به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر یادداشتی از داود مهدوی زادگان عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی است که در ادامه می خوانید؛
نهضت مشروطیت ایران از دو طیف فکری دینی و سکولار ( دنیوی و این جهانی اندیش) تغذیه می کرد. وقتی به رهبران و فعالان طیف سکولار نظر می افکنیم، متوجه می شویم که خیلی از آنان سابقه تحصیلات حوزوی داشتند و در کسوت روحانیت بودند. افرادی مانند سید حسن تقی زاده، سید جمال الدین واعظ اصفهانی، یحیی دولت آبادی یا حتی کسروی سابقه تحصیل علوم دینی داشته اند . همین وجهه حوزوی آنان باعث شده بود که برخی از مراجع آن زمان از ایده مشروطه خواهی آنان حمایت کنند. اما سکولار شدن این طیف از حوزه رفته گان فرآیندی بود و کار یکی دو شب مطالعه آثار عرفی اندیشان نبود. تا جایی که شدت علقه های عرفی گرایانه برخی از مشروطه خواهان سکولار خیلی بالا بود. یحیی دولت آبادی در خاطرات خود بر رضاخان درود می فرستد که بالاخره یکی پیدا شد و ما را از پوشیدن عبا و قبا نجات داد ( ر ک: حیات یحیی ) . خلاصه سابقه گرایش برخی حوزویان به مرام و منش سکولار یا به گفته برخی «ارتداد خفی» به روزگار مشروطه خواهی باز می گردد.
گرایش سکولار شدن طیفی از حوزویان با تاسیس مدارس جدید و دانشگاه ها قدری فروکش کرد ؛ عرفی گرایان به دانشگاه می رفتند و مذهبی ها به حوزه. لکن این گرایش در حوزه محو نشد. چنان که گرایش مذهبی هم از دانشگاه جدا نشد. رگه های خفیفی از عرفی گرایی را در حوزه علمیه پیش از انقلاب می توان مشاهده کرد. چنان که اندیشه عرفی گرایانه محمد مجتهد شبستری را می توان در کتاب وی با عنوان «جامعه انسانی اسلام» رد یابی کرد. این کتاب به تاریخ ۱۳۴۶ در قم منتشر شد.
اما با وقوع انقلاب اسلامی و تاسیس حکومت دینی مبتنی بر اندیشه فقهی حوزه علمیه، طبیعی به نظر می آمد که عدهای از حوزویان با این دیدگاه از در مخالفت بر آیند و لااقل، زمینه رشد سکولاریسم سیاسی ( جدایی دین از سیاست ) در حوزه های علمیه را فراهم سازند. چنان که کتاب «حکمت و حکومت» شیخ مهدی حائری یزدی ، یک نمونه برجسته از آن مخالفت ها است. این کتاب می تواند جایگزینی برای کتاب «الاسلام و اصول الحکم» علی عبد الرازق مصری در حوزه فکر شیعی به شمار آید. حائری یزدی همچون علی عبدالرازق، حکومت را امری عرفی دانسته است و منکر اندیشه سیاسی در اسلام است. او در این کتاب حتی هیچ التفاتی به واقعه غدیر خم نکرده است.
برخی از روشنفکران ایرانی مانند داریوش آشوری و نیز از اصحاب قدرت و سیاست، مانند سعید حجاریان در اوایل دهه هفتاد تلاش کردند با نگاه بیرونی _ به تعبیر حجاریان ؛ با نگاه جامعهشناسانه به فقه _ چنین روایت کنند که حوزه علمیه در حال طی کردن فرآیندی از عرفی شدن است. سعید حجاریان در مقاله «فرایند عرفی شدن فقه شیعه »، این اتفاق را به نظریه «ولایت مطلقه فقیه» نسبت داده است ( ر ک: از شاهد قدسی تا شاهد بازاری ) . در واقع ، مشاهده گرایش فکری و عملی برخی حوزویان به سکولار شدن یا ارتداد خفی ، امر پنهانی که نیاز به مشاهدات دقیق میدانی باشد، نیست .
اکنون، با عنایت به نتیجهگیری که در انتهای گفته بالا ارایه کردیم ، این پرسش مهم جلوه می کند که چرا با وجود آشکار بودن این مساله ، هنوز وقتی طلبه ای مشاهدات خود از فرایند عرفی شدن طیفی از طلبه ها را روایت می کند ، جریان داخلی و خارجی سکولار به تکاپوی تحلیل افتاده آن روایت را تیتر اول گفته های خود می کنند و مصاحبه های رادیو و تلویزیونی به راه می اندازند؟! جالب تر اینکه برخی از آنان که سابقه طلبگی داشته اند، خیلی سال قبل همین مسئله را روایت می کردند. چنان که یکی از آنان، پانزده سال قبل، همین گفته حجاریان را به همراه تجربه ای که خود از حوزه علمیه داشت در مجلس گفتگویی که من نیز شرکت داشتم، باز گو کرد.
بنابر این، نباید اینگونه یادداشت های طلبگی، لااقل، برای نظریه پردازان سکولار داخلی و خارجی چیز جدیدی باشد . ولی مشاهده می کنیم که اتفاقاً اینگونه روایت ها برای این دسته از عرفی گرایان خیلی مهم است. لذا پرسش در اهمیت آن است. چرا روایت مشاهدات یک طلبه از تغییر فکر و سبک زندگی طیفی از طلبه ها برای پاره ای از روشنفکران و رسانه های غربی تا این اندازه مهم می شود؟ به عبارت دیگر، این پر ارتداد خفی که همیشه بوده و هست ، چرا هر از گاهی تیتر اول می شود؟ گمان می کنم، پرسش اساسی این این است، نه روایت مشاهدات یک طلبه از وجود عرفی گرایی در حوزه علمیه.
نظر شما