یادداشت محدثی در مورد کتاب «دن کیشوت های ایرانی»؛

تاریخ بندگی/ داستان تاخت و تاز معرفت خفیه در ایران

تاریخ بندگی/ داستان تاخت و تاز معرفت خفیه در ایران

رمان «دن‌کیشوت‌های ایرانی»، آینه‌ای در برابر ما گرفته است تا خود را و جهان خود را از مجرای پیگیری داستان نهضت بابیه بنگریم. این اثر ما را به فراروی از تاریخ بندگی فرامی‌خواند.

به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر یادداشت حسن محدثی در مورد کتاب «دن کیشوت های ایرانی» اثر تازه بیژن عبدالکریمی است که در ادامه می خوانید؛

بیان حکمت و فرزانگی از طریق داستان در تاریخ و فرهنگ شرقیان، سنّتی دیرینه است. کتب مقدس نظیر تورات، انجیل، و قرآن آکنده از داستان‌های حکیمانه‌اند و هر کدام به سبکی این داستان‌ها را بازگویی می‌کنند و از مجرای روایت داستان‌ زندگی آدمیان، حکمت و فرزانگی می‌آموزند و تأثیرات پایدار بر حیات بشر و فرهنگ انسانی می‌نهند. هنوز بسیاری از معتقدان در این سنت‌های دینی اعمال روزمره‌ی خود را در پیوند با این داستان‌ها فهم می‌کنند. به‌عنوان مثال، هنوز ماجرای هابیل و قابیل پیش‌الگوی خیانت برادر به برادر و تعدی به حقوق برادر از سوی برادر است. قصص قرآن یکی از موضوعات مهم و مورد بحث مفسران و عالمان مسلمان بوده و نظریه‌های مختلفی در مواجهه با این قصص مطرح شده است و این نوع قصه‌گویی بر کار برخی از نویسندگان و ادیبان قدیمی و معاصر نیز تأثیرگذار بوده است.

این سنت در میان بزرگان ادب و اندیشه و دین و عرفان در جوامع شرقی تداوم یافته است و انبوهی داستان در میان شرقیان و از جمله در میان اهل فرهنگ ایرانی آفریده شده است. در عصر مدرن، متفکرانی چون علی شریعتی و مرتضی مطهری بر این گونه‌ی بیانی تأکید کرده و آن را مورد استفاده قرار داده‌اند و آثاری داستانی تولید کرده‌اند. شریعتی از جمله متفکرانی بود که تأکید می‌کرد که روشن‌فکران می‌بایست زبان‌های مختلفی را برای مخاطبان مختلف به کار ببرند.

در میان متفکران غربی، متفکران بزرگی چون ژان پل سارتر کوشیده‌اند افکار و اندیشه‌های فلسفی خود را از مجرای آثار داستانی نظیر نمایش‌نامه‌ها و رمان‌های متعدد به مخاطبان منتقل کنند. سارتر در کاربرد آثار داستانی برای بیان و انتشار افکار فلسفی خویش سرآمد دیگران است.

این روزها رمانی تاریخی از یکی از اهالی فلسفه و روشن‌فکران برجسته‌ و بسیار پرتلاش کشورمان دکتر بیژن عبدالکریمی به نام «دن‌کیشوت‌های ایرانی» منتشر شده است که از هر جهت شایسته‌ی توجه است. این اثر هفت‌صد و سی و چند صفحه‌ای که توسط نشر نقد فرهنگ منتشر شده (اثری که بیش از یک دهه اجازه‌ی انتشار نداشته است)، ماجرای نهضت هزاره‌ای بابیه و پیروان او را به‌تفصیل بازمی‌گوید. عبدالکریمی به‌عنوان یکی از اهالی فلسفه رمانی تاریخی نوشته است. او این بار به جای طرح آرای فلسفی و نظری خویش، رمان نوشته است. عبدالکریمی خود را به نوع خاصی از بیان و صورت‌بندی افکار و شیوه‌ی عرضه‌ی اندیشه محدود نکرده است و لذا الگوی کنش روشن‌فکرانه‌ای را که بسیار ارزش‌مند است، پیش می‌کشد و عرضه می‌دارد. همت او برای مطالعه‌ی تاریخ جنبش بابیه و بازگویی و بازخوانی آن کم‌نظیر است.

علاوه بر نفس اهمیت چنین اقدامی توسط یکی از متفکران شایسته‌ی معاصر، خود اثر نیز ویژگی‌های قابل اعتنایی دارد که هر یک از آن‌ها می‌تواند تحسین مخاطب را برانگیزاند:

الف) نثری که عبدالکریمی برای این رمان برگزیده با موضوع تاریخی مورد بحث تناسب دارد. زبان و شیوه‌ی بیان، به‌نحوی از نثر رایج و متعارف امروزی فاصله دارد و این به خودی خود به خواننده القا می‌کند که ماجرای رمان به قرون گذشته تعلق دارد.

ب) نثر عبدالکریمی در طول بیش از هفت‌صد صفحه، یک‌دست است و فراز و فرود ندارد و پاره‌پاره و گسیخته و چندزبانه نیست. این ویژگی رمان عبدالکریمی به‌راستی تحسین‌برانگیز است. تنها در معدودی موارد برخی از خطاها در انتخاب واژگان رخ داده است که بسیار محدود است و در اثری با این حجم می‌تواند سهوالقلم تلقی شود. پاره‌ای خطاهای ویرایشی و تایپی نیز در اثر راه یافته است که می‌تواند به‌آسانی در چاپ‌های بعدی اصلاح شود.

ج) ویژگی بسیار تحسین‌برانگیز دیگر در کار عبدالکریمی این است که او از یک‌سو می‌کوشد تاریخ بابیه و بهائیت را از درون و بر مبنای متون خود آنان روایت‌گری کند و از عقاید قالبی رایج و انواع تهمت‌های متعارف در مورد بابیه دوری گزیند و نگرشی از درون را در صفحه‌صفحه‌ی کتاب منعکس سازد و از سوی دیگر با أخذ شیوه‌ها و فنون بیانی خاصی، فاصله‌ی خود را از روایت خود بابیان و بهائیان حفظ کند و حتا به‌نحو ملیح و ملایمی نوعی از استهزا را در سراسر کتاب و در خطوط این کتاب پرحجم ، همان­گونه که عنوان کتاب نیز نشان می­دهد، نسبت به جنبش بابیه بیان نماید. جمع این دو ویژگی در یک اثر، رمان او را بسیار خواندنی و جذاب کرده است. عبدالکریمی گاه چنان از فداکاری و عشق‌ورزی مؤمنانه‌ی بابی‌ها و بهائیان سخن می‌گوید که مخاطب را به تحسین شجاعت و خلوص آنان وامی‌دارد و از سوی دیگر، بی‌آن‌که صراحتاً بر زبان بیاورد، ما را معطوف به حماقت و سفاهتی بنیادین در این نهضت می‌کند. تنها جایی که او این حماقت و سفاهت را خیلی صریح بیان کرده است، در انتخاب عنوان کتاب است؛ آن‌هم شاید به این خاطر که او نگران بدفهمی مخاطب بوده است. توضیحات دیگر او در این مورد برای خواننده‌ی فهیم زاید و توضیح واضحات است و کاش او نیازی به ارائه‌ی چنین توضیحاتی نداشت.

عبدالکریمی بدون هر گونه توهینی به چهره‌های بابی و بهائی و عملکردشان، آن‌ها را استهزا می‌کند. نثر او پاک اما انتقادی و مؤأخذه‌گرانه است. او بدون تحقیر، استهزا و نیز روشن‌گری می‌کند و در عین روایت از درون، فاصله‌ای انتقادی را حفظ می‌کند. اثر او از این جهت فوق‌العاده قابل ستایش است. به‌عنوان مثال، وقتی از کثرت آیات وحیانی بهاء الله سخن می‌گوید، به ما نشان می‌دهد که این آیات و وحیانی بودن‌شان ادعای کذایی بهاء الله و پیروان او است. در چنین لحظه‌ای به جای «بهاء الله» می‌گوید «این وزیرزادة نوری» و با کاربرد «هر آنچه» نوعی استهزای نهفته را هنرمندانه به‌میان می‌آورد. بنابراین، با همین تعبیرات و بدون هر گونه توهین و تمسخری علاوه بر این‌که او را از عرش به فرش می‌کشاند و به ما یادآوری می‌کند که از چه کسی و ادعاهای چه کسی سخن می‌گوید، فاصله‌ی انتقادی خود را به‌عنوان راوی حفظ می‌کند:

«در واقع، از نظر خود بهاء الله و مؤمنانش هر آنچه از لسان و قلم میرزا حسینعلی نوری صادر می‌شده است در حکم آیات نازلة الهی به‌شمار می‌رود. به‌تعبیر ساده‌تر، در آئین بهائیت مرز میان «آیه» و «حدیث» فرو می‌ریزد و دلیل لاتحصی و لاتعدی بودن آیات نازلة این وزیرزادة نوری را در همین امر باید جست‌وجو کرد» (عبدالکریمی، ۱۳۹۷: ۷۰۸؛ تأکید از من است).

در جایی دیگر وقتی که عبدالکریمی در حال توصیف ایمان ملاحسین بشرویی به علی‌محمد باب است، بی‌هرگونه توهین و تمسخری فاصله‌ی انتقاد خود را بروز می‌دهد:

«ملاحسین که شوق ایمانش او را بسیار بی‌تاب ساخته بود، نمی‌توانست دریابد که آفتاب حقیقتی که برای او چنین روشن و آشکار است، ممکن است برای دیگری جز سایه و ظلمات نباشد» (همان: ۳۵۰).

این عبارات و توصیفات به‌خوبی نشان می‌دهد که عبدالکریمی واژگانی دقیق و مناسب و تعابیری جذاب و تأثیرگذار برای بیان احوال شخصیت‌ها و ماجراهای آنان انتخاب کرده است. 

د) عبدالکریمی در این رمان یک روایت کلان و واحد دارد که همانا گزارش‌گری تاریخ نهضت بابیه و پس از آن پی‌روان باب و نهضت بهائیت است. اما در دل این روایت فراگیر، می‌کوشد خرده‌روایت‌های متعدّدی را با حوصله و به‌نحوی جذّاب بپرورد و هر بار مخاطب را با داستان‌های حاکی از خیزش تدریجی یک جریان هزاره‌گرایانه در طی چندین نسل که در مناطق مختلف ایران و عراق و برخی دیگر از کشورها رخ می‌دهد، تحت تأثیر قرار دهد. او به‌خوبی این خرده روایت‌ها را می‌پرورد و ما را مجذوب یک داستان پرفراز و نشیب می‌کند که عوامل گوناگونی در آن دخیل‌اند. قهرمانی‌ها و دشمنی‌ها و مبارزه‌ی بی‌امان و فداکارانه هم‌راه با توصیف نفرت‌ها و شیفتگی‌ها و ظلم‌ها و قساوت قلب کنش‌گران مختلف در لمحات گوناگون رمان، مخاطب را میخ‌کوب و غافل‌گیر می‌کند و او را مشتاق پیگیری داستان می‌سازد.

ه) در بازگویی و بازپرداخت این روایت فراگیر و اصلی و خرده روایت‌هایش، او به توصیف زمینه‌ای که این نهضت در آن رخ می‌دهد توجه دارد و ما را با بستر اجتماعی بلازده و آشوب‌ناکی مواجه می‌کند که در آن انسان ایرانی گرفتار، مأیوس، و ناامید چشم به آسمان دوخته است تا «سواری که خواهد آمد» از راه برسد و نوید گشایش و فتح و رهایی بدهد. اگرچه قصد او در این اثر تحلیل علمی این جنبش هزاره‌ای نیست، اما با توجه به دقایق و جزئیات زمینه‌ی اجتماعی این جنبش و ویژگی‌ها و عمل‌کرد شخصیت‌های رمان، ذهن مخاطبان تحلیل‌گر را نیز اقناع می‌کند و آنان را به خوبی به پی‌جویی داستان برمی‌انگیزاند. به‌عنوان مثال، او در مواضع مختلف رمان، به شرایط فلاکت‌بار و فاجعه‌بار ایرانیان در زمان انتشار شعله‌ی جنبش بابیه اشاره می‌کند:

«انتشار این خبر هم آتش مخالفت و عناد بسیاری را نسبت به سیدیحیی برانگیخت و هم کنجکاوی بسیاری از مردم ناامید را سبب شد، بخصوص کنجکاوی روستاییان تحت ستم خوانین را که چشم انتظار ظهور حادثه‌ای در زندگی‌شان بودند تا شاید راه نجاتی از شرایط فلاکت‌بارشان باشد» (همان: ۵۰۳).

اما در کنار تمام این ویژگی‌ها، رمان عبدالکریمی چند موضوع بسیار مهم اجتماعی و فکری را در تاریخ ایران بازگویی و مورد نقد تلویحی خود قرار می‌دهد:

۱) سلطه‌گری روحانیت رسمی و انفعال آن‌ها در برابر جنبش‌های اجتماعی: عبدالکریمی در این رمان نشان می‌دهد که چگونه روحانیت رسمی در تاریخ ایران هرگاه که از مواجهه‌ی فکری و مدنی با نیروهای مخالف بازمی‌ماند و ناتوان از چنین مواجهه‌ای می‌گردد، به انواع فنون از جمله سلاح تکفیر و پناه بردن به قدرت سیاسی زمانه (قدرت ظالم و بی‌مهار و استبدادی) پناه می‌برد تا مخالف خود را به‌ هر نحوی از صحنه‌ی حیات اجتماعی حذف کند و چهره‌ای بسیار خشن و غیرانسانی از دین نمایان می‌سازد.

۲. رمان عبدالکریمی نشان می‌دهد که چگونه تاریخ ایران تاریخ فلاکت مردمان و تاریخ بندگی آنان است. رمان او نشان می‌دهد که زندگیِ اجتماعیِ ایرانیان در درون چرخه‌ای جریان دارد که یک سر آن استبداد و فلاکت و فاجعه است که به گسترش یأس منتهی می‌شود و در سر دیگر آن، در انتظار موعود الاهی به‌سر بردن و سرانجام پیوستن به یک مهدی دروغین و پایانی باز هم خونین همراه با یأسی مضاعف و بی‌پایان. رمان او نشان می‌دهد که ایرانیانِ گرفتار در چنین چرخه‌ای، یا به بندگی مستبدان زیسته‌اند یا به بندگی مدّعیان هزاره‌گرا. رمان «دن‌کیشوت‌های ایرانی» نشان می‌دهد که تاریخ ایرانیان تاریخ بندگی بوده است و در این تاریخ بندگی، چگونه آنان شوربختانه فداکاری کرده‌اند و فدا شده‌اند! چرخه‌ای که گویی قرن‌ها در ایران از گذشته‌های دور تا اعصار معاصر تداوم داشته است.

۳. بدین معنا رمان «دن‌کیشوت‌های ایرانی» گوشه‌ای از تاریخ دینی ما نیز هست؛ دین در مقام نهاد مسلّط و دین در مقام نیرویی جنبش‌آفرین. بنابراین، اثر داستانی عبدالکریمی می‌تواند محملی برای بازخوانی این برهه از تاریخ ایران از منظر جامعه‌شناسی دین باشد؛ کاری که من در رساله‌ی دکتری خود در باب جنبش‌های هزاره‌ای تحت عنوان «نقش و کارکرد اجتماعی اسطوره در ایران پس از اسلام» (محدثی، ۱۳۸۳) انجام داده‌ام و نظریه‌ی «ایجاد اجتماعی آخرالزمان» را در آن پرورده‌ام. از این منظر مشتاق بودم اثر عبدالکریمی را مطالعه کنم. آن‌چه در «دن‌کیشوت‌های ایرانی» یافتم، مؤیّد نظریه‌ی «ایجاد اجتماعی آخرالزمان» بود.

۴) عنصری که در رمان «دن‌کیشوت‌های ایرانی» برای من در این ایّام (در زمان برگزاری دوره‌ی درسی «دایره‌ی معرفت بشری») فوق العاده جذّاب بود، این است که این اثر به‌خوبی نشان می‌دهد که چگونه معرفت خفیه یا غریبه  (occult science) در دوره‌ای طولانی از تاریخ ایران معرفت هژمونیک یا از جمله معرفت‌های هژمونیک بوده است (معرفتی که بیش‌ترین نفوذ را در میان مردم یک کشور در عصری معین دارد؛ نظیر معرفت علمی در جهان و جوامع مدرن) و هم‌چنان یکی از تأثیرگذارترین معرفت‌ها در ایران است. این‌که تاریخ هر کشور چگونه رقم بخورد، نسبتی وثیق با معرفت‌های هژمونیک و مسلّط در آن کشور دارد و اگر تاریخ ما چنین رقم خورده است، بی‌شک نسبت وثیقی با «معرفت خفیّه» و «معرفت دینی» به‌عنوان دو معرفت هژمونیک و مسلّط در کشور ما داشته است.

عبدالکریمی آگاهانه و عالمانه در این رمان، بارها می‌کوشد نشان دهد که این تاریخ و این سرنوشت تاریخی از کدام چشمه‌ی فکری و معرفتی آب می‌خورد. او به ما می‌گوید که در تاریخ ایران چگونه خواب و خواب دیدن و تعبیر خواب و تعبیر حروف و تعبیر علائم و کشف رموز و تأویل و تفسیر متون، جهان اجتماعی ما را ساخته است:

«او بارها با همین اندیشه‌ها به خواب رفت و به همین دلیل یکی دو بار حضرت موعود را در خواب دید که کتابی به او می‌دهد و وی را در زمرة مؤمنان و محبان خویش محسوب می‌کند. ملامحمدعلی این خواب‌ها را رؤیاهای صادقانه‌ای یافت که بر صحت ادعای باب دلالت می‌کردند» (همان: ۵۲۷).

«سید حسین در این باره هیچ به برادرش، سید حسن، نگفت و سکوت اختیار کرد اما یقین داشت که در اینجا حقیقتی مستور وجود دارد که او از فهم آن عاجز است و شاید آیندگان یا آشنایان با علوم غیبیه و اسرار مکنونه بتوانند به کشف آن نایل آیند» (همان: ۳۴۳).

نتیجه‌گیری: ایرانی در هورقلیا

مهم‌ترین سخنی که عبدالکریمی به‌عنوان یکی از اهالی فلسفه در این رمان تاریخی می‌خواهد به ما بگوید و ما می‌توانیم او را به‌عنوان یک متفکّر به‌خاطر چنین اقدامی تحسین کنیم، این است که کدام معرفت نگاه ما را به جهان شکل داده است؟ و ما با کدام نگاه به جهان خویش و جهان مدرن نگریسته و با آن‌ها مواجه شده‌ایم؟ دغدغه‌ی او به‌عنوان کسی که معرفت‌ها را می‌شناسد و می‌داند که هر یک از آن‌ها چگونه در جهان‌سازی اجتماعی نقش‌آفرینی می‌کنند، شایسته‌ی توجه و کوشش او برای برملاسازیِ کژکارکردی بودن چنین معرفتی از مجرای نگارش رمانی خواندنی بسیار شایسته‌ی ستایش است:

«سال‌ها و شاید بیش از دو یا سه دهه است، ذهن بنده درگیر نحوۀ مواجهۀ ایرانیان با جهان معاصر است و شکاف عظیمی را میان ذهنیت ایرانی و جهان کنونی درک کرده‌ام. حاصل پژوهش‌های بنده رمانی است تحت عنوان «دن‌کیشوت‌های‌ ایرانی» که با گذشت دوازده سال، به دلیل یک‌سری مسائل بیهوده، هنوز مجوز نشر دریافت نکرده ‌است. در این رمان، که به عقیدۀ خودم شاهکار زندگی شخصی من است، نشان داده شده است که در روزگاری که جهان اسیر تحولات ژرف بوده است، ما اسیر چه رؤیاپردازی‌هایی بوده‌ایم؟ در این رمان، تلاش بنده این بوده که نحوۀ مواجهۀ ایرانیان را از منظر جنبش بابیه در دوران قاجار نشان دهم» (عبدالکریمی، ۱۳۹۴).

رمان «دن‌کیشوت‌های ایرانی»، آینه‌ای در برابر ما گرفته است تا خود را و جهان خود را از مجرای پیگیری داستان نهضت بابیه بنگریم. رمان «دن‌کیشوت‌های ایرانی» از نظر من اثر ادبی ارزش‌مندی است که ما را به فراروی از تاریخ بندگی فرامی‌خواند. عبدالکریمی این بار اما بدون نظریه‌پردازی و بحث فلسفی با ما و با مخاطب عام سخن گفته است و این بیش از هر کار دیگری کوشش‌های روشن‌فکرانه‌ و روشن‌گرانه‌ی او را شایسته‌ی تقدیر و ستایش می‌سازد.  

منابع    

۱. عبدالکریمی، بیژن (۱۳۹۷) دن‌کیشوت‌های ایرانی. تهران: ‌نقد فرهنگ، چاپ اوّل.

۲. عبدالکریمی، بیژن (۱۳۹۴) «کارکرد سیاسی-اجتماعی خواب:‌ گزارشی از نشست نقد و بررسی کتاب «مقدمه‌ای بر رؤیاشناسی تاریخی». پای‌گاه اینتنرتی فرهنگ امروز، زمان انتشار: ۱۴ اردی‌بهشت ۱۳۹۴، زمان مشاهده: ۵ اسفند ۱۳۹۷،

۳. محدثی گیلوایی، حسن (۱۳۸۳) نقش و کارکرد اجتماعی اسطوره در ایران پس از اسلام. پایان‌نامه‌ی دکتری جامعه‌شناسی. دانشگاه آزاد اسلامی، واحد علوم و تحقیقات. زیر نظر دکتر غلامعباس توسلی. 

کد خبر 4552028

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha