به گزارش خبرنگار مهر، امروز سهشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۷ برابر است با چهل و سومین سالگرد درگذشت مصطفی شعاعیان. او تنها چریک و مبارز چپ بر علیه رژیم پهلوی بود که میانه خوبی با سازمانها و چریکهای مارکسیست آن دوران نداشت و بیشتر یارانش از مذهبیها بودند. گرایشات اسلامی او نیز قوی بود و یادداشتهایی از او درباره قیام امام حسین(ع) وجود دارد.
با این وجود اما او میانه مناسبی نیز با مبارزانی که بعدها به مارکسیستهای اسلامی معروف شدند، نداشت و از او به عنوان تنها چپ مستقل در دهه ۴۰ یاد میشود. وجوه نقادانه در اندیشه شعاعیان بسیار قوی بود و به همین دلیل او در دوره کوتاهی که با چریکهای فدایی خلق همکاری داشت، نقدهای بنیانافکنی به جریانهای مارکسیسم لنینیسم و استالینیسم و پیروان آنها در ایران وارد کرد. البته به شعاعیان و اندیشههایش مانند البته سایر معتقدان به اندیشه چپ ایرانی این انتقاد وارد است که اندیشههای مارکس را به خوبی درک نکرده و اصولا کتابهای اصلی و مهم این فیلسوف را مطالعه نکرده بودند و این مسالهای طبیعی بود، چرا که در دوران اختناق پهلوی ترجمه آثار مارکس بویژه سرمایه قطعا با مشکل مواجه میشد و ترجمه آثار مارکس بیشتر به صورت شتابزده توسط کسانی انجام میشد که در سازمانهای مبارزاتی چپ بوده و نیاز به متون تئوریک داشتند. این فضای آزاداندیشی به وجود آمده پس از انقلاب بود که فرصت ترجمه و انتشار آثار مارکس را برای مترجمان و محققان فلسفه در ایران فراهم کرد.
به هر روی اندیشه نقادانه و برخورد غیرجزمی و پرسشگر شعاعیان به نحلههای مختلف اندیشه چپ باعث شد تا او همیشه در حاشیه جریان چپ در ایران باشد و هیچگاه تفکراتش به روشنی مطرح نشود. همین مساله باعث رازآلودگی چهره مبارزاتی او برای نسل جدید شده است. شعاعیان در دورهای نیز به صورت پاره وقت با موسسه تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران فعالیتهای پژوهشی آغاز و به نقاط مختلف ایران سفر کرد. در این دوره او با کرامتالله دانشیان، خلیل ملکی و جلال آل احمد آشنا شد و در سال ۱۳۴۸ نیز با سفر به اسالم به دیدار جلال رفت و عکسی با او به یادگار انداخت که در تصویر این مطلب آن را میبینید.
اندیشه نقادانه و برخورد غیرجزمی و پرسشگر شعاعیان به نحلههای مختلف اندیشه چپ باعث شد تا او همیشه در حاشیه جریان چپ در ایران باشد و هیچگاه تفکراتش به روشنی مطرح نشود. همین مساله باعث رازآلودگی چهره مبارزاتی او برای نسل جدید شده استگفتوگوی او با حمید اشرف، بنیانگذار چریکهای فدایی خلق ایران معروف است. در جریان این گفتوگو اشرف به او میگوید که اختلافات فکری و نقدهایش را فعلا مطرح نکند تا سازمان نیرو بگیرد، در جواب گفت: «سازمانی که به هنگام ناتوانی از پخش اندیشهای جلوگیری میکند، به هنگام توانایی، آن مغزی را میترکاند که بخواهد اندیشهای کند سوای آنچه سازمان دیکته میکند.»
شعاعیان در ۱۶ بهمن ۱۳۵۴ به روایتی در یک درگیری مسلحانه برای اینکه به دست عوامل ساواک نیفتد با بلعیدن قرص سیانور از دنیا رفت. او چهار کتاب، ۳۰ مقاله و بیش از هزاران صفحه یادداشت نوشته بود که از میان آنها در سالهای پس از پیروزی انقلاب «هشت نامه به چریکهای فدایی خلق: نقد یک مشی فکری» به اهتمام خسرو شاکری در سال ۸۶ و به تازگی نیز کتاب «نامه یک سرباز: نامه مصطفی شعاعیان به دکتر محمد مصدق» به کوشش امیر طیرانی منتشر شدهاند. همچنین کتابی نیز با عنوان «مصطفی شعاعیان و رمانتیسم انقلابی» به قلم انوش صالحی درباره اندیشههای این چریک مبارز منتشر شده است.
شعاعیان کتاب مهمی نیز با عنوان «جنگِ سازش در فلسطین: سازش دولتهای عرب با صهیونیسم» دارد که در سال ۱۳۵۵ در ایتالیا منتشر شد. به مناسبت سالروز درگذشت شعاعیان با امیر طیرانی گفتوگویی داشتهایم که در ادامه آن را مطالعه خواهید کرد.
«نامه یک سرباز» در پژوهش و بازخوانی اندیشه چپ در ایران متن مهمی به شمار میآید. این متن از آثار نخستین شعاعیان و متعلق به دورهای است که جریان مبارزاتی خود را به تازگی شروع کرده بود. اما تفکر شعاعیان در طول دوران مبارزه و تا زمان درگذشتش تحول هم پیدا کرد. این متن چه جایگاهی در نظام فکری شعاعیان دارد؟
درباره آثار قلمی متفکران و فعالان سیاسی باید گذشت زمان و تحولات فکری آنها را نیز در نظر گرفت. «نامه یک سرباز» نخستین اثر قلمی مفصل مصطفی شعاعیان است. این مکتوب در سال ۱۳۴۱ منتشر شد و دکتر مصدق نیز در ۲۰ مهر ۱۳۴۱ به این نامه پاسخ داد. پس از آن با اعتماد به قول انوش صالحی در کتاب «مصطفی شعاعیان و رمانتیسم انقلابی» حدود ۳۰ اثر دیگر از شعاعیان به صورت مکتوب وجود دارد که در فاصله زمانی از سال ۴۱ تا سال ۵۴ که پایان عمرش است بجا مانده و حجم عمدهای یادداشت که منتشر نشدهاند. طبیعتا گذشت زمان تکامل فکر و تغییرات در ذهن و دیدگاه شعاعیان را نیز موجب شد. بنابراین کتاب «نامه یک سرباز» بیانگر دیدگاههای شعاعیان در ابتدای مسیر مبارزاتیاش است. شعاعیان در زمان نگارش این نامه ۲۷ ساله است و زمانی که از دنیا میرود ۴۰ سال دارد و با توجه به ویژگی او که بسیار پرمطالعه بود و بسیار هم مینوشت، روند تکاملی در فکر مبارزاتیاش دیده میشود. به نظرم شاید مصطفای آخر دوران زندگی تحلیلی غنیتر و متفاوتتر از میزان نفوذ آمریکا و انگلیس در کشور و همچنین نظری متفاوتتر نسبت به دولت امینی داشته باشد.
گفتوگوی شعاعیان با حمید اشرف، بنیانگذار چریکهای فدایی خلق ایران معروف است. در جریان این گفتوگو اشرف به او میگوید که اختلافات فکری و نقدهایش را فعلا مطرح نکند تا سازمان نیرو بگیرد، در جواب گفت: «سازمانی که به هنگام ناتوانی از پخش اندیشهای جلوگیری میکند، به هنگام توانایی، آن مغزی را میترکاند که بخواهد اندیشهای کند سوای آنچه سازمان دیکته میکند.»شعاعیان در طول دوران مبارزاتی خود یارانی بسیاری از متدینان و مذهبیها داشت. دوستی و همراهی مبارزاتی او با کسانی چون بهزاد نبوی مشهور است. همچنین میدانیم که عضویت و همراهی او در سازمان چریکهای فدایی خلق و طیف حمید اشرف در کوتاهترین زمان ممکن به پایان رسید و نقدهای او از آن سازمان باعث کنارهگیریاش شد. به نظر شما چرا مرحوم شعاعیان تفکر جبههای داشت و نه تفکر سازمانی؟
داشتن تفکر جبههای لزوما به معنای نفی سازمان نیست. جبهه هم میتواند از افراد تشکیل شود و هم از سازمانها و گروهها. جبهه ملی اول توسط دکتر مصدق و تعدادی روزنامهنگار تشکیل شد اما در جبهه ملی دوم اساس بر سازمانها و گروهها بود. بنابراین نگاه جبههای به الزام نفی سازمان را دربر ندارد، اما وقتی یک نفر از درون یک جریان و تشکل سیاسی به جبهه میرسد میتواند نشانگر وسعت دید او باشد. باور به تفکر جبههی یعنی رسیدن به این نکته که از یک تشکل و سازمان تنها کاری برنمیآید و برای مبارزه با رژیم پهلوی باید وحدت داشت. وحدت قدرت مبارزه را در مقابل دشمن مشترک بالا میبرد و این باور مصطفی شعاعیان بود. بنابراین شعاعیان به «اندیشههای دیگر» هم احترام میگذاشت و مخالف دیدگاههایی بود که سعی در سرکوب اندیشه داشتند.
نگاه مصطفی شعاعیان به اسلام و ائمه معصومین را چگونه تحلیل میکنید؟ اشاره شد که ارتباط و تعامل مرحوم شعاعیان با طیف مذهبیهای مبارز بسیار بیشتر از ارتباطش با طیف و سازمانهای چپ بود. به نظر من اصطلاحی که در دوران پهلوی به عنوان مارکسیست اسلامی جعل شد و شخص محمدرضا پهلوی بسیار از آن استفاده میکرد، بیشتر میتوان در توصیف کسانی چون شعاعیان به کار برد تا مثلا سازمانهایی مثل مجاهدین خلق ایران؟
نخستین باری که روی اصطلاح مارکسیست اسلامی بسیار تبلیغ شد، دادگاه خسرو گلسرخی و دفاعیات ایدئولوژیک او بود. گلسرخی در دادگاه علنا اعلام کرد که مارکسیست است و از آن طرف هم از حضرت امیرالمومنین امام علی(ع) و بویژه از حضرت سیدالشهدا(ع) بسیار تجلیل کرد. به باور او مبارزه با فاصله طبقاتی را حضرت امیرالمومنین پایهگذاری کرده است. گلسرخی همچنین نگاه امام حسین(ع) به شهادت را بسیار ستود و فرهنگ مذهبی را فرهنگ والایی دانست.
نگاه جبههای به الزام نفی سازمان را دربر ندارد، اما وقتی یک نفر از درون یک جریان و تشکل سیاسی به جبهه میرسد میتواند نشانگر وسعت دید او باشد. باور به تفکر جبههی یعنی رسیدن به این نکته که از یک تشکل و سازمان تنها کاری برنمیآید و برای مبارزه با رژیم پهلوی باید وحدت داشت و این باور شعاعیان بودواقعیت این است که بالاخره چپهای ایرانی هم در دل فرهنگ ایرانی – اسلامی بزرگ شده بودند. آگاهی و انصاف چهرههایی چون گلسرخی، شعاعیان و... و آشنایی آنها آنها با رسول اکرم (ص) و ائمه معصومین باعث میشد تا سمپات آنها باشند. طبیعتا هیچ انسان آزاده و منصفی نمیتواند منکر خصلتهای سترگ امیرالمومنین (ع) یا امام حسین(ع) شود. انسانی در آن مرتبه والای ایثار و بزرگی که تمام هستی خود و خانوادهاش را در طبق اخلاص گذاشته و برای رهایی انسان به استقبال شهادت میرود و هیچگاه زور و ستم را نمیپذیرد، طبعا مورد احترام همه انسانهای آزاده در جهان است. مگر چپها چه میخواستند؟ چپهای آزاده وقتی به مطالعه در پیرامون سیره امیرالمومنین(ع) مینشستند متوجه میشدند که برای ایشان رفع درد، رنج و مسائل و معضلات انسانها و توده مردم، اهمیت داشت و در مقابلش قدرت، مقام و ثروت را بیارزش میدانست.
کدام انسان منصف و باشرفی میتواند نسبت به سیره ائمه بیتفاوت باشد؟ فطرت پاک و شرف کسانی چون مصطفی شعاعیان و خسرو گلسرخی باعث میشد تا علیرغم گرایش به چپ، به عقاید اسلامی و سیرت بزرگان شیعه هم توجه ویژه داشته و اسلام و خصلتهای بزرگان اسلام را سرلوحه فعالیتهای خود کنند. البته مارکسیسمی که مصطفی شعاعیان به آن معتقد بود، فرسنگها با عقاید مارکسیستهای استالینیست ایرانی تفاوت داشت.
بهرهبرداری محمدرضا پهلوی و ساواک از عنوان «مارکسیسم اسلامی» هم یک فرصت طلبی هوشمندان برای درهم کوبیدن هم چپها و هم مذهبیها در ایران بود؛ وگرنه نه شاه و نه ساواکیها که با اسلام میانهای نداشت و دلشان برای اسلام که نمیسوخت.
در زمان کشته شدن شعاعیان شما چند ساله بودید و چگونه از درگذشت او با خبر شدید؟
در آن زمان ۱۶ ساله بودم و خبر درگذشت مرحوم شعاعیان را در روزنامهها خواندم. اگر اشتباه نکنم روزنامه کیهان چنین تیتری زده بود: «تروریست کشته شد» و در ادامه به جریان مواجهه شعاعیان با ماموران و نحوه کشته شدنش در خیابان استخر تهران اشاره کرده بودند.
نخستین باری که روی اصطلاح مارکسیست اسلامی بسیار تبلیغ شد، دادگاه خسرو گلسرخی و دفاعیات ایدئولوژیک او بود. گلسرخی در دادگاه علنا اعلام کرد که مارکسیست است و از آن طرف هم از حضرت امیرالمومنین امام علی(ع) و بویژه از حضرت سیدالشهدا(ع) بسیار تجلیل کردپس از پیروزی انقلاب آن ژاندارم یا پاسبانی که به مصطفی شعاعیان تیر انداخته بود، بازداشت و به همین دلیل هم اعدام شد. این در صورتی است که مرحوم شعاعیان سازمانی عمل نمیکرد و اکثر یارانش نیز کشته شده بودند. با وجود این توجه به اعدام عامل قتل شعاعیان، اما چرا در آن دوران کتابهای شعاعیان چندان مورد توجه قرار نگرفتند؟
فضای ابتدای انقلاب با دهههای بعد تفاوت زیادی داشت. از سال ۵۷ تا ۶۰ فضای عمومی کشور یک فضای کثرتگرا بود. در آن زمان همه گروهها و سازمانها در جامعه حضور داشته و مطبوعات متکثر آن دوران نیز به مطالبه خواستههای خود میپرداختند. در آن دوران هنوز هم گروههای چپ با توجه به سابقه مبارزاتی و بازداشت، شکنجه و یا کشته شدن طرفدارانشان توسط ساواک، جایگاهی در جامعه داشتند، بنابراین مردم هم خواستار عاملان شکنجه و کشتار آنها در زندانهای رژیم گذشته بودند. در این فضا کلیه عوامل رژیم پهلوی مورد پیگیری، بازداشت و محاکمه قرار گرفته و برخی نیز اعدام شدند. به عنوان مثال کسانی چون آرش و تهرانی که دو تن از شکنجهگران ساواک بودند، هم نیروهای مذهبی و طرفداران امام خمینی(ره) را شکنجه و کشته بودند و هم هواداران و نیروهای سازمانهای چریکی مارکسیستی را و اعدام آنها نیز به دلیل هر دو مورد اتهامی بود. آن نیروی ژاندارم که به چهره مشهوری چون مصطفی شعاعیان تیر انداخته بود، در آن فضا در تهران و شهرستانها حتی ماموران ساده و کارمندان بخش اداری ساواک هم تعقیب و بازداشت شدند.
اما درباره این نکته که چرا کتابهای او منتشر نمیشدند به نظر من به دلیل این است که شعاعیان از خود سازمانی باقی نگذاشت و رفقا، هواداران و کسانی که همراهش بودند مانند حسن رومینا، نادر شایگان شام اسبی، مرضیه احمدی اسکویی، میترا بلبل صفت و... همگی قبل و یا پس از او کشته شدند. به عبارتی نفرات چندانی از او باقی نماندند و باقی ماندهها نیز نیروهای مذهبی بودند و کسی نبود که به دنبال انتشار میراث او بودند. فراموش نکنیم که پس از انقلاب نیروهای چریکهای فدایی خلق، نیروهای مجاهدین خلق و همچنین مذهبیها مانند حزب جمهوری اسلامی با اندیشههای او مرزبندی داشتند و از میان این طیفها نیز کسی به فکر انتشار آثار مصطفی شعاعیان نبود. در این میان تنها خسرو شاکری که از دوستان و علاقهمندان مصطفی شعاعیان بود و از پیش از انقلاب نیز در خارج از کشور سکونت داشت به انتشار برخی از آثار او در خارج و بعدها در داخل ایران اقدام کرد.
در وضعیت فعلی انتشار کتابهای مصطفی شعاعیان را چگونه میبینید؟
در داخل کشور ابتدا کتاب «هشت نامه به چریکهای فدایی خلق: نقد یک مشی فکری» منتشر شد. بعدها نیز یک کتاب پژوهشی «مصطفی شعاعیان و رمانتیسم انقلابی» به قلم انوش صالحی منتشر شد. پس از اینها نیز جزوه نامه شعاعیان به دکتر مصدق به دست من رسید و با توجه به شناختی که از شعاعیان داشتم علاقهمند به انتشارش شدم. ببینید پس از سال ۶۰ که فضا تند شده بود بسیاری از خط فکریها به محاق رفت و طبیعی بود. بسیاری از مسئولان ترور و شهید شده و جنگ تحمیلی نیز آغاز شده بود. در این فضا دیگر کسی به فکر اندیشههای شعاعیان نبود. به تدریج که فضا تغییر کرد و باز شد، اندیشههای دیگر نیز مطرح شدند. بحثهای مصطفی شعاعیان مربوط به دهههای ۴۰ و ۵۰ است؛ محتوای «تزی برای تحرک» و سایر آثارش، همچنین گفتوگوهای او با حمید اشرف به درد همان سالها میخورد.
چپهای ایرانی هم در دل فرهنگ ایرانی – اسلامی بزرگ شده بودند. آگاهی و انصاف چهرههایی چون گلسرخی، شعاعیان و... و آشنایی آنها آنها با رسول اکرم (ص) و ائمه معصومین باعث میشد تا سمپات آنها باشندبا توجه به اینکه مصطفی شعاعیان جریان خاصی از تفکر خودش را به عنوان یک سازمان به جای نگذاشت امروز دیگر به نظر من طرح اندیشههای او خطری را متوجه کسی نمیکند. کتاب «نامه یک سرباز» هم که برای دریافت مجوز به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ارائه شد، هیچ مشکلی در روند انتشارش بوجود نیامد و مجوز آن نیز به سادگی صادر شد. به هر حال این کتاب هم درباره ۵۵ سال پیش است و اکنون دکتر مصدق و شعاعیان هر دو از دنیا رفته و جریانهای فکری در جامعه ما هم دچار فراز و فرودهای بسیاری شده است. الباقی کتابها و یادداشتهای شعاعیان هم همین ویژگی را دارد و البته این به معنای کوچک شمردن و ناچیزی آنها نیست. شیوه تفکر شعاعیان در جای خودش اهمیت بسیاری دارد و ما برای شناخت آن نیاز به کتابهایش داریم. پژوهشگران تاریخ تفکر سیاسی در ایران و پژوهشگران تاریخ هم برای نگارش آثار خود به اندیشههای شعاعیان نیاز دارند و این اندیشهها را اکنون باید در مکتوباتش یافت. بنابراین لزومی در انتشار اندیشههای او وجود دارد.
نظر شما