به گزارش خبرگزاری مهر، محمدکاظم انبارلویی سردبیر روزنامه رسالت طی یادداشتی در واکنش به انتشار مطلبی از سوی حجتالاسلام موسوی خوئینیها درخصوص پرهیز روحانیت از تشکیل حزب نوشت: «مجمع روحانیون در سیاست ورزی عنان و اختیار خود را از طریق یک حزب فولکسواگنی به نهضت آزادی داد.»
متن این یادداشت به شرح زیر است:
حجت الاسلام والمسلمین موسوی خوئینیها در کانال تلگرامی خود در پاسخ به یک سوال به سابقه تشکیل حزب توسط روحانیون و استخراج از نظر امام در سال ۵۷ اشاره می کند و میگوید: «امام به من گفتند روحانیون نباید حزب درست کنند. اگر روحانیون حزب درست کنند در وقت اختلاف بین این حزب و دیگران چه کسی میانه را بگیرد و اختلاف را برطرف کند.»
۹ سال بعد آقای خوئینیها و رفقا به همراه جمعی از علما از روحانیت مبارز که حزب تلقی نمیشد و دبیرکل آن هم زیر بار ثبت آن در وزارت کشور به عنوان حزب نمیرفت انشعاب کردند و مجمع روحانیون مبارز را به عنوان یک حزب در وزارت کشور به ثبت رساندند.
ظاهرا نظر امام (ره) در مورد حزب تغییری نکرده بود، اما اصرار آقای موسوی خوئینی ها و رفقا مبنی بر تشکیل حزب و انشعاب باعث گردید امام (ره) به آن رضایت بدهند. ضمن اینکه امام (ره) در این رضایت یک رقابت دوضلعی بر اساس منافع و مصالح اسلام و کشور را طراحی کردند که مرکز ثقل رقابت ها در جمهوریت نظام این دو ضلع باشد تا وحدت ملی و انسجام دینی در رقابتهای سیاسی آسیب نبیند.
امام (ره) بعدها در صدور منشور برادری اصول پذیرفته شده توسط این دو تشکل روحانی را مورد تاکید قرار دادند و حکیمانه رقابت این دو تشکل را در چارچوب این اصول مشروع دانستند.
اما سیر سیاست ورزی در تشکل مجمع روحانیون مبارز به کجا رسید؟ ۱۸ سال بعد از تاسیس، دبیر کل مجمع روحانیون مبارز از مجمع انشعاب کرده و خود رفت یک حزب دیگر تاسیس کرد و نام آن را "اعتماد ملی" گذاشت! او در دو انتخابات ۸۴ و ۸۸ نامزد ریاست جمهوری شد و چون ملت به او اعتماد نکردند و آرای او کمتر از آرای باطله مردم بود، سر به عصیان گذاشت. اول از رفقای خود که دولت را در اختیار داشتند برید و مدعی شد آنها در سال ۸۴ تقلب کردهاند و آرای او را نادیده گرفتند و در سال ۸۸ با تکرار همین ادعای دروغ، تیغ نامردی بر جمهوریت و اسلامیت نظام کشید.
برگردیم به نصیحت امام (ره) به آقای موسوی خوئینیها ؛ امام فرموده بودند، «روحانیون نباید حزب درست کنند چون در وقت اختلاف بین این حزب و دیگران چه کسی میانه را بگیرد و اختلاف را برطرف کند.» حالا یک مسئله جدید با تشکیل مجمع روحانیون پیدا شده و آن اینکه اگر دبیرکل این حزب با اعضای خود و در درون حزب اختلاف پیدا کند، چه باید کرد؟
یعنی حل اختلاف با احزاب پیش کش، اختلاف درونی را با چه اهرمی باید حل کرد؟ پاسخ عملی دبیرکل مجمع روحانیون مبارز این بود ؛ "با انشعاب!" آیا انشعاب یک راه حل است؟ اگر راه حل بود در گام اول وقتی حضرات از جامعه روحانیت مبارز انشعاب کردند جواب می داد، اما انشعاب دوم نشان داد این قصه سر دراز دارد. سرانجام کار به کجا کشید؟ سرانجام به اینجا کشید که در جریان برگزاری کنگره حزب بیدبیرکل چند روز پیش یک بزن بزن داخلی راه افتاد و اصلا نگذاشتند انتخابات داخلی برای مشروعیت قانونی حزب بر اساس مرامنامه و اساسنامه شکل گیرد!
لذا آن سخن حکیمانه امام (ره) به موسوی خوئینی ها نادیده گرفته شد و آنچه امام در خشت خام میدید آنها نتوانستند در آیینه سیاست ایران ببینند.
این نکته مهم است که بپرسیم آنها چه می خواستند و چه شد؟!
واکاوی این سوال و پاسخ به آن، آینده احزابی که در آن علما وجود دارند یا همه آنها جزء روحانیت و روحانیون کشور محسوب می شوند، مهم است.
واقعیت این است؛ حزب به معنای مصطلح آن از غرب به ایران آمد و یک مفهوم مدرن است. مفاهیم مدرن، زیرساختهای نظری خود را دارند که باید صدر و ذیل آن با هم بخواند. مبنای نظری زیرساخت حزب غربی سکولاریسم است.
اسلام و قرآن و احکام الهی با سکولاریسم جمع نمی شود. به همین دلیل در انتخابات ۸۸ روسیاهترین عناصر ضد انقلابی و رهبران فکری سکولاریسم مانند سروش و باند تبهکار فکری او از کروبی حمایت کردند . این حمایت هم برای آنان هم برای کروبی معنا داشت. سکولارها معنای آن را میفهمیدند اما کروبی درک درستی از آن نداشت.
اساس حزب بر مبنای فکری غرب "اصالت قدرت" است. اساس حزب در اسلام و قرآن "اصالت حقیقت" است. این دو با هم جمع نمی شود. آن روز که کروبی عَلَم انشعاب از روحانیت مبارز را با رفقایش به دوش کشیدند به "قدرت" و اصالت آن می اندیشیدند و کاری به "حقیقت"ماجرا که امام (ره) قبلا به آنها گفته بود، نداشتند- اینکه کروبی و رفقایش ۸ ماه در سال ۸۸ بر دروغ تقلب برای دست زدن به یک آشوب و به مسلخ بردن جمهوریت و اسلامیت نظام اصرار ورزیدند و بیپروا همصدا با منافقین گفتند : انتخابات بهانه است اصل نظام نشانه است، این است که قدرت چشم و گوش و ادراکات هوشی آنها را کور کرده بود و نمی دانستند چه بلایی سر خودشان و سر مملکت می آورند.
تا به خود بجنبند و ببینند چه شده خود را در دام توطئههای براندازی جرج سوروس دیدند. آنها در وسط این معرکه گیر کردند؛ نه راه پس داشتند نه راه پیش. اگر پیش می رفتند قلم سیاهی بر سابقه خدمت و حمایت از انقلاب می کشیدند و اگر برمیگشتند سیل سرزنش و شماتت ملت ، علما و مراجع و ... آنها را با خود می برد.
امروز این وسط گیر کردند و نمیدانند چه کنند؟ آنها که قدری هوشمندتر بودند مثل آقای خوئینیها و سید محمدخاتمی و ... دیگر جلوتر نرفتند و داغ ننگ همراهی با دشمن و منافقین در رقابتهای سیاسی را نپذیرفتند. آنها دست اندر کار رُفت و روب شماتت و سرزنش داخلی هستند تا هزینههای آن به کمترین کاهش یابد.
راه حل چیست؟ نگارنده که ۴۰ سال است از نوجوانی در امر سیاستورزی سربازی می کنم و محضر برخی علمایی که دستی در سیاست ورزی سه دهه اخیر داشتهاند درک کردهام عرض میکنم علما در امر سیاست ورزی باید از جماعت سکولار ولائیک فاصله بگیرند.
آنها علما را در دار سیاست به خاک سیاه مینشانند. تا آنها را از خط امام (ره)، اسلام و ملت منحرف نکنند رهایشان نمیکنند. سرنوشت لاهوتی ، منتظری و کروبی در آیینه سیاست ایران در برابر آنهاست.
مجمع روحانیون در سیاست ورزی عنان و اختیار خود را از طریق یک حزب فولکسواگنی به نهضت آزادی دادند. خودشان در تئوری و نظریه پردازی چیزی نداشتند و از سمومات فکری فرد یا افرادی تغذیه می کردند که سر در آخور فکری نئومارکسیست ها و نئولیبرالها داشتند . آخرین فرآورده فکری آنها این است صدای جمهور همان صدای معصوم است! به شرطی که به باند آنها رای دهند. اگر رای دادند برای آن عصمت قایل هستند. اگر ندادند باید هم جمهوریت و هم اسلامیت را به آتش کشید.
آنها حاضر نیستند بپذیرند بین یک عالم ، عادل مدبر و یک رجل فاسق و ظالم و جاهل در راس حکومت فرق بسیار است.
آخرین فرآورده فکری آنها این است که امام با تز ولایت فقیه با قرائت فقه المصلحه فلسفه سیاسی اهل سنت در باب مشروعیت حاکم را پذیرفته است و بی شرمانه مشروعیت نظام ولایت فقیه را در ردیف مشروعیت بنی امیه و بنی عباس معرفی می کنند! و می گویند : اهل تسنن معتقدند هر کس از جمهور مردم کناره گیرد به مرگ جاهلیت مرده است. اهل تسنن قرنها پیش از شیعه - بخوانید امام - به این نتیجه رسیدکه باید امامت را در راستای جمهور مردم متجلی دید!
مجمع روحانیون هیچ اثری در دفاع از مبانی امام (ره) در باب فلسفه سیاسی وی چه به لحاظ "عملی" و چه به لحاظ "نظری" نداشتند.
و تشکیل "حزب" هیچ کمکی به آرزوهای آنها در سپهر سیاست ورزی نکرد. آفتاب عمر بنیانگذاران آن اکنون روی بام سیاست ایران است . معلوم نیست یک دهه دیگر چه سرنوشتی پیدا خواهند کرد. جامعه روحانیت مبارز با بحثهای اخیر خود شروع کرده است به نوسازی و جوان سازی رهبری خود ، این تحرک در مجمع دیده نمی شود. اگر مجمع بتواند توفیق بازخوانی نصایح امام (ره) و ادای دین به بنیانگذار جمهوری اسلامی را پیدا کند، می شود به نقش آن در آینده سیاست ایران امیدوار بود.
نظر شما