خبرگزاری مهر-گروه هنر: «عبدالله خان مثل همیشه زیر آفتاب گرم ارومیه، میز پایه کوتاهش را در آستانه درگاه خانه، زمین گذاشت تا یک روز دیگر را شروع کند. نگاهی به نوشته روی میز انداخت که با خط خوش نوشته بود: شرط موفقیت سه چیز است، اول پشتکار، دوم پشتکار و سوم پشتکار. همین یک جمله کافی بود تا نه تنها او بلکه برادر کوچکش را نیز مسحور خودش کند و از همان کودکی، پشتکار و تلاش برایش عادتی شود بی بازگشت.
عبدالله خان، انبار کوچک خانه را تاریکخانه ای کرده بود که دلخوشی ها و دلمشغولی هایش را در داروی ثبوت و ظهور می غلتاند و به طنابی آویزان می کرد تا خوب تماشا کند آن چه را از زندگی مردم شهر و طبیعت ثبت کرده بود. بیرون در تاریکخانه اما غوغایی به پا بود، برادر کوچکترش بی صبرانه منتظر ایستاده بود تا اجازه ورود به تاریکخانه را بگیرد. عبدالله خان شور و اشتیاق برادرش را نسبت به دوربین عکاسی و تاریکخانه ای که برایش حکم اتاق جادو را داشت، دریافته بود و برای همین هم گاهی به او اجازه می داد در کار چاپ عکس ها به او کمک کند.
سال ها گذشت و عبدالله خان که حالا دانش آموخته حقوق قضایی شده بود به خانه بازمی گشت تا در فقدان پدر و مادر، برای خواهران و برادرانش پدری کند. برادر کوچکش نیز در سایه حمایت های او اشتیاق به عکاسی و دنیای تصویر را با خود به سال های جوانی آورد و با جسارت و بی پروایی در نگاه عکاسانه اش توانست اتفاق مبارکی را در زندگی هنری خود رقم بزند و جایزه اول یک مسابقه عکاسی را از آن خود کند. این آغازی بود بر یک زندگی پرشور و هیجان انگیز که از دریچه دوربین می گذشت.
او حالا به میانه دهه ۶۰ زندگی اش رسیده و علاوه بر فعالیت های سینمایی اش در کنار بزرگان سینمای ایران و حضور در جشنواره معتبر سینمایی جهان، پرچمدار یک رویداد بزرگ هنرهای تصویری در کشور است که بی نیاز از کمک های دولتی به ۱۵ سالگی رسیده و هر ساله جمع کثیری از هنرمندان را از گرایش های مختلف سیاسی، مذهبی، فرهنگی و ... گرد هم جمع می کند که شاید راز این گردهمایی بزرگ، علاوه بر شوخ طبعی و مردمداری، از دل فرهنگ دگرپذیری او برآمده باشد.»
با سیف الله صمدیان دبیر «جشن تصویر سال» و «جشنواره فیلم تصویر» درباره زندگی و فعالیت های عکاسی و سینمایی اش به گفتگو نشستیم که بخش اول این گفتگو را می خوانید:
*آقای صمدیان از کجا شروع کرده است؟
- از ۶۴ سالگی. من هر روز صبح شروع می شوم.
*و راز این کار و تلاش بی وقفه و مستمر هم از دل اعتقاد به این فلسفه شرقی برآمده است؟
- بله. فکر می کنم.
*رویاهای کودکی شما چگونه و در چه حال و هوایی گذشت؟
- نزدیک مسجد غزالی در شهر ارومیه، در یک کوچه بن بست، پلاک ۹، از مادری به نام ربابه نوبهاری از خوی و پدری اسکندرنام از ارومیه و آهنگر به دنیا آمدم. ما ۶ برادر و ۲ خواهر بودیم که از این تعداد تنها ۳ برادر و ۲ خواهر برایم باقی مانده و در سال های ۴۹ و ۵۹ نیز پدر و مادرم را از دست دادم.
*ورودتان به دنیای عکاسی از همین خانه پلاک ۹ رقم خورد؟
- خیلی شانس می خواهد در خانه ای زندگی کنی که برادری به نام عبدالله داشته باشی که این عبدالله بسیار اهل مطالعه و شاعر باشد.
عبدالله خان بزرگترین برادر ماست. تصویری که از کودکی در ذهنم دارم میز اوست که با خط خوشی که داشت روی آن نوشته بود «شرط موفقیت سه چیز است؛ اول پشتکار، دوم پشتکار، سوم پشتکار» و این پشتکار در خانواده ما به قصد متنعم شدن از مال دنیا نبود بلکه برخاسته از فرهنگ ارومیه است که دگرپذیر است. ارومیه از معدود شهرهای ایران است که به طور مثال در یک کوچه بن بست مثل کوچه خانه ما، کلیمی، آسوری، شیعه، سنی، ارمنی، کرد و ترک همه در کنار هم زندگی می کردند و به یک معنا دهکده جهانی واقعی بود. این فرهنگ با آن نوشته برادر و کوشش برای جستن ها و نیافتن ها و ادامه دادن ها باعث شده بود تا از مرز اقتصاد گذر کنیم.
فرهنگ شهر ما به تو حق نمی دهد که همه چیز را به نفع خودت و از فیلتر نگاه خودت ببینی بلکه این فرهنگ تو را صاحب یک کانال دید وسیع تری می کندما در شهری همراه با عواطفی از دگرپذیری که موهبت بزرگی است و یک دموکراسی درونی شده به تو می دهد زندگی کردیم. آن فرهنگ به تو حق نمی دهد که همه چیز را به نفع خودت و از فیلتر نگاه خودت ببینی بلکه این فرهنگ تو را صاحب یک کانال دید وسیع تری می کند. نمی خواهم بگویم دید ما وسیع تر شده است، اما باید بگویم شانس آوردیم که در این شهر و با این فرهنگ بزرگ شدیم و بدشانسی آوردیم که امکان پولدار شدن را به معنای طبیعی نخواهیم داشت که این بدشانسی از خوشبختی های بزرگ زندگی ما بوده است چرا که به جای آن، دلخوشی های دیگری جای ماتریالیسم ذهنی و اجتماعی را در ما پیدا کرده است.
*عبدالله خان چطور پای شما را به دنیای عکاسی باز کرد؟
- برادرم انبار کوچکی را در خانه پدری تبدیل به تاریکخانه عکاسی کرده بود و در آن شرایطی که هیچ کس از طبیعت و اجتماع عکاسی نمی کرد و عکاسی صرفاً به عکاسخانه های شهر و امور اداری یا نهایت به عکس های مناسبتی و خانوادگی محدود می شد، عبدالله خان در قاب دوربینش تک درخت و غروب ثبت می کرد و از طبقات فرودست جامعه عکس می گرفت. آن زمان که هنوز عکس رنگی نبود، وقتی عکسی از یک منظره می گرفت، بعد از چاپ آنها را با کاغذ کشی درست مثل عکس رنگی، رنگ می کرد.
آن زمان برادرم حدوداً ۱۸ ساله بود و ما هم آنقدر بچه بودیم که ما را به تاریکخانه راه نمی داد. بزرگترین پیشرفت زندگی ما بچه ها این بود که عبدالله خان به ما بگوید پشت در تاریکخانه بایست و سه دقیقه بعد علامت بده که نگاتیوها را از داروی ثبوت به داروی ظهور منتقل کنم. بعدها که اشتیاقم را نسبت به این اتاقک تاریک می دید، مراحل ظهور عکس را به من یاد داد و من هم کمک دستش بودم.
بعدها که بزرگتر شدم یک دوربین لوبیتل ۲ خریدم که درش از بالا باز می شد و در فیلم «مسافر» آقای کیارستمی هم این دوربین بود و بعد از آن شروع کردم به گداگرافی یا عکاسی از طبقه فرودست جامعه ولی بعدها طبیعت من را مسحور خودش کرد.
بعدها که بزرگتر شدم یک دوربین لوبیتل ۲ خریدم که درش از بالا باز می شد و در فیلم «مسافر» آقای کیارستمی هم این دوربین بود*آموزش شما در زمینه عکاسی محدود به همان آموزش های برادرتان بود؟
- بله. آموزش من بیشتر خودآموز بود و از برادرم هم کمک می گرفتم. برادرم بعدها به تهران رفت و در رشته حقوق قضایی تحصیل کرد و زمانی که پدرم کوچ کرد، پدر خانواده ما شد و از استعدادها و خلاقیت های شخصی خودش چشم پوشی کرد تا بتواند به همه بچه ها برای تحصیل و امکانات زندگی رسیدگی کند.
من در کنار همه این کارها، اواخر دهه ۴۰ در نشریه دیواری مدرسه فعالیت داشتم و چون خط خوبی داشتم، خطاط آن نشریه بودم. اتفاقاً عکسش را هم چند روز پیش لابلای عکس های آرشیوی دیدم. در استان اول شدیم و در یک اردوی فرهنگی- تربیتی ما را به رامسر بردند و به این ترتیب برای اولین پای من از ارومیه به بیرون کشیده شد. وقتی بازگشتم، مسایل هنری در ذهنم جدی تر شکل گرفت و جدی تر به عکاسی نگاه می کردم.
*گفته شده که اولین جایزه عکاسی را هم در همان زمان حدود ۱۵ سالگی گرفتید. درست است؟
- نه. اولین جایزه عکاسی را دوران دانشجویی و سال ۵۳ گرفتم.
*چه عکسی بود؟
- این مسابقه را با عنوان «پاییز ایران» وزارت فرهنگ و هنر آن زمان برگزار کرده بود. همه شرکت کنندگان این مسابقه تصور کردند که باید از تصاویر درختان پاییزی ایران در نقاط مختلف کشور عکاسی کنند و بفرستند اما من که تازه پا به میدان عکاسی گذاشته بودم به لطف دوستی سر از بابلسر درآوردم و فکر کردم چرا باید پاییز من مثل بقیه باشد و چرا باید پاییز را فقط در برگ درخت ها دید. کنار ساحل و در یک غروب پاییزی، امواج دریای مازندران را دیدم که با رنگ های در هم تنیده، رنگین کمان طبیعی بسیار زیبایی روی دریا ایجاد کرده بود و من این طبیعت را عکاسی کردم. تصور نمی کردم که دیگران این عکس را به عنوان پاییز بپذیرند اما من اولین جسارت زندگی ام را به خرج دادم و این تصویر را برای شرکت در مسابقه فرستادم و برگزیده جایزه اول شدم.
این عکس را با یک دوربین ۶ در ۶ عکاسی کردم و بعد از برگزیده شدن توانستم برای اولین بار سوار هواپیما شوم و به شیراز و اصفهان سفر کردیم. همان زمان قرار بود که دستیار رولف بنی باشم؛ همان کسی که مأمور بود کتاب «ایران پل فیروزه» را برای ایران چاپ کند. دیداری هم با او داشتم که آثارم را دید ولی در نهایت این همکاری صورت نگرفت چون نوع کارش با شرایط کاری من همخوانی نداشت.
*جایزه آن مسابقه چه بود؟
- آن زمان حدود ۵ هزار تومان پول نقد به ما جایزه دادند و حدود ۵ هزار تومان هم هزینه هواپیما و سفرهای ما شد.
*با این پول هنگفت در آن زمان چه کردید؟
- نمی دانم. احتمالاً به زخم هایم زدم. (می خندد)
*بنابراین جسارت شما در نوع نگاه متفاوت به اطرافتان و پس از آن برنده شدن در این مسابقه به نوعی سکوی پرتاب شما در دنیای عکاسی بود.
- بله. این مسابقه سکوی پرتابی برای من در دنیای عکاسی بود. اگر داوران مسابقه به این جسارت من توجه نمی کردند، این مسیر این گونه طی نمی شد. به هر حال ورود یک اثر متفاوت به مسابقه و جذب آن اثر از سوی داوران هم مهم است. فقط فرستنده مهم نیست، گیرنده هم مهم است.
برخی آدم ها مثل کیارستمی به غیر از استعداد شخصی که از آن بهره مند هستند در زمان و مکان درستی از نظر پذیرش زمانه هم به دنیا می آیند در حالی که کسی مثل سهراب شهیدثالث این خوشبختی را نداشتمن معتقدم که برخی آدم ها مثل کیارستمی به غیر از استعداد شخصی که از آن بهره مند هستند در زمان و مکان درستی از نظر پذیرش زمانه هم به دنیا می آیند در حالی که کسی مثل سهراب شهیدثالث این خوشبختی را نداشت.
*حالا شما در جایگاهی هستید که عکس های دیگران را انتخاب می کنید و در «جشن تصویر سال» سرنوشت بسیاری به انتخاب شما بسته است.
- بله. در فرصت گذشت سریع زمان، همراه با تجربه کمی که در ذهنم ته نشین شده، حدود ۴۰ هزار فریم عکس را در فرصت چند شبانه روز می بینم و برگزیده ها را انتخاب می کنم.
*خوب این کارِ ساده و راحتی نیست و در همه این سال ها، چشمان شما برای این کار تربیت شده است.
- شاید هم بی تربیت باشد! (می خندد) اما به اندازه ای تربیت دارد که آگاهانه به کسی ظلم نکند. تربیت چشم فقط دیدن کمپوزیسیون و توجه به موضوعات مورد علاقه من نیست بلکه قضاوت است که معتقدم از زشت ترین کارهای جهان به ویژه در کار هنر است. قضاوتی که سرنوشت بسیاری را تغییر می دهد؛ کسانی که به زور از خانواده پول می گیرند یا با وام های بانکی دوربین عکاسی تهیه می کنند و وقتی یک فریم عکس او روی دیوار می رود، زندگی یک سال او ساخته می شود. حالا چطور می شود به خودت به عنوان قاضی حق بدهی که عکسش را روی دیوار نبری. البته باید توجه داشت که اگر به اشتباه عکسی را بالای دیوار ببرید، همان قدر در حق یک جوان ظلم شده است که اگر یک اثر خوب را از دیده شدن محروم کنید.
باید توجه داشت که اگر به اشتباه عکسی را بالای دیوار ببرید، همان قدر در حق یک جوان ظلم شده است که اگر یک اثر خوب را از دیده شدن محروم کنید*با این احساس دوگانه چطور کنار می آیید؟
- اگر نگاه ما صرفاً حرفه ای نباشد و کمی انصاف، نگاه پاک و بی کینه به دور از باندبازی همراهش داشته باشد، باعث می شود که جامعه عکاسی به این انتخاب ها اگر چه ممکن است تن ندهد، اما دلگیر هم نشود و با روحیه زخم خورده خانه نرود. آنها می فهمند آن چه روی دیوار است، شاید بهتر از عکس خودشان نباشد، اما دیگرگونه تر از عکس خود اوست. بنابراین برای این انتخاب ها هم احساس بدی دارم و هم احساس خوبی.
البته داوری اولیه از روی کد صورت می گیرد و هیچ اسمی پای عکس ها نیست. با این حال کار ما ممکن است اشتباه هم داشته باشد، اما در طول ۱۵ دوره برگزاری جشن تصویر سال و حدود ۲۵ سال انتشار مجله تصویر، هیچ وقت با عذاب وجدان نخوابیدم و اعتمادی که دیگران کردند برایم میلیاردها دلار ارزش دارد.
*راز گردهمایی این تعداد عکاس با رویکردها و گرایش های مختلفی سیاسی، مذهبی، فرهنگی و ... چیست؟
- حدود سه هزار نفر علاقه مند با رویکردهای مختلف سیاسی، مذهبی، فرهنگی و حسی مختلف در این رویداد سالانه شرکت می کنند و ما هم باید به این احساسات پاسخگو باشیم بی آن که به هیچ کدام باج بدهیم.
من شعاری دارم که «تا می توانی به دیگران حال بدهید بی آن که به آنها باج بدهید». این یک واقعیت است که نمی توان همه را راضی نگاه داریم. اکنون که از هر صد عکس، یک عکس انتخاب می شود، باز هم این تعداد بسیار زیاد عکس ها را روی دیوار می بریم. برخی که به دیدن نمایشگاه «جشن تصویر سال» در بخش های مختلف می آیند، گله مندند که تعداد عکس ها بسیار زیاد است و ما فرصت دیدن همه آنها را در یک روز نداریم! پاسخم به این بازدیدکنندگان این است که شما چطور می توانی جمع بندی تصویری یک سال را در یک روز ببینی! آیا در یک روز می شود همه فیلم های یک مجتمع سینمایی را تماشا کرد!
من اگر بخواهم نمایشگاه ایده آل خودم را از آثار ارسالی به «جشن تصویر سال» برگزار کنم، می توانم فقط ۵۰ قطعه را انتخاب کنم که هر کسی از دیدن آن شگفت زده شود! اما در این صورت دیگر نمایشگاه تصویر سال ایران نخواهد بود.
آقای مسجدجامعی که از نوادر همیشه حاضر در این صحنه های هنری است در دوازدهمین دوره «جشن تصویر سال» من را کنار کشید و گفت آقای صمدیان می دانید در این مملکت یک بشود دو یعنی چه؟ با شیطنت گفتم خوب می شود دو! گفت این که شما ۱۲ سال یک حرکت مداوم را با حضور انجمن های مختلف برگزار می کنید و نخبه های هنری را دور هم جمع می کنید از کجا نشأت گرفته است؟ گفتم از آن جا که زیر سایه شما به عنوان دولت نبوده ایم.
دولت های ما راه کج و غلط را می روند و زمانی که در عالم فرهنگ می خواهند سیاسی رفتار کنند، اتفاقات فاجعه بار رخ می دهد. بودجه بندی های غیرعادلانه هم از سوی دیگر به آن اضافه می شود. هنوز برای هنرهای تجسمی کشور بودجه متناسبی تعریف نمی کنند. بودجه این بخش از هنر کشور حتی به اندازه سرمایه تولید یک فیلم سینمایی هم نیست.
به هر حال، جمع کردن این آدم های گوناگون در «جشن تصویر سال» به دور از فضولات فرهنگی است. فضولات به معنی هر چیزی است که به پایه های فرهنگی کشور آسیب می زند.
ما سعی کردیم در «جشن تصویر سال» طوری رفتار کنیم که همه شرکت کنندگان از وابستگی های گروهی و سیاسی خودشان منزه شوندما سعی کردیم در «جشن تصویر سال» طوری رفتار کنیم که همه شرکت کنندگان از وابستگی های گروهی و سیاسی خودشان منزه شوند. یک روز عکاس ایسنا برنده می شود، یک روز عکاس فارس، یک روز عکاس کیهان و یک روز عکاس شرق. هیچ عکاسی این جا، گروه و حزب سیاسی خودش را نمی آورد. ایجاد چنین فضای قابل تقدیر است چراکه توانستیم نشان بدهیم می شود در چنین فضایی کار کرد، بی آن که فریب کاری و دروغ در آن جایی داشته باشد. دروغ یعنی که در انتخاب اثر، اجرا و ارایه آن صداقت نباشد و ما سعی کرده ایم این خطاها را به حداقل برسانیم.
سعی کرده ایم به کمک همه واماندگان، در مرز به هم ریخته بین سیاست و فرهنگ، خودمان را سالم نگه داریم.
*گردهمایی این تعداد افراد در یک رویداد بزرگ، برخاسته از روحیه خاص شما هم هست که شاید برخاسته از همان فرهنگ دگرپذیری باشد.
- شاید این روحیه برخاسته از همان کوچه و پلاک شماره ۹ در آن فضای شهر ارومیه باشد؛ چیزی که از خانه پدری آموختیم و این مهم است که ریشه شکل گیری تفکر آدم از کجا است.
برخی کار فرهنگی می کنند ولی تفکر درآمدزایی آنها از هر راه و هر شکل نادرستی آدم را به تعجب وامی دارد. سپر و زرهی ضد گلوله از مادی گرایی به تن دارند که باور کردنش سخت است.
متاسفانه گاه شاهدیم که هنر به جای ایجاد حس رهایی، در رشته های مختلف هنری اسیر مادیات و پول شده و مراکزی که تبدیل به کارخانه های عقده سازی، ریاکاری و کینه ورزی شده است.
امیدوارم که ۱۵ سال موفقیت ما در «جشن تصویر سال» به همین سال ها ختم نشود و الگوی حداقلی باشد برای دیگر جریانات هنری که بدانند می شود کاری انجام داد بی آن که به مادیات آن فکر کنیم.
*آیا جشن تصویر سال بعد از گذشت ۱۵ سال همان چیزی بود که در ذهنتان داشتید؟ یعنی به آن چه می خواستید رسیدید؟
- من همیشه خودم را به اندازه چیزی که در سفره هست، سیر می کنم. سعی می کنم که با داشته هایم سیر باشم و بنابراین هیچ وقت نه بدهکارم و نه طلبکار. بنابراین آن چه از تصویر سال می بینید، همان چیزی است که در توان ما بوده است. پس چیزی فراتر از آن اگر داشتیم، حتماً رو می کردیم. بنابراین اصلاً برایم مهم نیست که کسی از این رویداد ناراضی باشد چون خود ما راضی هستیم به این دلیل که کم فروشی نکرده ایم و آن چه داشته ایم به کار گرفته ایم. اگر چه گاه به دلیل امکانات اندک جامعه، بخشی از توان ما اجرایی نشده و خفه شده است اما همین کمبود امکانات را نیز تبدیل به حسن کارمان می کردیم و از آن چیز دیگری می ساختیم که خودمان را راضی نگاه می داشت.
*چه رویایی برای تصویر سال دارید؟
اگر بخش عکس در «جشن تصویر سال» نبود، می توانستم بگویم من به کار اصلی و رویای چندین ساله خودم می پرداختم. همان طور که اکنون بخش گرافیک را به انجمن طراحان گرافیک سپرده ایم و کوچکترین دخالتی در آن نداریم. بخش کاریکاتور را نیز با محوریت کامبیز درم بخش به جناح ها و گروه های مختلف کاریکاتور واگذار کرده ایم. در بخش سینما از جوانترین ها تا پخته ترین افراد این صنعت را برای انتخاب آثار در بخش های مختلف انیمیشن، ویدیوآرت، مستند کوتاه، داستانی و ...به کار گرفته ایم. برخی از بزرگترین داوران بخش فیلم که برای داوری جشنواره فیلم فجر روی خوش نشان نمی دهند با گشاده رویی برای انتخاب آثار تصویر سال در بخش فیلم دعوت ما را می پذیرفتند، اما بخشی که خیلی برای من دردسرساز است، بخش عکس است که گر چه داوری نهایی عکس ها را به دیگران سپرده ام اما انتخاب اولیه آثار آن را نمی توانم به چند جناح بسپارم بنابراین در حال حاضر انتخاب اولیه عکس ها را خودم انجام می دهم. این بخشی است که باید به همه شاخه های عکاسی اشراف وجود داشته باشد و این امکان فعلاً فراهم نیست و خودم از انجام آن لذت می برم.
*انتخاب یک تنه این همه عکس، شما را نگران نمی کند که مبادا اشتباه کنید؟
- اگر چه ممکن است که من هم اشتباه کرده باشم اما کلاه سرم نمی رود. حتی وقتی عکاسان حرفه ای آثارشان را برای انتخاب به من می سپارند، می دانند که من به نفع آنها و کارشان دست به انتخاب می زنم. مثلاً وقتی عکاسان حرفه ای از موقعیت های مختلف همزمان با هم عکاسی کرده اند، من بهترین عکس های آنها را از این موقعیت ها انتخاب می کنم. مثلاً در یک آتش سوزی که همه آنها عکاسی کرده اند، فقط عکس یک نفر از آنها بهترین است که انتخاب می کنم، در موقعیت دیگری، عکس یک عکاس دیگر بهترین است که انتخاب می شود.
این تنها شغل صمدآقا نیست (می خندد) اما کاری است که فعلاً به گردن من است و عکاسان هم آن اندازه به من اعتماد دارند که اگر اشتباهی هم رخ بدهد، بدانند که از روی قصد و غرض نیست.
*شما تقریباً همیشه و همه جا در حال عکاسی هستید. این نوع عکاسی کردن، احساس مزاحمت برای دیگران ایجاد نمی کند؟
باید حضورت به عنوان عکاس، غیرمزاحم باشد و البته حواست به همه لحظات شخصی آدم ها هم باشد که به این لحظه ها تجاوز نکنی و در عین حال لحظات میرنده و درخشان را هم حفظ کنید- می دانید چقدر سخت و خطرناک است که همیشه هم دوربین به دست باشید و هم بتوانید حوزه شخصی آدم ها را رعایت کنید. فیلم «۷۶ دقیقه و ۱۵ ثانیه با کیارستمی» هم حاصل ثبت چنین لحظاتی است. باید حضورت به عنوان عکاس، غیرمزاحم باشد و البته حواست به همه لحظات شخصی آدم ها هم باشد که به این لحظه ها تجاوز نکنی و در عین حال لحظات میرنده و درخشان را هم حفظ کنید. این یک تضاد توأمان غریبی است که هم فضول لحظات مردم نباشی و هم حافظ و نگهدارنده ابدی لحظاتی باشی که می توانست نباشد و این لحظات را به میرنده های همیشه زنده تبدیل کنی.
من حتی در جلسات «ده روز با عکاسان» که باید به توافقی در زمینه ارایه هنری آثار می رسیدیم، از ظهر تا ساعت ۱۱ شب از همه اتفاقات بامزه این جلسات عکس و فیلم گرفتم و هر بار گویی روز اولی است که عکس می گیرم. این بازی همیشگی من با اطرافم است و می خواهم میرایی را از زنده ها بگیرم.
*این همه عکس و فیلم را می خواهید چه کنید؟
- باید اینها جایی بماند. کیارستمی می گفت که باید صمدیان را ۱۰ سال زندانی کنید تا نتواند عکس و فیلم بگیرد و بعد از لای نرده آهنی زندان یک بشقاب غذا به او بدهید و یک کاست تدوین شده از او بگیرید.
*چند سال عکس و فیلم گرفته اید؟
- ۵۰ سال. من از استادیوم آزادی در سال های اول دهه ۵۰ نیز دو حلقه عکس ۶ در ۶ دارم که عین آینه شفاف است و من اصلاً یادم نبود که چنین عکس هایی هم دارم.
*آرشیو عکس و فیلم های شما منظم و به سهولت قابل استفاده است؟
- سه چهار سال است که در حال منظم کردن آرشیو این عکس ها و فیلم ها هستیم و فیلم «۷۶ دقیقه و ۱۵ ثانیه با کیارستمی» نیز از دل این انضباط بیرون آمد چون که قبلاً فیلم ها را کپچر کرده بودیم و می دانستم که تصاویر آقای کیارستمی را کجا داریم و به همین دلیل توانستیم در فاصله زمانی یک ماهه این فیلم را به جشنواره ونیز برسانیم.
*چرا این همه عکس می گیرید؟
- من اگزیبیشنیست (عشق نمایش) نیستم یعنی برای خودم نمایشگاه برگزار نمی کنم، اما برای دیگران نمایشگاه گذار هستم.
*فکر می کنم فقط یک نمایشگاه از عکس های شما تاکنون برگزار شده، درست است؟
- بله. فقط یک نمایشگاه که آن هم برای احمد شاملو بود که در گالری شش و به مناسبت هشتادوپنجمین سالروز تولد شاملو برگزار شد.
*شاملو از چه زمانی در زندگی شما حضور داشته است؟
- برادر بزرگم پول سینما رفتنم را در قبال حفظ کردن و خواندن اشعار شاملو، نیما و فروغ به ما می داد و این را زمانی به خود آقای شاملو هم گفتم که من فیلم دیدن و سینما رفتنم را از شما و اشعار شما دارم. من به عشق تأثیری که شاملو روی ادبیات فارسی و آهنگ کلمات فارسی داشته است، اولین نمایشگاهم را شامل عکس های شاملو در سالروز تولد او برگزار کردم.
ادامه دارد...
نظر شما