۱۸ مهر ۱۳۹۵، ۱۱:۵۲

یادداشتی بر «هندوی شیدا»؛

رمان تازه سعید تشکری از نگاه صادق کرمیار/ حکایتی از عشق و شیدایی

رمان تازه سعید تشکری از نگاه صادق کرمیار/ حکایتی از عشق و شیدایی

صادق کرمیار می‌گوید رمان «هندوی شیدا» سعید تشکری با زبانی شاعرانه و روایتی روان و آدم‌هایی ملموس و آشنا در جامعه ای زمینی و امروزی سفره عشق را برای خواننده می گسترد.

به گزارش خبرنگار مهر، صادق کرمیار نویسنده و منتقد ادبی یادداشتی را بر کتاب «هندوی شیدا» آخرین اثر داستانی منتشر شده سعید تشکری در اختیار مهر قرار داده است که در ادامه از نگاه شما می‌گذرد:

«هندوی شیدا» داستان عشق و شیدایی است. داستان عشق‌های بی‌سرانجام که هر کدام به رنگی و ننگی می‌انجامد.

عشق‌هایی که کز پی رنگی بود
عشق نبود عاقبت ننگی بود

عشق ناصر که با جنونی آنی آغاز می‌شود. جنون ابلهانه‌ای که به آتش کشیدن زندگی پدر می‌انجامد. و به آتش کشیدن پدر!

عشقی که قرار است در فرانکفورت آلمان به داستانی رمانتیک بیانجامد، در ایران به تراژدی و زندان ختم می‌شود.

زندانی که با کارت عروسی عشق ناصر عجین می‌شود. زندان در زندان. ناباور و فریب خورد.

روایت ناصر از داستان عشق کافی‌شاپی به بیتا در ابتدا شیرین و اثیری می‌نماید، پروازی به آن سوی مرزها برای رسیدن به عشقی رؤیایی. امّا روایتی دیگر از همین عشق به تلخی اسپرسو کافی شاپ هندو کام همه را تلخ می‌کند.

و کام ناصر از همه تلخ‌تر.

ناکامی ناصر به بلاهتی می‌انجامد که پدر نمی‌داند با او چه کند. پدری که عمری به نیک‌نامی در بازار فرش کار کرده، حالا همه جسم وجانش به آتش بلاهت ناصر با قالیچه‌ای ابریشمی می‌سوزد.

نمی‌میرد. می‌ماند و صورت کریه خود را تاب می‌آورد تا ناصر را به عشقی برساند که باید.

سعید تشکری با «هندوی شیدا» عشق و هوس را می‌نمایاند. شیدایی و جنون را به تصویر می‌کشد. جنایت و خیانت را نشان می‌دهد.

«واسه خودت باش. هر کی هستی و بودی. می‌دانم کی بودی و چه‌کار کردی، امّا بدون سرت کلاه رفته آقا پسر. خوب گوش کن. یه بار بیش‌تر نمی‌گم. دفعه اوله با این شماره تماس می‌گیری. دفعه آخرت هم باشه... تو واسه بیتا یه سرگرمی بودی تا جای خالی دخترش رو براش پر کنی. تا کمبود محبت و پول نداشته باشد...»

ناصر با پول و دارایی پدر باید کمبودهای دیگران را پر کند، امّا کسی نیست که کمبود او را حتّی درک کند.

جز پدر که با عشق و با اقتدار می‌ایستد تا ناصر را با عشق آشنا کند.

دوباره در شاهرود همه خانواده دور هم جمع می‌شوند. مامان طلا با افاده‌هایش و ریحانی با اقتدارش و ناصر با عشق بی‌سرانجامش. با کافی شاپی دیگر در پی عشقی دیگر.

با ورود غریبه‌ای دیگر. فرزام، مردی که بالای چهل سال می‌زند و پری، دختری که از زیبایی و هنر و عشق همه را با هم دارد و فرزام مانند معرکه گیر های وسط میدان که بچه میمونی را به دوش می‌آورند تا جای دوست و دشمن را نشان دهد، پری را به دندان می‌کشد و برای ناصر معرکه می‌گیرد.

«پری شروع کرد به انگلیسی حرف زدن.

-کانال بعد.

ترکی حرف زد.

-بعدی...

عربی حرف زد.

-بعدی...

-کردی حرف زد.

-بعدی...

فرانسوی حرف زد.

-بعدی...

آلمانی...

فرزام گفت:

-حالا تو بگو کدوم یکی رو می‌فهمی؟

ناصر گیج گفت:

-هیچ کدوم!

-بگو چی گفتی پری جان!

-گفتم خوشحالم که برای تجارت، به کافی شاپ شما اومدیم. هر کی تا حالا اومده و اینجا رو دیده، می‌گه خیلی‌ های‌کلاسه. بین‌المللی. اینترنشنال...»

و این گونه است که جنایت در داستان هندوی شیدا آغاز می‌شود.

«هندوی شیدا» داستان پروین نیز هست. داستان عشق از جنس دیگر. عشق به خیمه‌های اباعبدالله(ع). پروین با مادرش که همه زندگی‌اش را برای حسین (ع) می‌خواهد و حتّی مردنش عاشقانه است. پروین و پدرش که ذاکر حسین(ع) است و خانه و زندگی‌اش را وقف کرده است.

در دامان این دو پروین رشد می‌کند تا عشق را بیاموزد. عشق را از خود عشق بیاموزد. و عشق را بیاموزاند. و ناصر را با مفهموم عشق آشنا کند. تا ناصر هوس را عشق نپندارد و برای رسیدن به عشق هفت خان عشق را درنوردد.

از کافی شاپ تا بقعه بایزید. از عشق زمینی به عشق آسمانی.

«بغضت می‌ترکد وقتی می‌شنوی.

-عارف به هیچ شاد نشود مگر به وصال دوست. عارف شکوه نکند، حتّی اگر مقراض بر تن بگذارند و پاره‌اش کنند، نومید نشود.

نام پروین به دلت می‌نشیند وقتی می‌شنوی:

به صحرا شدم، عشق باریده بود و زمین تر شده بود. آن گونه که پای به برف شود به عشق فرو می‌شد.

پر می‌زنی.

می‌دوی.

پروین... پروین... حسین و پروین... پروین و حسین... پروین و خدا... پروین و خیمه... پروین و مرمت... پروین و چشم‌ها...

از شهر بیرون آمده‌ای.

از مقابل کافه ات می‌خواهی بگذری.

امّا نمی‌گذری.

ماشین‌ها. آدم‌ها. کافه کیپ تا کیپ آدم است. می‌خواهی داخل شوی. می‌ترسی از خودت. از دیدنی ها می‌ترسی.

سست می‌شوی...»

و این ترس آغاز عشق حقیقی ناصر است که از بیتا و پری عبور می‌کند و به پروین و بایزید و خیمه های پیرغلام حسین(ع) می‌رسد.

امّا این تازه آغاز حرکت ناصر برای رسیدن به منزل نخست عشق است که باید در مشهد و در کنار بارگاه هشتمین حریم الهی بارو شود و پخته گردد.

سعید تشکری با زبانی شاعرانه و روایتی روان و آدم‌هایی ملموس و آشنا در جامعه ای زمینی و امروزی سفره عشق را برای خواننده می گسترد تا هر که هر چه می‌خواهد به قدر وسع خود بنوشد و کام گیرد.

کد خبر 3790347

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha