خبرگزاری مهر-گروه هنر-محمد صابری: روایت حسین نمازی از سرگذشت اولین تجربه کارگردانیاش در بخش نخست این گفتگو به آنجا رسید که «آپاندیس» در اوج مهجوری در رویدادها و محافل رسانهای داخل موفق به کسب یکی از مهمترین جوایز بینالمللی سالهای اخیر یعنی جایزه بهترین فیلمنامه جشنواره مونترآل شد؛ جایزهای که بیش از همه گویا برای حسین نمازی غیرمنتظره بود زیرا میگوید «برای نگارش این فیلمنامه فرصت چندانی نداشتم!»
در بخش دوم گفتگو با کارگردان فیلم «آپاندیس» تمرکز بیشتری بر فیلم داشتیم و روایت حسین نمازی از ایدهآلها و ایدههایش برای ادامه فیلمسازی در سینما و تلویزیون را جویا شدیم که این بخش از گفتگو را میخوانید:
* برخلاف اینکه میگویید برای فیلمنامه «آپاندیس» وقت چندانی نگذاشتید اما واقعا برگبرنده فیلم همین فیلمنامه است!
-شاید دلیلش ذهن قصهپرداز من باشد زیرا رمان زیاد میخوانم و ذهنم درگیر قصه است. یکی از بازیهای روزمره من قصه ساختن از کوچکترین اتفاقاتی است که در کوچه و خیابان میبینم.
* فیلمنامه «آپاندیس» را از صفر تا صد به تنهایی نوشتید؟ واقعا هم تجربه اولتان بود؟
-بله. به تنهایی نوشتم ولی همانطور که اشاره کردم فیلمنامه دیگری به نام «حرفهای درگوشی» را پیش از این کار نوشته بودم که به اذعان دوستان نزدیکم که آن را خواندهاند بسیار بهتر از «آپاندیس» است. پیش از آن هم فیلمهای کوتاهی که ساختم غالبا داستانهایی دراماتیک داشتند و فیلمنامه همه شان را هم خودم نوشتم.
* بعد از جایزه بهترین فیلمنامه از مونترال، فضای داخلی حول و حوش فیلم تغییری نکرد؟
-(میخندد) واقعیت این است کمتر کسی به روی خودش آورد و فقط در قالب یک خبر کوتاه در برخی رسانهها منعکس شد تا اینکه یک هفته بعد که دوست بسیارخوبم وحید جلیلوند به همراه نوید محمدزاده در جشنواره ونیز موفق به دریافت جایزه شدند و از آن بهبعد دوستانی که به آنها تبریک گفتند اشارهای هم به جایزه «آپاندیس» کردند!
در جشن خانه سینما که جشن صنفی ما بود هم جایزههای خارجی دیگر مورد توجه قرار گرفتند اما کوچکترین اشارهای به جایزه «آپاندیس» نشد، این بیتوجهی در جمع صنفی خانواده سینما برایم بسیار تلخ بودماجرای دردناک اما چیز دیگری بود که تا امروز دربارهاش صحبتی نکردهام. در جشن خانه سینما که جشن صنفی ما بود هم جایزههای خارجی دیگر مورد توجه قرار گرفتند اما کوچکترین اشارهای به جایزه «آپاندیس» نشد حتی برخی دوستانم در همان مراسم میخواستند به نشانه اعتراض جشن را ترک کنند اما از آنها خواستم این کار را نکنند.
این بیتوجهی در جمع صنفی خانواده سینما برایم بسیار تلخ بود به ویژه که اساسا فیلمنامه پاشنه آشیل سینمای ایران است و ما پیش از این جایزه بینالمللی چندان معتبری در این حوزه نداشتیم.
* از منظر فیلمنامه یکی از شاخصترین ویژگیهای «آپاندیس» ارایه تصویری قابل تحلیل از اجتماع، در عین تمرکز بر جزییات یک اتفاق ساده و در عین حال نادر است. به تعبیر دیگر فیلم در ظاهر ادعای پررنگی در طرح مسایل غامض و کلان ندارد اما پس از پایان روایتش میتوان برداشتی قابل تأمل درباره جامعهای که داستان در بطن آن روایت شده است، داشت. این ویژگی تا چه اندازه آگاهانه به دست آمده است؟
-اساسا اهل مانیفست دادن در فیلمسازی نیستم و صرفا روی روایت قصه متمرکز میشوم. مهم برایم سمت و سوی قصه است و در فرآیند روایت به چیز دیگری فکر نمیکنم. البته طبیعی است که در فرآیند نگارش، داستان از فیلتر ذهن نویسنده عبور میکند و اینگونه نیست که همه چیز بی هدف باشد. چارچوبی هدفمند برای پیام خاصی در ذهنم طراحی نمیکنم، کمااینکه برخی میگویند پیام «آپاندیس» این است که مثلا دفترچه بیمه خود را به کسی ندهید اما این جلد قصه است. اتفاقا تأمین اجتماعی هیچ نقش حمایتی در این فیلم نداشت!
* فارغ از جلد قصه، اما در پیشرفت داستان به ویژه در یک سوم پایانی بهشدت شاهد پررنگ شدن تم «قضاوت» در فیلمنامه هستیم که در سالهای اخیر و متأثر از موفقیتهای سینمای اصغر فرهادی، وجه غالبی در آثار فیلمسازان جوانتر پیدا کرده است. در این مورد هم تعمدی نداشتید؟
-واقعیت این است که من از رخ دادن دو اتفاق در فیلم هایم بدم میآید؛ یکی مرگ است و دیگری خیانت. این جزو ذات من است که دوست ندارم در داستانم این دو مقوله را داشته باشم. معتقدم بهتر است وجوه تلخ زندگی را خیلی پررنگ نکنم. به همین دلیل طبیعتا اگر جایی از داستان حس خیانت بین کاراکترها بهوجود میآید آن را به سمت سوءتفاهم سوق میدهم و این طبیعتا قضاوت مخاطب را هم به چالش میکشد. مضافبر اینکه وقتی داستان اولیه به ذهنم رسید اصلا نمیدانستم سرانجام آن به کجا کشیده میشود...
* اما بخشی از روشن شدن ابعاد قضاوتهای اشتباه را به تیتراژ پایانی و پیامکهای میان کاراکترها موکول کردهاید و خیلی هم در داستان همه چیز را شفاف نکردید...
-این از عادتهای من است که وقتی خاطرهای را هم تعریف میکنم، اصل ماجرا را جابهجا میکنم تا تعلیق آن در ذهن شنونده بیشتر شود. از این منظر دوستان میگویند من خاطرهگوی خوبی هستم(میخندد). به اصل واقعه وفادارم اما ذاتا بخشهایی را برای سورپرایز کردن مخاطب پنهان نگه میدارم. حتی در کارگردانی هم سعی کردم بیشتر شاهد اتفاقات باشم و از هیچ تمهیدی برای فضاسازی احساسی استفاده نکردم.
* اتفاقا در جاهایی از فیلم استفاده نکردن از موسیقی و یا تکنیکهای کلیشهشدهای مانند صحنه آهسته، خیلی به باورپذیری شرایط کمک کرده و از امتیازات «آپاندیس» است.
-دقیقا، تعمد داشتم که وارد این فضاها نشوم. همیشه معتقدم همه چیز باید در خدمت قصه باشد و سعی میکنم در بازیگری و کارگردانی و موارد اجرایی دیگر فکر خودنمایی نباشم. شاید برای همین برخی میگویند در «آپاندیس» کارگردانی عقبتر از داستان است، اما حس خودم این نیست.
شنیدهام که برخی مدیران معتقد بودند فیلم اول یک فیلمساز نباید حول و حوش سوژههای حساس باشد و «حرفهای درگوشی» هم به واسطه سوژه ملتهبی که داشت بهعنوان فیلم اول نتوانست پروانه ساخت دریافت کند!* درباره ترکیب بازیگران هم نمیپذیرید که خروجی ضعیفتر از ظرفیت داستان است؟
-این حرف را میپذیرم. معتقدم هرچه بیشتر بازیگر شناختهشده به ترکیب بازیگران اضافه شود بیشتر افکار عمومی و رسانهها را متوجه فیلم میکند و طبیعتا استفاده بیشتر از چهرههای مطرحتر میتوانست حتی در فضای رسانه توجهات بیشتری را به سمت فیلم معطوف کند و شاید اگر امروز به عقب برگردم با ترکیب متفاوتتری این کار را به سرانجام میرساندم.
* یعنی میپذیرید که به اندازه کافی برای این موارد اجرایی وسواس نداشتید؟
-واقعیت این است همانطور که در ابتدای همین گفتگو هم اشاره کردم، حین ساخت آپاندیس بیشتر بهدنبال آن بودم که مرحله «فیلماولی بودن» را که در شرایط امروز سینما چیزی شبیه جذام است پشتسر بگذارم! نمیخواستم هر جا میروم و هر اقدامی میخواهم انجام دهم این نگاه و برچسب روی من باشد. مضافبر اینکه فکر میکنم بازیگران فرعی و ناشناختهای که برای فیلم انتخاب کردم آنقدر خوب بودند که توجه به ترکیب بازیگران و وسواسها درباره نقشهای اصلی بیشتر شده است. البته من باز هم از این بازیگران ناشناس استفاده کرده و میکنم. در سریالی هم که اخیرا کار کردم بسیاری از این بچه ها بهعنوان بازیگر حضور دارند.
* نکته دیگری که درباره برخی داستانهای فرعی وجود دارد، استفاده از برخی تیپها در حاشیه داستان اصلی هستیم؛ از دختر و پسری که با مانع برای ازدواج مواجهند و حالا دختر دست به خودکشی زده تا حتی برادر همسر کاراکتر اصلی که بسیار شبیه لمپنهای کلیشهای سینما است. این طراحی تیپیکال و کلیشهای برخلاف فضای بکر و قصهگوی خط اصلی، دلیل خاصی داشت؟
-قطعاً که نمیخواستم اینگونه باشد و از نظر من اینگونه نیست. اگر چنین برداشتی دراجرا دارید و افراد دیگری هم نظر با شما وجود دارند حتما ایراد من بهعنوان نویسنده و کارگردان است. مضافبر اینکه بازهم یادآوری میکنم این فیلمنامه بازنویسی هم نشده و اساسا وقتی برای بازنویسی آن نداشتم. شاید اگر این اتفاق میافتاد با داستانهای متفاوتتری مواجه میشدیم و این ایراد هم برطرف میشد.
* در بخش پایانی گفتگو علاقمندم کمی بیشتر درباره سرنوشت فیلمنامه «حرفهای درگوشی» که اشاره کردید بهواسطه صادر نشدن پروانه ساخت برای آن سراغ «آپاندیس» رفتید، بدانم. برای همیشه آرشیو شده است؟
-امتیاز آن فیلمنامه را به مهدی گلستانه واگذار کردهام اما بعد این پیشنهاد را مطرح کردهام که با تهیهکنندگی او، خودم فیلم را کارگردانی کنم. درخواست پروانه هم برای آن دادهایم اما بعید میدانم با توجه به ترافیک کاری و صف طویل پروانه ساخت، امسال به تولید برسد.
* تغییراتی در آن دادید که شانس دریافت پروانه ساخت پیدا کند؟
-احساسم این است که در مرحله اولیه هم اعضای شورای پروانه ساخت درمورد فیلمنامه دچار سوءتفاهم شده بودند و در این مدت تلاش کردم با گفتگو مشکل آن را حل کنم. نتیجه این گفتگوها هم تا امروز این بوده که تا حدود زیادی متقاعد شدهاند. حتی شنیدهام که برخی مدیران معتقد بودند فیلم اول یک فیلمساز نباید حول و حوش سوژههای حساس باشد و «حرفهای درگوشی» هم به واسطه سوژه ملتهبی که داشت بهعنوان فیلم اول نتوانست پروانه ساخت دریافت کند! امروز هم نمیدانم چگونه میتوان این فیلم را به سرانجام رساند. داستان فیلم بسیار پرکشش و پایانبندی آن هم غافلگیرکننده است، اما در جو فعلی سینما و شرایط روز اجتماع که باعث شده فیلمهای اجتماعی در رقابت با فیلمهای کمدی شرایط مساعدی در اکران نداشته باشند، نمیدانم چه سرانجامی پیدا میکند. شاید باید هنوز صبر کنیم.
نظر شما