مجله مهر - سارا هوشمندی: «هله بیکم یا زوار ابوسجاد» این کلمات با لهجه گرم عربی، زیباترین خوشآمدگویی است که به عمرم چشیدهام. چنان از اعماق جانشان بر میآید که لاجرم بر دلت مینشیند. حالا تصور کن این کلمات در آغوش پر مهر زنان عراقی بر گوش جانت بنشیند. وقتی خستهٔ راهی با روی خوش به استقبالت میآیند، دستت را میگیرند قربان صدقهات میروند و چنان تنگ به آغوش میکشند که مهرشان تا ابد بر دلت حک میشود و حالا تو مهمان موکبهایشان شدهای. تا با تمام هست و نیستشان میزبانیت کنند و ما چه میدانیم تمام هست و نیست یعنی چه. حکایت زنان عراقی، حکایت مهربانی بیپایانیست که تو را برای همیشه نمک گیر این خاک میکند.
اصلاً اینجا انگار کار اربعینیها بدون واژه زن لنگ میماند. زنانی که از پشت نقابهای عربی، پشت صحنه این میزبانی بینظیر را رهبری میکنند. هفتههاست که برای اینها روز و شب معنا ندارد. از نیمههای شب تنور آماده است و خمیر را چانه کردهاند برای تهیه نان. اذان صبح که میشود سفره صبحانه زوار آمادهست و قامت بستهاند به نماز و چه خوب بندگی را یادگرفتهاند و یاد دادهاند به بچهها. از پذیرایی چاشت که فارغ شدند کمر میبندند به تهیه ناهار؛ و بعد از وعده ناهار، کمکم عطر غذایی که برای شام میپزند، آشپزخانه موکب را پر میکند؛ و همه اینها را با قدرت باورنکردنی و صبوری و گشادهروئی، «للحسین» انجام میدهند.
هربار که نگاهشان میکنم به حالشان غبطه میخورم و به ایمانشان که چنان به گیسوی حسین علیهالسلام گره زدهاند که هیچ طوفانی نتوانسته از محبوب جدایشان کند. برق چشمهایشان آرامت میکند و انگار میفهمند که نگاهت تحسینشان میکند؛ لبخند میزنند و چیزی میگویند که معنایش جز محبت و دوستی دوستان حسین نیست و چه به جا گفتهاند که: «ابراز عشق را به زبان احتیاج نیست... چندان که شد نگه به نگه آشنا، بس است»
اینجا که هستی انگار به وطن اصلی خودت بازگشتهای و غربت برایت واژه ناآشنایی میشود که دیر زمانی است به آن خو گرفتهای؛ و اینها همه از معجزات “حب الحسین “ است که چون میدان مغناطیس برادههای عشق را به سوی مرکز جهان میکشد؛ و من تمام راه زمزمه میکنم که: «به دهر هر خبری هست زیر پرچم توست... اگر کسی در دیگر زند، ز بیخبریست»
نظر شما