۱۰ آذر ۱۳۹۶، ۱۰:۴۷

اکبریانی با مهر مطرح کرد؛

«عصب کشی» یک رمان‌نویس به بازار نشر رسید

«عصب کشی» یک رمان‌نویس به بازار نشر رسید

«عصب کشی» تجربه جدید محمدهاشم اکبریانی در زمینه رمان‌نویسی است که نسبت به دیگر رمان‌های او، کاری جدید و متفاوت است.

به گزارش خبرنگار مهر، رمان «عصب کشی» نوشته محمدهاشم اکبریانی به تازگی توسط نشر چشمه منتشر و راهی بازار نشر شده است. این کتاب، صد و بیست و یکمین عنوان مجموعه «کتاب‌های قفسه آبی» است که توسط این ناشر چاپ می‌شود و جدا از مجموعه‌های «قفسه قرمز» و «قفسه سیاه»، کتاب‌هایی ژانری، قصه گو و جریان محور را شامل می‌شود.

اکبریانی در داستان نویسی‌اش، سبک تجربی را مورد استفاده قرار می‌دهد. مجموعه داستان‌های «کاش به کوچه نمی‌رسیدم» و «هذیان» به علاوه رمان‌های «باید بروم»، «زندگی همین است» و به تازگی «عصب کشی»، کتاب‌هایی هستند که چشمه از این نویسنده چاپ کرده است.

شخصیت اصلی رمان «عصب کشی» جوانی است که از مقطعی به بعد تصمیم می‌گیرد با هیچ کس حرف نزند و تاوان و بهای این تصمیم را هم می‌پردازد. ابایی هم از این پرداخت تاوان ندارد. اکبریانی نگارش این رمان را در سال ۸۴ آغاز کرد و در سال ۸۵ به پایان برد. به یک معنی نگارش نسخه اولیه این رمان در سال ۸۵ به پایان رسید و پس از آن وارد فرایندهای مختلف اصلاحی شد. این رمان سرنوشت جالبی دارد. آخرین بازنویسی اش در سال ۹۳ انجام شده و در سال ۹۶ هم پیش از چاپ، یک بازبینی نهایی روی آن انجام شده است.

محمدهاشم اکبریانی درباره چگونگی نگارش این رمان به خبرنگار مهر، گفت: نوشتن «عصب کشی» از سال ۸۴ شروع شد و تا سال ۸۷ هم به طول انجامید. یعنی با احتساب بازنویسی و اصلاحاتی که روی متن اعمال کردم، نوشتنش تا سال ۸۷ طول کشید. پس از آن از طرف ناشر برای گرفتن مجوز چاپ به ارشاد رفت و چند سالی در ارشاد معطل ماند.

نویسنده مجموعه رمان «آرام بخش می‌خواهم» در پاسخ به سوال درباره اندیشه و فکری که باعث خلق این رمان شده، گفت: خودم، آدم درونگرایی هستم و ارتباط چندانی با دیگران ندارم. شخصیت اصلی این رمان هم درونگراست اما صد در صد آینه من نیست. او با هیچ کس حرف نمی‌زند و از سال سوم دبیرستان، تصمیم می‌گیرد با کسی حرف نزند. بنابراین فقط با خودش، روبروی آینه صحبت می‌کند. این شخصیت نوعی خودشیفتگی دارد. البته این خودشیفتگی از پیش از سوم دبیرستانش هم در او بوده و در رفتارش با معلم و دیگر همکلاسی‌ها دیده شده است. این شخصیت است که باعث خلق چنین رمانی شد. شخصیت مورد نظر در عین حال، با دنیای اطرافش در حال ستیز است. او با هر چیزی که می‌تواند او را به دنیای پیرامونش وصل کند سر ستیز دارد؛ از رسانه‌های گروهی گرفته تا روزنامه، تلویزیون و رادیو. اما یک شی و کالا هست که شخصیت اصلی رمان «عصب کشی» پیش عده خاصی از آن استفاده می‌کند و این وسیله یک ضبط صوت کهنه و قراضه است. توضیح بیشتر این مساله و رفتار در رمان داده شده است.

اکبریانی در پاسخ به این سوال که رمان «عصب کشی» با دیگر تجربه‌های داستان‌نویسی‌اش چه تفاوتی دارد و آیا اساسا تفاوتی دارد یا خیر، گفت: رمان مورد نظر از تجربه‌های پیشین ام، فاصله دارد و وجه سوررئالیستی در آن کمتر دیده می‌شود. کارهای پیشن من سوررئالیستی هستند ولی این رمان، واقع گرایانه و رئالیستی نوشته شده است. البته وجه رئال آن، رئالی است که با منطق واقعی سازگار نیست و با منطق داستانی سازگاری دارد. باید درباره شخصیت اصلی رمان، این توضیح را اضافه کنم که این شخصیت، علاوه بر خودم، تلفیقی از دو شخصیت واقعی دیگر است که در زندگی‌ام با آن‌ها مواجه بوده ام؛ و البته به اضافه کمی‌تخیل. وجه تخیل قضیه به این مساله بر می‌گردد که در واقعیت عموما کسی را نداریم که با هیچ کس حرف نزد. ولی خب شخصیت اصلی این رمان، این گونه است.

این داستان نویس درباره مراحل تهیه و تدوین متن رمان «عصب کشی» گفت: این کتاب در ابتدای امر، تقریبا ۲ برابر حجم موجودش بود. برخی فرازهایش را خودم مجبور بودم حذف کنم چون می‌دانستم چاپ نمی‌شود. من ابتدا متن رمان را بدون در نظر گرفتن هر فیلتر و ممیزی‌ای نوشتم. بعد این موضوعات را در نظر گرفتم و در ادامه روند کوتاه سازی متن، بخش‌هایی را هم به خاطر زیاده گویی و اطناب حذف کردم.

وی در توضیح بیشتر درباره مطالب حذف شده گفت: برخی از حذفیات مربوط به مسائل عرفی بودند و با برخی باورهای عمومی‌جامعه همخوانی نداشت. بیشتر موضوعات حذف شده از همین نوع هستند. این مسائل هم به صورت سوالی مطرح شده بودند که بهتر دیدم در کار نباشند.

اکبریانی در پایان گفتگو گفت: نکته ای که می‌خواهم درباره این کتاب به آن اشاره کنم، زبان کاملا شکسته و محاوره ای آن است. این گونه زبانی را از این جهت انتخاب کردم که فردی قصه گو دارد ماجرا را تعریف می‌کند. یعنی فردی روبروی فرد دیگر نشسته و دارد قصه می‌گوید. همین مساله باعث می‌شود که زبان داستان و قصه ای که بیان می‌شود، محاوره بوده و از زبان معیار دور باشد.

در قسمتی از رمان «عصب کشی» می‌خوانیم:

بالاخره بعد از این که کلی خوراکی از اون قبرستون بزرگ جمع کرد، اتوبوس به اتوبوس برگشت خوابگاه. وقتی رسید شب شده بود دیگه. کنسرو لوبیایی هم که محمد ریخته بود تو یه ظرف، با نون کنار تخت اصغر بود که یه لقمه هم نخورد.

می‌دونی چی کار کرد که تو اون چند روز حلواها و میوه‌ها و بقیه خرت و پرت‌ها خراب نشه؟ شب که می‌شد نایلون‌ها رو با ملافه جمشید می‌بست و از پنجره آویزون می‌کرد تا صبح. زمستون بود دیگه؛ هوا سردِ سرد بود. صبح که می‌شد اونا رو می‌کشید بالا و می‌آورد می‌ذاشت کنارش تو کمد که لابد کسی نبینه یا آفتاب نخوره و خراب نشه.

بله آقا، یه هفته تموم این پسر خرما، حلوا، نون، سیب، پرتقال، موز، خیار، نارنگی و یه چندتایی هم گلابی خورد. خب میوه‌ها و خرماها که از هم جدا بودن ولی حلواها همه شون تو یه نایلون بود و حسابی قاتی شده بود. یکی مزه زعفرون داشت، یکی هِل، یکی اسانس گیلاس... خیلی بدجور بود، ولی اصغر براش مهم نبود که، می‌خورد! پنج تا نایلون کم نیست‌ها! آوردنش هم کار هر کسی نیست. ولی برا اصغر عین آب خوردن بود؛ با اون زور خرکیش دوتا نایلون یه دستش گرفت و سه تا یه دست و اومد خوابگاه. یه هف هش تا نایلون خالی هم اضافه برداشته بود که اگه یکی پاره شد، عوض کنه. ولی هیچ کدومش پاره نشد و آقا به سلامت رسید خوابگاه.

با چنین ضیافت شاهانه ای آقا می‌خواست بره بیرون چی کار؟ یادت هست اولش که اومده بود دانشگاه، پنجشنبه جمعه هم می‌رفت سلف غذا بخوره؟ ولی اون روزها طرف سلف دانشگاه و خوابگاه هم نرفت. یعنی می‌دونست از غذا خبری نیست دیگه. از کجا می‌دونست؟ چون محسن به ش ژتون نداده بود! نه این که نامردی کنه و نده‌ها؛ غذایی در کار نبود که ژتونشو بده. بنده خدا خیلی هم فکر اصغر بود. دو روز مونده به تعطیلات، هی می‌اومد و می‌رفت و می‌گفت این بیچاره روزهای تعطیل می‌خواد چی کار کنه.

این کتاب به تازگی با ۳۶۶ صفحه، شمارگان ۷۰۰ نسخه و قیمت ۲۹ هزار تومان منتشر شده است.

کد خبر 4155132

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha