۲۷ بهمن ۱۳۹۵، ۱۴:۰۸

در انجمن جامعه شناسی ایران بررسی شد:

واکاوی مفهوم دیالکتیک در نظریه برگر/ واقعیت اعلای زندگی روزمره

واکاوی مفهوم دیالکتیک در نظریه برگر/ واقعیت اعلای زندگی روزمره

ابوالحسن تنهایی گفت: برگر می‌گوید واقعیت اعلای زندگی آن چیزی است که در زندگی روزمره ما اتفاق می‌افتد و این هیچ قالب پیشامفروضی ندارد، جز اینکه ما در دل واقعیت مطالعه کنیم.

به گزارش خبرنگار مهر، ابوالحسن تنهایی، استاد دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکز در نشست «جامعه شناسی پدیداری و جامعه ایرانی: تحلیل و ارزیابی جامعه شناسی پیتر برگر» که به همت انجمن جامعه شناسی ایران برگزار شد سخنرانی خود را با عنوان واکاوی مفهوم دیالکتیک در نظریه برگر ارائه کرد و گفت: معروف است که برگر بیشتر در جامعه شناسی معرفت کار می کرده است. برخی معتقدند جامعه شناسی معرفت شاخه‌ای از جامعه شناسی است، اما من اعتقاد دارم که بن مایه اصلی پرسپکتیوهای موجود در جامعه شناسی بر جامعه شناسی معرفت استوار شده است.

وی افزود: برگر در کتابش دائم می‌گوید که  این بحث، دیالکتیکی است. بنابراین یکی از بحث‌هایی که قالب بسیار ارزنده‌ای برای طرح مسائل برگر است همان قالب دیالکتیکی است. البته باید توجه داشت که این دیالکتیک با دیالکتیک هگلی متفاوت است. اصطلاحی که چندین دهه ژژ گورویچ به وجود آورد شاید گویای تفاوت دیالکتیکی که جامعه شناسانی مانند پارسونز و برگر و ... به کار می‌برند با آن چیزی که هگل می‌گوید باشد. بنابراین دو نوع دیالکتیک وجود دارد یک دیالکتیک که تک اسلوبی است و دیالکتیک دیگری که چند اسلوبی است. چند اسلوبی به این معنا که اگر یک واقعیت اجتماعی از چندین عنصر تشکیل شده باشد، رابطه میان این عناصر دیالکتیکی است و به این معنا رابطه بین اینها تناقض است. یعنی هر عنصر که به معنای تز قرار بگیرد روبروی آن آنتی تز خواهد بود.

تنهایی ادامه داد: این نظریه را بعداً پرودن در علوم سیاسی به کار می‌برد. اما نوع هگلی آن بسیار معروف است. یعنی دیالکتیکی که حتما به سنتز می‌رسد و جهان عبارت از فرآیندی است که دائم در بین تز و آنتی تز در حرکت است تا به سنتز برسد. یعنی لحظه‌ای است که به وجود می آید و بلافاصله به تز مجدد تبدیل می‌شود و به همین نحو حرکت می کند و به جلو می‌رود. اما منطق اصلی که در دیالکتیک تک اسلوبی وجود دارد منطق قیاسی است. در این جاست که نقطه افتراق عزیمت برگر و تمام کسانی که مانند او فکر می‌کنند شروع می‌شود. منطق قیاسی به نظر من یک منطق غیرعملی است. به قول گورویچ پیشا مفروض، پیشا تعریف شده است.

وی تاکید کرد: اما منطق دیالکتیک چند اسلوبی استقرایی است. این منطق اساساً برخلاف منطق قیاسی به صورت نرمال قرار گرفته، یعنی هیچ چیز پیشامفروضی وجود ندارد. ما سراغ واقعیت می‌رویم و بعد می‌بینیم که رابطه میان عناصر این واقعیت به چه شکلی است. در این منطق واقعیت به مثابه واقعیت سخن می‌گوید، نه اینکه پژوهشی از پیش برای واقعیت سرنوشت تعیین بکند. اینجا نقطه عزیمت دیالکتیک چنداسلوبی با منطق با رویکرد استقرایی است. برای اینکه ببیند که واقعیت را باید در واقعیت مطالعه کرد. یعنی رویکرد واقع گرایانه است. بنابراین این دیالکتیک هیچ غایت گرایی را دنبال نمی‌کند.

تنهایی افزود: این نکته مهمترین تاکید پیتر برگر در ساخت واقعیت را می‌سازد. اگر شما همان فصل اول کتاب را بخوانید مطلب را خواهید فهمید. در ساخت اجتماعی واقعیت دقیقا یک رویکرد استقرایی رجوع به واقعیتی که دم دست است به چشم می‌خورد. این دیالکتیک عناصر اصلی خود را دارد. اما نکته دوم که در این دیالکتیک وجود دارد و در حقیقت مختصه فکر دورگه پدیدارشناسانه است، رویکرد پدیدارشناسانه است. یک بحث پدیدار شناسی بر مبنای کانتی است که به این شرح است که  آن چیزی که دم دست است، اما در واقعیت نیست، اما ظهور پیدا می‌کند. از هوسرل به این طرف قضیه تغییر می کند، یعنی آنچیزی که نیست را می خواهیم پیدا کنیم و آن را نمایان کنیم.

استاد دانشگاه آزاد گفت: بنابراین من تاریخ فلسفه معرفت شناسی را به دو دسته، کانتی و افلاطونی تقسیم کرده‌ام. معرفت شناسان کانتی معتقدند که آنچه که بوده است، رئالیستی است، پیدا نمی‌شود. یعنی چیز «درخود» است که اصلا به آن نمی‌رسیم. ایده آلیسم آلمانی از همین مبنا شروع می‌شود و ما فقط و فقط می‌توانیم با ظاهر واقعیت دست پیدا کنیم. اما انسان به بود اشیاء نمی‌تواند برسد. افلاطون معتقد است که می‌توان رسید. گورویچ معتقد است که افلاطون هم معتقد است که نمی‌شود، اما افلاطون می‌گوید اگر ما بتوانیم از غار خارج شویم و به مدد دیالکتیک عقل، آن موقع می‌توان به بود واقعیت یا مثال دست پیدا کنیم. هوسرل به شکل افلاطونی فکر می کند. این نگاه به واقعیت در آرون به شکل افلاطونی- هوسرلی دیده می شود که گورویج هم این کار را در فرانسه می کند.

تنهای تصریح کرد: کار ما پدیدار کردن واقعیت به مثابه واقعیت است. یعنی واقعیت به همان گونه که در خود واقعیت است، نه آن واقعیتی که ما از قبل تعبیر و تفسیر کنیم. پس پدیدار شناسی در سنت جامعه شناسی، پدیدار شناسی که در آمریکا رشد می کند و در برگر چهره آمریکایی خود را دقیقتر نشان می‌دهد. نشان دادن آن چیزی است که مهمترین واقعیت است. به همین دلیل برگر در فصل اول به واقعیت اعلاء اشاره می‌کند، او معتقد است که واقعیت اعلا همان زندگی روزمره است. این تبیین از واقعیت به دیالکتیک چنداسلوبی بر می گردد. به اینجا می رسد که می گوید من آمده ام اینجا که شما را از زندگی روزمره‌تان در خانه‌هایتان و ... مطالعه کنم که در چه وضعیتی هستید، تا ببینیم که راه برای یک زندگی بهتر چیست...

وی در پایان یادآور شد: همه اینها نشان دهنده این است که منطق دیالکتیکی چند اسلوبی در هر کجا که باشد یک دستگاه روش شناسی است که ناگزیر ما را به استقراء می‌برد. بنابراین مهمترین چیزی که برگر پیدا می‌کند، دقیقاً همین است که آنچیزی که داریم یک ذهن و یک عین است. برگر می‌گوید واقعیت اعلای زندگی آن چیزی است که در زندگی روزمره ما اتفاق می‌افتد و این هیچ قالب پیشامفروضی ندارد، جز اینکه ما در دل واقعیت مطالعه کنیم.

کد خبر 3907804

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha