به گزارش خبرگزاری مهر، مرگ معاویه در نیمه رجب سال شصتم هجری قمری، فرزندش یزید خلافت را، همچون پدر، به زور و بدون هیچ ضابطه ای در اختیار گرفت، فساد و فحشا و ظلم در عصر یزید به مراتب بدتر از عصر پدرش فراگیر شد.[۱]
لذا امام حسین (ع) به قصد اصلاح مفاسدی که در طول این مدت و پس از رحلت پیامبر (ص) در جامعه رخ داده بود دست رد بر سینه یزید برای بیعت با او زد[۲] و برای احیای حق و از بین بردن باطل قیام کرد[۳].
بدیهی است در جایی که اساس دین و اسلام و قرآن، یا نظام های اسلامی به خطر می افتد، در چنین مواردی باید عقاید را اظهار نمود هر چند انسان، قربانی اظهار عقیده اش شود، قیام امام حسین (ع) در عاشورا و کربلا، دقیقاً در راستای همین هدف بود.[۴] لذا در واقعه کربلا و جانبازی حسین بن علی (ع) گذشتن او از همه چیز خود، در حالی که شرایط برای صلح و رسیدن به مقامات دنیوی آماده بود زبانزد خاص و عام است.[۵]
غیرت دینی؛ دین یاوری در سایۀ سازش ناپذیری در قیام عاشورا
باید اذعان نمود غیرت دینی، عامل بسیار مهمی برای دفاع از حریم قوانین اسلام است.[۶] غیرت دینی یعنی اینکه انسان، در برابر تخلفاتی که از مسیر حق و عدالت و احکام الهی میشود، خاموش ننشیند و بیتفاوت از کنار آنها نگذرد بلکه تخلف، هر چه شدیدتر باشد، جوش و خروش او بیشتر گردد.[۷]
لذا آن حضرت فقط و فقط برای رضای خدا و احیای دین حق دست به قیام زد ؛ جای جای تاریخ کربلا گواه این مدعاست. [۸]
به عنوان نمونه آنگاه که امام (ع) در مسیر کربلا با «فرزدق» ملاقات می کند، به روشنی از قیام برای نصرت دین خدا سخن می گوید: «یا فرزدق .. و انا اولی من قام بنصرة دین الله ..؛ ای فرزدق!.. من از هر کس به یاری دین خدا و سربلندی آیینش و جهاد در راهش سزاوارترم. تا آیین خدا پیروز و برتر باشد».[۹]،[۱۰]
لذا پس از مرگ معاویه و به خلافت رسیدن یزید، شرایط برای مبارزه با ستمگران و تشکیل حکومت اسلامی از طریق ترک بیعت بایزید(و اعلام عدم شایستگی او برای خلافت)،بیش از زمان گذشته فراهم شده بود و آن حضرت در این مسیر اقداماتی را در پیش گرفت.[۱۱]
از این رو، هنگامی که خبر مرگ معاویه به مدینه رسید؛ آن حضرت فرمود: «إنی لاأبایع له أبدا[۱۲] ؛هیچ گاه با یزید بیعت نخواهم کرد.. ».[۱۳]
همچنین به والی مدینه نیز فرمود:«إنا أهل بیت النبوة، و معدن الرسالة... و یزید رجل فاسق ...و مثلی لا یبایع لمثله؛ ما از خاندان نبوت و معدن رسالت و جایگاه رفیع رفت و آمد فرشتگانیم ... در حالی که یزید مردی است، فاسق، میگسار، قاتل بیگناهان؛ او کسی است که آشکارا مرتکب فسق و فجور میشود. بنابراین، هرگز شخصی همانند من، با مردی همانند وی بیعت نخواهد کرد».[۱۴]،[۱۵]
از سوی دیگر امام (ع) در پی اصرار «مروان بن حکم» برای بیعت با یزید، با قاطعیت فرمود: «و علی الإسلام ألسلام إذ قد بلیت الأمة براع مثل یزید...؛ هنگامی که امت اسلامی به زمامداری مثل یزید گرفتار آید، باید فاتحه اسلام را خواند! من از جدم رسول خدا شنیدم که می فرمود: خلافت بر خاندان ابوسفیان حرام است!».[۱۶]
آن حضرت تصریح کرد که با وجود خلیفه ای همچو یزید، فاتحه اسلام خوانده است و دیگر امیدی به بقای دین خدا در حکومت یزید نمی رود.[۱۷]
در سخنی دیگر آن حضرت خطاب به برادرش محمد حنفیه ؛ بار دیگر بر عدم بیعت با یزید به هر قیمتی تأکید می ورزد و می فرماید: «.. لما بایعت یزید بن معاویة؛ ای برادر! به خدا سوگند! اگر در هیچ نقطه ای از دنیا، هیچ پناهگاه و جای امنی نداشته باشم هرگز با یزید بن معاویه بیعت نخواهم کرد».[۱۸]
اینگونه است که امام (ع) در خطبه ای در مسیر کربلا همگان را به غیرت دینی دعوت کردو فرمود: «الا ترون الی الحق لا یعمل به... ؛ آیا نمی بینید به حق عمل نمی شود و از باطل جلوگیری نمی گردد، در چنین شرایطی بر مؤمن لازم است راغب دیدار پروردگارش (شهادت) باشد».[۱۹]
هم چنین در فراز دیگر از آن حضرت می خوانیم که فرمود: «...فحامواعن دین الله ؛ای یاران من!.. از دین خدا حمایت کنید ».[۲۰] که روش شناسی آن حضرت در حمایت از دین، تعبیر روشن این کلام حضرت سیدالشهدا (ع) است که فرمود؛ «اسیر بسیرة جدی و أبی علی بن أبی طالب؛ من می خواهم به روش جدم و پدرم علی بن ابی طالب (ع) رفتار نمایم!».[۲۱]،[۲۲]
از این رو امام حسین (ع) با این کلمات هم هدف خویش را از قیام و حرکتش بیان می کند و هم آمادگی خویش را برای شهادت در طریق مبارزه با باطل و احیای دین خدا اعلام می دارد.[۲۳]
مجاهدت؛ تجلی قیام حسینی با تأکید براصل مبارزه و جهاد؛ نفی مذاکره و سازش
جهاد«مظلوم» در برابر «ظالم و ستمگر» حق مسلم طبیعی و فطری و عقلی او است که تن به ظلم ندهد، برخیزد و فریاد کند، و دست به اسلحه برد، ظالم را بر سر جای خود بنشاند و دست آلوده او را از حقوق خود کوتاه سازد.[۲۴]
بدیهی است در مورد قیام امام حسین (ع) و صلح برادر بزرگوارش امام حسن (ع) باید تمام جهات تاریخی و اوضاع و احوال زمان آن دو بزرگوار را در نظر بگیریم تا اسرار آن «صلح» و این «جنگ» روشن شود.[۲۵] درست است که معاویه از نظر روحیات چندان تفاوتی با فرزندش یزید نداشت، ولی به گواهی همه تواریخ، معاویه مردی محافظه کار و مرموز بود و سعی می کرد اعمال ناروای خود را در قالبهای فریبنده و عوام پسند بریزد. [۲۶]
زیرا امام حسین (ع) بعد از برادرش امام حسن (ع) حدود ده سال در برابر معاویه صبر کرد و اقدام به مبارزه و جنگ ننمود، ولی به محض این که شنید معاویه از دنیا رفته و فرزند وی یزید به جای او نشسته، مبارزه را شروع کرد و از آغاز با رد قطعی بیعت او، به وی اعلان جنگ داد و از پای ننشست تا در صحنه جانبازی کربلا آخرین قطرات خون خود را در راه سربلندی و عظمت اسلام و کوتاه کردن دست های آلوده و جنایتکار بنیامیه نثار کرد.[۲۷]
ولی جانشین خام و ناپخته اویعنی یزید نه تنها به اصول اسلام عقیده ای نداشت بلکه از اصول کشور داری و سیاست به کلی بی بهره بود، لذا آن مختصر حفظ ظاهری را هم که معاویه مراعات می کرد رعایت نمی کرد، آشکارا قوانین اسلام را زیر پا گذاشته و بی پروا با مقدسات اسلام مخالفت می نمود و پرده دری و وقاحت را به حداکثر رسانیده بود.[۲۸]
در چنین شرایطی، افکار عمومی مسلمان ها آماده شورش بر ضد دستگاه بنی امیه و بر چیدن این بساط ننگین بود، در اینجا بود که قیام امام حسین (ع) به عنوان آخرین ضربت کار خودش را کرد.[۲۹]
شهادت؛ عروج آسمانی حضرت سیدالشهدا (ع) مرهون نفی مذاکره وسازش با دشمنان اسلام
ائمه و پیشوایان دین به ما دستور داده اند تا آنجا که قدرت داریم از حق خود دفاع کنیم و زیر بار ظلم نرویم و آزادانه به زندگی خود ادامه دهیم، چنان که حضرت امام حسین (ع) در یکی از خطبه های خود می فرماید: «ای مردم آگاه باشید فرومایه ای مرا میان جنگ کردن (کشته شدن) و تن به ذلت در دادن مخیر ساخته است، ولی ذلت از ساحت ما به دور است، ما هرگز تن به ذلت نمی دهیم»[۳۰].
اینگونه است که امام حسین (ع) در حادثه خونین کربلا فرمود: «لا و الله لا أعطیکم بیدی إعطاء الذلیل و لا أقر لکم اقرار العبید»، «نه، به خدا سوگند دست ذلت در دست شما نمی گذارم، و همچون بردگان تسلیم نمی شوم، (بلکه می جنگم و سربلند شربت شهادت را می نوشم![۳۱])».[۳۲]
روح سازش ناپذیری در واقعۀ کربلا، در سخن سالار شهیدان امام حسین (ع) قابل مشاهده است، آن حضرت فرمود: «... هیهات منا الذلة ..؛. هیهات که من ذلت را بپذیرم ».[۳۳]،[۳۴]
در نمونه تاریخی دیگر می خوانیم؛ «ابن عباس» حضرت را به بیعت با یزید و سازش با بنی امیه توصیه کرد! امام (ع) فرمود: «هیهات! هیهات! ای ابن عباس! اینان دست از من برنخواهند داشت تا به اجبار بیعت کرده و مرا به قتل برسانند».[۳۵]
هم چنین در فراز دیگر فرستاده عمر بن سعد نزد امام (ع) آمد. و عرض کرد: مولای من! چرا به دیار ما آمده ای؟ امام (ع) در پاسخ فرمودند: اهالی شهر شما به من نامه نوشتند و مرا دعوت کرده اند، و اگر از آمدن من ناخشنودند باز خواهم گشت!».[۳۶]،[۳۷]
پس از پاسخ امام (ع)، ابن زیاد در پاسخ نامه ابن سعد در این مسأله نوشت: «از حسین بن علی (ع) بخواه، تا او و تمام یارانش با یزید بیعت کنند. اگر چنین کرد، ما نظر خود را خواهیم نوشت ...!».عمر بن سعد، متن نامه عبیدالله بن زیاد را نزد امام حسین (ع) فرستاد. امام (ع) فرمود: «من هرگز به این نامه ابن زیاد پاسخ نخواهم داد. آیا بالاتر از مرگ سرانجامی خواهد بود؟! خوشا چنین مرگی!».[۳۸]،[۳۹]
تلاش ابن عباس برای منصرف ساختن امام (ع) و مصلحت اندیشی او مبنی بر اینکه «تو نیز همانند سایر مردم با یزید سازش کنی»[۴۰]، با پاسخ قاطع و محکم آن حضرت مواجه شد که فرمود؛ «ای اباعبدالرحمن! آیا من با یزید بیعت کنم و با وی از در سازش درآیم با آن که پیامبر (ص) درباره وی و پدرش آن سخنان را فرمود؟!!»[۴۱].
هم چنین ابن عباس در ادامه عرض کرد: «ای اباعبدالله! از تصمیمی که گرفته ای، دست بردار و از همین جا به مدینه بازگرد و با این گروه از در سازش درآی و از زادگاه و حرم جدت رسول خدا دور مشو! امام حسین (ع) فرمود: «أف لهذا الکلام ..؛ برای همیشه تا آنگاه که آسمان و زمین پابرجاست، نفرین بر این سخن باد!..».
این گفتگوها به خوبی نشان می دهد که امام (ع) برخلاف پندار کج اندیشان از همان آغاز تصمیم نهایی خود را گرفته بود، و تسلیم در برابر یزید و حکومت خودکامه بنی امیه را که بر محو آثار اسلام می کوشیدند، خطری عظیم برای اسلام میدانست. آری تصمیم گرفته بود تا پای جان بایستد و تسلیم نشود که این امر عزتمندانه محقق گردید.[۴۲]
ملاقات امام حسین (ع) و عمر بن سعد؛ گفت و گویی از جنس پند، نصیحت، موعظه واتمام حجت
امام حسین (ع) قاصدی نزد عمر بن سعد روانه ساخت که می خواهم شب هنگام در فاصله دو سپاه با هم ملاقاتی داشته باشیم.[۴۳]
ابتدا امام (ع) آغاز سخن کرد و فرمود: «ویلک یابن سعد..؛ وای بر تو، ای پسر سعد، آیا از خدایی که بازگشت تو به سوی اوست، هراس نداری؟ ابن سعد گفت: اگر از این گروه جدا شوم می ترسم خانه ام را ویران کنند. امام (ع) فرمود: «أنا أبنیها لک؛؛ من آن را برای تو می سازم..».[۴۴]
امام فرمود؛ تو را چه می شود! خداوند به زودی در بسترت جانت را بگیرد و تو را در روز رستاخیز نیامرزد. به خدا سوگند! من امیدوارم که از گندم عراق، جز مقدار ناچیزی، نخوری».[۴۵]
بی تردید امام (ع) در هر گام این گفتگو و ملاقات به اتمام حجت می پردازد تا هیچ کس فردا، ادعای بی اطلاعی نکند.[۴۶]لیکن پس از تسلیم ناپذیری امام حسین (ع)، عمر بن سعد برای گرفتن بیعت اجباری و یا کشتن امام و یارانش در عصر تاسوعا فرمان حمله را صادر کرد.[۴۷]
سخن آخر
در خاتمه باید گفت امام حسن (ع) به خاطر مصالح اسلام و مسلمین صلح کرد. و امام حسین (ع) به خاطر مصالح اسلام و مسلمین جنگید، و شهید شد.[۴۸] آری . امام حسین (ع) قیام می کند. امام حسن (ع) صلح می کند و ده ها نمونه از این قبیل، حاکی از تأثیر شرایط زمان و مکان در سیره عملی پیغمبر اکرم (ص) و امامان معصوم علیهم السلام است. بدیهی است هر کدام از معصومان اگر در شرایط دیگری قرار می گرفتند همان اقدام را انجام میدادند، پس تغییر سیره، به معنای تغییر ارزشها یا احکام یا اصول نیست.[۴۹]
به قول یکی از دانشمندان، اگر امام حسن (ع) در زمان یزید بود قیام می کرد و اگر امام حسین (ع) در زمان معاویه بود صلح می کرد.[۵۰]
لیکن در عصر حاضر بر ما فرض است با یزیدیان زمان خود به پیکار برخیزیم و اسلامی را که آن حضرت برای حفظ آن، خون خود و خون عزیزان و یارانش را فدا کرد زنده نگه داریم و در وجود خود پیاده کنیم، حریمش را پاس داریم و در برابر دشمنانی که در هر عصر و زمانی وجود دارند بایستیم و دفاع کنیم تا مشمول شفاعت آن بزرگوار شویم.[۵۱]
[۱] اهداف قیام حسینی ؛ ص۳۱.
[۲] همان ؛ ص۳۲.
[۳] همان. ؛ ص۶۸
[۴] اعتقاد ما ؛ ص۱۰۴.
[۵] اخلاق اسلامی در نهج البلاغه (خطبه متقین) ؛ ج۱ ؛ ص۲۳۱.
[۶] پیام امام امیر المومنین (ع) ؛ ج۲ ؛ ص۱۵۶.
[۷] همان ؛ ص۱۵۵.
[۸] عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها ؛ ص۳۰.
[۹] تذکرة الخواص، ص ۲۱۷- ۲۱۸.
[۱۰] عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها ؛ ص۲۳۳.
[۱۱] همان ؛ ص۲۵۲.
[۱۲] مقتل الحسین خوارزمی، ج ۱، ص ۱۸۲.
[۱۳] عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها، ص: ۲۵۳.
[۱۴] فتوح ابن اعثم، ج ۵، ص ۱۸ و بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۲۵.
[۱۵] عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها ؛ ص۳۲۱.
[۱۶] ملهوف( لهوف)، ص ۹۹ و بحارالانوار، ج ۱، ص ۱۸۴.
[۱۷] عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها ؛ ص۲۳۲.
[۱۸] فتوح ابن اعثم، ج ۵، ص ۳۱ و بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۲۹.
[۱۹] تاریخ طبری، ج ۴، ص ۳۰۵ و بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۸۱.
[۲۰] عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها ؛ ص۴۷۳.
[۲۱] فتوح ابن اعثم، ج ۵، ص ۳۳ و بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۲۹.
[۲۲] عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها ؛ ص۲۴۳.
[۲۳] همان ؛ ص۶۵۵.
[۲۴] تفسیر نمونه ؛ ج۱۴ ؛ ص۱۱۹.
[۲۵] پاسخ به پرسشهای مذهبی ؛ ص۱۹۹.
[۲۶] همان؛ ص: ۲۰۰.
[۲۷] همان.
[۲۸] همان.
[۲۹] همان.
[۳۰] پاسخ به پرسشهای مذهبی ؛ ص۱۹۹.
[۳۱] بحار الانوار، جلد ۴۵، صفحه ۷.
[۳۲] پیام امام امیر المومنین (ع)، ج۲، ص: ۵۷۶.
[۳۳] لهوف، ص ۹۷.
[۳۴] پیام امام امیر المومنین (ع) ؛ ج۱۵ ؛ ص۴۸۲.
[۳۵] عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها ؛ ص۳۴۶.
[۳۶] تاریخ طبری، ج ۴، ص ۳۱۱؛ ارشاد مفید، ص ۴۳۵ و بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۸۴.
[۳۷] عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها ؛ ص۳۸۶.
[۳۸] اخبار الطوال، ص ۲۵۳.
[۳۹] عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها ؛ ص۳۸۷.
[۴۰] همان؛ ص ۳۳۶.
[۴۱] همان.
[۴۲] عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها ؛ ص۳۴۱.
[۴۳] همان ؛ ص۳۸۷.
[۴۴] همان.
[۴۵] همان؛۳۸۸.
[۴۶] همان.
[۴۷] همان ؛ ص۳۸۹.
[۴۸] استفتاءات جدید ؛ ج۳ ؛ ص۱۸۱.
[۴۹] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج۱ ؛ ص۲۸۴.
[۵۰] پاسخ به پرسشهای مذهبی ؛ ص۲۰۰.
[۵۱] اهداف قیام حسینی ؛ ص۱۱۹.
نظر شما