خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ: امروز سهشنبه ۲۰ شهریور همزمان با اول محرم، به یکی از آثار جدید حوزه ادبیات داستانی کشور میپردازیم که به عاشورا مربوط میشود. بارها کمبود تولید ادبی، نمایشی و تصویری و همچنین تولید در دیگر رشتههای فرهنگیهنری چون هنرهای تجسمی انتقاد میشود. البته باید پای درد دل هنرمندان و اهالی فرهنگ و محدودیتهایی که سد راه بروز خلاقیت آنها برای تولید درباره عاشورا یا وقایع مرتبط با آن میشوند، نیز نشست.
رمان «چابکسوار» نوشته مسلم ناصری است که بیشتر به عنوان نویسنده کودکان و نوجوانان شناخته میشود. این کتاب چند ماه پیش توسط انتشارات کتابستان معرفت چاپ شد و میتوان در آن رگههای قلم ناصری برای مخاطبان کودک و نوجوانش را مشاهده کرد. مطالعات او درباره تاریخ و اسطورهها در این رمان هم خود را نشان داده و این بار، سراغ مسائل تاریخی و باستانی رفته است.
داستان این رمان به شرحی که در گفتگو خواهیم خواند، با ماجرای قیام مختار ثقفی گره خورده و برهه تاریخی قیام این شخصیت شیعه از این رهگذر، در قالب داستانی روایت میشود. نکته مهم درباره این کتاب که ناصری هم به آن اشاره دارد، این است که سعی نداشته تاریخ را با قلم ادبی روایت کند و در پی هدف دیگری بوده است.
اینکه شخصیت مختار، در کتاب ناصری پرداخت مفصلی دارد، باعث میشود تا سوالهایمان را درباره تفاوتهای متون تاریخی و آنچه مخاطبان در سریال مختارنامه دیدند، با ناصری مطرح کنیم. البته این نویسنده دغدغه چندانی درباره این موضوع ندارد و بر تفاوتهایی که متن تاریخ و سریال مختارنامه با یکدیگر دارند، واقف است. اما این گفتگو و کتاب ناصری بهانهای است تا در این مقدمه و پیش از شروع متن گفتگو، اشارهای به تفاوتهای مهم سریال مختارنامه و متن تاریخ داشته باشیم تا راهی برای مطالعه علاقهمندان به تاریخ اسلام و قیام مختار باز کنیم و به این نکته مهم اشاره کنیم که سریال مختارنامه با وجود همه محاسن و مولفههای متمایزکنندهاش، منبع کاملی برای مطالعه مختار و قیامش نیست.
یکی از محلهای اختلاف بین سریال و متون تاریخ، سکانس انتقام از عمر سعد است. طبق مطالعات تاریخی، امام حسین (ع) روز عاشورا و پس از شهادت حضرت علیاکبر(ع) عمر سعد را نفرین کرده و فرمود خداوند کسی را بر تو مسلط میگرداند که در بستر ذبحت میکند! این پیشبینی امام (ع) اتفاق افتاد و کیسان ابوعمره که در سریال مختارنامه با نام کیان و بازی رضا رویگری حضور داشت، از طرف مختار به خانه ابن سعد رفته و در رختخواب گردنش را زد. اما در سریال، سکانس کشته شدن ابن سعد همراه با جنگ و درگیری بود و کشتنش نیز به دست عبدالله بن کامل رئیس نیروهای شرطه مختار اتفاق افتاد.
کشته شدن پسر عمر سعد نیز به دستور مختار و به تلافی کشته شدن حضرت علیاکبر (ع) انجام شد. پس از کشتن عمر سعد و مواجهه پسرش حفص با سر بریده پدرش، مختار گفت تو را هم به قصاص علیاکبر خواهم کشت. اما در سریال، حفص به دست مادرش _ خواهر مختار_ کشته شد. کشته شدن حرمله نیز با کیفیتی که در سریال مختارنامه دیدیم، اتفاق نیافتاده و سازندگان این سریال، بار دراماتیک داستان را با ساخت یک دوئل بین مختار و حرمله افزایش دادند. طبق روایات تاریخی، مختار دستور دستگیری حرمله را داد و پس از دستگیری هم با کیفیتی که مشروحش در تاریخ موجود است، او را به عنوان یکی از جنایتکاران درجه یک کربلا قصاص کرد.
شهادت مختار نیز به گواه تاریخ در مسجد کوفه رخ نداده و در معابر و کوچههای این شهر اتفاق افتاده است.
لازم به توضیح است که بیان این تفاوتها بیشتر برای اطلاعرسانی و اهالی مطالعه انجام میشود و غرض وارد کردن ایراد و اشکال به کار هنری مختارنامه نیست. چون همانطور که ابتدای مطلب اشاره شد، همیشه محدودیتهای زیادی سر راه تولید چنین آثاری وجود دارد. کمااینکه سکانس مربوط به شهادت حضرت عباس پیش از پخش از آنتن شبکه سیما، از سریال مختارنامه حذف شد.
در ادامه مشروح گفتگویمان با ناصری با محوریت کتاب «چابکسوار» را میخوانید:
* آقای ناصری یکی از کتابهای شناختهشده درباره تاریخِ مختار و قیامش، «قیام مختار» نوشته ابوفاضل اردکانی است. شما برای نوشتن رمانتان از چه منابعی استفاده کردید؟ این کتاب هم مورد استفادهتان واقع شد؟
منابع تاریخی زیادی درباره این مساله وجود دارد. یکیشان کتابی مربوط به قرن چهارم است که من از آن استفاده زیادی کردم. این کتاب متلعق به بلعمی است؛ کتابی کوچک درباره قیام مختار. جستهگریخته هم کتابهایی بود. همین کتاب آقای اردکانی که شما به آن اشاره میکنید هم بود که آن را پیشتر دیده بودم. اما نکته مهمی که باید بگویم این است که من نخواستم صد در صد به این منابع پایبند باشم و قصدم این بود که رمانش را بنویسم. نمیخواستم تاریخ را روایت کنم. البته پایبندیهایی داشتم اما قصدم مطرح کردن چیز دیگری بود.
* چه چیزی؟
ببینید، این رمان در واقع ۳ کتاب در یک کتاب است. یعنی ۳ داستان دارد و ۳ زبان جداگانه. به این ترتیب، یک کتاب یا داستانش مربوط به زمان حال است و زبان امروزی دارد. این بخش از کار، مقدمه و موخرهاش را در حد سیچهل صفحه شامل میشود. بخش دیگر سفر نویسنده کتاب دوم به عراق و خرید یک کتاب تاریخی از کتابفروشی دورهگرد و نابیناست. این بخش داستان بیپایان مقدس نام دارد. در این بخش پیرمرد نابینا کتاب تاریخی را به زائری میدهد که به عراق آمده است. زائر میخواهد کتاب را به ایران منتقل کند اما با سررسیدن بعثیها ناچار میشود آن را پنهان کند و سالها بعد که میآید، میبیند محل اختفای کتاب، تبدیل به پادگان نظامیان آمریکایی شده است. اما چون پیشتر بخشهایی از کتاب را مطالعه کرده، مطالبی را به خاطر دارد. بنابراین میرود و الواح و نوشتههای تمدن سومری و باستانی را پیدا میکند. بخش سوم داستان هم مربوط به همین الواح باستانی است. بنابراین رمانی که نوشتم، ۳ زبان دارد؛ امروزی، تاریخی و باستانی. البته یک اشکال کوچک پیش آمده و آن اینکه هنگام چاپ، زبان تاریخی و باستانی رمان شبیه به هم شد.
* آن کتاب مقدسی که گم میشود، چیست؟
یک متن مقدس است که از دیرباز و دوران باستانی به جا مانده است. سرگذشت یکی از کاتبان قدیمی به نام دودو، که نسلبهنسل به امروز رسیده است. دودو، یک شخصیت واقعی است.
* درباره امام حسین (ع) است؟
نه. یک حالت نمادین و سمبلیک دارد. در واقع نمادی از جستجوی حقیقت است. اگر تاریخ بینالنهرین را خوانده باشید، شهر نینوا، شهری است که سومریان و بابلیان در آن بوده و دربارهاش نوشتهاند. امروز هم هنوز الواح سومریها درباره این شهر وجود دارد. این الواح به دست سلاطین خراسانی میافتد. در نهایت، نویسندهای هم که من باشم و از نسلهای جدید و امروزی است، این کتاب باستانی را که حاوی اطلاعات الواح است، به دست می آورد.
* این ماجرا واقعی است؟
نه اما من تحصیلکرده تاریخ هستم و خودم را یکی از نسلهای کنونی کاتبان قدیمی میدانم (میخندد)
* این الواح و تمدن سومری، به خاطر نینوا و واقعه عاشورا، به مختار ارتباط پیدا میکنند؟
بله. نینوا در الواح سومری و باستانی، شهری است که جایگاه کفتارها و گرگهاست؛ شهری است که دیوارهایش با خون شسته میشود. این پیشبینی سومریها بوده است.
من ابتدای هر فصل رمان، بخشی از آن کتاب باستانی را آوردهام و نوشتههایم، تکمیلکننده افکار دودوی کاتب _ همان کاتب سومری_ است.
* قهرمان رمان «چابکسوار» مختار ثقفی نیست؟
قهرمان این رمان پسری به اسم شاهین است که مربوط به همان بخش امروزیِ داستان است. قهرمان این اثر یک شخصیت از زمان خودمان است اما با گذشته درگیر شده و به آن زمان سفر میکند.
* شما از کتاب مختارنامه بن حسام واعظ هروی استفاده نکردید؟
بیشتر استفاده تاریخیام از تاریخ طبری بود. یعنی سعی کردم بیشتر از تاریخهای اصیل و قابل وثوق بهره ببرم. یکی دیگر از کتابها هم ترجمه بلعمی از تاریخ طبری بود که اشاره کردم و یک کتاب ۱۰۰ صفحهای کوچک درباره قیام مختار است.
* کمی درباره تعدد راویهای رمان صحبت کنیم!
همانطور که گفتم این رمان، در واقع ۳ کتاب است. راوی کتاب اول، اولشخص است. کتاب دوم که کتابی تاریخی است و درباره قیام مختار، راوی دانای کل دارد. کتاب سوم هم که زبان باستانی و حالتی شهودی دارد، راوی دانای کل دارد. بخش یا کتاب سوم این رمان، بیشتر، خردهروایتهای یک کتاب آیندهنگر را _ همان کتاب گمشده _ در خود جا داده است؛ پیشبینی وقایعی که هشداردهنده هستند. من بخشهایی که در رمان مربوط به کتاب دودوی کاتب است، از تخیل خودم نوشتم و متناسب با داستان قیام مختار آن را کم و زیاد کردم. بخشهایی از این کتاب باستانی را میتوانید در نسخه اصلیاش پیدا کنید اما من بخشهایی را از خودم اضافه کردهام.
* آقای ناصری، سوژه برایتان مهم بود یا خلق ادبی؟ شخصیت مختار بهانه نوشتن این رمان نبوده است؟
ببینید، من متناسب با فکری که دارم، کتاب را نوشتهام. جزئیات داستانِ تاریخی چندان برایم در اولویت نبود. درست است که برای خیلیها ایرانی و عرب بودن مطرح است؛ اما در این رمان، عکس این مساله نشان داده شده است. پدربزرگ شاهین به او میگوید دنبال عربها نرود اما شاهین با ورودش به تاریخ، دنبال داستان مختار میرود.
* و تحت تاثیر قرار میگیرد؟
تحت تاثیر که چه عرض کنم؛ در بطنِ خودِ ماجرا قرار میگیرد. او دوست زربی یا زربیا _غلام مختار_ است. نیمی از داستان را زربی روایت میکند. شاهین کسی میشود که در نهایت وقتی مختار برای جنگ آخرش اقدام میکند، یکی از آن ۱۹ نفری میشود که همراه مختار از دارالعماره بیرون میآیند و با او کشته میشود.
* خود مختار هم شخصیتِ تاریخی جنجالی است! شما چطور به این شخصیت نگاه کردید؟
بله. درست است. من به عنوان یک انتقامگیرنده، به این شخصیت نگاه مثبتی داشتم. به هر حال او هم فردی دنبال قدرت بوده اما یک انتقامگیرنده و یک تسلای خاطر هم برای شیعیان بوده است. بحث من برحق بودن یا برحق نبودن مختار نیست. او دنبال قدرت بوده است. اما بیان امروزِ ما این است که چون از دشمنان امام حسین(ع) به سختی انتقام گرفته، برای ما محبوب است.
توجه کنید که ما داستاننویسها به شخصیتها بهطور سفید و سیاه نگاه نمیکنیم. آنها از نظر ما خاکستری هستند.
* سریال مختارنامه که چند سال پیش پخش شد، از نظر تاریخی با برخی فرازهای تاریخ و اسناد تاریخی تفاوت داشت. بخشهای تاریخی رمان شما مطابق با تاریخی است که خواندهام. اما سریال مختارنامه اینطور نبود. نظر خودتان چیست؟
من، خیلی سریال را دنبال نکردم. آقای میرباقری روایت و قرائت خاص خودش را ارائه داده و نخواسته صددرصد به تاریخ پایبند باشد.
* مثلا در بخش مربوط به کشته شدن عمر سعد، طبق چیزی که در تاریخ آمده، امام حسین (ع) در نهایت، روز عاشورا او را لعن کرده و گفت که خدا کسی را بر تو مسلط میکند که تو را در بسترت ذبح میکند. آن فرد در تاریخ کیسان ابوعمره بوده است. اما در سریال مختارنامه، ابن سعد با درگیری و نبرد کشته شد؛ آن هم توسط عبدالله بن کامل در حالی که طبق اسناد تاریخ او در بستر و رختخواب بوده که کشته میشود!
بله. درست میگویید. من هم از همین روایت در رمان استفاده کردم. اما قصد دیگری از حضور ابن سعد در رمان داشتم؛ میخواستم دوگانگی این شخصیت را نشان بدهم؛ اینکه او نتوانسته از اول زندگیاش یک تصمیم بگیرد و به قول خودش از اول کودکی، بر سر دوراهی بوده است. او به خاطر همین تزلزل از کوفه بیرون رفته و پیمانش با مختار را میشکند. شب عاشورا هم همین تزلزل را داشته است. او شخصیت مصممی نیست. وقتی از کوفه خارج میشود، میتواند فرار کند تا به چنگ مختار نیافتد اما دوباره برمیگردد تا بهانه را به دست مختار داده و مقدمات کشته شدنش را فراهم کند. در مورد عمر سعد، تزلزل باعث میشود جانش را از دست بدهد.
برای من دروننگری شخصیت ابنسعد مهم بود و مبارزه کردن یا مبارزه نکردنش چندان اهمیتی برایم نداشت. به نظرم آقای میرباقری میخواست روایتش اکشن و هیجانانگیز باشد. روایتی که من در رمانم ارائه دادم، نسبت به چیزی که در سریال دیدید، به تاریخ نزدیکتر است. اما توجه کنید که خواننده کتاب، میخواهد شخصیتها را بخواند. یعنی این شخصیتها هستند که او میخواهد بخواندشان و ببیند که متاثر از چه شرایط و مکانی بودهاند. چیزی که درباره شخصیتی مثل ابنسعد نظر من را جلب کرد، همین تزلزل بود. یعنی او حتی لحظاتی پیش از مرگش هم متزلزل است. وقتی که حضور کیسان را در خانهاش متوجه میشود، به غلام خود دستور میدهد که برایش جبّه بیاورد و منظورش شمشیرش است. حتی غلامش هم دیگر برایش اهمیتی قائل نیست.
* داستان کشته شدن پسر عمربنسعد هم در سریال مختارنامه طبق روایت تاریخی نبود. انتقام از حرمله و خولی را چطور در رمان آوردید؟
چندان به یاد ندارم درباره حرمله چه نوشتم اما خولی، بیشتر برایم مهم بود و دربارهاش حرفهایی دارم. آنچیزی که درباره خولی برای من مهم است، تنهایی این شخصیت است. در واقع تنهایی است که او را از بین میبرد. یعنی همسرش هم او را ترک میکند و میگوید دیگر سرم را با تو بر یک بالین نمیگذارم. این مرد تنهای تنها میشود و در عین حال که زن و فرزندش در خانه هستند، کسی اصطلاحا او را به حساب نمیآورد. به قول معروف، بود و نبودش برای کسی مهم نیست.
* ماجرای کشته شدن مختار هم از جمله موارد تفاوت بین روایت سریال مختارنامه و تاریخ است.
بله. اصل ماجرا آن چیزی است که در تاریخ نوشته شده و مختار برای گریز از حمله دشمن، راه یک کوچه را در پیش میگیرد که برای اسبش تله میگذارند و به زمین میخورد. و بعد دو برادر به اسم طارق و طریق او را میکشند.
* بله و کشته شدن یا شهادت مختار در مسجد کوفه اتفاق نیافتاده است.
خب آن، یک روایت تازه است. هرکسی روایت متفاوت خودش را ارائه میکند. من در کتابم نوشتم که مختار در لحظات آخر عمرش احساس میکند روی شانههای پدرش است و آقای میرباقری هم از مکانِ مسجد کوفه استفاده کرده است.
* شما در این رمان به مختار به چشم یک قهرمان نگاه کردهاید؟ آنگونه که فضای شهادتش را روایت کردهاید، حالت کشته شدن یک قهرمان را دارد.
بله. چون به قول معروف او نهایت تلاشش را برای هدف خود کرده است. نمیدانم ممکن است اعمالش با خودخواهی همراه بوده و گاهی هم برای احقاق حق عمل کرده باشد اما هرچه باشد در آن دو سالی که قیامش طول کشیده، تمام سختیها و مرارتها را برای هدفش به جان خریده است.
قصد من این نبود که کشته شدن مختار نمادین باشد و او را در رمان به بهشت بفرستم و با این بهشترفتن، کار را به پایان برسانم. من نمیدانم مختار رستگار شده یا نشده. چیز دیگری برایم مهم بوده است.
* دقیقا چه چیزی؟
آن متن و کتاب قدیمی و آن پیشبینی بوده که برایم مهم بوده است. چیزی که مد نظر من بوده و هست، حقیقتی است که در تاریخ نهفته است. هرکسی میتواند برداشت خودش را داشته باشد. من هم برداشت خودم را داشتم. روایتم هم چندان اکشن نبوده است. البته جنگها و تحرکاتی در رمانم هست اما رمانِ اکشن یا جنگِ تاریخی ننوشتهام. بیشتر تفاوتهای انسانی بوده که در نوشتن این رمان برایم مهم بوده است.
نظر شما