خبرگزاری مهر، گروه دین و اندیشه_علیرضا سمیعی: ما به سمت کربلا راه افتادیم و وقتی برگشتیم دیدیم پشت سرمان حرفهایی می زنند. تلوزیون اعلام کرد ۲۷ ملیون نفر در این راهپیمایی صلح آمیز شرکت کرده اند. بعضی به استقبالمان آمدند و کسانی روبرگرداندند؛ اما مثل آدم هایی که طاقتشان طاق شده زبان هجو و کنایه باز کردند. آنها ما را ملامت می کردند که تبدیل به پیاده نظام سیاست رسمی دولت ها شده ایم. عراقی هایی که که در همراهی یا میزبانی سنگ تمام گذاشته اند از این جور حرف ها سردر نمی آورند. نه اینکه زبان فارسی را نفهمند. آنها نمی توانند درک کنند که چگونه دولتیی خارجی آمده و ایشان را مجبور کرده به رغم فقری که دارند، این طور به پای اشغال گران بریز و بپاش کنند.
اگر سیاستمدارانی توانسته اند چنان طرح عظیمی را پیاده کنند باید به آنها تبریک گفت. زیرا به موفقیت بی سابقه ای دست یافته اند. توفیقی که هر سیاستمداری در خیالش بافته است. این گمان ها به قدری خنده دار است که می توان با شوخ طبعی از کنارشان گذشت. اگر ما منتظر نشسته بودیم تا به اشاره سیاست دولت خودمان چهار روز پیاده روی کنیم خوب است آنها هم بگویند به اشاره کدام سیاست دولت خارجی در پوستین هموطنانشان افتاده اند. اما بعد، چیزی که این وسط روی دست تفسیرگران می ماند مردمی هستند که واقعا رفته اند و بی زد و خورد در شهر کوچکی جمع شده اند.
می گویند انسان ها، در جایی که امید باشد جمع می شوند. اشکال چنین حرف درستی این است که نمی گوید تنها وقتی انسان ها در جایی جمع شوند امید به وجود می آید. این یک دعوای ساختگی منطقی نیست که با ایده رابطه علت و معلول حل و فصل شود. نمی توان نشان داد که روی خط زمان ابتدا امید می آید و سپس چونان علتی، افراد را جمع می کند. چون علی الاصول، افراد با امید و با جمع شدن مردم می شوند.
این اشتباه از آنجا ناشی می شود که ما امید را به صورت «امید به چیزی یا به کسی» می شناسیم. مثلا امید به پیروزی یا امید به فرمانده. انگار امید در نسبت یافتن با چیزی تبدیل به امید می شود. اما آیا می توان پرسید خود امید چیست؟ در فارسی باستان کلمه امید به صورت هومائیتا و یا هومائیتیا و یا هومائیتی، ضبط شده است. هومائیتا از دو کلمه «هو» به معنی خوب و خوش و نیکو و«مائیتا» به معنی اندیشه و نظر، تشکیل شده است. اما معنای کلمات در فرهنگ لغت نیز با کمک سایر کلمات در همان فرهنگ نیز شناخته می شوند.
در واژه نامه تعریف کلمه با توضیح و گاهی با نشان دادن کاربردش در شعر و نظم روشن می شود. طوری که گویی تا کلمه را با کاربردش یا در نسبت با کاربردش نیازماییم در تاریکی باقی می ماند. ما به چنین کاری تعریف می گوییم. مثلا فلاسفه در تعریف انسان آورده اند که«انسان حیوان ناطق است». این به آن معناست که نمی توانیم انسان و حیوان ناطق را بدون نسبتی که با هم داردند درک کنیم. حیوان ناطق، با انسان و انسان، با حیوان ناطق روشن می شوند. این دو کلمه در تاریکی غیر قابل فهمی باقی می مانند تا اینکه عاقبت کسی آنها را در نسبت با هم قرار دهد و تازه آن وقت معلوم می شوند؛ یعنی به علم می آیند. بحث در این نیست که چیزها قبل از نسبت یافتن هستند یا نه. موضوع این است که چیزها پس از نسبت یافتن ظاهر می شوند. این ظاهر شدن، صیرورت، فرایند یا داستان داشتن است. اینکه چیزی هست یا نیست وقتی قابل اشاره می شود که سئوال به «چگونه بودن» تغییر کند. چیزها همواره نحوه ای از بودن دارند.
حال می توانیم یک قدم به عقب برگردیم و بپرسیم که امید پیش از نسبت «به» چیزی در چه نسبتی قرار دارد. زیرا امید همان طور که در نسبت با «به» قرار دارد در نسبت با «در» نیز واقع شده است. امید در کجاست؟ امید در انسان است زیرا انسان می تواند آینده و سرنوشتی داشته باشد. ولی چنانچه گفته شد انسان نیز در نسبت با چیزی ظاهر می شود. این ظاهر شدن، این حرکت، این داستان و سرنوشت داشتن با امید ممکن می شود. پیش از چنین نسبتی انسان و امید در تاریکی جدا از هم پوشیده اند. انسان های پراکنده و انتزاعی با امید گرد می آیند و مردم می شوند. هر بحثی در جامعه شناسی، اقتصاد یا سیاست متوقف بر ظاهر شدن مردم است.
انسان و امید و موضوع امید به هم وا بسته اند. این چیزها را نمی توان در ترکیبی مصنوعی سرهم بندی کرد. فقط پس از ترکیبی تالیفی، با یکدیگر هماهنگ و یگانه می شوند. این هماهنگی و یگانگی ظهور یافتن مردم است. با چنین ظهوری، امکان شناخت اجتماع، درافکندن برنامه اقتصادی و بنیاد گذاشتن طرحی سیاسی به وجود می آید. پس نپرسیم مردم با کدام دستور سیاسی به راه امامشان رفته اند. بلکه بهتر است به نحوی پدیدار شناسانه سئوال کنیم چه امکانی برای ما گشوده شده است.
عزاداری بر امام مظلوم در روز عاشورا صورتی غیر عادی می یابد. مردم دست از کار می کشند و حتی آدابی که طی ده روز رعایت می کردند کنار می گذارند. گویی زندگی به احترام سوز و گداز بزرگی می ایستد. اما مراسم اربعین چنین غمی را به صورت زندگی در می آورد. راهپیمایان در پرتو غمی که دارند می خورند و معاشرت می کنند و گاهی حتی دور هم می خندند. تمام زندگی با جزئیاتش در اربعین دوباره برپا می شود.
ما داریم یاد می گیریم چگونه می توان از بن اندوهی، تمدن ساخت. کسانی که به زحمت می توانستند توصیفات زندگی پس از ظهور را تصور کنند در هفته ای سراپایش را برانداز می کنند. پس از ظهور منجی مردم هم را چونان موجوداتی درخشان و مقدس پاس می دارند. این همان تجربه است که اکنون در مدت محدودی مانند برقی از منزل لیلی تابانده شده.
آورده اند که در صدر اسلام وقتی می خواستند مبدئی را برای تقویم مسلمین مشخص کنند پیشنهاد امیرالمومنین پذیرفته شد. ایشان عقیده داشتند هجرت پیامبر از مکه به مدینه بنیاد تمدنی است که داشت ساخته می شد. پیاده روی در اربعین نتیجه آری گفتن به سیاستمداران نیست؛ ولی سیاست را ممکن کرده. سو استفاده از حضور مردم و یا امکان سیاست کردن هر دو در بزنگاه ها رخ می دهد. بر ماست که در صحنه برپا شده نقشی ایفا کنیم. همین حالا هم می توان ناله دولت های متخاصم عربی و احیانا غربی را در خرده گیری بعضی ها شنید. کافی است همین ۲۷ میلیون نفر به مدیترانه بروند و آب تنی کنند. آن وقت خواهیم دید که موج این همایش، آب در خوابگه چه کسانی می افکند.
نظر شما