خبرگزاری مهر، میلاد سعیدی: این سنتها متناوباً در دوره هایی مثل دهه ۶۰ م اهمیت بیشتری به دست آورده اند. آخرین تجلی این روح جدلی الطرفین (antinomian) یعنی پُست مدرنیسم، حوصله چندانی برای ارتقاء پیشه های هنری و فکری و سایر پیشه های فرهنگی به جایگاه سبکهای زندگی منسجمی ندارد که قادر به ساختن گزاره های عظیمی باشند که در کل هم روشنگر و هم آموزنده باشند. برداشتها و مفاهیمی همچون هنرمند به مثابه قهرمان، همراه با اندیشه های وابسته به این برداشتها درباره نابغه و معنای قاعده مند کردن زندگیِ نهفته در تکلیف و رسالت، راه را بر ارزش گذاری کمتر والایی درباره امور عامیانه و فرهنگ توده ای و مصرفی روزمره گشودند.
پست مدرنیسم همچنین ملازم ارزیابی مثبت از فرهنگهای محلی و عامیانه و سنتهای اقلیتها و «دیگریی» است که ادعاهای عام گرایانه امر مدرن آن را حذف کرده است. این امر نشان دهنده لزوم حساسیت فزاینده ای است نسبت به سطوح پیچیده تر وحدت و التقاط و ناهمگنی، و جنبه های مشترکِ بدیهی فرض شده ای از زندگی روزمره که «دیده می شوند اما مورد توجه قرار نمی گیرند». البته، جامعه شناسی زندگی روزمره را نمی توان معلول و حاصل پست مدرنیسم دانست، بلکه باید پست مدرنیسم را گرایشهای تقویت کننده ای در نظر بگیریم برای تغییر سیطره فرهنگیی که از دهه ۶۰ به بعد انگیزه و نیروی حرکتی قویی به دست آورده است. ظهور جنبشهای اجتماعی جدیدی مثل فمینیسم و بوم شناسی و اهمیت فزاینده فراغت و در جستجویِ خودبیانگری (self-expression) و تحقق نفس (self-realization) بودن، نه فقط نشان قابلیت تغییر نهادهای زندگی عمومی است، بلکه منجر به اهمیت یافتنِ شرح زندگیی شده است که پشت سر گذاشته شده است. زندگی روزمره با تمرکزش بر بازتولید و حفظ و نگهداری و برنامه های یکنواختِ مشترک و قلمرو زنان و پذیرا بودن و معاشر بودن، به سبب پروبلماتیزه شدن مشروعیت مسلط جهانِ تولید همراه با تأکید این جهان بر عقلانیت ابزاری و تغییرات و ایثار، قوت یافت.
وضوح بخشیدن به تمایز میان قهرمان و زندگی قهرمانی و جامعه قهرمانی مفید است. البته برای هر کسی، قهرمان شدن و انجام عملی قهرمانی بدون آن که عضوی از جامعه قهرمانی باشد یا تعهدی به زندگی قهرمانی داشته باشد، امکان پذیر است. از این رو در رسانه های مردمی، تجلیلی مستمر از قهرمانان معمولی وجود دارد، یعنی آن افرادی که به وضعیتی از خطر جسمانیِ افراطی درافتاده اند که در آن شجاعتی خارق العاده از خود نشان داده اند، مثل به خطر انداختن یا ایثار کردن زندگیشان برای نجات مردم دیگر.
برحسب بخت و اتفاق است که سرنوشت ممکن است مداخله کند و نظم روزمره زندگی شادمانه را بر هم زند و هر فردی را به وضعیتی درافکند که توان مهار آن را ندارد، وضعیتی که طالب واکنش است و برای مردم مسحورکننده است، مردمی که کاری نمی توانند بکنند جز این که در این شگفتی فرو روند که «چگونه باید به این آزمون واکنش نشان دهیم؟» این امر را به پرستش قهرمان نیز می توان مربوط دانست: شیوه هایی که از آن طریق، قهرمانان به عنوان الگوهای نقش، مورد استفاده قرار می گیرند تا مردم خود را با آنها هم ذات بپندارند .در این مورد معمولاً فردی قوی وجود دارد مثل سیاستمدار، ورزشکار، مکتشف، مخاطره جو، یا آنهایی که به طور فزاینده ای این شیوه های زندگی را معرفی می کنند، افراد سرشناس و ستاره های فیلم و تلویزیون و موسیقی مردمی، کسانی که به موضوعِ آمیزه های متنوع هم ذات پنداریِ روءیایی و واقعی بدل می شوند.
انسانِ بدون حماسه و جامعه خالی از قهرمان، انسانی فاقد شجاعت و جامعهای شکننده است. حضور و وجود قهرمان در جامعه روحیه ظلمستیزی، مقاومت و ایثار به همراه میآورد، که تولید و بالندگی این صفات که ضامن تحکیم و بقای جامعه انسانی است، جز با قهرمان امکانپذیر نخواهد بود. قهرمانهای هر جامعه، بخشی از بافت و فرهنگ همان جامعه هستند، چرا که جنس ارزشها و آرمانهای هر جامعهای، ارزش و اهمیت ایثار و تصمیم قهرمان را مشخص و جلوهگر می کند.
آنچه که جامعه را از مرداب روزمرگی و در جا زدن نجات میدهد و تحول را موجب میشود قطعا وجود قهرمان است در جای جای تاریخ آنجا که تمدن ها رو به کم مایگی حرکت کردند زمانی بوده است که همه افراد در سطح هم بودند و از اساس فاقد درک قله ای تحت عنوان قهرمان بودند و باید توجه داشت وجود امثال تختیها و پوریای ولی ها است که اجتماع انسانی را امیدوار به آینده میکند و باید در جواب جامعه شناسان کم مایه که میگویند وای به حال جامعه ای که نیاز به قهرمان دارد باید گفت وای به حال روشنفکری که از درک این مهم غافل است.
کارشناس ارشد مشاوره خانواده
نظر شما