به گزارش خبرنگار مهر، مهاجرت و مسئولیت در قبال دیگری(تأملی دربارۀ موج مهاجرتی این روزها) یادداشتی است که توسط محمدرضا واعظ شهرستانی، پژوهشگر فلسفه از دانشگاه بن آلمان نوشته شده است:
در جامعهای که میان جمعیت، منابع و امکانات تعادل برقرار نباشد و افراد جامعه درآمد و امکانات خود را شایسته و منطبق با تلاش، تحصیلات و موقعیت خود ندانند، مهاجرت پلی خواهد شد برای گذر از یأس و ناامیدی و دستیابی به فردایی روشنتر. چندی پیش در اخبار میخواندم که هم اکنون بیش از 100 هزار نفر در صف اخذ ویزای سرمایهگذاری برای خروج از کشور هستند و بیش از 1.5 میلیون نفر درخواست مهاجرت به استرالیا و کانادا را دادهاند.1 در شرایط فعلی حتی برخی از مردم عادی و متوسط هم در صدد خروج از کشور از طریق خرید خانه و یا ثبت شرکت در کشور گرجستان هستند. بنابراین، با توجه به این سیل روزافزون مهاجرت از کشور، تحلیل و بررسی در این زمینه ضروری به نظر میرسد. نگارنده در این یادداشت سعی دارد ابتدا به دستهبندی افرادی بپردازد که از درد اجبار و یا برای دستیابی به ایدهآلهای خود مهاجرت کردهاند و یا در اندیشۀ مهاجرت در آینده هستند و در پایان به مسئولیتی اخلاقی در این زمینه اشاره کند؛ مسئولیتی که شاید کمتر به آن پرداخته شده است.2
به طور کلی، اگر بخواهیم هدف و انگیزۀ مهاجرت از ایران، به ویژه در طی دو دهۀ اخیر، را مورد بررسی و تحلیل قرار دهیم، برخی از مهمترین آنها در دستهها زیر طبقهبندی میشوند:
1. مهاجرت برای کسب حداقل رفاه اقتصادی: این دسته از افراد، آنهایی هستند که از توانایی مالی و رفاه کافی برخوردار نیستند و به اصطلاح زیر خط فقر قرار دارند؛ معمولا یا کار مناسبی پیدا نکردهاند و یا اگر هم دارند همواره درآمد آنها به اصطلاح خودشان برای یک زندگی بخور و نمیر کفایت میکرده است. در حقیقت، آنها از نظر مالی و رفاهی در وضعیت پایینی هستند و برحسب شنیدهها با تصور کسب درآمدی بهتر و ساختن آیندهای روشنتر و مرفهتر به خارج از کشور مهاجرت میکنند. معمولا مقصد این دسته، کشورهای اروپایی همچون آلمان، اتریش، فرانسه و دیگر کشورهای پیشرفته و صنعتی اروپایی است. لازم به ذکر است که با توجه به شرایط اخیر خاورمیانه و اعطای پناهندگی کشورهای فوق به ساکنین این منطقه، آنها معمولا به پناهندگی در چنین کشورهایی متوسل میشوند و شانس خود را برای پناهندهشدن و استفاده از مزایا و رفاه نسبی آن امتحان میکنند.
2. مهاجرت برای کسب آزادی و رفاه بیشتر و یا پیریزی آیندۀ فرزندان: این دسته از افراد درست برخلاف دستۀ اول از شرایط اقتصادی خوبی برخوردارند. به قول معروف، این طبقۀ مرفه و بیدردِ نان، طبقۀ اعیانی جامعه را تشکیل میدهند؛ حال یا با داشتن شغلی پردرآمد(همچون پزشکان متخصص معروف)، یا رانت و یا پشتوانۀ ژنتیکی خوب!؛ اما در این میان چیزی که ذهن آنها را به شدت میخراشد و اندیشۀ مهاجرت را در ذهن آنها میپروراند یا نداشتن برخی از آزادیهای مدنی همچون حضور در جامعه با پوشش دلخواه و یا تن دادن به شعائر فقهی و مذهبی اجباری است و یا ترس از آیندۀ اقتصادی و یا روانی فرزندانشان در شرایط بد اقتصادی و اخلاقی فعلی جامعه. به هر حال، آنها یا به صورت خانوادگی و با کندن تمامی ریشههاشان مهاجرت میکنند و یا با پشتیبانی مالی کامل، فرزندانشان را به مهاجرت به کشورهای پیشرفتۀ غربی تشویق و ترغیب میکنند. مقصد این افراد معمولا کشورهایی همچون کانادا، آمریکا، استرالیا و یا کشورهای پیشرفتۀ اروپایی غربی است. اگرچه اخیرا کشورهای اروپای شرقی و مرکزی همچون مجارستان، اکراین، چک و به خصوص در حال حاضر گرجستان و برخی کشورهای صنعتی و پیشرفتۀ آسیای شرقی همچون سنگاپور و مالزی هم به این لیست اضافهشدهاند. مهاجرت به این کشورها هم معمولا یا از طریق سرمایهگذاری به شیوههایی همچون خرید ملک و یا ثبت شرکت انجام میشود و یا از طریق مراجعه به دفاتر مهاجرتی تحصیلی با صرف هزینههای مالی قابل توجه در دانشگاههای نه چندان معتبر و دستهچندم برای فرزاندانشان پذیرش تحصیلی گرفته میشود.
3. مهاجرت برای ادامۀ تحصیل: این دسته از افراد معمولا طبقۀ درسخوان و دانشگاهی جامعه هستند که صرفا به خاطر ساختار بد پذیرش تحصیلات تکمیلی و شرایط نامناسب برای ادامۀ تحصیل از نظر کیفی و یا بر حسب علاقۀ شخصی برای ادامۀ تحصیل در دانشگاههای معتبر غربی پذیرش گرفته و برای دورهای موقت و یا دائم مهاجرت میکنند. اگرچه بیشتر افراد این دسته، از نظر رفاهی و اقتصادی، از طبقۀ متوسط جامعه هستند اما در کل به طبقۀ خاصی از جامعه تعلق ندارند وهم ازطبقات ضعیف ومتوسط و هم اعیانی در این دستهبندی قرارمیگیرند.
4. مهاجرت برای رهایی از تنشهای مالی، روانی و غیراخلاقی موجود در بطن جامعه: این دسته از افراد به خاطر تنشهایی که از جهات مختلف در جامعه با آن مواجه هستند و به دلیل اینکه این تنشها آرامش زندگی را از آنها ربوده است، به فکر مهاجرت به خارج از کشور میافتند. در حقیقت، این افراد که همانند دستۀ قبلی بیشتر از طبقۀ متوسط جامعه هستند، و بنابراین از رفاه نسبی برخوردارند، در مقاطع مختلف زندگی و در محیطهای گوناگون همچون محیط کاری، اجتماعی و خانوادگی، فشارهای مالی، روانی و اخلاقی بسیاری را متحمل شدهاند و از این رو تنها راهکار نجات از چنین موقعیتی را مهاجرت به خارج از کشور مییابند. آنها چه در سرکار و چه در هنگام رانندگی و چه به هنگام برخورد با دیگر افراد جامعه معمولا فاقد آرامش هستند و فقدان چنین آرامشی را حکومت، عدم وجود قانون و فرهنگِ مردم میدانند و بر این باور هستند که این کشور رو به ویرانی است و امیدی برای بهبودی وجود ندارد. این افراد معمولا با استفاده از کسب امتیازات لازم مهاجرتی به کشورهای مهاجرپذیری همچون کانادا، استرالیا و نیوزلند مهاجرت میکنند.
5. مهاجرت سیاسی و اجباری: این دسته از افراد برای برخورداری از حق آزادی بیان برای ارائۀ نظرات سیاسی و یا ایدئولوژیک خود و متعاقبا به منظور قرار نگرفتن در معرض تهدید جرم سیاسی به آمریکا و یا کشورهای پیشرفتۀ اروپایی غربی همچون آلمان و فرانسه مهاجرت میکنند و از حق پناهندگیسیاسی کشورهای نامبرده استفاده میکنند.
هدف اصلی نگارنده از این یادداشت بیان دستهبندی ذکر شده نیست. بلکه نویسنده قصد دارد با استفاده از دستهبندی فوق، به مفهوم مسئولیت اخلاقی که برخی از دستههای بیان شده با آن مواجه هستند، اشاره کند. برای بیان این مفهوم، ابتدا نیاز است برخی از مهمترین تبعات چنین موج مهاجرتی از کشور در طی دو دهۀ اخیر به عنوان پیشفرض و به صورت مختصر اشاره شود:
- تبعات اجتماعی(علمی، فرهنگی، فلسفی، اقتصادی، ..): بر کسی پوشیده نیست که هنگامی که از کشوری طیف وسیعی از متفکرین و نظریهپردازان آن متشکل از روشنفکران، فیلسوفان، مهندسان، پزشکان و فعالین سیاسی اجتماعی مهاجرت کنند، فقدان چنین افرادی، تبعات منفی و جبرانناپذیری در زمینههای علمی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی برای آن کشور در بر خواهد داشت.
- تبعات روانشناختی: مشاهدۀ مهاجرت عظیم مردم از کشور و پیشبینی و یا مواجه با تهدیدهای ناشی از چنین مهاجرتی، موجی از ناامیدی و هراس را برای مردم به بار خواهد آورد.
- تبعات ژنتیکی: هنگامی که بخشی از نخبگان کشور مهاجرت میکنند و در کشورهای دیگر به زاد و ولد میپردازند، کشور مبدأ از سیر تکاملی ژنتیکی آنها محروم میشود.
- تبعات اخلاقی: هنگامی که موجی از مهاجرت در کشوری پدید آید و در شرایطی که افراد آن جامعه در برخورد با دیگران از تصمیم آنها برای مهاجرت در آینده با خبر شوند، موجی از بیتفاوتی و احساس عدم مسئولیت اخلاقی در قبال دیگری در مردم به وجود خواهد آمد. در حقیقت، چنین تصوری بر ذهنیت افراد جامعه غالب میشود که در جامعهای زندگی میکنند که هر فرد تنها و تنها به فکر خودش است و بالاجبار و یا با اختیار با در نظر گرفتن منافع خود و بدون در نظر گرفتن مضرات و تبعات چنین مهاجرتهایی برای دیگران، میخواهد آیندهاش را در کشور دیگری بسازد. این روند باعث خواهد شد که مردم روز به روز نسبت به یکدیگر دلسردتر و بیتفاوتتر شوند و آنها نیز صرفا در جهت سود و منافع شخصی خود در کار و محیط اجتماعی با دیگران برخورد کنند.
نویسنده بر این باور است که جامعه ایران در این مقطع از تاریخ در موقعیتی قرار دارد که گویی ظاهرا گریزی از آن نیست. این موج مهاجرت تنها زمانی آرام میگیرد که شرایط کشور از نظر اقتصادی، سیاسی و فرهنگی بهبود یابد و متاسفانه آینۀ شاخصهای رفاهی در حال حاضر چنین چیزی را منعکس نمیکند.
در بخش پایانی این یادداشت قصد دارم به مسئولیت اخلاقی مورد نظرم اشاره کنم. مطمئنا هریک از گروههای پنجگانۀ پیشتر ذکر شده مختارند در این باره تصمیم بگیرند که مهاجرت کنند و یا خیر و این که در آینده در کجا زندگی کنند. تنها مسئلهای که ذهن من را همواره به خود مشغول کرده است این سؤال مهم و کلیدی است که وقتی مهاجرت به یک موج عظیم و روزافزون، همانند آنچه در کشور ما رخ داده است، تبدیل شود، حال چه به اجبار و چه به اختیار، آیا از منظر اخلاقی با درنظر گرفتن تبعات چهارگانۀ پیشتر توضیح داده شده، همچنان میتوان بدون در نظر گرفتن مسئولیت اخلاقی خویش در قبال جامعه مهاجرت کرد؟! به عبارت دیگر، آیا مهاجرت فرد از نظر اخلاقی، صرفا به شرایط شخصی و خصوصی او بستگی دارد و یا تبعات اجتماعی، ژنتیکی، روانشناختی و اخلاقی ناشی از آن در قبال جامعه نیز باید در نظر گرفته شود؟!
در اینجا سعی میکنم از منظر یکی از مکاتب فلسفی و با تحلیل و خوانش خود به پاسخ این سؤال بپردازم.
در این زمینه مکتب فلسفی اگزیستانسیالیسم بشر را مالک و صاحب اختیار آنچه هست قرار میدهد، بنابراین مسئولیت کامل وجود او را بر خود او مستقر میکند؛ چرا که اگر اختیار و آزادی اراده وجود نداشته باشد، مسئولیت معنایی نخواهد داشت.3 مسئولیت معانی و کاربردهای مختلفی دارد. این واژه دارای ابعاد مالی، اخلاقی، شهروندی و خانوادگی گوناگونی است و یا برای مثال ما معمولا افراد مورد اطمینان و اخلاقی را افراد مسئولی میدانیم. اما معنایی که ژان پل سارتر از این واژه مراد میکند، هیچ یک از معانی ذکر شده نیست. او «مسئولیت» را در معنای خاصی بهکار میبرد. مسئولبودن از نظر سارتر به معنای "باعث و مؤلف انکارناپذیر یک رویداد و یا شیء" است. یعنی ما دارای این آگاهی باشیم که سرنوشت، آسودگیها و گرفتاریهای زندگی، احساسات، شادیها و رنجهایمان نتیجۀ تصمیمات و انتخابهای خود ماست. به عبارت دیگر، این خود ما هستیم که آفریننده و شکلدهندۀ تمامی این تجارب در طی زندگیمان هستیم.
وقتی در اگزیستانسیالیسم گفته میشود که بشر مسئول وجود خویش است، منظور این نیست که بگوییم آدمی مسئول فردیت خاص خود است، بلکه مراد آن است که هرفردی مسئول تمام افراد بشر است. چرا که انسان با انتخاب هر چیز و انجام دادن هر عملی، خود به خود در حال آفریدن بشری است که او میخواهد آنگونه باشد. به عبارت دیگر، او در حال ساختن تصویری از بشر است که به عقیدۀ او بشر به طور کلی باید آنچنان باشد. برای مثال در همین لحظه که من در حال نوشتن هستم کودکان بسیاری در گوشۀ دیگری از این شهر وجود دارند که گرسنهاند. از نظر سارتر حتی من نسبت به این کودکان نیز مسئول هستم. اگر اعتراض کنم که برای مثال من از چنین چیزی خبر نداشتم و یا اگر هم باخبر بودم، برای تغییر وضع موجود کاری از دستم بر نمیآمد، او در جواب خواهد گفت: این من هستم که چنین انتخاب کردهام که بیخبر بمانم و یا به جای آنکه خود را درگیر این وضعیت کنم و در جهت برطرف کردن چنین مشکلی گام بردارم، انتخاب کردهام که در این لحظۀ خاص فقط بنویسم.
در حقیقت، مطابق با مکتب اگزیستانسیالیسم آنچه من از خویشتن میسازم، نمونه و سرمشقی برای تمامی افراد بشر است. در این زمینه سارتر انسان را نه تنها در عرصههای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بلکه حتی در مورد مسائل شخصی هم در برابر دیگران مسئول میداند. برای مثال او میگوید هنگامی که ما ازدواج میکنیم و بچهدار میشویم، اگرچه مطابق با باور معمول این ازدواج مربوط به شخص من است اما بر مبنای مکتب اگزیستانسیالیسم من با انجام دادن این کار نه تنها خود را به انتخاب همسر و بچهدار شدن متعهد ساختهام بلکه همۀ افراد بشر را در انتخاب همسر و بچهدار شدن ملتزم کردهام و به آنها خاطر نشان میکنم که این کار، کارِ درستی است. بنابراین، انسان مسئول تمامِ افراد بشر خواهد بود و در هر انتخاب و انجام هر عملی باید مراقب افکار و رفتار خود باشد. حال میتوانید به جای عمل «ازدواج کردن»، عمل «مهاجرت کردن» و یا هر امر شخصی دیگری را قرار دهید.
همان طور که شرح داده شد اگر بخواهیم مطابق با مکتب فلسفی اگزیستانسیالیسم به این سؤال پاسخ دهیم که در شرایط فعلی کشورِ ما، تصمیمگیری برای مهاجرت صرفا امری شخصی و خصوصی است؟ و یا دارای بُعد اجتماعی نیز هست که مسئولیت اخلاقی انسان را برای چنین تصمیمگیریای دو چندان میکند؟! پاسخ چنین خواهد بود که مسلما از نظر سارتر تصمیمگیری در این باره امری صرفا شخصی نیست. برای نمونه، مهاجرت نخبگان از کشور باعث خواهد شد که در آینده فرزندان این نسل نیز در این سرزمین زاد و ولد نداشته باشند و چنین واقعیتی جامعه ما را از چنین افراد و ژنهای تکاملیافته هوشمندی محروم میکند و همین نکته به تنهایی میتواند یک نخبه را از منظری اگزیستانسیالیستی در تصمیمگیری به تأمل بیشتری وادارد.
پی نوشتها:
1. به گزارش صدای ایران، روزنامه جوان به نقل از نایب رئیس اتاق ایران و چین نوشته است.
2. این یادداشت نه یک پژوهش بر اساس یک کار آماری دقیق است و نه نویسنده خود بر این باور است که دستهبندی انجام شده لزوما جامع و مانع است، بلکه این نوشته صرفا برآوردی بر اساس شهودهای شخصی و تجربیات نگارنده در داخل و خارج از کشور در طی سالهای اخیر است. بنابراین، هم خواننده میتواند به خاطر داشتن تجربیات مشترک و همذاتپندارانه با نویسنده همدل باشد و هم این امکان وجود دارد که بر اساس تجربیات متفاوتش دستهبندیهای زیر را جامع و یا مانع نداند. برای مطالعه نمونهای افکارسنجی در این زمینه نگاه کنید به: «فرار مغزها یا مفارقت قلب ها»، پژوهش کارگروه مهاجرت و اشتغال انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران که از افکارسنجی دانشجویان این دو دانشگاه درباره مهاجرت از ایران به رشته تحریر در آمده است.
https://www.khabaronline.ir/detail/521072/society/education
3.نگاه کنید به: ژان پل سارتر، اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر، ترجمۀ مصطفی رحیمی، ص. 31، انتشارات نیلوفر، چاپ چهاردهم زمستان 1391، تهران.
نظر شما