۱۲ تیر ۱۳۹۶، ۱۳:۰۹

گفتگوی مهر با حسن حامدی-۲

هنرمندان درجه ۲ را دوست دارم/ ماجرای کشف تابلوی گمشده کمال‌الملک

هنرمندان درجه ۲ را دوست دارم/ ماجرای کشف تابلوی گمشده کمال‌الملک

محمدحسن حامدی که در روند پژوهش‌هایش توانسته رازهایی از زندگی هنرمندان فقید را کشف کند، می گوید هنرمندان درجه دو را دوست دارد چراکه امکان کشف و تحقیق را به ما می دهند.

خبرگزاری مهر-گروه هنر: قصه زندگی خیلی از آدم‌ها شنیدنی است به ویژه که هنرمند هم باشد و ردی از او در تاریخ هنر مملکت هم بتوان پیدا کرد. همه اهالی هنرهای تجسمی ماجرای بازگرداندن مجسمه برنز ۳ متری امیرکبیر از ایتالیا به ایران را به خاطر دارند، همان مجسمه ای که ابوالحسن خان صدیقی پدر مجسمه سازی نوین ایران در سال ۱۳۵۶ ساخت و تحولات انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی مانع بازگرداندن این اثر به ایران شده بود. با گذشت سالیان دراز از محل دقیق این مجسمه هم خبری نبود تا آن که در خلال یک نشست پژوهشی در اردیبهشت ماه سال ۱۳۸۸ که به نکوداشت ابوالحسن صدیقی اختصاص داشت، ردی از این مجسمه پیدا شد و با مکاتبه و رایزنی، سرانجام پس از ۳۲ سال این مجسمه به ایران بازگردانده و در پارک ملت تهران نصب شد.

نشست های پژوهشی هنر که در نکوداشت هنرمندان به همت نشریه «تندیس» و با همکاری «سازمان زیباسازی شهر تهران» برگزار می شود، دستاوردهای دیگری هم داشته است مثل کشف و دسترسی به اسناد و آثار بسیار زیادی از کمال الملک و شاگردانش، دست یافتن به شیشه های عکاسی که از درون آنها تصاویری دیده نشده از امیرکبیر، مدرسه اش و شاگردانش بیرون آمد، کشف یکی از تابلوهای کمال الملک از درون یکی از همین عکس ها و پیدا شدن خانواده حسنعلی خان وزیری از شاگردان مهم کمال الملک که آثار، اسناد و تصاویر بسیاری از این هنرمند را در اختیار پژوهشگران گذاشت و در نهایت به یک کتاب ۴۰۰ صفحه ای  تبدیل شد.

نظیر این اتفاقات بسیار است. برای شنیدن قصه زندگی این هنرمندان که از خلال برگزاری نشست های پژوهشی هنر بیرون آمده است سراغ محمدحسن حامدی پژوهشگر و سردبیر نشریه «تندیس» رفتیم که مبدع این نشست هاست و آموخته هایش در رشته پژوهش هنر او را به این سمت و سو کشانده تا به قول خودش از این هنرمندان گمنام و کمتر شناخته شده غبارروبی کند و اسامی آنها را به تاریخ هنر کشور بازگرداند.

بخش اول این گفتگو به نشریه «تندیس» و مسایل نشریات هنرهای تجسمی اختصاص داشت. بخش دوم این گفتگو را در ادامه می خوانید:

*یکی از فعالیت های شما در کنار انتشار مجله «تندیس»، برگزاری برنامه های پژوهشی نکوداشت هنرمندان است که طی چند سال گذشته تقریباً به طور مرتب برگزار شده است. درباره برگزاری این نشست ها توضیح بدهید که چگونه شکل گرفت؟

- بخشی از فعالیت های تندیس را باید فعالیت هایی ذکر کرد که در حاشیه این نشریه اتفاق افتاده است مثل نشر «پیکره» که به شناخت و معرفی هنرمندان گمنام یا کمترشناخته شده می پردازد و تاکنون بیش از ۹۰ کتاب در این زمینه منتشر کرده ایم. برنامه های نکوداشت هنرمندان، تأسیس موزه مکتب کمال الملک و تاسیس موزه خوشنویسی ایران که چند ماه دیگر افتتاح می شود نیز از دیگر فعالیت های ما در کنار انتشار نشریه تندیس است.

رشته تحصیلی من پژوهش هنر بوده و مساله پژوهش در مجموعه ما از یک زمانی جدی تر گرفته شد. با امکانی که شهرداری تهران و سازمان زیباسازی تهران فراهم کردند، ما توانستیم سلسله نشست های پژوهشی را برگزار کنیم که شصت و یکمین دوره آن سال گذشته برگزار شد و اکنون هم مترصد برگزاری شصت و دومین دوره این نکوداشت ها هستیم.

*در جریان این نشست های پژوهشی اتفاقات تازه و جالبی هم رخ می دهد، مثل پژوهش هایی که برای نکوداشت ابوالحسن خان صدیقی انجام دادید و منجر به پیدا شدن مجسمه امیرکبیر شد. درباره این اتفاقات بیشتر توضیح دهید؟

- بله اتفاقات خاصی در این نشست ها رخ داد. در دومین نشست که مربوط به نکوداشت ابوالحسن خان صدیقی بود، من به یک سندی برخوردم که نشان می داد استاد صدیقی مجسمه ای را از امیرکبیر ساخته و در ایتالیا باقی مانده است. به دنبال آن ما شروع به مکاتبه و پژوهش های بیشتری کردیم که متوجه شدیم این مجسمه هنوز وجود دارد. به هر حال با مکاتبه و رایزنی، دوستانی به ایتالیا رفتند و این مجسمه را سال ۱۳۸۹ از ایتالیا به ایران بازگرداندند که الان در پارک ملت تهران نصب شده است.

با مکاتبه و رایزنی، دوستانی به ایتالیا رفتند و این مجسمه را سال ۱۳۸۹ از ایتالیا به ایران بازگرداندند که الان در پارک ملت تهران نصب شده است*برای برپایی نکوداشت هنرمندان، به سراغ چه هنرمندانی می روید و آنها را چگونه انتخاب می کنید؟

-عنوان اصلی این برنامه «نشست پژوهشی هنر» است و سراغ هنرمندانی می رفتیم که امکان پژوهش را در اختیار ما قرار دهند. مثلاً خیلی مایل نبودیم سراغ هنرمندی مثل سهراب سپهری برویم چون هنرمندی است که بسیار درباره اش کار شده و امکان پژوهش را برای ما فراهم نمی کند بنابراین سعی می کردیم سراغ هنرمندانی برویم که کمتر شناخته شده اند تا بتوانند امکان پژوهش را برای ما فراهم کند.

مثلاً هنرمندی مثل مهدی تائب آنقدر مهم است که می توان او را در کنار کمال الملک مطرح کرد. اما از قضای روزگار از اذهان مردم کاملا پاک شده و زمانی که یک نشست پژوهشی در این زمینه شکل می گیرد، توفیق بزرگی است.

*در برنامه های پژوهشی و نکوداشت ها به دنبال چه هستید؟

- اتفاق خیلی خوبی که در این نشست های پژوهشی افتاد، این بود که بسیاری از این هنرمندان غبارروبی شدند و توانستیم اسامی جدیدی را به تاریخ هنر کشورمان بازگرداندیم. مثلاً هنرمندی مثل محمدولی کیمیاقلم که خوشنویس بوده، در دوره قاجار بسیار کار کرده و آثار گرافیکی تولید کرده است اما در گذر ایام به طور کلی از اذهان جامعه حذف شده است. حالا پژوهش کردن، برگزاری نمایشگاه درباره او و تدوین زندگینامه او به نوعی بازگرداندن نام این هنرمند به بطن تاریخ هنر خوشنویسی است.

*اسامی این هنرمندان گمنام را  چطور پیدا می کردید؟ به شما پیشنهاد می شد یا در خلال کارهای پژوهشی نام آنها را می یافتید؟

- وقتی دستی در کار پژوهش داشته باشید، اسامی خودشان پیدا می شوند. البته پیشنهادهایی هم می شد، مثلاً درباره برنامه آقای کیمیاقلم باید بگویم زمانی که ما مترصد برگزاری نکوداشتی برای هنرمند دیگری بودیم، اسم آقای کیمیاقلم مطرح شد و به عنوان گزینه در جایی نگه داشتیم که بعد هم استفاده کردیم.

در این نشست های پژوهشی افتاد، این بود که بسیاری از این هنرمندان غبارروبی شدند و توانستیم اسامی جدیدی را به تاریخ هنر کشورمان بازگرداندیمخیلی عجیب است که بسیاری از هنرمندان معاصر ما که زمان زیادی از درگذشت آنها نمی گذرد، اطلاعات زیادی از آنها در تاریخ هنر نیست. مثل میرزایحیی دولت شاهی که از شاگردان خاص مدرسه کمال الملک بوده است. زمانی که برای موزه مکتب کمال الملک خرید می کردیم، من و آقای شهروز روی انتشار کتابی درباره پیروان مکتب کمال الملک کار می کردیم. تاریخ تولد این هنرمند را داشتیم اما تاریخ فوتش را نمی دانستیم. یعنی از سال ۱۳۴۸ به بعد دیگر هیچ اطلاعی از این هنرمند وجود نداشت. بعدها توانستیم خانواده ایشان را پیدا کنیم و مشخص شد که این هنرمند سال ۱۳۴۸ تصادف کرده و زمین گیر شده و تا سال ۱۳۷۲ هم در قید حیات بوده است. خیلی از این هنرمندان به این شکل اطلاعاتشان به دست می آید.

همه این کاغذهای روی میز من اسنادی است که گاهی اوقات تبدیل به کتاب هایی در نشر پیکره شده است.

* موزه مکتب کمال الملک چگونه راه اندازی شد؟ چگونه توانستید تعداد قابل توجهی از آثار، اسناد و عکس های مربوط به مکتب کمال الملک را برای موزه گردآوری کنید؟

- به دنبال برپایی همین نشست های پژوهشی بود که من به این نتیجه رسیدم ما می توانیم موزه ای را با عنوان مکتب کمال الملک دایر کنیم که این اتفاق افتاد و این موزه هم حدود چهار سال پیش افتتاح شد.

پژوهش امری است که همه حلقه هایش به هم قفل است. مثلا کاری را جایی انجام می دهید و نتیجه و بازتاب آن کار را سه سال بعد مشاهده می کنید. این نشست های پژوهشی باعث شد که فردی با من تماس بگیرد که چرا شما برای علی اشرف والی بزرگداشت برگزار نمی کنید. من فکر می کردم والی در مشهد زندگی کرده و از دنیا رفته است اما بعد فهمیدم در تهران بوده است. تعدادی از شاگردانش نزد من آمدند و ما نشستی را برگزار کردیم که در دل این نشست به یک عکس رسیدیم و آن را روی جلد مجله چاپ کردیم. به دنبال آن فردی از مشهد با من تماس گرفت که شما این عکس را از کجا پیدا کرده اید. من پاسخ دادم و دلیل سوالش را جویا شدم که گفت ما از بستگان کمال الملک هستیم و به این ترتیب توانستیم  به یک سری اسناد دیگری از کمال الملک دست پیدا کنیم.

*ماجرای پیدا شدن شیشه های عکاسی مربوط به دوران کمال الملک چه بود؟

- در زمانی که بزرگداشتی را برای ابوالحسن خان صدیقی برگزار کردیم یک روز دختر ابوالحسن خان صدیقی به من گفت چند تا شیشه عکاسی دارم بیا بیین به درد شما می خورد یا نه. شیشه ها را که نگاه کردم، دیدم مهمترین عکس هایی است که در مدرسه کمال الملک گرفته شده و تا آن زمان چاپ نشده و جایی دیده نشده بود. این شیشه های عکاسی را که ۱۰ تا بود، تحویل گرفته و همه را چاپ کردم که نسخه ای از آنها را هم به خودشان دادم.

*گویا یکی از تابلوهای کمال الملک هم در میان همین عکس ها کشف شده است، درباره این کشف بیشتر توضیح می دهید؟

 -تابلویی هست به نام «پرتیه» که کمال الملک از دربان خانه اش در پاریس نقاشی کرده است. از این تابلو در میان آثار کمال الملک فقط اسم برده شده است ولی کسی نمی دانست این تابلو کجاست تا این که بالاخره در میان همین شیشه های عکاسی کشف شد.

فقط روزی که داشت تقسیم ارث و میراث می کرد به تعیین تکلیف یک تابلو که رسید و اجازه نداد پسرش فرهاد این تابلو را با خودش به آمریکا ببرد. عصایش را به زمین کوبید و گفت این تابلو را نباید از این جا ببریدبه این ترتیب که روزی خانواده ابوالحسن خان وزیری من را خواستند و به منزلشان رفتم. دیدم تمام خانواده جمع شده اند. قضیه را جویا شدم، گفتند پدرمان بارها متذکر شده بود که وقتی کمال الملک به نیشابور می رفت، یک چیزی به من داد. ولی هیچ وقت نگفت چه چیزی به او داده است. فقط روزی که داشت تقسیم ارث و میراث می کرد به تعیین تکلیف یک تابلو که رسید و اجازه نداد پسرش فرهاد این تابلو را با خودش به آمریکا ببرد. عصایش را به زمین کوبید و گفت این تابلو را نباید از این جا ببرید. دلیلش را هم نگفت که چرا نباید از ایران برود. حالا همان تابلو در یکی از این عکس هایی که شما منتشر کرده اید، پشت سر کمال الملک روی دیوار نصب شده است. ما فهمیدیم که این تابلو از آثار کمال الملک است که نزد پدرمان ابوالحسن خان صدیقی بوده است.

 به این ترتیب این تابلوی کمال الملک که البته بدون امضا بود، کشف شد. بعدها در موزه ملک از این اثر کمال الملک رونمایی کردیم و بعد هم برای موزه مکتب کمال الملک خریداری و به آنجا منتقل شد.

*کتاب حسنعلی خان وزیری چه داستانی داشت و چطور به عکس ها و آثارش دسترسی پیدا کردید؟

-وقتی که موزه مکتب کمال الملک را تاسیس کردیم از حسنعلی خان وزیری که اولین شاگرد مدرسه کمال الملک و اولین فارغ التحصیل مدرسه و معاون کمال الملک بوده است، هیچ اثری نیافتیم. فکر می کردم که اگر این موزه بدون آثار حسنعلی خان وزیری افتتاح شود، گویی یک ستون این موزه سرجایش نیست.

در روزهای آخر منتهی به افتتاح موزه، دو اثر از وزیری به دست ما رسید که برای موزه خریداری شد. دو سال بعد دختر حسنعلی خان به این موزه رفته بود و برایش سوال می شود که راه اندازی این موزه کار چه کسی است. شماره تلفن من را به او می دهند و با من تماس گرفت. وقتی با من تماس گرفت، آنقدر دستپاچه شدم که گفتم مگر شما زنده اید؟ او خندید و گفت که حسنعلی خان وزیری پنج فرزند دارد که همه آنها زنده اند. البته ۶  ماه پیش اولین فرزند او در ترکیه از دنیا رفت.

هیچ کدام از فرزندان حسنعلی خان وزیری در ایران نبودند که بتوان به آنها دسترسی یافت اما این اتفاق باعث شد که آنقدر اسناد و عکس از این هنرمند به دست ما رسید که تبدیل به این کتاب ۴۰۰ صفحه ای درباره حسنعلی خان وزیری شد و قبل از نمایشگاه کتاب امسال هم به انتشار رسید.

خاطرم هست که بزرگداشتی را برای میرمصور ارژنگی برگزار کردیم که در خرد و ریزهای میرمصور ارژنگی که نزد دخترش بود، عکسی را پیدا کردیم. جالب است که نامه ای از حسنعلی وزیری هم آنجا پیدا شد که در کتاب حسنعلی وزیری چاپ کردم. حسنعلی وزیری در نامه اش به میرمصور می نویسد: «یک عکس به یادگار برایت می فرستم آن را برای خودت نگه دار.» این عکس مربوط به جشن فارغ التحصیلی مدرسه کمال الملک در سال ۱۲۹۸ است که سومین جشن فارغ التحصیلی این مدرسه است.

متن این دست نوشته نزد ابوالحسن خان وزیری و عکس مربوط به این متن نیز نزد میرمصور ارژنگی بود. در نشست پژوهشی میرمصور ارژنگی این عکس کشف شد، در موزه مکتب کمال الملک از آن استفاده کردیم و در این کتاب هم چاپ کردیم.

یا در میان اوراقی که از منزل آقای صدیقی بدست آوردم، این عکس هم بود. هیچ کس کمال الملک را در این ظاهر ندیده است.

 در اوراق دستنویس ابوالحسن خاص صدیقی که همه را آرشیو می کرده است. به یک دست نوشته دیگری برخوردم که دیدم صدیقی برای مراسم چهلم درگذشت حسنعلی خان وزیری، سخنرانی خودش را به صورت مکتوب ارائه کرده است و این دست نوشته نیز در کتاب حسنعلی خان وزیری به چاپ رسید.

*حسنعلی خان وزیری چه ارتباطی با کلنل خان وزیری داشته است؟

- حسنعلی خان، برادر کلنل وزیری موسیقیدان بوده است. کلنل وزیری باید امتیاز مدرسه موسیقی را از کمال الملک می گرفت و از آن جا که برادرش حسنعلی خان وزیری شاگرد کمال الملک بود، از طریق او توانست این امتیاز را دریافت کند. آنها خواهری هم به نام خدیجه افضل وزیری داشتند که او هم در شمار زنان پیشگامی بود که طراحی لباس می کرد که در این کتاب عکسی از او نیز منتشر کرده ایم که لباسی با طراحی خودش به تن دارد.

*عکس دو مجسمه از ساخته های وزیری هم در این کتاب هست. این مجسمه ها چه شدند؟

- مجسمه ادیب پیشاوری از جمله قدیمی ترین مجسمه هایی است که حسنعلی خان ساخته و طبق ردی که از این اثر گرفتم، گویا در موزه مجتبی مینوی است که عکس این اثر در این کتاب حسنعلی خان چاپ شده است. مجسمه دیگری هم هست به نام «فردوسی بر بال سیمرغ» که اصل این مجسمه در گذر ایام نابود شده اما عکس آن در این کتاب چاپ شده است.این مجسمه گچی مربوط به هزاره فردوسی در سال ۱۳۱۳ است که ساخت آن سفارش داده می شود و حسنعلی خان وابوالحسن خان صدیقی به طور مشترک آن را می سازند اما بعدها از بین رفته است.

*بین این همه برنامه های پژوهشی کدام به دل خودتان بیشتر نشسته است؟

- مهدی تائب را خیلی دوست داشتم. به نظرم بسیار هنرمند مهمی بود و خوشحالم که آن را تبدیل به یک کتاب کردم.

*کشف این هنرمندان و بازخوانی آثارشان برای یک پژوهشگر باید خیلی جذاب و شیرین باشد، این طور نیست؟

- بله. آدم های زیادی هستند که در طول تاریخ برای این مملکت زحمت کشیده اند و ما چون حافظه تاریخی زیادی نداریم، این آدم ها را فراموش کرده ایم. من فقط درباره هنرمندانش صحبت می کنم. هر کدام از این هنرمندان حکایت های خاصی دارند. وقتی شخصیتی را در تاریخ هنر غبارروبی می کنید حقیقتاً جذاب و شیرین است.

به طور مثال؛ ادراک آثار هنری کسی مثل علی اکبر یاسمی که از شاگردان کمال الملک بوده و رسیدن به این شعور که این هنرمند تا کجا پیش رفته و چه دستاوردهایی داشته است، فقط با خواندن تاریخ هنر ممکن نیست و در مواجهه با این هنرمند است که می توان به این لذت دست یافت. هنرمندی که معتقدم شاعرترین نقاش معاصر ایران است و آنقدر مهجور مانده بود که حتی دست اندرکاران هنر هم چندان فرصت نداشتند که بدانند او چه کرده است. یاسمی هنرمند شگفت انگیزی در هنر معاصر ماست که هیچ وقت به فهم وسیع درنیامد و این بخشی از تاریخ هنر است که باید زمانی ترمیم شود.

*چرا این اتفاق برای برخی هنرمندان رخ می دهد، چه می شود که برخی نامشان ماندگار می شود و برخی با وجود همه شایستگی هایی که دارند، نامی از آنها در تاریخ هنر نیست؟

- بیش از ۵۰ سال از درگذشت این هنرمند می گذرد و تاریخ هنرنویسی هم فعالیتی است که طی ۲۰ سال اخیر صورت گرفته است، بنابراین هر کسی پیش از آنها بوده، به ورطه فراموشی سپرده شده است.

*چگونه می شود آنها را به تاریخ هنر بازگرداند؟

- با اتفاقاتی پژوهشی مثل همین برنامه های پژوهشی نکوداشت هنرمندان می توان اسامی برخی از آنها را به تاریخ هنر بازگرداند و در غیر این صورت برای همیشه فراموش می شوند.

از این آدم ها بسیار زیادند. تاریخ هنر همیشه دست روی درجه یک ها گذاشته و هنرمندان درجه دو را فراموش کرده، شهرستانی ها هم معمولاً فراموش شده اند در حالی که هنرمندان درجه دو ممکن است در هنرشان درجه دو باشند اما در جریان سازی هنری ممکن است درجه یک باشند. تاریخ هنر این حلقه های مفقوده را به هم متصل نکرده که ارزش و اعتبارشان را روشن کند. علی اکبر یاسمی هم تبریزی بود، شاید یکی از دلایل فراموشی او در تاریخ هنر همین باشد. هنرمندان درجه دو را دوست دارم چون امکان پژوهش را به ما می دهند. به همین دلیل سراغ سهراب سپهری نمی روم اما سراغ محمد تجویدی می روم.

*اسامی هنرمندان برای برگزاری نکوداشت ها مشخص است؟

- گاهی اسم هنرمند برای این منظور موجود است اما باید تمایل خانواده او هم همراه باشد. گاهی خانواده این هنرمندان با ما همکاری نمی کنند.

ادامه دارد...

کد خبر 4007062

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha