به گزارش خبرنگار مهر، رمان «محمدجواد و شمشیر ایلیا» نوشته فاطمه مسعودی توسط انتشارات کتاب جمکران منتشر و راهی بازار نشر شده است.
شخصیت اصلی این رمان، پسربچهای به نام محمدجواد است که فکر میکند از زیرزمین خانهشان صداهای عجیبی میآید و این سروصداها متعلق به گروهی آدمفضایی است. او تصمیم میگیرد یکبار برای همیشه تکلیف این موضوع را روشن کند. به همین دلیل یکشب که پدر و مادرش به عروسی دعوت شدهاند و او هم با اجازه پدرش در خانه تنها مانده، به زیرزمین میرود. اما پیش از رفتن نامهای مینویسد و علت این تصمیمش را توضیح میدهد.
در ادامه اتفاقاتی میافتد که محمدجواد از محدوده زمانی زمین خارج میشود و با موجودی به نام برهان آشنا میشود. سوالی که در بخشهای بعدی رمان برای این پسربچه به وجود میآید، این است که چهطور میشود دری به سمت باغ قرآن باز کرد و ...
در قسمتی از این کتاب میخوانیم:
محمدجواد که از فشار بالهای برهان احساس خفگی میکرد بهزحمت خود را از میان بالهایش بیرون کشید و پرسید: «چه اتفاقی افتاده؟»
سیمرغ جواب داد: «هیچی. مهم اینه که الان بهتری.» بعد فاصلهاش را با محمدجواد کمتر کرد و طوری که کسی متوجه صحبتشان نشود آهسته گفت: «پسرم! باید بیشتر مواقب خودت باشی، مبادا چیزهای بیاهمیت حواست رو از هدفت پرت کنن. من مطمئنم تو از پسش برمیای.»
سیمرغ نگاهی به او کرد و بعد پرواز کرد و از آنجا دور شد. محمدجواد به نصیحت سیمرغ فکر میکرد، به هدفش و اعتماد سیمرغ به خودش، نگاهی به برهان انداخت. برهان اشکهای روی گونهاش را پاک کرد و گفت: «اهالی باغ قرآن مرواریدها رو در کولههاتون بذارید.» اهالی باغ قرآن مرواریدها را در کولههایشان گذاشتند. برهان رو به محمدجواد کرد و گفت: «اشکالی نداره که مروارید سکون نداری.» محمدجواد مشتش را باز کرد. درون مشتش مروارید سکون میدرخشید. برهان لبخند زد و گفت: «چه پسر سرسختی هستی.»
اهالی باغ قرآن دور هم جمع شدند. محمدجواد هنوز کنار ساحل نشسته بود. ذال آهسته به او نزدیک شد و گفت: کار اون بود نه؟ من میدونستم.»
محمدجواد پرسید: «کار کی؟»
این کتاب با ۲۲۰ صفحه مصور، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۲۰ هزار تومان منتشر شده است.
نظر شما