به گزارش خبرگزاری مهر، متن زیر مشروح سخنرانی آیت الله صدیقی در جلسه درس اخلاق یکم خرداد است که در ادامه می خوانید؛
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۱]
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمُ الْأَنْبِیَاءِ طَبِیبِ نُفوسِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ أَرْوَاحُنَا فِدَاهُ وَ عَجَّلَ اللَّهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنا اللهُ صُحبَتَهُ وَ جَعَلَنَا اللَّهُ الفِداء وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
«وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحیمٌ»[۲]ٌ
برنامه و دستورات قرآن کریم برای تحکیم پیوندهای جامعهی اسلامی
قرآن کریم برای تحکیم پیوندهای جامعهی اسلامی، برنامههایی را منظور فرموده است؛ دستوراتی را به ما القاء فرموده است؛ تأکیداتی وجود دارد که بخشی از آنها در سورهی مبارکهی حجرات به نحوه برجستهای آمده است. سه دستور قبل بود که همدیگر را مسخره نکنید، همدیگر را معیوب نکنید. عیب همدیگر را، معیوب نشان ندهید، عیبگیری نکنید. همدیگر را به اسمهای بد نام نبرید، تحقیر نکنید. سه تا دستور هم در این آیهی کریمه آمده است.
دستور قرآن به کنار گذاشتن بدگمانی
دستور اوّل این است که بدگمانی را کنار بگذارید، نسبت به یکدیگر بد دل نباشید.«اجْتَنِبُوا کَثیراً مِنَ الظَّنِّ» آدم نوعاً نسبت به اشخاص با فکر خوب برخورد نمیکند، نوعاً حساسیّتها وجود دارد، کم میشود انسان در مورد کسی خوشبین باشد و نسبت به او در باطن خود نظر خوش داشته باشد. از این جهت قرآن کریم میگوید: این کثیر، اینکه نوع مردم نسبت به نوع بشر بدبین هستند، این را کنار بگذارید؛ شما میخواهید با هم زندگی بکنید، در فضای تاریک نمیشود همدیگر را دید؛ باید چراغ روشن باشد، تا آدم بتواند چهرهی همدیگر را ببیند، تبسّم همدیگر را ببیند، محبّت همدیگر را درک بکند. وقتی شما چراغ خوشبینی را در درون خود خاموش بکنید، دل شما تاریک باشد، همه را هم تاریک میبینید. آدم هر عینکی بگذارد، با همان عینک جامعه را میبیند. اگر عینک تیره و تار باشد، شما جلوی آفتاب هم که نگاه میکنید، اشخاص را با آن رنگ عینک خود میبینید. لذا عینک قلب خود را عوض بکنید. دل را شفاف بکنید. «ضَعْ أَمْرَ أَخِیکَ عَلَی أَحْسَنِهِ»[۳] کار مؤمنین را حمل بر صحّت بکنید. با بدبینی، با دید اتّهامزنی با دوستان خود، با فامیلهای خود، با مجموعهی همکاران خود برخورد نکنید.
اختیاری بودن ترتیب اثر دادن به گمان بد در انسان
«إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ»[۴] همهی این بدگمانیها بیجا نیست. ولی در آن یک چیزهایی پیش میآید، برای شما ایجاد خطر میکند. برای اینکه شما از آن بعضی که گناه است، خلاص بشوید، از مجموعهی گناهان بد اجتناب بکنید. خوب ممکن است سؤال بکنید که مگر گمان اختیاری است؟ مگر محبّت اختیاری است؟ مگر خوشبینی اختیاری است؟ اینها که در اختیار ما نیست. جواب آن این است که از روایات اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السّلام) استفاده میشود، آن که در اختیار شما است، ترتیب اثر دادن به گمان بد است. شما وقتی به کسی بدبین میشوید، دیگر با او رفت و آمد نمیکنید. میخواهید یک محبّتی بکنید، دل شما روا نمیشود؛ این کار را نکنید، ولو بدگمان هم شدید؛ بگویید: من دارم اشتباه میکنم، من چه کار دارم باطن این چه بوده است، انگیزهی او چه بوده است، من به عنوان یک برادر مؤمن به او خیر میرسانم.
اثر ردّ سائل نیازمند بر انسان
آدم در میان این سائلهایی که میآید، اگر ده تا سائل بیجهت دارد مزاحمت میکند، تقاضاهای بیجهت دارد ولی در میان ده نفر، یکی از آنها اگر محتاج باشد و شما همان یکی را ناامید بکنید، او با دل شکسته برود، میدانید چه عواقب بدی برای ما دارد. حضرت یعقوب سر افطار بودند، سائلی آمد دیر جواب داد. خدا ایشان را به ۴۰ سال فراق حضرت یوسف (علیه السّلام) مبتلا کرد. گاهی آدم یک مقدار با سائلی بد رفتاری میکند، به داد او نمیرسد، بعد هم معلوم میشود واقعاً مستأصل بوده است، به تو پناه آورده است. این است که فرمودند: «إِنَّ الْمِسْکِینَ رَسُولُ اللَّهِ»[۵] کسی که به شما اظهار فقر و نیاز و احتیاج میکند، این رسول خدا است، مأمور خدا است. نکند یک وقت شما مأمور خدا را از خود برنجانید. دل شکستهی یک ولیّ خدایی که خدا تو را امتحان کرده است، او را به سراغ تو فرستاده است، چوب آن را میخوری. چوب خدا هم میگویند: صدا ندارد، خدا هم وقتی چوب میزند، کسی در برابر چوب خدا توان ندارد، بدبخت میشود.
دستور به ترتیب اثر ندادن به گمان بد
لذا فرمودند: به گمانهای بد خود ترتیب اثر ندهید. حالا به ذهن شما آمد، به زبان نگو. به ذهن تو آمد، فلانی آدم بدی بود، فلانی با فلان خانم که رفت، نامحرم او بود، این به گمان شما آمده است. اگر خود را به خاطر خدا نگه داشتی، چیزی نگفتی، گفتی: نه إنشاءالله محرم او بوده است، شاید به محضر رفته است؛ شاید رفته است عقد خوانده است، من چرا بگویم؟ من چه حق دارم، در مورد کسی یک چنین حرفی را بزنم. اگر این بدگمانی را به زبان نیاوردید، همان اجتناب از ظن است. آدم مدّتی خود را از این گناههای ریشهای نگه بدارد، خدا دل او را عوض میکند.
اثرات بدبینی بر روی انسان
آدم بدبین قبل از اینکه به طرف ضربه بزند، خود او رنج میبرد. چقدر بد است آدم نسبت به همسایههای خود اینطور فکر بکند که همه بد هستند. آدم در میان یک عدّه مار دارد زندگی میکند. در میان یک عدّه گرگ دارد زندگی میکند. چه کسی ناراحت میشود، چه کسی از درون نیش میخورد؟ خود آن آدم. چرا اینطور بکنیم؟
دستور انسان به خوشبینی
این است که روح کلّی اسلام این است که در امور اجتماعی به همدیگر خوش بین باشید. بله به کسی میخواهی رأی بدهی، به کسی میخواهی امانت بدهی، به کسی میخواهی دختر بدهی، از کسی میخواهی دختر بگیری، آنجا جای حمل بر صحّت نیست. آنجا باید بروید تحقیق بکنید. این رأیی که دادیم، سرنوشت یک مملکت ۸۰ میلیونی را چهار سال به دست یک کسی دادیم. روز قیامت هم از ما میپرسند. اگر خدایی ناخواسته خیانتی در این چهار سال واقع بشود، همهی آن کسانی که رأی دادند، مسئول خواهند بود. دختر هم میخواهی بدهی تحقیق نکرده، دختر را دادی. عمر این دختر از بین میرود، گرفتار یک آدم بد میشود. آن وقت شما پاسخگوی خدا و وجدان خود نخواهید بود؟! آنجا جای حمل بر صحّت نیست. ولی رفت و آمد میکنید، میخواهید به همسایهی خود احسان بکنید، به کسی چیزی بگویید، دل خوش دارید، دل پاک بکنید. با خوش بینی با جامعه، با همسایه با فامیل با خوش بینی برخورد بکنید.
دستور قرآن بر نهی غیبت
دستور بعدی «وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً» بعضی از شما مؤمنین غیبت بعضی دیگر مؤمنین را نکنید. نهی است و قرائن اقتضا میکند به ضمیمهی ذیل آیه این نهی دلالت بر حرمت میکند و از گناهان کبیره است. «وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً» این «بَعْضُکُمْ بَعْضاً» هم خیلی عجیب است. یعنی شما یک مجموعه هستید، این جامعه پارهی شما است، تن شما است، عضو شما است. عضو خود را بد نشان ندهید. «وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً» غیبت همدیگر را نکنید، چون بعضی از شما… همه بعض یکدیگر هستید. شما یک مجموعه هستید، یک کل هستید. تک تک افراد جامعه بعض این کل است. یک عضویی از این مجموعه است. وقتی غیبت میکنی، تو خیال میکنی یک کسی دیگر را ضایع میکنی نه، عضو خود را داری متعفّن نشان میدهی، داری فلج میکنی، این کار را نکنید. «وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً».
تعریف غیبت:
تعریفهای مختلفی برای غیبت کردند. غیبت این است که انسان پشت سر مؤمنی چیزی بگوید که اگر او بشنود ناراحت بشود. «ذِکْرُکَ أَخَاکَ بِمَا یَکْرَهُهُ»[۶] چیزی در مورد برادر مؤمن خود بگویی که برای او خوشایند نیست، این را دوست ندارد. اگر بشنود دوست ندارد. این میشود غیبت. اگر آن چیزی که شما میگویید در آن باشد و شما میگویید، این میشود غیبت. اگر نبوده است، نسبت بیجهت دادید، میشود بهتان. هر دو از گناهان کبیره است. اینکه بعضیها شروع میکنند علیه کسی حرف بزنند؛ میگویند: آقا غیبت نکن. میگوید: نه، این را پیش خود او هم میگویم. عجب! عذر بدتر از گناه به این میگویند. واقعاً عذر بدتر از گناه است. خوب پیش خود او بگویی، عناوین دیگر گناه را هم دارد. ایذاء مؤمن میکنی، ظلم میکنی، تحقیر میکنی. چوب میخوری. هم پیش خود او حق نداری یک کسی را خجل بکنی، یک کسی را سرافکنده بکنی، هم پشت سر او حق نداری. برای کسی کسری درست بکنی، بیآبرویی درست بکنی.
سؤال خداوند از انسانهای در مورد غیبت
«وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیْتاً» بعد خدا یک سؤال میکند. خدا در خدایی خود اوّل میگوید: غیبت ممنوع. غیبت حرام. حالا یک سؤال میکند: بندگان من! «أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ» آیا یک نفر از شما، نمیگوید: همه. میگوید:«أَحَدُکُمْ» یکی از شما. یعنی شما یک نفر در جامعه پیدا میکنید که برادری که از دنیا رفته است، جسد بیجان او آنجا افتاده است؛ آیا یک نفر در میان شما پیدا میشود، برود گوشت این بدن مرده را مدام بکند و بخورد؟ «أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخیهِ» این برادر مؤمن تو بوده است. حالا برادر تو مرده باشد، جنازهی او در مقابل تو باشد، تو حاضر هستی گوشت او را بخوری؟ چرا خدای متعال یک چنین تشبیهی فرموده است؟«أَ یُحِبُّ» حالا بعد میگوییم: تشبیه نیست، واقعیت نیست. ولی خدای متعال ما را از این ظاهر به یک باطنی توجّه میدهد. آدم زنده باشد، یک کسی چاقو به او میزند یا یک تکه از گوشت تن او را میکند. چون زنده است، پیش شکستهبند میرود، پیش دکتر میرود، جراحی پلاستیکی میکند یا خود او آرام آرام دوا میگذارد، تمام میشود. ولی بدنی که جان ندارد، هر چیزی از آن کم بکنی، دیگر قابل جبران نیست، آن که جان ندارد. هر کجا شما کندید، دیگر همان مقدار ناقص میماند. خیلی عجیب است. آبرو ریخت دیگر جمع نمیشود. شما پشت سر کسی که حرف میزنید، او نیست. مثل مردهای است که وقتی از او بکنید، دیگر جای آن پر نمیشود. چه تشبیهی است؟! چه تمثیلی برای بیان واقعیات است. این حقیقت است. همانگونه که جسم را اگر جسم، جسم مرده باشد، کسی از آن تناول بکند، بخورد آن دیگر همانطور ناقص میماند، خوردن او این را کاهش کرده است، دیگر هم جای آن پر نمیشود. آبرو هم همینطور است.
توجّه اسلام به آبروی مردم
آبروی مردم مثل خون مردم است. «عِرضُ الأنسَانِ کَدَمِهِ»[۷] روایت است عرض مؤمن، آبروی مؤمن مثل خون مؤمن است. همینطور که خون او را بریزیم، او را از بین بردیم، آبروی او را هم ببریم، او را از بین بردیم. شخصیت مهمتر از شخص است. شما شخصی خود را نابود میکنید، دل شما میسوزد. میگویید: فلانی با دندان خود، گوش فلانی را کنده است. همه هم ناراحت میشوند. این کسی که پشت سر او حرف زدی، همه فکر میکردند این آدم خوبی است، حالا او را از چشم مردم انداختی، این کمتر از کندن گوش است، کمتر از کندن زبان است، کمتر از قطع دست است. حیثیّت او را بردی، اعتماد جامعه را نسبت به این سلب کردی. «أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ»[۸]ٌ خیلی عجیب است باز.
مسلم بودن کراهت خوردن گوشت مردار
نمیفرماید: «فَتَکرَمُوهُ»؛ «فَکَرِهْتُمُوهُ» این دیگر فطری است. اوّل گفت: آیا یک نفر از شما پیدا میشود؟ یعنی حتّی یک نفر هم حاضر نیست یک کسی را بکشد، بعد هم گوشت او را بخورد، گوشت مرده را بخورد. یک نفر هم پیدا نمیکنید، مگر داعش باشد. جوان شیعه را بکشد، قلب او را دربیاورد. مگر هند جگرخوار، مادر ناپاک و پست معاویه باشد که بخواهد یک شهیدی را آنطور مثله بکند و جگر او را بخورد و الّا آدمی که فطرت او هنوز از بین نرفته است، حتّی یک نفر را هم پیدا نمیکنید ولو کافر هم باشد، کافر هم این کار را نمیکنید، هیچ کسی گوشت مردار یک بشر را نمیخورد. بعد میفرماید: «فَکَرِهْتُمُوهُ» یعنی اینقدر مسلّم است؛ مثل «إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَهُ»[۹] است، هنوز قیامت نیامده است، امّا خدا به لفظ ماضی بیان کرده است. «إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَهُ»یعنی اینقدر روشن است، کأنّ واقع شده است، هیچ قابل انکار نیست. «فَکَرِهْتُمُوهُ»یعنی شما که دوست ندارید. یعنی بد آمدنی است، مسلّم شما این را دوست ندارید، منزجر هستید از اینکه یک چنین کار کثیفی را انجام بدهید. انجام نمیدهید. امّا غیبت که بدتر از این است. چرا میخوری؟ چرا گوشت این و آن را میخوری؟ چرا آبروی این و آن را میبری. چرا با حیثیّتها بازی میکنی؟ چرا یک کسی که یک وجههای دارد، میتواند برای شما هم یک خدمتی بکند، چرا وجاهت او را از بین میبری؟ چرا دلها را نسبت به این سرد میکنید؟ جامعه یک نفر لازم ندارد که به این دلگرم باشد، همه خراب هستند؟ خوب چرا همه را خراب میکنید. پشتوانههای خود را دارید از بین میبرید. «فَکَرِهْتُمُوهُ».
بدتر بودن غیبت از زنا
پناه به خدا میبریم، غیبت از زنا بدتر است. در قرآن کریم مجازات زنا را خلود در آتش جهنّم دانسته است. اهل زنا از جهنّم خلاصی ندارند «یُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ »[۱۰] آن وقت غیبت از زنا بدتر است. میدانید چرا؟ برای اینکه در زنا یک لذّتی است. یک کسی آنطور سقوط میکند، بالاخره غریزه است، میکشد. ولی در غیبت مثل گوشت مردار خوردن است. عفن است، لذّتی ندارد. اینجا انگیزهی نفسانی نداری، فقط تمرّد خدا میکنید. آنجا که انسان شهوت دارد، کشش دارد، این گاهی بیاختیار میشود. جوان است، بدبخت است، همسر ندارد، راه به حلال ندارد، گرفتار شده است، سقوط کرده است. آن یک لذّتی داشت ولی توجیه تو (شخص غیبت کننده) چیست؟ ناچار نبودی، کسی تو را ترغیب نمیکرد. یک چیز بیلذّت، چرا این کار را کردی؟ یکی از این جهت است که «الْغِیبَهَ أَشَدُّ مِنَ الزِّنَا»[۱۱].
غیبت حقّ النّاس است
دوم از این جهت است که زنا حقّ الله است، با توبه خدا میبخشد امّا غیبت حقّ النّاس است، با توبه هم پذیرفته نمیشود؛ باید صاحب حق را راضی بکنید و چه کسی راضی میشود؟ یک گودالی است آدم برای خود میکند که دیگر نمیتواند از آن بیرون بیاید. غیبت گودالی است که هر کسی افتاد، دیگر نمیتواند از آن بیرون بیاید. بیایید از همهی گناهان خود توبه بکنیم. آخر شعبان است نمیدانیم رمضان را میبینیم یا نمیبینیم. بلا زیاد شده است، این حوادث اخیر هم همینطور است. گاهی اثر گناهان است. آدم مبتلا بشود. حالا مدام شکایت بکن، گذشت دیگر، تمام شد.
[۱]– سورهی طه، آیه ۲۵ تا ۲۸٫
[۲]– سورهی حجرات، آیه ۱۲٫
[۳]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۲، ص ۳۶۲٫
[۴]– سورهی حجرات، آیه ۱۲٫
[۵]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۵۲۹٫
[۶]– الأمالی (للطوسی)، ص ۵۳۷٫
[۷]– منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه (خوئی)، ج ۸، ص ۳۷۶٫
[۸]– سورهی حجرات، آیه ۱۲٫
[۹]– سورهی واقعه، آیه ۱٫
[۱۰]– سورهی فرقان، آیه ۶۹٫
[۱۱]– الأمالی (للطوسی)، ص ۵۳۷٫
نظر شما