خبرگزاری مهر-گروه هنر: نام ساواک با بزرگترین سازمان اطلاعاتی ایران و حتی منطقه در دوران قبل از انقلاب رقم خورده است سازمانی که افرادش همانقدر که در شکنجه ها و بی رحمی ها شهره اند در به کار گرفتن نیروهای امنیتی و زیرک نیز قدرتمندند اما شاید در فیلم و سریال های ایرانی هرچقدر بازنمایی این شکنجه ها بیشتر شد زیرکی، هوش و عملکرد سازمان دست کم گرفته شد و باعث شد عمده آثار مرتبط با انقلاب و مبارزه های شخصیت های سیاسی و مردمی با ساواک به اتفاقی کاریکاتوری تبدیل شود و مخاطب تنها کلیشه ای از مردان کم عقل و قهقهه زنی ببیند که در اتاق های تاریک زندان ها مشغول بازجویی و شکنجه هستند.
فیلم «سیانور» که این روزها بر پرده سینماها رفته در یک طرف ساواک دهه ۵۰ را به نمایش می گذارد و از طرفی مبارزه های سازمان مجاهدین را که بنا بوده علیه ساواک باشد و فیلم سپس با تعریف ماجرای ترور شریف واقفی تکه هایی دیده نشده از پازل های سازمان مجاهدین و ساواک را برابر مخاطبش قرار می دهد. در این فیلم بازیگرانی چون هانیه توسلی، حامد کمیلی، بابک حمیدیان، بهنوش طباطبایی و بهروز شعیبی با ایفای نقش هایی به عنوان نمایندگان سازمان مجاهدین خلق معرفی می شوند و مهدی هاشمی در این فیلم به عنوان نماینده ساواک در دهه ۵۰ قرار می گیرد؛ ساواکی ای که اهل شوخی است، زیرک و سریع و مسلط است و شکنجه گری های خود را هم دارد.
خبرگزاری مهر همزمان با اکران «سیانور» نشستی را با حضور بهروز شعیبی کارگردان و بازیگر، محمود رضوی تهیه کننده، علی صلاحی بازیگردان و آیدین ظریف طراح صحنه و لباس این فیلم برگزار کرد و عوامل از چگونگی ساخت این فیلم سخن گفتند.
در بخش اول این گفتگو که در دفتر سیمای مهر انجام شد شعیبی درباره هدف خود از ساختن فیلم «سیانور» با شخصیت هایی اجتماعی در تاریخ انقلاب سخن گفت و اینکه این شخصیت ها در مقطعی تصمیم گرفته اند که از تاریخ حذف شوند اما برای آزادی تفکر در سرزمینشان تلاش کنند. محمود رضوی نیز در این نشست درباره ساخت فیلم های سیاسی و تاریخی بیان کرد که ساخت این آثار نوعی انتحار هنری است و حاکمیت باید از ساخت چنین آثاری استقبال کند چون ساخت این آثار نوعی ریسک محسوب می شود و ممکن است هجمه ای را علیه فیلمساز برپا کند.
رضوی در بخش دوم این نشست درباره پرداختن به تیپ ها و شخصیت ها در این فیلم عنوان کرد که نوع پردازش شخصیت ها بر این بود که از تیپ ها و کاراکترهای سخیفی که در ذهن مخاطب شکل گرفته است، فاصله بگیریم و یک شخصیت واقعی نشان دهیم. اگر به طور مثال قرار بود که ما یک ساواک خنگ و کودن نشان دهیم پس مردم با چه کسی مبارزه می کردند و چرا این مبارزه از سال ۴۲ تا ۵۷ طول کشید؟
*فیلم «سیانور» به برهه ای از تاریخ انقلاب و تاریخ معاصر می پردازد که پیش از این کمتر به آن پرداخته شده و با رویکرد متفاوتی پیش رفته است به این ترتیب که داستانی براساس شخصیت های واقعی همچون مجید شریف واقفی و مرتضی صمدیه لباف رقم زده و همچنین نگاهی متفاوت به ساواک به عنوان یک سازمان هوشمند اطلاعاتی دارد و همه اینها را هم به شیوه ای جذاب انجام داده ولی این فیلم از طرف مسئولان جشنواره های سینمایی کشورمان مورد توجه و حمایت قرار نگرفت. فکر می کنید چرا این چنین بود؟
سیدمحمود رضوی: نبود حمایت مساله ما نیست، من و شعیبی فیلمی ساخته ایم و کارمان با پایان تولید به اتمام رسیده است. ما به نتیجه مورد نظرمان رسیده ایم و محصولی را به تولید رساندیم که به نظرم قابل انطباق با استانداردهای ایران و حتی بین الملل است. ما کار خود را درست انجام دادیم و بعد از ما نوبت بزرگترهای ما بود که به میدان بیایند و کار خود را به درستی انجام دهند. مثل کودکی که نمره ۲۰ گرفته است و بعد از آن مدیران و معلمان مدرسه باید با عملکردشان دیگر بچه ها را هم به این سو تشویق کنند. ما هم ۲۰ خود را گرفتیم یا حداقل ممتاز شدیم، در اینجا اگر مدیر و ناظم تشویق نکرده اند مساله خودشان است و به باقی بچه ها می فهمانند که ۲۰ گرفتن خیلی مهم نیست.
هدف ما این بود که یک فیلم خوب بسازیم و اکنون مخاطب هم ما را همراهی می کند، این رسالت هنرمند است که می خواهد اثرش با مخاطب ارتباط برقرار کند و درنتیجه این ارتباط پیامش را منتقل کند و نه تنها به بهره مالی برسد بلکه اثر معنوی هم برایش داشته باشد و اثر معنوی این فیلم هم تا همیشه به نام بهروز شعیبی نوشته شد. با این حال آنچه که می توانست ابزاری در دست ما باشد تا مخاطب را با آن حساس کنیم اتفاق نیفتاد و مخاطب از طریق دیگری حساس شد. به طور مثال جشنواره فیلم «مقاومت» به ما توجه نکرد اشکالی ندارد چون مخاطب به ما توجه می کند.
ما به نتیجه مورد نظرمان از این فیلم رسیدیم ولی این مسئولان به نتیجه درستی نرسیدند آنها باید می فهمیدند که با حمایت از این آثار می توانند به یک آورده برسند و آورده خود را در این زمینه خراب کردندما به نتیجه مورد نظرمان از این فیلم رسیدیم ولی این مسئولان به نتیجه درستی نرسیدند آنها باید می فهمیدند که با حمایت از این آثار می توانند به یک آورده برسند و آورده خود را در این زمینه خراب کردند. به نظر من نتیجه منفی برای آنها رخ داد و اتفاقا توجه نکردن جشنواره ها برای ما نوعی برند شد. من در این شب ها تقریبا هر شب به سالن های سینمایی رفته ام و تقریبا هرکسی که از سینما بیرون می آید اولین سوالش این است که «چرا به این فیلم بی توجهی شده است» این چرا باقی خواهد و عده ای باید به آن پاسخ بدهند که چرا به طور مثال بازی مهدی هاشمی دیده نشد؟ و آیا طراحی صحنه قابلیت بیشتری نسبت به سایر فیلم ها در جشنواره فیلم فجر نداشت؟ بنابراین رسالت ما انتقال یک پیام بود و همین اتفاق هم در حال رخ دادن است که قطعا اگر تبلیغات بهتری می شد یا جشنواره بیشتر توجه می کرد باعث جذب بیشتر مخاطب می شد.
صحبت ها و تلاش ما از همان روز اول با شعیبی و صلاحی به عنوان بازیگردان درباره نوع پردازش شخصیت ها بر این بود که از تیپ ها و کاراکترهای سخیفی که در ذهن مخاطب شکل گرفته است، فاصله بگیریم و یک شخصیت واقعی نشان دهیم. اگر به طور مثال قرار بود که ما یک ساواک خنگ و کودن نشان دهیم پس مردم با چه کسی مبارزه می کردند و چرا این مبارزه از سال ۴۲ تا ۵۷ طول کشید؟ ما در این سال ها با چه کسی می جنگیدیم و اگر اینقدر ساواک خنگ و عقب مانده بوده چطور است که پشتیبانی امپریالیسم و تمام بنگاه های اطلاعاتی خارج از کشور را بر عهده داشته و جلو برده اند. اینها مشخص می کند که ساواک هوشمندی هایی هم داشته است و در عین حال لمپن هم بوده و شکنجه هم می کرده است اما نمی توان گفت اینها افرادی احمق بوده اند که شکنجه و آزار و اذیت هم می کرده اند و از طرفی گویی ما با چنین افرادی حدود ۱۵ سال در جنگ بوده ایم که در این صورت باید گفت ما چقدر عقب بوده ایم. بنابراین اگر قرار است نتیجه مورد نظرمان را به تصویر بکشیم باید گفت ساواکی مورد نظر ما شاخصه هایی دارد، مجاهد نیز ویژگی هایی دارد و یا فرد بچه مسلمان فیلم مشخصاتی دارد که اینها ویژگی های واقعی این افراد در آن دوران بوده است. ما نباید به این دلیل که می خواهیم نکات و نتایجی را در فکر مخاطب نفوذ دهیم از بعضی موارد بگذریم به طور مثال گاهی کارگردان و نویسنده به این دلیل که حوصله ندارند که پرداخت درستی نسبت به یک موضوع داشته باشند با پایین آوردن یک شخصیت منفی، شخصیت مثبت را جلو می برند درحالیکه همه اینها با هم هستند و جمع بندی شخصیت ها باید در ۹۰ دقیقه اتفاق بیفتد نه براساس تیپ و ظاهر افراد و آن هم تنها در یک سکانس.
خیلی مهم بود که برای در آمدن بازی ها بفهمیم که در درون شخصیت های واقعی چه می گذشته است و همانطور که آقای رضوی هم گفتن ما می خواستیم از تیپ سازی پرهیز کنیم*جناب صلاحی بحث درباره پرداخت شخصیت ها شد شما چه المانی را برای نزیک شدن این شخصیت ها به افراد واقعی و باورپذیرتر شدن بازی شان برای مخاطب در نظر گرفتید؟
علی صلاحی: نکتهای که از ابتدا مورد نظر ما بود و شعیبی روی آن تاکید زیادی داشت این بود که شخصیت هایی را که بازیگران ارایه می کنند به واقعیت نزدیک باشد. طبیعی است که برای باورپذیر شدن این شخصیت ها نیاز بود که ما کتاب هایی را مطالعه کرده و تحقیقاتی داشته باشیم. به طور مثال همراه با بازیگران به موزه عبرت رفتیم و دیدن فضای آنجا کمک بسیاری به ما کرد. همچنین نامه هایی را از سازمان مجاهدین می خواندیم که تحت عنوان «رنج نامه» از آنها یاد می شود و با خود این افراد دیدارهایی داشتیم تا بتوانیم بفهمیم آنها چطور فکر می کردند، الان چطور فکر می کنند و آن زمان چه اهدافی داشتند. این طرز فکرها برای ما خیلی مهم بود چون باید بفهمیم چرا شخصیتی مثل وحید افراخته به راحتی همه مکان ها، همه افراد و اسناد را لو می دهد. این کار وحید افراخته برای ما خیلی عجیب بود و عجیب تر این بود که او دوست صمیمی خود یعنی مرتضی صمدیه لباف را لو می دهد. خیلی مهم بود که برای در آمدن بازی ها بفهمیم که در درون شخصیت های واقعی چه می گذشته است و همانطور که آقای رضوی هم گفتند ما می خواستیم از تیپ سازی پرهیز کنیم و اتفاقا این کار ما را سخت کرد چون باید مشاهدات زیادی می داشتیم. مهدی هاشمی به اقتضای سن و سالش مشاهداتی در این زمینه داشت ولی ما باید این اطلاعات و آگاهی را برای بقیه هم فراهم می کردیم.
*خوشبختانه فکر می کنم اطلاعات زیادی در این زمینه وجود دارد.
صلاحی: اطلاعات زیاد است ولی از طرفی هم باید دقت داشته باشید تا ببینید کدام یک از این اطلاعات درست است و صحت و سقم آنها را دربیاورید. حتی در مواردی مثل شکنجه شدن لازم بود ما در جزییاتی تحقیقاتی داشته باشیم مثل اینکه با هر شکنجه ای چه اتفاقات و واکنش هایی در فرد مقابل رخ خواهد داد.
*در روند زندگی عادی دیگر شخصیت ها به ویژه زنان چطور چه ویژگی ها و چه آموزش هایی به آنها ارایه شد؟
صلاحی: طبیعی بود که برای درآمدن شخصیت زنان هم لازم بود که بفهمیم که آنها چطور زندگی می کرده اند. به طور مثال زندگی این زنان ایجاب می کرد که وضعیت بدنی آنها همیشه محتاط باشد و حواسشان جمع باشد که به طور مثال حتی چگونه حرکت کنند. یکی از اشتباهاتی که باعث شد وحید افراخته را بگیرند اشتباه خود اوست چون او باید طبق حرکت ماشین ها جلو می رفت تا بتواند آنها را ببیند اما اشتباه سازمانی می کند و به همین دلیل هم ساواک او را می بینید. این مدل راه رفتن، نوع نگاه، مراقبت ها و... همه مواردی هستند که باید در بازی ها در نظر می گرفتیم و با شعیبی درباره آنها صحبت کردیم.
بهروز شعیبی: در کل این دقت در جزییات را ما در در همه موارد از جمله بازی، صحنه، طراحی لباس، فیلمبرداری و... رعایت کردیم. برای ما این مهم نبود که تنها یک فضاسازی کلی داشته باشیم بلکه می خواستیم در چند سال آینده تاریخ فیلم در ساختار و داستان از تاریخ تولید آن بیشتر به چشم بیاید. اینکه مخاطب فکر کند این فیلم سال ۵۴ را نشان می دهد اما آیا در سال ۵۴ هم ساخته شده است و یا به سال ۹۵ برمی گردد و به همین دلیل جزییات برای ما اهمیت داشت. یکی از اقدامات علی صلاحی برای تیم کامیار (ساواک) این بود که یک دوره نظامی کوتاه و فشرده دیدند و یا شخصیت های سازمان مجاهدین اطلاعات کاملی از خانه های تیمی و دیگر ارتباطات در خانه های سازمانی داشتند. آقای صلاحی در این زمینه زحمت های بسیاری کشید و همه جزییات از شکنجه ها، رفتار ساواک با شخصیت ها و... همه تمرین شده بود.
*آقای ظریف طراحی صحنه و لباس «سیانور» در باورپذیر کردن این اثر نزد مخاطب تاثیر بسزایی دارد. چگونه در ایده و اجرا به چنین خروجی ای از کار رسیدید؟
آیدین ظریف: این کار بیش از هر چیزی یک اراده مهم می طلبید و حتی هزینه ای که بتواند این ایده را پشتیبانی کند. تاریخ معاصر شاید برای تصویری شدن سخت ترین برهه تاریخی باشد و ممکن است شما دیده باشید که بازه های زمانی قبل تر را در شهرک های سینمایی با نوعی روتوش اجرایی می کنند ولی وقتی به این دهه می رسید نه تنها نمی توان در هیچ شهرکی آن را اجرایی کرد بلکه برای ساده ترین مسایل و طراحی ها باید هزینه کنید. به طور مثال در کار تاریخ معاصر زمانی که به لوکیشن های خارجی می رسید هزینه ها ۱۰ برابر می شود. لوکیشن های داخلی برای ما چندان هزینه بر نبود و بیشتر حواس را به رعایت جزییات رفتاری و بازی و... می دادیم ولی در لوکیشن های خارجی لازم است که برای کوچکترین موارد هزینه کنید و حتی برای نگه داشتن دکور برای روز بعد نیز دوباره هزینه کنید.
هدف ما این بود که وقتی دوربین ها را به داخل شهر می آوریم واقعا تهران دهه ۵۰ را ببینیم*چقدر طراحی صحنه های خیابانی برایتان سخت بود با توجه به اینکه تهران در این ۴۰ سال تغییرات بسیاری داشته و لازم است مردم و لوکیشن به آن زمان بازگردند.
ظریف: هدف ما این بود که وقتی دوربین ها را به داخل شهر می آوریم واقعا تهران دهه ۵۰ را ببینیم و از ابتدا هم بنای ما این بود که به مخاطبمان احترام بگذاریم. وقتی مخاطب ما دارای احترام، سلیقه و شعور است تلاش هم می کنید که چنین اتفاقی رخ دهد. من دغدغه ای داشتم و آن، این بود که در این دهه هم می توان کار درستی انجام داد و با پشتکار بیشتر آن دهه را خلق کرد.
*چه محدودیت هایی برای اجرایی کردن ایده خود داشتید؟
ظریف: این کار بسیار سخت بود، ما در این فیلم حدود ۲۸ لوکیشن داریم که با این تعداد لوکیشن سریال هایی بالاتر از ۷۰ یا ۸۰ قسمت می سازند. سختی های ما در این کار یک یا چند مورد نبود و شما از هر نظر که نگاه کنید شهر تغییر پیدا کرده است. اگر ما می خواستیم سال ۶۲ درباره سال ۵۰ فیلمی بسازیم شاید هیچ مشکلی وجود نداشت ولی بعد از دوره سازندگی چهره شکل تغییر بسیاری کرد. در این سال ها هر ۲۰ سال یک بار شهر تغییراتی بسیار اساسی داشت و برگرداندن زمان به دهه ۵۰ بسیار سخت بود.
وقتی می خواهیم قصه ای را سینمایی را کنیم همیشه به دنبال مقطعی سینمایی هم می گردیم که چالشی داشته باشد و بتوانید شخصیت ها و قصه ها را جذاب کنید*جناب شعیبی ما داستان این فیلم را از نقطه ای می بینیم که سازمان مجاهدین عقاید اسلامی خود را کنار می گذارد و می خواهد به مارکسیسم نزدیک شود و در ادامه عده ای هم مثل شریف واقفی و صمدیه لباف به دلیل این تصمیم از سازمان جدا می شوند. این نقطه شروع برای خود شما چه اهمیتی داشت؟
شعیبی: به هر حال وقتی می خواهیم قصه ای را سینمایی را کنیم همیشه به دنبال مقطعی سینمایی هم می گردیم که چالشی داشته باشد و بتوانید شخصیت ها و قصه ها را جذاب کنید. من تاریخ سازمان مجاهدین را تا قبل از انقلاب خوانده ام و بعد از انقلاب هیچ مطالعه ای روی این روند نداشته ام. قبل از انقلاب این سازمان با فراز و فرودهای زیادی مواجه بوده است و سال های ۵۳ و ۵۴ دوره ای است که افراد در معرض انتخاب های گوناگون قرار می گیرند. اتفاقات بیرونی در این سال ها بیشتر بود و درواقع از اسفند ۵۳ که ترور زندی پور اتفاق میافتد تا فروردین ۵۴ با اعدام ۱۰ نفر و اردیبهشت همان سال ترور شریف واقفی و صمدیه لباف و خرداد هم ترور آمریکایی ها را داریم. بعد از آن هم درگیری های درون سازمان و دستگیری ها توسط ساواک ادامه دارد و در نتیجه این مقطع زمانی بسیار ملتهب است. ما در صحبت ها با آقای مسعود احمدیان دائم به این فکر می کردیم که فیلمنامه از کجا آغاز شود تا این فشردگی اتفاقات به جذابیت داستان کمک کند. ما حتی به قصه تیمسار زندی پور هم در این فیلم فکر کردیم اما بعد دیدیم آنقدر فاصله اش با سایر اتفاقات این مقطع زیاد است که در ادامه حذفش کردیم. داستان در این فیلم دو بخش دارد؛ یک بخش روابط انسانی و انتخاب های ایدئولوژیک آدم هاست و بخش دیگر اتفاقات بیرونی است که فضایی اکشن و سینمایی برای تصویر کردنشان را می داد.
ادامه دارد...
نظر شما