگویند مأمور بودیم و معذور. اینها هستند که کار بد را انجام میدهند و در قبال آن هم مسئول هستند.
۲-۵- یَسُومُونَکُمْ سُوَءَ ﭐلْعَذَابِ
یسومونکم: به معنای چریدن و چراندن است. (۱۰نحل)...فِیهِ تُسِیمُونَ: در آن حیوانات خود را میچرانید. یسومونکم سوء العذاب یعنی شما را در عذاب میچراندند و عذابچر میکردند. یک عذاب سختی بوده که فرعون بنی اسرائیل را دائما به آن عذاب میکرده است.
حال ماهیت این عذاب چه بوده است؟ یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ وَیَسْتَحْیُونَ نِسَاءَکُمْ. چون میان سوءالعذاب و عبارت یُذَبِّحُونَ...، چیزی (مثلا واو) نیامده، یعنی در مقام بیان سوءالعذاب بوده است. حال اینکه این ذبح پسران و استحیاء زنان چه مفهومی دارد، در ادامهی بحث بیان میشود.
۲-۵-۱- زمان عذابهای بنیاسرائیل؛ هنگام تولد موسی (ع) یا بعد از قیام او؟
در نگاه اول برخی اینطور فکر میکنند که عذابهای ذکر شده در این آیه مربوط به جریان تولد موسی(ع) است. یعنی آن جریانی که فرعون خواب میبیند که کسی از بنیاسرائیل حکومت او را خواهد گرفت و آن جریان کشتن پسران بنیاسرائیل را دنبال میکند. البته این جریان سر جای خودش درسآموز است؛اینکه خدا کاری که بخواهد بکند، میکند. آنها این همه بچه کشتند که موسی را گیر بیاورند، خدا موسی(ع) را به دامان خود فرعون داد که بزرگ کند. گاهی خدا کارهایی میکند که نشان دهد هیچ کس چیزی محسوب نمیشود.
اما این جریان ربطی به فضای آیه ندارد. آیهی (۱۲۷اعراف)وَقَالَ ﭐلْمَلَأُ مِن قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَتَذَرُ مُوسَیٰ وَقَوْمَهُ لِیُفْسِدُواْ فِی ﭐلْأَرْضِ وَیَذَرَکَ وَءَالِهَتَکَ قَالَ سَنُقَتِّلُ أَبْنَاءَهُمْ وَنَسْتَحْیِی نِسَاءَهُمْ وَإِنَّا فَوْقَهُمْ قَاهِرُونَ، این مطلب را به خوبی نشان میدهد. چرا که در این آیه، پیشنهاد این عذابها از سوی اطرافیان فرعون، بعد از درگیر شدن موسی (ع) و قومش با فرعونیان مطرح شده است.
۲-۵-۲- آیا سوءالعذاب لزوماً درک میشود؟
این امکان وجود دارد و زیاد هم اتفاق میافتدکه انسان در واقع در بند و عذاب باشد اما عذاب را حس نکند و بر عکس در مقطعی احساس راحتی کند. کما اینکه مثلاً در روایات داریم (الدّنیا سِجنُ المُؤمِن) اما کمتر کسی است که این احساس را نسبت به دنیا داشته باشد. حتی بالعکس، از این دنیا رفتن برای بسیاری سخت است. پس لزومی ندارد که عذاب از طرف مقابلدرک هم بشود، لذاسوءالعذاب در این آیه را - که طبق توضیحات بعدی،به معنی بیشرم ساختن زنانو بیغیرت کردن مردان میباشد - چه بسا خیلیها اصلاً عذاب به حساب نیاورند.
۲-۶- یَسْتَحْیُونَ نِسَاءَکُمْ؛ زنده نگه داشتن زنان یا بیشرم کردن آنان؟
استحیا از ریشهی (ح ی ی) است و این رویشه دو مصدر اصلی دارد؛ یکی حیات است و یکی حیاء. بر این اساس دو احتمال برای معنای یستحیون مطرح میشود؛ یکی زنده نگه داشتن (مصدر حیات) و دیگری بیشرم کردن (مصدر حیاء). با بررسیهای قرآنی میتوان دریافت که معنای دوم (بیشرم کردن) معنای مناسبتری میباشد. هر چند از یک منظر بتوان معنای اول را هم پذیرفت.
۲-۶-۱- معنای اول: زنده نگه داشتن زنان با هدف به کنیزی بردن
برخی به قرینهی یذبحون، یستحیون را معنی میکنند. چون آنجا کشتن آمده پس اینجا هم زنده نگه داشتن معنی میدهد. یعنی مصدر حیات. اما یک اشکال میتوان به این معنی وارد کرد و آن اینکه احیاء است که به معنای زنده نگه داشتن است نه استحیاء.
اما در صورتی که این اشکال حل شود،میتوان معنای اول را در کنار معنای دوم پذیرفت و لذا کشتن پسران و زنده نگهداشتن زنان را به عنوان سوءالعذاب بنیاسرائیل عنوان کرد.اما چرا زنده نگه داشتن زنان عذاب محسوب میشود. چون این زنده نگه داشتن با هدف به کنیزی بردن و بردگی کشیدنبوده است. در گذشته چنین کارهایی میکردهاند و قرآن هم از آن نهی کرده است: (۳۳نور)...وَلَا تُکْرِهُواْ فَتَیَاتِکُمْ عَلَی ﭐلْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِّتَبْتَغُواْ عَرَضَ ﭐلْحَیَاةِ ﭐلدُّنْیَا... (کنیزان خود را که میخواهند دارای عفت باشند به خاطر مال دنیا به زناکاری وامدارید)[۳]. یعنی مثلاً کنیزان را به اجاره میدادند تا از قبل آن مالی به دست آوردند.
۲-۶-۲- معنای دوم (و بهتر): بیشرم ساختن زنان
استحیاء و واژه های یستحیء در قرآن، ربطی به حیات ندارد. به حیاء مربوط میشود.
۲-۶-۲-۱- نمونههایی از کاربرد «استحیاء» در قرآن؛ همگی از ریشهی حیاء نه حیات
در همهی مواردی که مصدر استحیاء و افعال مربوطه - یعنی افعال باب استفعال از ح ی ی - در قرآن استعمال شده، ریشهی استحیاء «حیاء» است نه حیات. چند مثال:
· (۲۵قصص)فَجَاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِی عَلَی ﭐسْتِحْیَاءٍ. اینجا استحیا یعنی (راه رفتن) در نهایت حیا[۴].
· (۲۶بقره) إِنَّ ﭐللَّهَ لَا یَسْتَحْیِی.... به این معنی نیست که خدا حیات ندارد، بلکه به این معنی است که خدا حیا و شرم نمیکند (از اینکه مثالهایی همچون مثال پشه رابزند).
۲-۶-۲-۲- دو معنا برای استحیاء از ریشهی حیاء
نمونههایی که از کاربرد استحیاء (از ریشهی حیاء) در قرآن ذکر شد، همگی به معنی حیا داشتن و شرم کردن بود. اما از آنجا که یکی از معانی باب استفعال از بین بردن مصدر است، استحیاء (باز هم از ریشهی حیاء) را میتوان به معنی از بین بردن حیا هم معنا کرد.
۲-۶-۲-۳- معنای یستحیون در آیه: بیشرم کردن
در آیهی مورد بحث، معنای دوم مراد است. یعنی یستحیون نساءکم، به معنی این است که زنان شما را بیشرم میکردند.
۲-۷- یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ؛ کشتن پسران یا گرفتن غیرت و مردانگی از آنان؟
۲-۷-۱- معنای اول: کشتن پسران
در حالتی که یستحیون به معنی زنده نگه داشتن در نظر گرفته شود، یذبحون به معنی کشتن و ذبح کردن فیزیکی خواهد بود.
۲-۷-۲- معنای دوم: بیغیرت ساختن مردان
اگر یستحیون را به معنی بی شرم کردن بدانیم، تعبیر جدیدی از یذبّحون و یقتّلون به دست میآید و آن بیغیرت کردن مردان یا از کارآیی انداختن ایشان است. همچنان که در مورد یستحیون بیان شد، معنای دوم ترجیح دارد. البته در نگاه اول شاید این تعبیر ذوقی به نظر به رسد، اما در قرآن شواهدی وجود دارد که کشتن به معنی کشتن فیزیکی نیست، بلکه به معنی از کارآیی انداختن افراد است.
۲-۷-۲-۱- شاهد قرآنی؛ کشتنبه معنی از کارآیی انداختن نه کشتن فیزیکی
در سورهی مائده این آیه را داریم: (۳۲مائده) ...مَن قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی ﭐلْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ ﭐلنَّاسَ جَمِیعاً... . از روایت ذیل این چنین برمیآید که کشتن امام (مَن قَتَلَ نَفْساً) که به منزلهی کشتن تمام انسانهاست (فَکَأَنَّمَا قَتَلَ ﭐلنَّاسَ جَمِیعاً)،به معنی از کار انداختن امام است. یعنی شخصیت فیزیکی امام هست اما او را از کارآییانداختهاند. نخ تسبیح را میزنند و عملاً تسبیح با وجود همهی دانههای آن از کار میافتد. بنابراین قتل پیغمبر و امام لزوماً به معنی قتل فیزیکی آنان نیست. قتلشخصیت حقوقی آنان است. احیای امام به این میشود که امامترا به دست امام بدهند[۵]. (این بحث در تفسیر سورهی مائده مفصلاً طرح شده است).
۲-۷-۳- ظرفیت قرآن در پذیرش چند تفسیر برای یک آیه
قرآن این ظرفیت را دارد که بتوان برای یک آیه تفسیرهای مختلفی را از جنبههای مختلف بیان کرد. در اینجا هم از نظر مباحث تفسیری منعی ندارد که هر دو حالت را بپذیریم؛ هم تفسیر یذبحون به معنی کشتن پسران و یستحیون به معنی زنده نگه داشتن و به کنیزی بردن زنانو هم تفسیر یذبحون به معنای بی غیرت کردن مردان و یستحیون به معنای بیشرم کردن زنان؛ هر چند تفسیر دوم ترجیح دارد.
در واقع گاهی این پرسش پیش میآید که چرا آیات، صاف و روشنتر بیان نشده است؟یک پاسخ این است که بیان اینگونهی آیات در قرآن باعث میشود کهبرای آیات ظرفیتهایی درست شود که در زمانهای مختلف و متناسب با شرایط مختلف، خودشان را باز میکنند. مثلاً همین آیات، هم به زمان فراعنهی مصر بخورد که پسربچه هارا میکشتند و دختران را به بردگی میگرفتند و هم به فرعونیان در این زمان که سیاست از بین بردن حیای زنان و ذبح کردنمردانگی مردان را در پیش میگیرند.
۲-۸- سیاست های فراعنه برای به بردگی گرفتن افراد
فراعنهی عالم برای به بردگی گرفتن سیاست هایی دارند. در ضمن بحثهای آیه به برخی از آنها اشاره شد. نکات دیگری نیز در این زمینه وجود دارد. در اینجا خلاصهای از این سیاستها ذکر میشود.
۲-۸-۱- ایجاد تفرقه
یکی از سیاستهای فراعنه این است که تفرقه بینداز و حکومت کن. (۴قصص) إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِی ﭐلْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِیَعاً. افراد را گروه گروه میکند و میان احزاب جنگ راه میاندازد. اینها با هم درگیرند و او آن بالا معادلات را جابهجا میکند.[۶]
۲-۸-۲- گرفتن مردانگی از مردها و حیا از زنها
با توجه به معنای دومی که برای یذبحون ابناءکم و یستحیون نساءکم بیان شد، تفسیر آن سوءالعذابی که در آیه ذکر شده بود، چنین بیان شد: گرفتن غیرت و مردانگی و شرافت مردها و بیحیا ساختن زنها و از این طریق به بندگی و بردگی گرفتن آنها.
بنابراین سیاست دیگر فرعونهابرای به بردگی گرفتن، از همین ناحیه پیاده میشود. مبنایش این است که وقتی یک نفر را بیارزش کردی، دیگر اصلاً فکر این را نمیکند که با مستکبرین عالم - امروز با آمریکا - بجنگد. او فقط به فکر شکم و شهوت خودش هست و ارزشش پوشیدن فلان برند و خوردن فلان غذا و داشتن فلان زندگی است. ارزشهایش اصلاً به این اندازه نمیرسد که به فکر استکبار ستیزی باشد. همین سوء العذاب است.
۲-۸-۳- از کارآیی انداختن فرزندان فرماندهان
یکی دیگر از سیاستهای فرعونیان این است که روی فرزندان فرماندهان کار میکنند تا آنها را خراب کرده و از کارآیی بیاندازند. (۲۵غافر) فَلَمَّا جَاءَهُم بِـﭑلْحَقِّ مِنْ عِندِنَا قَالُواْ ﭐقْتُلُواْ أَبْنَاءَﭐلَّذِینَ ءَامَنُواْ مَعَهُ ... . میفرماید فرزندان کسانی را که ایمان آورده اند - یعنی همان فرماندهان و خواصی که دور ولی را گرفتهاند - بکش، در صورتیکه جا دارد خود اینها را بکشد، یعنی ﭐلَّذِینَ ءَامَنُواْ مَعَهُ (به تعبیری فرماندهان) را، ولی روی فرزندان تأکید میکند و این یک سیاست فرعونی است.
۲-۹- وَفِی ذَ ٰلِکم بَلَاءٌ مِّن رَّبِّکُمْ عَظِیمٌ
۲-۹-۱- کدام یک بلاء است؟ نعمت یا نقمت؟
در حالت کلی بلاء را در این آیه هم میتوان به نعمت نجات (نجّینکم) و هم عذاب نسبت داد. اما طبق ظاهر آیه، بلاء به نجات میخورد و این نکتهی مهمی است که نعمت هم در کنار عذاب، نقطهیبلا و ابتلا است.
در فرهنگ قرآنی،همه مبتلا هستند؛برخی به نقمت و برخی به نعمت. چند نمونه در قرآن:
· نمونهی ۱: (۱۵-۱۶فجر) فَأَمَّا ﭐلْإِنسَانُ إِذَا مَا ﭐبْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ.../ وَأَمَّا إِذَا مَا ﭐبْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ... یعنی یک عده مبتلا هستند به سلامتی یا ثروتمندی و یک عده هم مبتلا هستند به فقر یا بیماری. هر دو مبتلا هستند.
· نمونهی ۲: (۴۰نمل)... هَـٰذَا مِن فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی ءَأَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ... این از فضل پرودگار من است برای اینکه من را مبتلا کند که آیا سپاس میگزارم یا کفران میکنم. یعنی در جایگاه حضرت سلیمان (ع) هم که باشی با آن همه فضلی که خدا به ایشان عطا کرده بود، همچنان مورد بلا هستیم.
نمونهی ۳: (۱۶۸اعراف)... وَبَلَوْنَاهُمْ بِـﭑلْحَسَنَاتِ وَﭐلسَّیِّئَاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ:ما آنها را هم به حسنات و هم به سیئات مبتلا میکنیم تا برگردند.(حسنه به معنای آن چیزی است که مطابق طبع است، و سیئه آن چیزی که مطابق طبع نباشد). خداوند همهی اینها را به دید ابتلا نگاه میکند.
· نمونهی ۴: (۳۵انبیاء) ... وَنَبْلُوکُم بِـﭑلشَّرِّ وَﭐلْخَیْرِ فِتْنَةً... ما شما را برای امتحان دچار خیر و شر میکنیم.
۲-۹-۲- ابتلاء حکومت ها
این نوع نگاه به ابتلا، در مورد حکومت ها هم هست. یعنی همهی داستان حکومتها این است که امتحان شوند و در انتها معلوم شود چگونه عمل میکنند (فَیَنظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ).[۷]ما هم باید در حکومت خودمان به این نکته توجه کنیم. قرآن میفرماید (۱۲۳نساء) لَّیْسَ بِأَمَانِیِّکُمْ وَلاَ أَمَانِیِّ أَهْلِ ﭐلْکِتَابِ مَن یَعْمَلْ سُوءًا یُجْزَ بِهِ وَلَا یَجِدْ لَهُ مِن دُونِ ﭐللَّهِ وَلِیّاً وَلَا نَصِیراً. نه به آرزوی شماست و نه به آرزوی اهل کتاب. هرکس کار بدی انجام دهد به مجازاتش میرسد. اینطور نیست که ما تافتهی جدا بافتهی عالم باشیم. اینها همان حرفهایی است که یهودیها هم میزدند. ما هم در مجموعهی سنن عالم، عمل میکنیم بعد هم در یک دوره ای وَیَسْتَخْلِفَکُمْ فِی ﭐلْأَرْضِ میشویم تا معلوم شود چه کارهایم:فَیَنظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ.
این سنن سرجای خودش جاری است. همانطور بد عمل کردن بنیاسرائیل، این قوم را به افتضاح کشاند، این سنن جاری است در عالم.ما هم اگر درست به وظایفمان عمل نکنیم، گرفتار همان سنن میشویم. البته کلاً خدا نمیخواهد نعمت ها را بگیرد مگر اینکه خودمان بد عمل کنیم: (۱۱رعد) ... إِنَّ ﭐللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّیٰیُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ ... .
[۱]ادامهی آیه چنین است: ... فَلَا تَسْأَلْنِ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ ... ؛ معنای آن این است که چیزی که نمیدانی نپرس، نه اینکه نخواه. زیرا این بعد از تمام شدن عذاب است و درخواست نجات فرزند در آن زمان معنی ندارد. انگار فقط حضرت میپرسد آن جریان چه بود که توبیخ میشود. در ادامه خداوند چنین میفرماید: إِنِّی أَعِظُکَ أَن تَکُونَ مِنَ ﭐلْجَاهِلِینَ: من زنهارت میدهم که مبادا با سوال پرسیدن جزو جاهلان قرار بگیری. گویا در مراتبی حتی نباید پرسید. اینجا زبان، زبان توبیخ است.چیزی که نمیدانی نپرس و نه نخواه. گاهی اینطوری است که پرسش هم برای عدهای عقوبت دارد.
[۲](به نقل از آیت الله جوادی) اصل عیدها و جشن ها برای شخصیتهای حقوقی ائمه است. یعنی هیچ وقت امامت یک امام را با میلادش نباید یکی دانست. مبعث پیامبر مبدأ دین است. در مبعث، ایشان به یک شخصیت حقوقی رسیدند. درحالیکه در تولد، تنها شخصیت عنصری ایشان شکل گرفته است. لذا اصلا قابل مقایسه نیست تولد امیرالمؤمنین و عید غدیر. آنچه یوم الله است همین اتفاق هاست. پیامبری پیامبر، اصل شخصیت حقوقی پیامبر است.
[۳](۳۳نور) ... وَﭐلَّذِینَ یَبْتَغُونَ ﭐلْکِتَابَ مِمَّا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ فَکَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْراً وَءَاتُوهُم مِّن مَّالِ ﭐللَّهِ ﭐلَّذِی ءَاتَاکُمْ وَلَا تُکْرِهُواْ... بردگانی که عبد مکاتبه ای شما هستند، با آنان مکاتبه کنید اگر خیری در آنان سراغ دارید و ... . یکی از شاهکارهای قرآن در بحث نظام برده داری است. بعضی بردگان، مکاتبه ای بودند که با مولایشان قرارداد داشتند. این بردگان در مقابل کاری که میکردند، خرد خرد خودشان را آزاد میساختند. این سبک قوانین به مراتب نسبت به قوانینی که ما در جاهایی چون بهزیستی داریم، ارجحیت دارد.
[۴]این نکته مهم است که خداوند در این همه زوایای داستان، مدل راه رفتن دختر شعیب (ع) را بیان میکند. این نشان میدهد که مدل حرف زدن با نامحرم و رفتار با او، برای خدا مهم است که بیان میکند. نکته اینجاست که قرآن کتاب داستان نیست.در آن تنها نکات نورانی بحث گفته میشود. مثلاً این همه سال حضرت یوسف(ع) در زندان بوده است. در بیان قرآنی، هیچ اشارهای به فضای زندان نشده است و تنها به مکالمه ای که در زندان میان حضرت یوسف (ع) و زندانیان رخ داده، پرداخته شده است. در حالیکه وقتی ما بخواهیم فیلم داستان را بسازیم، احتمالاًبه فضای زندان و اتفاقات، رنجها و فداکاریهایی که علیالقاعده در آن رخ داده،مفصلاًخواهیم پرداخت. اما اگر کسی بخواهد براساس منطق خود قرآن فیلم بسازد، نقاط تأکیدش فرق میکند.در ادامه، آیات اول داستان زندان یوسف (ع) را ذکر میکنیم (یوسف۳۶-۳۹):
وَدَخَلَ مَعَهُ ﭐلسِّجْنَ فَتَیَانَ قَالَ أَحَدُهُمَا إِنِّی أَرَانِی أَعْصِرُ خَمْراً وَقَالَ ﭐلْئَاخَرُ إِنِّی أَرَانِی أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِی خُبْزاً تَأْکُلُ ﭐلطَّیْرُ مِنْهُ نَبِّئْنَا بِتَأْوِیلِهِ إِنَّا نَرَاکَ مِنَ ﭐلْمُحْسِنِینَ(و با یوسف دو جوان دیگر هم ، زندانی شدند . یکی از آنها گفت من در خواب دیدم که انگور ( برای شراب ) میفشارم ، دیگری گفت من دیدم که بر بالای سر خود طبق نانی میبرم و مرغان هوا از آن میخورند ، ای یوسف تو ما را از تعبیر آن آگاه کن که تو را از نیکوکاران میبینیم.)
قَالَ لَا یَأْتِیکُمَا طَعَامٌ تُرْزَقَانِهِ إِلَّا نَبَّأْتُکُمَا بِتَأْوِیلِهِ قَبْلَ أَن یَأْتِیَکُمَا ذَ ٰلِکُمَا مِمَّا عَلَّمَنِی رَبِّی إِنِّی تَرَکْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لَّا یُؤْمِنُونَ بِـﭑللَّهِ وَهُم بِـﭑلْئَاخِرَةِ هُمْ کَافِرُونَ.(یوسف در پاسخ آنها گفت من شما را قبل از آنکه طعام آید و تناول کنید به تعبیر خوابتان آگاه میسازم که این علم را خدای من به من آموخته است زیرا که من آئین گروهی را که به خدا بیایمان و به آخرت کافرند ترک گفتم. (بحث تأویل))
وَﭐتَّبَعْتُ مِلَّةَ ءَابَاءِی إِبْرَاهِیمَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ مَا کَانَ لَنَا أَن نُّشْرِکَ بِـﭑللَّهِ مِن شَیْءٍ ذَ ٰلِکَ مِن فَضْلِ ﭐللَّهِ عَلَیْنَا وَعَلَی ﭐلنَّاسِ وَلَـٰکِنَّ أَکْثَرَ ﭐلنَّاسِ لَا یَشْکُرُونَ( و از آئین پدرانم ابراهیم خلیل و اسحاق و یعقوب پیروی میکنم و در آئین ما هرگز نباید چیزی را با خدا شریک گردانیم ، این توحید و ایمان به یگانگی خدا فضل و عطای خداست بر ما و بر همه مردم، لیکن اکثر مردم شکر این عطا را بجا نمیآورند.)
یَا صَاحِبَیِ ﭐلسِّجْنِ ءَأَرْبَابٌ مُّتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ ﭐللَّهُ ﭐلْوَاحِدُ ﭐلْقَهَّارُ(ای دو رفیق زندانی من آیا خدایان متفرق ( بیحقیقت)بهترند (و در نظام خلقت مؤثرترند) یا خدای یکتای قهار. )
[۵]اینکه در تفسیر آیات سراغ لایههای معنوی آنها برویم، در جاهای دیگر هم هست. مثلاً در سورهی توبه داریم: (۱۸توبه) إِنَّمَا یَعْمُرُ مَسَاجِدَ ﭐللَّهِ مَنْ ءَامَنَ بِـﭑللَّهِ وَﭐلْیَوْمِ ﭐلْئَاخِرِ وَأَقَامَ ﭐلصَّلَوٰةَ وَءَاتَی ﭐلزَّکَوٰةَ وَلَمْ یَخْشَ إِلَّا ﭐللَّهَ .... (کسی میتواند مسجد آباد کند که فقط از خدا میترسد و ... ). یا در جای دیگر خداوند میفرماید: (۱۱۴بقره) وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن مَّنَعَ مَسَاجِدَ ﭐللَّهِ أَن یُذْکَرَ فِیهَا ﭐسْمُهُ وَسَعَیٰ فِی خَرَابِهَا... یعنی آنجا بحث آباد کردن مسجد و اینجا خراب کردن مسجد با تعابیر عجیبی ذکر شده که در صورتی که عمران و خرابی را به معنای ظاهری بگیریم، اصلاً با ویژگیهایی که برای آبادکنندگان و خرابکنندگان ذکر شده، جور در نمیآید. پس این چه خرابی است؟ و آن چه عمرانی است؟ معلوم است لایه های معنوی اینها مورد بحث است نه لایه های مادی. خراب کردن به معنی از کارآیی انداختن و در مورد آباد کردن هم با تعبیر عکس. در محاورات خودمان هم داریم؛ مثلاً میگوییم کسی استدلالی را خراب کرد.
[۶]منصور عباسی در زمان امام صادق (ع) همین کار را میکرد. تأکید زیاد امام صادق (ع) بر وحدت شیعه و سنی، در روایات موج میزند ایشان در تلاش زیادی داشتند که با ایجاد وحدت، سیاست منصور عباسی را خنثی کنند. کسانی که امروز به اختلاف شیعه و سنی دامن میزنند، خواسته یا ناخواسته دارند به نفع سیاستهای آمریکا کار میکنند.
[۷]در سورهی مبارکهی اعراف این مطلب را میبینیم: (۱۲۸-۱۲۹اعراف)قَالَ مُوسَیٰ لِقَوْمِهِ ﭐسْتَعِینُواْ بِـﭑللَّهِ وَﭐصْبِرُواْ إِنَّ ﭐلْأَرْضَ لِلَّهِ یُورِثُهَا مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَﭐلْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ.موسی (ع) به قومش میگوید صبر کنید که زمین به عباد شایستهی خدا میرسد. بنیاسرائیل صبر کردند و به حکومت هم رسیدند.اما بعد از به حکومت رسیدنشان به موسی (ع) گفتند هم قبل از این که بیایی و هم بعد از اینکه آمدی و حکومت تشکیل شد، ما را اذیت میکنی:قَالُواْ أُوذِینَا مِن قَبْلِ أَن تَأْتِیَنَا وَمِن بَعْدِ مَا جِئْتَنَا. بله، چراکه بعد از تشکیل حکومت، تازه اول درگیری هاست. درگیری با فرعون و فرعونیان. کار سادهای نیست. در ادامه حضرت موسی (ع) به ایشان میگوید:عَسَیٰ رَبُّکُمْ أَن یُهْلِکَ عَدُوَّکُمْ وَیَسْتَخْلِفَکُمْ فِی ﭐلْأَرْضِفَیَنظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ تا ببیند شما چه کار میکنید. یعنی اصلا کلش یک امتحان بود.
نظر شما