خبرگزاری مهر، گروه استانها- سیده فاطمه هلالات: «اصلاً اهل این برنامهها نبودم»، «نمیدانم چطور شد»، «فکر نمیکردم ادامه دهم»،«من وقتی آمدم فقط هشتساله بود»، «اولین بار پشیمان هم شدم و خواستم برگردم»؛ این برخی از پرتکرارترین جملاتی است که برخی از افرادی که امروز گردگیری میکنند، کفش جفت میکنند و ساعتها سرپا میمانند و شاید خواب روزانهشان در چهار یا پنج ساعت خلاصه شود در تعریف آغاز ماجرای خادم شدنشان میگویند، آنانی که برخیهایشان سالهاست به این کار ادامه میدهند و قریب به اتفاقشان ادعا میکنند میخواهند تا زمانی که توان دارند و هر زمان که شهدا لایق بدانند به خادمی زائران سرزمینهای نور ادامه دهند.
از نقاشی تا نقش خادمی
یکی از مکانهایی که روزانه پذیرای چند هزار زائر است مرکز فرهنگی دفاع مقدس خرمشهر یا همان موزه دفاع مقدس خرمشهر است. محلی که با توجه به حجم مراجعهکننده نیاز دارد افرادی در آن خادمی کنند که هم مسلط به مسائل روایتگری و آشنا با شهدا باشند، هم مقام اشیا و یادگارهای بهجای مانده از شهدا را بدانند و هم به خاطر فشردگی کارها و کمبود نیروها از انجام کارهای دیگر ابا نداشته باشند.
فاطمه یکی از این افراد است، او کوچکترین دختر مجموعه ۱۲، ۱۳ نفره از بانوان موزه است، بانوانی که هم عنوان خادم را دارند و هم راوی. فاطمه را اولین بار قبل از سالتحویل دیدم، روبروی یک ویترین ایستاده بود و میخواست قاب عکس شهیدی را گردگیری کند. آرام قاب را برداشت، نگاه خریدارانه به آن کرد، گردش را گرفت بازهم نگاهش کرد و با احتیاط انگار که نباید حتی یک میلیمتر جابهجا شود در جای قبل گذاشت و رفت سراغ قرآن جیبی کوچک کنار قاب...
«به من میگویند خادم الشهدا و افتخار میکنم» این را فاطمه سلیمانی میگوید، دختری که از هشتسالگی بهواسطه یکی از دوستان پدرش با موزه آشنا شد و از فعالیت در غرفه نقاشی شروع کرد. او آن موقع نقاشی از شهدای تیر خورده و خون شهدا را میکشید و امروز شده خادم الشهدا.
خودش تعریف میکند: «اول آمدم در غرفه نقاشی، نقاشی کردم. بعدها که بزرگتر شدم گفتند بیا و ایام نوروز کمکمان کن. حالا بهعنوان مترجم و راهنما هستم، در مورد حجاب پیج میکنم و خلاصه هر کاری که از من بربیاید انجام میدهم.»
وی میگوید: حضور متمرکزش در موزه طی ایام عید است، در سایر ایام تنها اگر کاری برای انجام دادن باشد به موزه میآید. از هشت صبح میآید و با اذان مغرب به خانه برمیگردد، بااینحال میگوید برای آمدن نوروز لحظهشماری میکند: «حتی اگه بهم نگن بازهم میام، خسته نمی شم.»
پسربچهای دیدم که چیزهایی راجع به شهید جهانآرا به من گفت که هم تعجب کردم و هم خیلی خوشحال شدمفاطمه از حضور راهیان نور هم میگوید، تعریف میکند که چطور کنجکاوی کودکان او را به وجد میآورد و میگوید: دوست دارم به بچهها کمک کنم، دوست دارم بچهها یاد بگیرند، البته بعضی از بچه با اطلاعات خوبی میآیند، پسربچهای دیدم که چیزهایی راجع به شهید جهانآرا به من گفت که هم تعجب کردم و هم خیلی خوشحال شدم.
آنطور که خودش میگوید، التماسهای دعای بسیاری از مردم را شنیده است که حس میکند لایق اینهمه احترام نیست. میگوید برای زائران عاقبتبهخیری آرزو میکند و برای خودش از شهدا، چشیدن طعم شهادت.
دعوتی برای تحول
اما تعبیر متداول و بهیادماندنی کاروانیان راهیان نور از خادمان، آنانی هستند که در یادمانها یا در خوابگاهها حضور دارند، افرادی که خودشان هم در این شهر غریباند اما تمام تلاششان را میکنند که مسافران سرزمینهای نور این احساس را تجربه نکنند.
یکی از این افراد دختری است که در یکی از پادگانهای خرمشهر با او روبهرو شدم، اولین بار وقتی دیدمش که از مسئول پادگان یک قرص مسکن برای سردردش میخواست. ندیدم که قرص را خورد یا نه اما خیلی زود دوباره در محوطه حسینیه دیدمش، صدای نوحه و ذکر شهدا از بلندگو پخش میشد که به آن فضای بازسازیشده جبهههای جنگ روحی تازه میبخشید.
به سمت یکی از خادمان آنجا رفتم، همان دختر را نشانم داد که حالا روی صندلی نشسته بود. گفت داستان جالبی دارد. به سمتش رفتم، گرم و خیلی آرام و شمرده حرف میزد. حاضر به گفتوگو شد به دو شرط که هم نامی از او ذکر نشود و هم حتی گفته نشود در کدام پادگان خادمی میکند. من هم پذیرفتم.
و او اینطور آغاز کرد: نه اهل نماز بودم و نه حجاب. تا دو سال پیش که برای اولین بار با کاروان راهیان نور آمدم حتی یک سفر بدون خانواده هم نرفته بود.
این بانوی خادم که حالا ۲۵ ساله است داستان نخستین سفر بدون خانواده به مقصد سرزمینهای نور را تعریف میکند: با مسئول بسیج دانشگاهمان در یک درس عمومی همکلاس بودم بعد از دو سال که ندیده بودمش اتفاقی یکی دو هفته ماند تا پایان مهلت ثبتنام راهیان نور در دانشگاه دیدمش از من خواست که با آنها همسفر شوم.
ادامه میدهد: من گفتم تا حالا سفر بدون خانواده نرفتم. خیلی اصرار کرد تا اینکه یک روز مانده به اعزام راضی شدم. شش اتوبوس بودیم، اول رفتیم قم، بعد دوکوهه، طلاییه و...
«دوکوهه موقع نماز رسیدیم، خیلی دلم گرفته بود. دلم برای خانوادهام تنگشده بود و به حدی رسیده بودم که پشیمان شدم و دوست داشتم برگردم» او به پشیمانیاش از سفر اینطور اشاره میکند و ادامه میدهد: بین دونماز راوی صحبت کرد. تعریف میکرد که چطور شهدا آمدند از خانوادههایشان گذشتند و من با خودم فکر کردم من میدانم قرار است سالم پیش خانوادهام برگردم اما آنها نمیدانستند زنده بر می گردن یا نه. همانجا بود که دلم قوت گرفت و ماندگار شدم.
هویزه با خیلی جاهای دیگر برایم فرق داشتدختر خادم که حالا حجاب کاملی دارد، ادعا میکند این تحول لحظهای، عاملی شد برای اینکه چادری را که در ابتدای سفر و در قم بهاجبار سرکرده بود بهعنوان پوشش همیشگیاش انتخاب کند.
وقتی از عمیقترین لحظات تأثرش از فضا میپرسم، تعریف میکند: «هویزه با خیلی جاهای دیگر برایم فرق داشت. وقتی در آن فضا قرار گرفتم راوی داشت در مورد شرایط آن محل و حیوانات خطرناکش که زندگی کردن را در آن زمان دشوار کرده بود، چه برسد به جنگیدن را حرف میزد. حس عجیبی را برای اولین بار تجربه کردم و تصمیم گرفتم در مورد شهدا بیشتر بدانم و مثل شهدا زندگی کنم.»
از زائری تا خادمی
او در هویزه حسی را تجربه کرده بود که نتوانست توصیفش کند اما بهقدری شدت داشت که علاوه بر سفر ششروزهشان تا پس از بازگشتش به خانه هم همراهش بود و باعث شد ازآنپس تا آنجا که میتوانست در هر مراسمی که در شهرشان به یاد شهدا برگزار میشد شرکت کند.
این خادم به نحوه خادم شدنش هم اشاره میکند، میگوید: در شهر خودمان مراسمی خادم میخواست، همان مسئول بسیج دانشگاهمان اسمم را بهعنوان خادم نوشت و این شد اولین تجربه خادمیم و بعدازآن هر جا خادم میخواستند، میرفتم.
ادامه میدهد: از وقتی به شهرمان برگشتم انتظار اسفند را میکشیدم که موقع راهیان نور شود و به این سرزمینها برگردم. در طول مدت هم به خودم میگفتم خادمی بهتر از زائری است. هر جا هم که ثبتنام میکردند، اسمم را مینوشتم.
مکث میکند، سرش را پایین میاندازد: «خودشان طلبیدند...»
حسم برای خادمی زائران قابل وصف نیست. اصلاً خسته نمیشومصدای بوق اتوبوسها بلند میشود، از حس و حال و خستگیهایش میپرسم، در پاسخم بیان میکند: حسم برای خادمی زائران قابل وصف نیست. اصلاً خسته نمیشوم.
میگوید کار در آنجا شیفتی است، او یک روز مسئولیت اسکان دارد، یک روز محوطه، روزی کیف و کفش، میپرسم در خانه هم اینقدر فعال است، میگوید: اصلاً در خانه کار نمیکردم. زود خسته میشدم اگر یک ساعت در خانه کار میکردم یک هفته باید استراحت میکردم اما اینجا خستگی معنی ندارد. فکر نمیکردم روزی سرویسهای بهداشتی را بشویم. حتی خانه خودمان که تمیز است چه برسد به سرویسهای عمومی.
میپرسم پشیمانی، محکم پاسخ میدهد: اصلاً!
اگر خادم بخواهند بازهم میآیی؟ با همان لحن «صد در صد» و ادامه میدهد: اگر دوباره بیایم دوست دارم یک دورهای نباشد سعی میکنم یکماهه بیایم.
دوستش از او سؤالی میپرسد، به صفحه لپتاپ دوستش که حشرات زیادی با آن برخورد میکنند نگاه میکند. چشمش به من میافتد سرش را پایین میاندازد. میپرسم سوغات تو از سرزمین نور به شهرتان چیست؟ پاسخ میدهد: «خاک. خاکی که قاتی پوست و گوشت و خون شهداست».
این خادم جوانسال گذشته و در اولین سفرش به سرزمینهای نور از شلمچه، خاک با خودش به خانه برده بود و امسال تصمیم داشت از هر منطقهای که قسمت حضور در آن را پیدا کند مقداری خاک بردارد. میگوید: برای اینکه اگر نشد که بازهم بیایم پشیمانیاش برایم نماند.
وی اعتقاد دارد خاک در آرامشش تأثیر دارد و چون چنین حسی به آن دارد خاک را نگه میدارد. توضیح میدهد: خاک من را دلتنگ اینجا میکند. دلم می خواهد که اینجا باشم و آرزو میکنم ایکاش سالی یکبار نبود تمام سال اینجا بودم.
میپرسم آیا حرفی با جوانانی که تاکنون به یادمانهای دفاع مقدس نیامدهاند دارد، با همان لحن آرامش میگوید: ما همه مدیون شهدا هستیم. پیشنهاد میکنم که حتماً بیایند و ببینند که چه زحمتهایی کشیده شده است که ما اینجا باشم.
این بانوی خادم هم در پاسخ به این سؤال که از شهدا چه میخواهد: با لحنی محکم و قاطع میگوید: شهادت!
خادمی راهیان نور بستری برای اتصال به شهدا
هرساله هزاران نفر بالای ۱۶ سال با ثبتنام در پایگاه اینترنتی «کولهبار» برای حضور در یادمانهای دفاع مقدس بهعنوان خادم اعلام آمادگی میکنند. خادمانی که روزی زائر بودند و در حال و هوای شهدا آرزوی خادم بودن کردند. اما دانشآموزانی هم هستند که امسال با عنوان خادم پا به یادمانهای دفاع مقدس گذاشتند. دانشآموزانی که ممتاز بودن نخستین مشخصه آنهاست.
مسئول شبکه مرکزی خادمین ستاد مرکزی راهیان نور کشور در گفتوگو با خبرنگار مهر اعزام خادمان را یک حرکت فرهنگی میخواند و اظهار میکند: خادمی راهیان نور این تعریف رایج به معنای خدماتدهی و کار کردن نیست، بلکه با قرار گرفتن در این جایگاه اهداف تربیتی دنبال میشود.
محمد حاجی رحیمی تکریم زائران و استفاده از ظرفیت خادمان با توجه به حجم بالای کارها در زمان پیک راهیان نور را از اهداف ثانویه میداند و میگوید: مهمترین دغدغه در امور خادمین این است که با این جایگاه بتوان بستری فراهم کرد تا خادمان بهویژه دانش آموزان را به زندگی شهدا متصل کرد و بهنوعی آموزش سبک زندگی شهداست.
وی شمار خادمان راهیان نور در طول سال گذشته که شامل خادمین عمومی، دانشآموزی، تمامی مناطق که بهعلاوه خادمین استانها میشود را ۱۵ هزار نفر اعلام میکند و میافزاید: امسال ۴۱ هزار نفر با مراجعه به سایت کولهبار برای خادمی عمومی ثبتنام کردند که هرساله ۶ تا ۷ هزار نفر خادم جدید به فهرست اضافه میشود.
حاجی رحیمی در ادامه بیان میکند: با توجه به محدودیت مکانی و برای اینکه همه این قشر پوشش داده شوند، امسال شرط گذاشته شد که اولویت با خادمان سال اولی باشد اما خادمی چندین ساله و خادمهای استانی که در یادمانهای استانها حضور دارند نیز در گروه خادمان قرار دارند.
اعزام ۵هزار خادم به مناطق جنوب
مسئول شبکه مرکزی خادمین ستاد مرکزی راهیان نور کشور شمار خادمان اعزامشده به مناطق جنوب را حدود پنج هزار نفر اعلام میکند و میگوید: سه هزار و ۵۰۰ خادم عمومی و حدود یک هزار و ۲۰۰ نفر دانشآموز بهکارگیری شدند که درمجموع حدود پنج هزار نفر بودند که این آمار بدون احتساب خادمان در طول سال، در مناطق شمالی و غربی و همچنین خادمین استانهاست.
وی به تفاوتهای خادمین دانشآموز و خادمی عمومی هم اشاره و بیان میکند: خادمین دانشآموز در سایت ثبتنام نمیکنند بلکه از طریق بسیج دانشآموزی استانها، دانش آموزان علاقهمند و ممتاز به کمیته خادمین معرفی میشود.
حاجی رحیمی بابیان اینکه خادمی دانشآموزی و عمومی در مدت زمان و مکان هم تفاوتهایی دارد، توضیح میدهد: خادمان عمومی در کارگاههای خادمی ۱۰ روزه شرکت میکنند و دانش آموزان نیز طی دوره سهروزه و تنها در دو یادمان فتح المبین و طلاییه اعزام میشوند.
وی میافزاید: دانش آموزان خادم امسال بهتدریج تا ۱۰ اسفند به یادمان فتح المبین اعزام شدند و از ۳۰ بهمن تا ۹ فروردین نیز اعزام به یادمان طلاییه ادامه داشت.
امسال بسیاری برای نخستین بار طعم خادمی را چشیدند، سخت تلاش کردند، خسته هم شدند اما بازهم آرزوی برگشت داشتند، این افراد همه با هم اتفاقنظر دارند که به خواست شهدا اینجایند. همه این خادمین با همه تفاوتهایشان تقریباً یکشکل شدهاند، حتی یک خواسته مشترک از شهیدان دارند و آن دست یافتن به شهادت است.
نظر شما